منتخب: آقا علی اکبر
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
روایت داریم: اول کسی که نزد امام حسین (علیهالسلام) آمد و گفت: پدرجان! اجازه بده به میدان بروم، آقا علیاکبر بود؛ امام حسین (علیهالسلام) فرمود: علیجان! چه شده؟ آقا علیاکبر با شهامت گفت: پدرجان! مگر ما بر حق نیستیم؟! ما که از مرگ نمیترسیم! امرت را اطاعت میکنم. ببین علیاکبر حق را دارد میبیند و یقین دارد که این حرف را میزند و فدای حق میشود. فوراً امام حسین (علیهالسلام) به او اجازه داد؛ اما گفت: پسرم! قدری جلوی من راه برو! آخَر روایت داریم: به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند که یا رسولالله! آیا در دنیا خوشی هست؟ فرمود: نه! خدا خلق نکرده. گفتند: حالا که خلق نکرده، آیا مشابهی ندارد؟! فرمود: خوشیِ آدم وقتی است که یک جوان سالم، صالح، متدین و باتقوا داشته باشد و جلویش راه برود. پرسیدند: یا رسولالله! اعظم مصیبت چیست؟ فرمود: خدا این جوان را از او بگیرد.
حالا آقا علیاکبر قدری جلوی امام حسین (علیهالسلام) راه رفت. امام حسین (علیهالسلام) گفت: ای خدا! شاهد باش که من نور چشمم، گیر زانویم، علیاکبرم را که «خُلقاً، خَلقاً، علماً و منطقاً برسولالله» هست را فدای تو میکنم. خدایا! او را به سوی امر تو فرستادم. عقیده ولایتیام ایناست که امام حسین (علیهالسلام) میتوانست بگوید: خدایا! علیاکبرم را حفظ کن، والله خدا او را حفظ میکرد؛ اما امام دارد او را در راه خدا میدهد، گفت خدا خودش میداند و اگر بخواهد حفظش میکند. [۱]
زهرای عزیز (علیهاالسلام) در واقعه عاشورا دو نفر را در بغل گرفت: یکی آقا ابوالفضل و دیگری آقا علیاکبر. وقتی حضرت زهرا (علیهاالسلام) علیاکبر را در بغل گرفت، همینطور میگفت: پسرم! پسرم! نگذاشت علی به زمین بخورد. وقتی فرق علی را شکافتند، خون جاری شد و تمام دهانش را گرفت، حالا که امام حسین (علیهالسلام) بالای سرش آمد، اگر به زمین خورده بود، خونها بر لبش نبود. امام صدا زد: باباجان! با من حرف بزن! تو که مرا خیلی دوست داشتی، چرا با من حرف نمیزنی؟ امامت بهجای خود؛ اما امام یک حس بشریّت هم دارد، امام حسین خونها را از لب و دندان علیاکبر پاک کرد و دوباره فرمود: باباجان! با من حرف بزن! اما دید علی از دنیا رفته است.
امام هم حرف و هم امر دارد، اگر امر میکرد که پسرم! با من حرف بزن! خدا جان را به علیاکبر برمیگرداند؛ ولی امر نکرد. حالا اینجا امام یک تصرفی کرد و آقا علیاکبر غم و غصه تشنگی را از دل پدرش بیرون کرد. چطور؟ صدا زد: پدرجان! جدّم مرا سیراب کرد؛ اما ظرف آبی هم برای تو نگهداشته است؛ علی خداحافظی کرد. [۲]
یا علی
- ↑ سخنرانی اصول دین و سلامت ولایت 78 و حبل المتین و تولید حکومت الله امر است 82 و عاشورای 77 و در محضر خدا؛ در امر ولایت، تذکر احکام
- ↑ سخنرانی اصول دین و سلامت ولایت 78 و عاشورا 87 و امر امانت است 84 و حبل المتین و ارتباط و درخواست از امام رضا 89 و حرکت امام حسین از مدینه به مکه 84 و عاشورای 93 و عاشورای 77