منتخب: پیامبر اکرم
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی [۱]
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چقدر زحمت کشید! روایت داریم: اینقدر مشرکین او را زدند، پشت دیواری انداختند و گفتند از دنیا رفت؛ او را رها کنید! پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالیکه خون از سر و پایش میریخت، پیش عمویش حمزه آمد. حمزه گفت: عموجان! چه شده؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: عموجان! اسلام بیاور! حمزه ناراحت و عصبانی شد که با پسر برادرش اینجوری کردهاند، بلند شد، شمشیر در دست گرفت و نزد مشرکین آمد و گفت: اگر کسی به محمّد حرفی بزند و او را اذیّت کند، گردنش را میزنم. حمزه خیلی شجاع بود! مشرکین همانطور که از آقا ابوالفضل (علیهالسلام) میترسیدند، از حمزه هم میترسیدند. حالا پیامبر (صلی الله علیه و آله) چقدر زحمت کشید! مگر زحمتش شوخی است؟! خاکستر بر سرش ریختند! به او میگفتند: طرف ما بیا تا به تو زن بدهیم، پول بدهیم، مقام و شوکت بدهیم، حضرت فرمود: خدا را قبول دارید؟ گفتند: آری! فرمود: به خدا قسم! اگر اینقدر توان داشتهباشید که ندارید، خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید، میگویم «لا إله إلّا الله»؛ اما درون پیامبر (صلی الله علیه و آله) «علی ولیّالله» است.
خدا دارد پیامبر (صلی الله علیه و آله) را پرورش میدهد که همه خلقت تا حتّی ملائکه آسمان، امرش را که علیبنابیطالب (علیهالسلام) است، را اطاعت کنند. مردم معجزات پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیدند، عدّهای آمدند و گفتند اگر خدایِ تو برحق است و تو را فرستاده، ماه دو پاره [دو نیم] شود و در آسمان بیاید. حضرت اشاره کرد و ماه دو نیم شد؛ شَقُّالقَمَر یعنی این. اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ماه امر کرد، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خورشید را برگرداند، ماه نسبت به خورشید کوچکتر است. شما که علم جغرافیا دارید، مگر خورشید ایناست که شما دارید میبینید؟! صدها کُرات، هر کدام خورشید دارند. حالا مگر قبول کردند؟! تازه گفتند محمّد سِحر کردهاست! سِحر در یک شهر قرار میگیرد؛ اما از هر شهری آمدند و گفتند ما دیدیم که ماه دو نیم شد.
عزیزان من! پیامبر (صلی الله علیه و آله) چقدر زحمت کشید و خونِدل خورد! دلش میخواست که مردم طرف امر خدا بیایند. حالا خدا میخواهد مقصدش را افشا کند، مقصد خدا، علیبنابیطالب (علیهالسلام) است. امر کرد: یا محمّد! باید علی را معرّفی کنی. ذرّهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) کُندی کرد؛ البتّه کُندیِ پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای اینبود که عظمت این حرف معلوم شود و مردم قدری ارزش ولایت را بفهمند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) با این کارش دارد میگوید ای خلقت! من که اشرفمخلوقات هستم و قرآن بهمن نازلشده، من که باید تمام ممکنات اطاعتم کنند و تسلیمم باشند، اینقدر افشای ولایت عظمت دارد که وقتی ذرّهای در آن کُندی کردم، خدا گفت هیچکاری نکردهای، همه کار و عبادت و اطاعتم را کنار گذاشت و فرمود اگر علی را معرّفی نکنی، رسالتت را انجام ندادهای؛ پس رساندن رسالت، افشاکردن ولایت است؛ یعنی مقصد خدا نبوّت نیست، مقصد خدا ولایت است. [۲]
تمام انبیاء اذیّت شدند، مثلاً حضرتیحیی، سرش را بریدند، حضرتزکریّا داخل درختی قایم شد، درخت را با اَره دو نیم کردند؛ اما خدا به او گفت صبر کن! صدایت در نیاید! به پیامبرِ ما أبتر میگفتند؛ اما با او اینکارها را نکردند و این صدمهها را به او نزدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) حتّیالإمکان احترام داشتهاست؛ پس چرا میگوید: «ما اُوذِیَ»؟ یعنی هیچپیامبری از بین صد و بیست و چهارهزار پیامبر، مثل من اذیّت نشدهاست. پیامبر (صلی الله علیه و آله) بهواسطه این میگوید «ما اُوذِیَ» که عمر پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله) میآمد، صبح که میشد عمر و ابابکر را میدید، عثمان را میدید، طلحه و زبیر را میدید، دشمنان عزیزکردهاش، دشمنان حقیقت خودش را میدید، میدانست که عمر زهرایعزیزش را میزند. ابابکر خلافت را غصب میکند. قنفذ زهرایعزیز (علیهاالسلام) را میزند و دستش را میشکند و چه بر سرش میآید؟ والله! پیامبر (صلی الله علیه و آله) میدید، بهدینم! میدید که عمر، زهرا (علیهاالسلام) را فشار میدهد و طناب گردن حیدر (علیهالسلام) میاندازد. ایناست که پیامبر (صلی الله علیه و آله) میگفت «ما اُوذِیَ»، به این خاطر اذیّت میشد. [۳]
تمام کسانیکه دور پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند، میخواستند ضربه به دین، به اسلام بزنند، آخر هم ضربه زدند. این منافقین، یعنی عمر و ابابکر با هم متّحد شدند، متوجّه شدند که زهرایعزیز (علیهاالسلام) یک شخصیّتی است، بهخاطر همین تصمیم گرفتند اوّل پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از بین ببرند. عمر و ابابکر در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) جاسوس گذاشتند، یکی حفصه، یکی عایشه. اینها جاسوس بودند، در قرآنمجید آمدهاست که حفصه و عایشه، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را کشتند؛ چونکه میخواستند به مقصدشان برسند. دفعه اوّل به پیامبر (صلی الله علیه و آله) زهر دادند، نخورد. گفتند: چرا نمیخوری؟ گفت: زهر در این غذاست. دفعه دیگر امر شد که بخور! پیامبر (صلی الله علیه و آله) خورد.
چرا حضرتزهرا (علیهاالسلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) حمایت نکرد؟ میتوانست دفاع کند و بگوید شما دو نفر پدرم را کشتید. چرا حمایت نکرد؟ به عقیده ولایتی من، حضرتزهرا (علیهاالسلام) مثل امامصادق (علیهالسلام) است. در آنموقعی که امامصادق (علیهالسلام) داشت قدری پیش میرفت، فقه و اصول میگفت و شاگرد داشت، به او گفتند شما حجّت خدایی؟ فرمود: من هم منتظرم. زهرایعزیز (علیهاالسلام) منتظر است که جانش را فدای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کند، دارد جانش را پرورش میدهد که فدای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کند، همینجور که خودش و فرزندش محسن را فدا کرد. [۴]
ماهها همه یکی هستند؛ اما در ماهصفر بود که جلسه بنیساعده درست شد، در ماهصفر بود که پهلوی زهرایعزیز (علیهاالسلام) را شکستند، در ماهصفر بود که طناب گردن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) انداختند؛ ایناست که این ماه، نحس است. حالا پیامبر (صلی الله علیه و آله) میفرماید: اگر کسی بهمن خبر دهد که این ماه تمام شده، جایزه میدهم. ما میخواهم بگوییم یا رسولالله! بشارت میدهیم که این ماه تمام شد، اوّل چیزی که از تو میخواهیم: محبّتی است که خدا به تو عنایت کرده، یا رسولالله! خدا محبّت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به تو دادهاست، آن محبّت را هم به ما بده! دوّم اینکه ما طرفدار بدعتگذار زمان نباشیم. یا رسولالله! از خدا بخواه ما از آنها نباشیم که بیدین از دنیا برویم! یا رسولالله! ما از آنهایی باشیم که تسلیم امر تو باشیم. از آنهایی نباشیم که امر تو را اطاعت نکردند. خدایا! آنهایی که به تو نزدیک هستند، به ما نزدیک کن! آنهایی که از تو دور هستند، از ما دور کن؛ حتی اگر مَحرمِ ما باشند.
یا علی
- ↑ سخنرانی شناخت امام، مشهد ۸۸ (دقیقه ۱۳) و امامزمان و ذکر الله ۷۹ (دقیقه ۲۱) و ام ابیها ۷۸ (دقیقه ۵۱)
- ↑ شناخت امام مشهد 88 و کتاب جامع ولایت
- ↑ امامزمان و ذکر الله 79 و مستقل و محدوده 91 و این الرجبیون 76
- ↑ شهادت حضرتزهرا 85 و ام ابیها 78