صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
− | {{فرمایش منتخب| | + | {{فرمایش منتخب|حمزه عموی پیامبر}} |
− | {{فرمایش منتخب| | + | {{فرمایش منتخب|عبدالعظیم حسنی}} |
نسخهٔ ۲۳ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۲
فرمایش منتخب: حمزه عموی پیامبر
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
به قرآن مجید! به عقیده من، اگر کسی تفکّر نداشته باشد، عقل ندارد؛ تفکّر توأم به عقل و ولایت است. وقتی تفکّر داشته باشی، خودت را در اختیار خدا میگذاری. یک نفر آمد و گفت که من چند سال است میخواهم عروسی کنم، اما نمیتوانم؛ چهکار کنم؟ گفتند: اگر پیش حمزه بروی، او پولی در اختیارت میگذارد. حالا این شخص به مدینه آمد و پیش حمزه رفت. آنموقع حمزه دستش تنگ شده بود. گفت: آقاجان! من چند سال است که میخواهم عروسی کنم، نشده؛ به ما گفتهاند که تو از سخاوتمندانِ بنیهاشم هستی. حمزه گفت: فردا صبح درِ خانهام بیا. ببین حمزه تفکّر دارد، تفکّر یقین میآورد.
فردا صبح دید حمزه یک الاغ کرایه کرده، به او گفت سوار شو! برویم. به شهر دیگری رفتند. حمزه به او گفت: چقدر خرج عروسیات میشود؟ مثلاً گفت صد تومان، حمزه گفت: مرا بفروش! میشود سیصد تومان، اینجا بنده میخَرند. آن شخص، حمزه را فروخت و خوشحال شد، او حمزه نمیخواست، پول میخواست؛ مثل ما که ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را نمیخواهیم، پول میخواهیم. این کسیکه حمزه را خرید، چند روزی که گذشت، دید خیلی مؤدّب است، به او گفت: اسمت چیست؟ گفت: غلام. قدری که با هم چیز خوردند و او را نوازش کرد، به او گفت: اهل کجایی؟ گفت: مدینه. دید نمیتواند حرف از او درآورد، هر چه از او میپرسید، میگفت: من غلامِ تو هستم، تا اینکه گفت: آنجا به تو چه میگفتند؟ گفت: حمزه. یکدفعه گفت: حمزه تو هستی؟! گفت: بله! ببین خودش را دارد برای یک حاجت برادر مؤمن میفروشد. ما نمیگوییم شما خودتان را بفروشید! بخورید و بخورانید، تا میتوانید انفاق داشته باشید، حاجت یک نفر مؤمن را برآورده کنید و دلش را خوش کنید. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افتخار میکند و میفرماید: حمزه از ماست. تو چه کار کردی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بگوید از ماست؟!
فردای قیامت وقتی شما را پایِ میزان حساب میآورد، میگویی: خدایا! به من رحم کن! میگوید: به چه کسی رحم کردی؟ چه کار کردی؟ من به خدا میگویم: خدایا! اگر در آخرت هم، میتوانم دست کسی را بگیرم و به درد بخورم، میآیم؛ وگرنه دنیا را بهتر میخواهم. دنیایی که حاجت برادر مؤمن را بتوانم برآورده کنم و بهدرد بخورم را از آخرتی که نتوانم کاری بکنم، بهتر میخواهم. اینجور که هستی، خدا نشانت میدهد و دلت را خوش میکند. عزیزان من! سخاوت خودِ خداست، تا میتوانید سخاوت کنید. اگر آن را از شما بگیرد، خدا خودش را گرفته است. مراقب حلال و حرام باشید و به قدری که توان دارید بار بردارید. من جوان که بودم، میگفتم: خدایا! تو عادلی، باری روی دوشم بگذار که بتوانم آن را بکِشم. بار برای خودم درست نکنم که نتوانم آن را بکِشم. [۲]
حمزه خیلی به اسلام خدمت کرده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چقدر زحمت کشید؟ روایت داریم: اینقدر او را کتک زدند، پشت دیوار انداختند که مشرکین گفتند: او مُرد، ولش کنید! حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با سر و صورت خونی پیش عمویش حمزه آمد؛ اما هنوز اسلام نداشت. حمزه گفت: عموجان! چه شده؟ چه میخواهی؟ گفت: عموجان! اسلام بیاور! حمزه یکدفعه عصبانی و ناراحت شد که بچّه برادرش را اینجوری کردند، اسلام آورد، بلند شد، دست به شمشیر کرد، داخل مشرکین آمد و گفت: دیگر کسی حقّ ندارد به بچّه برادرم حرفی بزند؛ وگرنه با این شمشیر گردنش را میزنم. حمزه آدم عادی نبود، خیلی شجاع بود، همینطور که مشرکین از آقا ابوالفضل (علیهالسلام) میترسیدند، همه از حمزه میترسیدند. دیگر کسی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کار نداشت، اینقدر خدمت به اسلام کرد.
حالا وحشی حمزه را شهید کرده است، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میخواست وحشی را بکشد، جبرئیل نازل شد: یا محمّد! وحشی را نکش! چون سخی است. شما بدانید اینقدر سخاوت خوب است. کسیکه سخاوت ندارد، لجاجت دارد. همه ما باید سخاوت داشته باشیم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یک خانه برای وحشی خرید، یک مبلغی هم به او داد و گفت: جلوی من نیا! من هر وقت تو را میبینم، یاد عمویم میافتم. منظور من این است که اینقدر سخاوت خوب است. رفقای عزیز! دلم میخواهد همه شما سخی باشید، حالا اگر به مقدار کم هم باشد، خودتان را از سخاوتمندان خارج نکنید و سخی باشید. [۳]
یا علی
فرمایش منتخب: عبدالعظیم حسنی
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۴]
عبدالعظیم حسنی پیش امام هادی (علیهالسلام) آمد و گفت: آقاجان! من میخواهم عقایدم را به شما بگویم؛ امام میفرماید: بگو عزیزم! میگوید: من خدا را به یگانگی قبول دارم، واجبات را به جا میآورم و محرّمات را ترک میکنم. شما را امام و حجّت خدا میدانم، زیر این آسمان، به غیر از شما حجّتی نمیبینم. خدا امر شما را به من واجب کرده، امرِ شما، امرِ خداست. سیبی یا اناری از درخت بچینم و شما بگویی نصفش حلال و نصفش حرام است، نیمه حلالش را میخورم و نیمه حرامش را دور میاندازم. امام هادی (علیهالسلام) فرمود: عبدالعظیم! ما هم عقایدمان همیناست، إنشاءالله به آخر برسانی.
عبدالعظیم با قبولیِ امام هادی (علیهالسلام) که به او فرمود عقایدت درستاست؛ نجوا کرد، کنار رفت و کنار ماند، نه اینکه از یک جای دیگر سر دربیاورد؛ قانع و راضی بود. دربست در اختیار امام بود. حالا خدا به او عظمت داد. در روایت میفرماید: زیارت شاه عبدالعظیم حسنی مطابق با زیارت امام حسین (علیهالسلام) است. آیا زیارت خلق، مطابق با زیارت امام حسین (علیهالسلام) میشود؟ نه والله، عجیب این است که میگوید زیارت قبرش مطابق با زیارت امام حسین (علیهالسلام) است، نه خودش! عظمت عبدالعظیم به خاطر آن عقیدهای است که به امام هادی (علیهالسلام) داشت، برای آن امری است که اطاعت میکرد، برای آن تواضعی است که با امام داشت؛ پس شما آن امر را زیارت میکنید، نه جسم عبدالعظیم را. عزیزان من! از اطاعت به اینجا میرسید نه از خیال خودتان، نه از مشابه درستکردن، نه از امیدواری به خلق پیدا کردن و دنبالش رفتن! عبدالعظیم به واسطه ولایت به اینجا رسید، نه به واسطه عبادت. به امامش یقین داشت و امرش را اطاعت میکرد. او حجّتشناس بود. امروز اغلب مردم حرف حجّت را میزنند؛ اما حجّتشناس نیستند. [۵]
قبولی عبادت، ولایت است و قبولی ولایت، اطاعت است. حالا شیعه باید فرمان امام را ببرد و برای خودش مصداق درست نکند. (بعضی مقدّسها برای خود مصداق درست میکنند.) شاه عبدالعظیم حسنی به غیر از امام هادی (علیهالسلام) کسی را واجب الإطاعة نمیبیند، حجّت خدا را واجب الإطاعة میداند؛ برای همین زیارتش مطابق زیارت امام حسین (علیهالسلام) است. [۶] آن تولید عبدالعظیم است که وقتی زیارت میروید، به شما میرسد. ببین من چه میگویم؟ وقتیکه خدای تبارک و تعالی و ائمه طاهرین (علیهمالسلام)، چنین کرامتی به عبدالعظیم حسنی دادند، شما باید صفات آنها را داشته باشید؛ آنوقت آنها صفات الله به شما میدهند. میفرماید: وقتی شما عبدالعظیم را زیارت میکنید، انگار امام حسین (علیهالسلام) را زیارت کردهاید؛ پس شما هم باید آنطوری باشید که او با امامش بوده؛ آنوقت سنخه میشوید. [۷] او یک فرد عادی بوده؛ اما امامش را میشناخت و کنار رفت، حالا وقتی از دنیا رفت، خدا او را افشاء کرد. والله، شما هم همان هستید؛ مگر شما غیر از او هستید؟! اما باید اهلیّت پیدا کنید. [۸]
عبدالعظیم به کسی کار نداشته، به خدا و ولیّ خدا یقین داشته، به واجباتش یقین داشته که به این درجه رسیده است. آیا ممکن است از این بالاتر بشوید؟ شخصی خدمت امام صادق (علیهالسلام) میآید، عرض میکند: یابن رسول الله! من راهم دور است، برایم خیلی مشکل است که نزد شما بیایم؛ اما دلم میخواهد شما را ببینم. حضرت فرمود: میخواهی جمع ما را زیارت کنی؟ گفت: بله! فرمود: در آن اطراف برو مؤمنی را زیارت کن! خدا ثواب زیارت جمع ما را به تو میدهد. ببین تو به جایی میرسی که زیارتت، زیارت دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) است؛ چون ائمه (علیهمالسلام) در قلب آن مؤمن هستند، یقین و محبّت آنها را دارد. [۹]
عزیزان من! همینطوری که از حضرت معصومه و شاه عبدالعظیم حسنی استفاده میکنند، باید از شخص شما هم استفاده کنند، خودتان را در اختیار مؤمن و در اختیار قوم و خویشهایتان بگذارید؛ تا هم خودتان و هم آنها لذّت ببرند. در روایت میفرماید زیارت عبدالعظیم حسنی بروی مطابق با زیارت امام حسین (علیهالسلام) است یا زیارت حضرت معصومه بروی؛ بهشت بر تو واجب میشود؛ اما میفرماید زیارت یک مؤمن بروی، ثواب زیارت دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) به تو میدهد؛ چون این مؤمن، کسی است که از وجودش نجوا میجوشد. [۱۰] خودش را شناخته، خدا را هم شناخته است. «مَن عَرَف نَفسه، فَقد عَرَف رَبّه» این مؤمن عظمتش را در مقابل امر خدا و نجوای با او خُرد میکند که اینقدر عظمت دارد. [۱۱]
در روایت میفرماید: «سلمان منّا أهل البیت» در تمام دنیا، چند نفر بودند که تأیید شدند. یک تأییدهایی است که خیلی مهمّ نیست؛ یعنی درستیاش تأیید میشود؛ یعنی ایشان درستاست. عبدالعظیم، درستیاش تأیید است. سلمان، مقداد، اباذر، درستیشان تأیید است؛ اما یکچیزی است که مافوق درستی است. مافوق درستی ایناست: همینطور که ولایت پیش شما مطلق است، باید دشمن ولایت هم پیش شما مطلق باشد. اویس همینطور بود، مطلق بود؛ یعنی تبرّی داشت. وقتی سلام عمر به او رسید، از آن شهر رفت. [۱۲]
عزیزان من! ماوراء، دنیا نیست؛ اما از اینجا میتوانید به ماوراء برسید؛ چونکه ماوراء چیزی است که شما باید به غیر از دنیا داشته باشید. من کسی را سراغ ندارم که اینطور باشد؛ چون بالأخره ما ذرّاتی مِهر دنیا داریم؛ پس کسیکه مِهر دنیا داشته باشد، جزء ماوراء نمیشود. حالا از کجا میگویی؟ وقتی به حضرت عیسی در آسمان چهارم گفت: چه آوردهای؟ گفت: سوزن و نخ. گفت: نگهش دارید؛ پس اینجا ماوراء نیست. اگر به قدر یک سوزن و نخ محبّتش را داشته باشی، تو را نگه میدارد؛ اما ممکن است که شما به ماوراء برسید. عبدالعظیم حسنی، سلمان، مقداد، اویس قرن که در بیابان است، رسیدهاند؛ اینها اتّصال به ماوراء هستند و ماوراء اتّصال به اینهاست؛ شیعه هم همینجور است. [۱۳]
یا علی
اخلاق در خانواده 12
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۴]
جوان عزیز! هر چیزی باید برسد، شما ببین الآن سنجد اگر نرسد تلخ است. دستپاچه نشو! همه جوانها زن میگیرند، در فکر خودت کار نکن! خدا به فکرت است. روایت داریم: اگر کسی قسمتش باشد مغرب عالم، مشرق عالم به هم میرسند، با هم میشوند. دستپاچگی نکن! باید به امر پدر، مادرت این کار را بکنی. چرا میروی بیامری میکنی؟! چهار روز خاطرخواه هستی، آن خاطرخواهی تمام میشود. الآن یک بنده خدا در کوچه ما بوده، همینطور بوده، این دختر را خواسته، او هم خواسته، چند وقت که با هم بودند، حالا میگوید من او را نمیخواهم! [۱۵]
جوانان عزیز! تا میتوانید گناه نکنید! خانوادهای به اصفهان منزل قوم و خویششان رفتند. زنش کار به آب داشت، صبح شد، به صاحبخانه گفت: حمّام کجاست؟ گفت انتهای کوچه حمّام منجاب است، این زن رفت سؤال کرد؛ یک جوانی خانه خودش را نشان او داد، رفت داخل خانه و در را بست. آن مرد به آن زن گفت باید با من دوستی کنی، زن دید گیر افتاده، گفت حرفی ندارم. من غریب این شهر هستم، گرسنهام؛ برو یک چیزی بخر بیاور، این مرد هم رفت تا یک چیزی بخرد و بیاورد، زن متوسّل به آقا ابوالفضل (علیهالسلام) شد. چون آقا ابوالفضل (علیهالسلام) خیلی نجاتدهنده است. گفت ابوالفضلجان! من غریبم، اینجا آمدهام، این مرد میخواهد به من خیانت کند. خلاصه دری باز شد، این زن نجات پیدا کرد و رفت. آن مرد وقتی برگشت، دید آن زن رفته است، این در دلش نقش بست. بعد از بیست سال که میخواست بمیرد، گفت: خانم! حمّام منجاب اینجاست و مُرد. «خَسِر الدّنیا و الآخرة» شد. با عشق و محبّت همچین چیزی مُرد. نقش آن زن در دلش بود که گفت: خانم! حمّام منجاب اینجاست. شیطان در قالب آن نقش آمد و او هم نقش را پذیرفت و از دنیا رفت. مواظب باشید نقش بد در دلتان ایجاد نشود. [۱۶]
از گناه گذشتن خیلی خوب است! عابدی بود، سالهای سال در کوه عبادت میکرد، شاید نود سال و خُردهای، بیشتر سِنّش بود، رزقش هم میرسید. یک وقت قدری تشنه شد، از بالای کوه آمد سرِ یک دریاچهای بود، آمد که آب بردارد، دید جوانی کنار آن دریاچه است، گرما به اینها خیلی فشار آورد. آن عابد گفت: ای جوان! یک دعایی بکن که این دعا مستجاب شود و ابر بالای سرمان بیاید، این مسافتی که میخواهیم برویم از گرما سیاه میشویم، هوا خیلی گرم شده بود! گفت: باشد، من دعا کردم. ابر بالای سرش آمد.
آنجا که این جوان بود، قدری جلوتر رفت و آن عابد عقبتر، وقتیکه از هم جدا شدند، عابد دید ابر روی سرِ آن جوان است. عابد خیال کرد به خاطر خودش ابر بالای سرشان آمد؛ چونکه مقدّس بود! مقدّسها از این خیالها میکنند؛ نتوانست هضم کند. گفت: ای جوان! بیا! قسمش داد، گفت: تو چه کار کردی؟! گفت: وقتی من آمدم کنار دریا، زنی آمده بود که آب ببرد، من به طرفش رفتم، به من گفت: ای جوان! دامن مرا کثیف نکن! خدا ابر بالای سرت بیندازد! این است که عبادت خیلی فایده ندارد، نود سال عبادت کرده، پیرمرد هم شده، رزقش هم میآید؛ اما خدا این جوان که گناه نکرده را بهتر میخواهد! بیایید ای جوانان عزیز! از گناه بگذرید تا ابر بالای سرتان بیاید. [۱۷]
ببین ابنسیرین از آن امتحان در آمد، در صورتیکه عیسوی مذهب است، گویا شیعه نیست؛ اما امیرالمؤمنین (علیهالسلام) صفات به او داد، پاکیزه شد و از آن گناه گذشت، یک عطری به او زدند که تا آخر عمرش بوی عطر میداد. [۱۸]
یا علی
ارجاعات
نگاه 26
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۹]
اگر به جایی که خدا گفته نگاه نکن! نگاه کنی، گناه با خون شما مخلوط میشود و در رگهای شما جریان پیدا میکند و شما به بیامری اتّصال میشوید. [۲۰] اگر به جایی که نباید نگاه کنی، نگاه کنی و به آن اصرار کنی، جاذبهاش در شما میآید و راه ولایت را سدّ میکند. [۲۱] اگر به زرد و سرخ دنیا نگاه کنید؛ محبّت آن در دل شما راه پیدا میکند و گرفتار میشوید. محبّت دنیا از هر گناهی بالاتر است. [۲۲] اگر چشمت به همهجا رفت، والله، دیگر چشم شما دید ولایت ندارد. عزیز من! خدا میداند فردای قیامت چقدر پشیمان میشوی که چرا گناه کردی؟ چرا روی چشم ولایتمان پرده کشیدیم؟! [۲۳]
اگر نگاه بد کنی و گناه کنی؛ بدان گناه، آدم را خراب میکند. [۲۴] اگر نگاه به زن مردم کردی، نظم عالَم را به هم زدی. [۲۵] شیطان تو را مبتلا میکند. [۲۶] رهبرت شیطان است. تو باید رهبرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) باشد، الآن باید رهبرت، وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) باشد. به امر او نگاه کن! [۲۷]
چشمت را از امر جدا کردی. اگر عمر و ابابکر مردم را از ولایت جدا کردند، تو خودت را از امر جدا میکنی. عزیز من! تو مشابه آنهایی. آن بهرهای که به آن دو نفر داده، به تو هم میدهد؛ تو هم جداکُن هستی. [۲۶] بدان که خدا تو را کنار زده است. مؤمن نیستی و سقوط کردهای، از زیارت امام زمان (عجلاللهفرجه) محروم هستی. [۲۰] بهشت و فردوس و جنّات را با یک نگاه از دست میدهی. [۱۵] اگر چشم ناپاک داشته باشی؛ طرف اصحاب شمال هستی. [۲۸] به زن و بچّه مردم نگاه کنی؛ کور به محشر میآیی. [۲۹]
صورتهای کثیف به اصطلاح درخشیده، همیشه خودش کثیف است، تو را هم کثیف میکند، به لجن میکشد. نگاه نکن! حالا یک جلوههایی دارد، آن جلوه، جلوه شیطان است. آن جلوهاش، جلوه تاریکی است. تو را هم تاریک میکند. [۳۰] این بدچشمی عطای شیطان است. [۳۱] تو داری خواست شیطان را به جا میآوری، چشم تو دارد نجوا میکند. امر شیطان را اطاعت میکنی. نجوای چه میکنی؟ نجوای گناه میکنی. [۳۲] دیگر نمیتوانی ادّعای دوستی با امام زمان (عجلاللهفرجه) کنی. [۳۳]
عزیز من! وابسته نباش! جلوی چشمت را بگیر! مبتلا میشوی. امر خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امر پدرت را اطاعت کن! عزیز من! وابسته نشو. تو بلبل باغ ملکوتی، نه از عالم خاک. تو باید به جوّ آسمان بِپَری. تو باید عضو امام زمانت بشوی. تو عضو چه هستی؟ تو عضو تلویزیون و ویدیو و ماهواره و رفیقهای عشقی و شبنشینیهای عشقی هستی. والله، باید قدر این جلسه را بدانید! اگر قدر ندانید، شما هم سُر میخورید. شکر کنید که الحمد لله همه شما متدیّن هستید. شکر کنید که خدا به شما ولایت داده است. شکر کنید که محبّت این جلسه را دارید. شکر کنید که در این جلسه، از اوّل گفتنیم ما داریم تمرین میکنیم. [۳۴]
چه کار کنیم که خدشه به ولایتمان نخورد؟ گناه نکن! معصیت نکن! با ولایت بازی نکن! مقدّسگری درنیاور! امر ولایت را اطاعت کن! اگر تو امر ولایت را اطاعت کنی، امر الله میشوی. خانمهای عزیز! به شما هم میگویم: گول نخورید! این لباسهایی که خارجیها درست کردند، اگر بروید بپوشید، خدای نخواسته، نستجیر بالله یک جوانی به تو نگاه کند، اهل آتش هستی. چرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود در آخرالزّمان زنها پوشیده؛ اما برهنهاند؟! آنها وضعشان درست نیست، توجّه کن! نمیگویم ببین زهرای عزیز (علیهاالسلام) چهجور بوده؟ ببین مادرت چهجور بوده است؟ [۳۵] بیا دست بردار! به این حرفها یقین کن! زهرای عزیز (علیهاالسلام) عصاره تمام خلقت است، اگر خودت را پوشاندی، امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعت کردی، واقع زهرای عزیز (علیهاالسلام) را خواستی، از حضرت زهرا (علیهاالسلام) رُو برنگرداندی. با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) که محشور میشوی، با تمام خلقت محشور میشوی. [۳۶]
یا علی
ارجاعات
- ↑ تفکر 77 (دقیقه 20) و شناخت امام 88 (دقیقه 13) و امامحسین؛ شناخت ولایت 76 (دقیقه62)
- ↑ تفکر 76 و کتاب جامع ولایت
- ↑ شناخت امام 88 و امامحسین؛ شناخت ولایت 76
- ↑ سخنرانی احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است 81 (دقیقه 59 و 61)
- ↑ کتاب ترجمه احکام و افشای احکام و سخنرانی مزد ولایت و اسم اعظم 83 و عظمت شیعه و احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است 81 و ولایت عمل صالح است 78 و شناخت امام
- ↑ کتاب تذکر ولایت، قدردانی از شیعه
- ↑ عصاره زیارت77
- ↑ تکلیف و بلوغ 80
- ↑ احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است 81
- ↑ شناخت نجوا 77
- ↑ کتاب نجوا
- ↑ مشهد 91؛ عنایت امامرضا؛ ماوراء
- ↑ کشتی نوح 85
- ↑ اربعین ۸۷ (دقیقه ۲۱) و سیر ماورائی (دقیقه ۲۲)
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ اربعین 87
- ↑ فُزت بربّ الکعبه 85 و سیر ماورائی 81 و کتاب افشای ولایت
- ↑ فتنه آخرالزّمان 81
- ↑ گریه 84
- ↑ وابستگی ۸۶ (دقیقه ۲۴) و إنا أنزلناه فی لیلةالقدر (دقیقه ۳۲)
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ افشای ولایت
- ↑ جاذبه و تبلیغ 78
- ↑ احکام ولایت
- ↑ عالم الست، دنیا، برزخ و قیامت 76
- ↑ شناخت امام زمان 85
- ↑ ولایت، شرط قبولی سنّت و عبادت؛ تولید 84
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ هدایت با خداست نه با خلق 81
- ↑ کامپیوتر جهانی 80، جلسه اوّل
- ↑ صفات اصحاب یمین (2) 77
- ↑ شهادت امام حسن و امام رضا 85
- ↑ حاکمیّت شیعه (کامپیوتر جهانی 80، جلسه چهارم)
- ↑ امیرالمؤمنین را بهتر بشناسیم
- ↑ شناخت نجوا، نجوا با ولایت 77
- ↑ امام زمان و ذکر الله 79
- ↑ وابستگی 86
- ↑ إنا أنزلناه فی لیلةالقدر 84
- ↑ افشای شیعه 84