افشای احکام

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
بسم الله الرحمن الرحیم
افشای احکام
کد: 10001
پی‌دی‌اف: دریافت
پی‌دی‌اف: دریافت
مطالب این کتاب، برگرفته بخشی از زحمات بسیار یکی از عرفای بزرگ شیعه است که برای شناخت بهتر ولایت و احکام بیان شده‌است. ان‌شاءالله قدردان حقایق ارزشمندی که در اختیارمان قرار گرفته باشیم.


از نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت شده‌است که آن حضرت فرمود:

مسلماً خداوند تبارک و تعالی برای برادرم علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) فضیلتهای بی‌شماری را قرار داده‌است که حد آن‌را کسی جز خداوند نمی‌داند. پس هر کس فضیلتی از آن فضائل را ذکر کند و اعتقاد به آن داشته‌باشد، خداوند متعال گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد؛ حتی اگر با گناه جن و انس وارد محشر شود و هر کسی فضیلتی را از فضائل علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) بنویسد تا آنگاه که آن نوشته باقی باشد، فرشتگان برایش طلب آمرزش می‌کنند و هر کسی فضیلتی از آن فضائل را گوش دهد خداوند گناهانی را که به وسیله گوشش انجام داده بیامرزد و هر کس به فضیلتی از فضائل او نگاه کند، خداوند گناهانی را که به وسیله چشمش انجام داده بیامرزد. سپس رسول‌الله فرمود: نگاه‌کردن به علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) عبادت است و یاد کردن علی (علیه‌السلام) هم عبادت است. ایمان بنده‌ای پذیرفته نمی‌شود مگر به ولایت علی (علیه‌السلام) و تبری جستن از دشمنان علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام).


به‌جای مقدمه

کتاب باید خطاب ائمه باشد و گرنه آن کتاب نیست، گمراهی است. خطاب؛ یعنی دنیایی را اصلاح کند. دنیا پر از فساد شده‌است!

متقی می‌خواهد شما را بیدار کند. مردم درباره ولایت خوابند. در قیامت است که بیدار می‌شوید و می‌بینید عمرتان گذشته و علی (علیه‌السلام) را نشناخته‌اید؛ اما خدا، شناسایی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را می‌خواهد! آن‌موقع چه‌کار می‌کنید؟! بیایید قدر این حرف‌ها را بدانید. این حرف‌ها از حنجره متقی جاری می‌شود، نه هر کسی.

خدا در تمام خلقت، ائمه‌طاهرین را تأیید کرده‌است و آن‌ها متقی را تأیید می‌کنند؛ اما شما برای متقی مشابه درست می‌کنید و پیروش می‌شوید. متقی شرایطی دارد که اگر کسی آن‌ها را داشت متقی است و باید از او پیروی کرد:

اول: متقی را باید ائمه‌طاهرین تأیید کنند.

دوم: القاء و افشاء دارد، حرف از خودش نمی‌زند و گفتارش گفتار آن‌هاست.

سوم: علاقه به‌دنیا ندارد.

چهارم: رودربایستی با هیچ‌کسی ندارد و به‌غیر از کسانی‌که ائمه‌طاهرین آن‌ها را قبول دارند، هیچ شخصی را قبول ندارد.

پنجم: ولایت به او تزریق شده‌است.

ششم: هدایت‌کن مردم است.

هفتم: همیشه در حضور است و سقوط ندارد.

هشتم: وصل به امام‌زمان است.

نهم: خدمت امام می‌رسد و با حضرت حرف می‌زند و مشکلاتش را از ایشان می‌پرسد.

دهم: امام‌زمان او را جایی هم با خودش می‌برد.

یازدهم: خلق متقی را تأیید نمی‌کند و می‌گوید حرف هم نزن.

دوازدهم: نماینده امام‌زمان است و امام به شما امر می‌کند که پیش او بروید و امرش را اطاعت کنید.

سیزدهم: مردم تا آخر با متقی نیستند؛ اما اگر دست از او برندارند، با او محشور می‌شوند.

چهاردهم: به‌نام چهارده‌معصوم، دعایش مستجاب است.

پانزدهم: دنبال خلق نمی‌رود و خلق را مؤثر نمی‌داند.

شانزدهم: ابداً از هیچ‌کس احترام نمی‌خواهد.

هفدهم: کار او افشای ولایت است و افتخارش این‌است که کسی را هدایت کند.

هجدهم: متقی خود نیست و «من» ندارد.

نوزدهم: چیزی از کسی نمی‌خواهد و اگر کسی به او عطایی کند فقط می‌گوید: خدایا، آن‌هایی که به‌فکر من هستند، به فکرشان باش.

بیستم: شب و روز به‌فکر دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که آن‌ها را از تمام بلاها نجات دهد و سخاوت از او می‌جوشد.

متقی فقط هدایت شما را می‌خواهد، پس باید از او متابعت کنید و دست از او برندارید. با افشای این شرایط حجت را به شما تمام کردم. آن‌هایی که اغلب مردم دنبالشان می‌روند، هیچ‌کدام از این شرایط را ندارند. این اشخاص خودشان را بزک کرده و مارک ولایت زده‌اند؛ اما مثل هندوانه ابوجهل تلخ هستند! هر کسی را که دیدم، حرفش دین بود، مقصدش بی‌دینی؛ حرفش دین بود، مقصدش اسلام. دسته، دسته در آخرالزمان دست از ولایت برمی‌دارند و طرف اسلام می‌روند! متقی می‌سوزد و چاره‌ای هم ندارد؛ چون به او می‌گویند حرف نزن. هفتاد هزار نفر رفتند دنبال اسلام! اسلامِ آن‌ها، اسلام بی‌ولایت بود؛ حالا خدا گفت: مرتد و کافرند. خدا نکند اسلام ما هم این‌طور باشد. آن اسلامی که علی (علیه‌السلام) را معرفی نکند و خودش را معرفی کند، اسلام خودی است، نه اسلام خدایی! خدا به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ابلاغ کرد: «یا ایها الرسول، بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»[۱] ای رسول من! باید علی (علیه‌السلام) را معرفی کنی و گرنه رسالتت را نرسانده‌ای. عصاره بیست و سه‌سال زحمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، معرفی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود. من آخر عمرم است و حرفم را می‌زنم. اسلام محمدی، اسلام علوی است؛ چون وقتی علی (علیه‌السلام) را معرفی کرد، گفت: «الیوم اکملت لکم دینکم»[۲] حالا این اسلام شد دین!

این اسلامی که اغلب ما داریم، مثل مجسمه است؛ نه جان دارد و نه روح دارد و نه آرم؛ فقط «من» دارد! کجا دنبال جسم بی‌روح می‌روید؟ روح، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است، روح، امام‌حسین است، روح، حضرت‌زهرا است؛ آن‌ها روح خدا هستند.

هیچ‌کس به‌غیر از متقی، روح شما را ولایتی نمی‌کند؛ همه روح شما را اسلامی می‌کنند. دست از متقی برندارید. نجات شما به‌واسطه او به پایان می‌رسد. ما پایان نداریم، یا این طرفیم و یا آن‌طرف! یکی از بدبختی‌های بشر این‌است که به حرف متقی نیست و پیرو خلق است. این‌است که می‌گوید در آخرالزمان، اگر یک‌نفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب می‌کنند.

اصلاً به حرف خلق رفتن اشتباه‌است؛ چون‌که خلق از خودش حرف می‌زند؛ اما متقی فقط خواست ائمه را می‌گوید. خواست آن‌ها امر خداست. خواست خلق، امر شیطان است. خلق، پیام‌رسان اسلام است و متقی پیام‌رسان ولایت است. به‌غیر از متقی، از تمام خلق باید پرهیز کنید؛ تمام باطلند و اهل‌دنیا! امام‌زمان شما را راهنمایی کرده‌است که پیش متقی بروید. پیش چه‌کسی می‌روید؟ زمان چیزهایی را به‌وجود می‌آورد که متقی تمام آن‌ها را برای شما خنثی می‌کند؛ اما باید با هیچ‌کس و هیچ‌کجای دیگر ارتباط نداشته‌باشید.

متقی پرچم رستگاری را به دستتان می‌دهد؛ اما در آخرالزمان جلوی او را می‌گیرند و می‌گویند حرف نزن. همان‌طور که کسی را در خانه امام‌صادق گذاشتند که با مردم حرف نزند! امام‌صادق حرف نزند؟ روح خدا حرف نزند؟ جسم حرف بزند؟ اغلب مردم، قدرت خودشان را از کلام متقی بالاتر می‌دانند؛ این‌است که سقوط می‌کنند. از خدا بخواهید آن‌هایی را که وسوسه می‌کنند، از ما دور کند. من هر روز و هر شب می‌گویم: خدایا، آن‌هایی که به تو نزدیک هستند، به‌من نزدیک کن، آن‌هایی که از تو دور هستند از من دور کن؛ حتی اگر پسرم باشد. من تو را می‌خواهم و آن‌کسی‌که تو را می‌خواهد. اهل‌تسنن در ظاهر تو را می‌خواهند؛ اما چون امر تو را نمی‌خواهند، اهل‌جهنم هستند. خواستن خدا، اطاعت امر خداست؛ امر خدا، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است.

این مردمی که با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خوب نیستند، نه عقل دارند و نه ایمان و نه وجدان. به‌دینم قسم! اگر خواستن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بهشت نبود و به‌من می‌گفتند که افضل از تمام خلقت کیست، می‌گفتم: علی (علیه‌السلام) است! یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شاخص تمام خلقت است. اگر شما عدالت و عاطفه داشته‌باشید، اقرار می‌کنید که کسی بهتر از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیست که او را بخواهید. شما باید با این عقیده باشید، از این عقیده جدا نشوید و با این عقیده از دنیا بروید! اگر این‌طور باشید برای علی (علیه‌السلام) مصداق درست نمی‌کنید. اف بر شما! پس تو در باطنت علی (علیه‌السلام) را نمی‌خواهی. من می‌گویم با بهشت مقایسه‌اش نمی‌کنم؛ تو می‌روی علی (علیه‌السلام) را با مردم مقایسه می‌کنی. این‌است که بی‌دین از دنیا می‌روی. محکم باشید و برای امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) مشابه درست نکنید. چه‌کسی این‌کار را می‌کند؟ خلق! هر چه می‌خواهید بشوید؛ اما پیرو خلقی که از خودش حرف می‌زند نشوید.

ما باید در وجدانمان علی (علیه‌السلام) را بخواهیم. علی (علیه‌السلام) کفواً احد است. کسی مانند علی (علیه‌السلام) نیست که اسمش را بیاوری مرده زنده‌شود، اسمش را بیاوری و آهن به دستت نرم شود. چه‌کسی به‌غیر از او خورشید را برگردانده‌است؟ چه‌کسی به‌غیر از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هر نفسش «افضل من عبادة ثقلین» است؟ چه‌کسی عمر بن عبدود که دشمن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود و می‌خواست اسلام را از بین ببرد، با یک ضربه کشت؟ علی (علیه‌السلام) بود. به تمام آیات قرآن! شناسایی علی (علیه‌السلام)، شناسایی تمام خلقت است. اگر علی (علیه‌السلام) را نشناختی، خدا را هم نشناختی؛ چون‌که خدا گفته علی (علیه‌السلام)، امر خدا علی (علیه‌السلام) است. خودش فرمود: «اگر عبادت ثقلین کنی؛ اما علی (علیه‌السلام) را به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۲] قبول نداشته‌باشی، به‌رو در جهنم می‌اندازمت» پس اگر علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشید، خدا را هم قبول ندارید. این از بی‌عقلی و نفهمی است که دنبال کسی‌که خدا تأیید کرده‌است نمی‌روید و دنبال تاییدی خلق می‌روید! وای به حال کسانی‌که در مقابل ولایت ایستادگی می‌کنند و می‌گویند: «من»! آن دو نفر گفتند: «من»، بنی‌عباس گفتند: «من»، خلق می‌گوید: «من»، شما هم «من» دارید که او را می‌خواهید و به فرمانش عمل می‌کنید؛ حالا هر دوی شما بی‌دین از دنیا می‌روید.

فرمان خلق اشتباه بود، فرمان دست ماوراء بود، فرمان دست رسول‌خدا بود. چرا فرمان خلق را اطاعت می‌کنید؟ بیایید این سه حرف را عمل کنید که هر چه احکام هست در آن گنجانده شده: یکی «من» نداشته‌باشید، دیگر این‌که دنبال خلق نروید، یکی هم سخی باشید. به حضرت‌عباس و به پدرش قسم! که رستگارید. این سه چیز، هدایت شما را تضمین می‌کند. چون این‌ها خواست خدا و خواست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا است.

به ریسمان حبل‌المتین چنگ بزن! ریسمان حبل‌المتین، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. این حرف‌ها زدنش آسان است؛ اما مسیر آمدنش سخت است. راهنما می‌خواهد. راهنمایش کیست؟ ائمه‌طاهرین. حالا آن‌ها متقی را راهنمای شما قرار داده‌اند. خدا در هر موقعیتی یک عمود قرار داده. به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هم می‌گویند یا عمود الدین! الان عمود الدین، حجة‌بن‌الحسن است. آخرالزمان دست از امام‌زمان و فرمانش که متقی است برداشته‌اید! این‌است که بی‌دین می‌روید. حالا کربلا می‌خواهی برو، مکه و عمره می‌خواهی برو، تو دین نداری.

شما اول باید تشخیص نور بدهید. به‌غیر از وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و ائمه اطهار در تمام خلقت نوری نیست؛ اما اغلب ما دنبال ظلمت می‌رویم. بعد از تشخیص نور باید حرکت کنید و تسلیم آن باشید. خدا هم گفته «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»[۳] تسلیم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شوید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم فرمود که تسلیم علی (علیه‌السلام) بشوید. تو تسلیم چه‌کسی می‌شوی؟ تو برای یک چلوکباب می‌روی تسلیم خلق می‌شوی!

اصحاب امام‌حسین تشخیص نور دادند و به امر امام‌حسین عمل کردند. حالا امام‌زمان می‌فرماید: «السلام علیک یا مطیع لله و لرسوله» پدر و مادرم به قربانتان! مطیع امام‌حسین مطیع خداست. تو مطیع خلق می‌شوی؛ حالا این شیطان است که به تو می‌گوید: پدر و مادرم به‌قربانت! بیا مطیع ولی‌الله‌الاعظم؛ امام‌زمان بشو! ما کجا می‌رویم؟ چرا یقین به ماوراء نداریم؟ بیایید قبول کنید و از این سرچشمه آب حیات بنوشید که تا ابد زنده باشید.

وقتی خدا ولایت به شما داد، همه خلقت را به شما داده‌است. باید مواظب باشید تا خلق به آن خدشه نزند و ولایتتان را نگیرد. خدا حاج‌شیخ‌عباس تهرانی را رحمت کند، می‌گفت: کسی بود که هزار شتر سرخ‌مو داشت، امیرالمؤمنین اعتنایی به او نمی‌کرد؛ اما به دکان میثم می‌رفت و با او نجوا می‌کرد؛ چون ولایتش را نفروخته بود. اگر تو ولایتت را حفظ کردی، به جایی می‌رسی که خدا می‌گوید: او من هستم! این‌جاست که آتش می‌گیرم و می‌سوزم که شما چقدر قیمت دارید؛ اما خودتان را ارزان می‌فروشید! مگر به موسی خطاب نشد که من مریض شدم، چرا به دیدنم نیامدی؟ خدایا، مگر تو مریض می‌شوی؟! آن همسایه‌ات که مریض شده، او من هستم. او امر خدا را اطاعت می‌کند، تو هم امر خدا را اطاعت‌کن تا خدا بشوی. چرا امر خلق را اطاعت می‌کنید که با او محشور بشوید؟

همیشه در عالم دو ندا وجود دارد: ندای رحمانی و ندای شیطانی! به ما گفته‌اند که وقتی دجال بیاید امام‌زمان می‌آید؛ اما قبل از آن‌هم دجال وجود دارد. تو الان خودت را امتحان کن، ببین پیرو دجال هستی یا نه؟ بعد از رسول‌الله چه‌کسی دجال بود؟ مگر هفتاد هزار نفر پی دجال نرفتند؟ چند نفر دنبال امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) رفتند؟ بعد از آن معاویه دجال بود، دنبالش رفتند. حواستان کجاست؟ یک عمر اشتباه کردیم و حالا هم مبتلاییم. در زمان امام‌حسین، دجال، شریح‌قاضی بود. چقدر درس خواند و عبادت کرد؟ چقدر خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود؟ چقدر در بین مردم قرب و منزلت داشت؟ اما کسی‌که غیر از امر خدا حرف بزند، دجال است! عزیزان من! مواظب باشید که پیرو دجال نباشید. باید در آخرالزمان دجال را تشخیص بدهیم و دنبالش نرویم؛ دنبال کسی برویم که خدا معین کرده‌است. پیرو دجال؛ یعنی پیرو شیطان. بیا پیرو رحمان باش، بیا پیرو ولی‌الله‌الاعظم امام‌زمانت باش. اگر بخواهید که پیرو امام‌زمان باشید باید اهل‌دنیا نباشید؛ یعنی دنیا شما را خوشحال نکند، ولایت شما را خوشحال کند، سخاوت شما را خوشحال کند.

بیایید فکر کنید نجات‌دهنده ما کیست؟ کیست که ما را به ماوراء می‌رساند؟ کیست که ما را هدایت می‌کند؟ بیایید به صراط مستقیم برگردید. مبادا که با یک عمر عبادت، اشتباه رفته‌باشیم. چقدر ابن‌ملجم عبادت کرد؟ چقدر شعر برای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گفت؟ طوری صحبت می‌کرد که انگار بنده امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است؛ اما به‌واسطه دنیا، به‌واسطه یک زن، علی (علیه‌السلام) را کشت! این‌همه نماز خواند و «ایاک نعبد و ایاک نستعین» گفت؛ اما یک «اهدنا الصراط المستقیم» نگفت. بیایید ما «اهدنا الصراط المستقیم» بگوییم. اگر صراط مستقیم را تشخیص بدهید، دست از آن برنمی‌دارید. صراط مستقیم، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است.

خدا یک صراط دارد. همانطور که یک خدا داریم، یک علی (علیه‌السلام) داریم و یک صراط داریم. صراط؛ یعنی امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را اطاعت کنید وگرنه در صراط مستقیم نیستید و در صراط خلق هستید. به‌دینم قسم! من صراط مستقیم را دیده‌ام. خیلی خلوت است. اغلب مردم در صراط خلق هستند. آن‌زمان هفتاد هزار نفر در صراط غیر امر رفتند و هفت نفر ماندند؛ الان هم همین‌طور است. اغلب مردم رفته‌اند. چه‌کسی این‌طرف است؟ آن‌ها را گفت مرتد و کافرند، به شما هم می‌گوید بی‌دین از دنیا می‌روید. مارک او را به شما هم زد. برو کنار، عزیز من! تمام فریادم این‌است که شما جزء هفتاد هزار نفر نباشید؛ جزء هفت نفر باشید. مرد می‌خواهد که این‌طوری باشد. ما مرد نیستیم، ما مرگیم! اصلاً باید صراطی را نبینی که در آن بروی. من از اول همین‌طور بودم. هیچ صراطی را به‌غیر از صراط مستقیم نمی‌دیدم؛ این «اهدنا الصراط المستقیم»[۴] گفتن است. بعد می‌گوید: «صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین»[۵] خدایا، ما جزء مغضوبین و ضالین نباشیم. مغضوب؛ یعنی آن‌کسی‌که مردم را گمراه می‌کند. ضالین کسانی هستند که دنبال خلقند و دنبال ائمه نمی‌روند. الان زمان ما هم همین‌طور شده‌است. چه‌خبر است؟ اهل‌تسنن چقدر عبادت می‌کنند!؟ برای نمازهای نافله‌شان هم اذان می‌گویند و با جماعت می‌خوانند. چرا اهل‌آتش هستند؟ پیرو خلق هستند و امر ندارند. امر خدا در تمام خلقت، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است.

«أشهد انّ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) علیاً ولی‌الله» یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ولی به کل خلقت است. مگر خدا صغیر است که بخواهد برای خودش ولی بگیرد؟ خلقت در مقابل ولایت صغیر است؛ تا حتی انبیاء. چرا؟ چون همه به‌غیر از پیامبر آخرالزمان (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ترک‌اولی دارند. کل خلقت محتاج ولایت است و پاکی‌اش به‌واسطه ولایت است. اگر ما این‌طور امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را بشناسیم، برای علی (علیه‌السلام) مصداق درست نمی‌کنیم.

تمام خلقت درباره ولایت کوچک است. تمام آن‌ها باید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول کنند و گرنه باطل هستند؛ چون‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مقصد خداست. مقصد خدا از همه‌چیز بالاتر است. تمام ائمه یک نورند؛ اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، هم نور است و هم‌مقصد! خدا فقط یک مقصد دارد. هر چیزی تا دارد؛ اما خدا بی‌همتاست و کفواً احد است. حالا مقصد خدا هم کفواً احد است و همتا ندارد؛ یعنی در تمام این عالم احدی مثلش نیست ما طرفش برویم؛ یگانه است. اگر مانندی داشت، نمی‌گفت که به عزت و جلالم سوگند، اگر عبادت انس و جن کنید و علی (علیه‌السلام) را به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۲] قبول نداشته‌باشید، به‌رو در جهنم می‌اندازمتان. پس علی (علیه‌السلام) کفواً احد است و تا ندارد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم به سلمان گفت: یا سلمان! اگر همه خلقت یک‌طرف رفتند و علی (علیه‌السلام) یک‌طرف رفت، برو طرف علی! یعنی در تمام خلقت مثل علی (علیه‌السلام) نیست. اگر بود، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گفت طرف او بروید. حالا شما کسی دیگری را می‌خواهید و قبول می‌کنید؟!! اف بر شما!

مقصد خدا از تمام این خلقت، خواستن علی (علیه‌السلام) است؛ اما خواستنش در این دنیا خیلی‌کم است! همه آن کتاب‌هایی که بار شترها بود، فضائل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که به تمام کرات خلقت می‌رود. خدا می‌داند چقدر مخلوق در این خلقت هست. همه این‌ها باید هماهنگ باشند و دفاع از ولایت کنند. هستی تمام خلقت، وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. شما هم باید با آن‌ها هماهنگ باشید و علی (علیه‌السلام) داشته‌باشید تا از افق ولایت به شما تجلی کند وگرنه کسری دارید. رفع تمام کسری کل خلقت، محبت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.

من در تمام عالم نگاه می‌کنم. تمام کرات خلقت می‌گویند: علی! فقط اهل‌دنیا می‌گویند: ناعلی! هر روز یک دور تسبیح «یا لا اله الا أنت، سبحانک إنی کنت من الظالمین» می‌گویم، بعد به خدا می‌گویم وقتی یونس در دل حوت افتاد دید که همه دریا می‌گویند علی، الان تمام دنیا ناعلی می‌گویند؛ یا واسطه درست کردند و به او می‌گویند علی! خدایا، از این ظلمت دنیا نجاتمان بده! الان چه‌کسی می‌گوید علی؟ کجا حرف علی (علیه‌السلام) است؟ در زمان ما شیطان خیلی پیشروی کرده‌است؛ علی (علیه‌السلام) را از ما گرفته و بدل به ما داده‌است. ما آخرالزمانی‌ها خیلی بدبخت شده‌ایم و خودمان هم نمی‌فهمیم. حضرت فرمود که در آخرالزمان هیچ‌کس پایبند دینش نیست؛ مگر کسانی‌که کنار می‌روند.[۶]به حضرت‌عباس! تمام جانم فریاد است، می‌سوزم و نمی‌توانم تمام حقیقت را افشاء کنم؛ چون خریداری ندارد. همان‌طور که متقی در بین مردم غریب است، حرفش هم غریب است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هم حرفش را در چاه می‌زد.

به تمام آیات قرآن! فقط متقی است که علی (علیه‌السلام) می‌گوید. بیایید این حرف‌ها را عمل کنید. «انما الدنیا فناء و الآخرة بقاء» دنیا فناست؛ اما اگر امر را اطاعت کنید، در همین دنیا به آخرت و بقا دست پیدا می‌کنید. بقا آن‌جاست که علی (علیه‌السلام) را قبول دارند، چهارده‌معصوم را قبول دارند و گناه نمی‌کنند. این‌که ما داریم نیستی است؛ مگر از خلق گمراه کنار بروید تا به هستی برسید.

احدی مثل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیست که دنبالش بروید. خدا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را کفواً احد می‌داند، شما هم خدا بشوید و علی (علیه‌السلام) را کفواً احد بدانید! ببین! صد و بیست و چهار هزار پیامبر داریم؛ اما دو تا علی (علیه‌السلام) نداریم؛ پس علی (علیه‌السلام) کفواً احد است. این‌را باید از من قبول کنید؛ یعنی به آن یقین کنید! آن‌وقت به تمام آیات قرآن، آتش جهنم نه این‌که شما را بسوزاند؛ خجالت می‌کشد که رو به شما بیاید؛ چون‌که محبت علی (علیه‌السلام) به شما تزریق شده‌است. آن محبت هیکل شما را از آتش دوزخ بیمه می‌کند؛ اما محبت دیگری با آن مشترک نباشد.

خورشیدی که به تمام خلقت نور می‌دهد، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. به‌دینم قسم! راست می‌گویم. یک‌روز به خانه آمدم و دیدم مور، مور می‌شوم (می‌لرزم). به این‌ها گفتم: به اتاق بالا می‌روم که بخوابم. تا رفتم دیدم تمام این دنیا انگار صاف شد و حضرت‌عیسی از آسمان به زمین آمد. من او را می‌شناختم. بعد جبرئیل با همان بال و پرش آمد و عیسی را گرفت که بالا بروند. یک‌دفعه ظلمت عجیبی در تمام فضای آسمان ایجاد شد، به طوری‌که دیگر نمی‌توانستند بروند. عیسی گفت: خدایا، ما را نجات بده. خدا گفت: یا عیسی! مرا به پنج‌تن قسم بده. گفت: خدایا، به‌حق محمد بن عبدالله خاتم‌النبیین، ما را نجات بده! نشد، والله! نشد، به رسول‌الله نشد، به علی قسم، نشد. گفت: خدایا، به‌حق وصی رسول‌الله، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) ما را نجات بده! یک‌دفعه تمام آسمان روشن شد. خدا گفت: یا عیسی! تمام نور زمین و آسمانها به‌واسطه نور علی (علیه‌السلام) است.

تمام این خلقت به نور ولایت زندگی می‌کند؛ یعنی حیات خلقت به‌واسطه ائمه است و اگر نباشند خلقت فروریزان می‌شود. این‌ها باید باشند که خلقت باشد. «وجوده بوجود»[۷] وجود این‌ها به‌وجود خدا وصل است.

والله، تمام خلقت در مقابل علی (علیه‌السلام) عاجز است. تمام انبیاء عاجزند و باید علی (علیه‌السلام) نجاتشان دهد. نور تمام خلقت به‌واسطه علی (علیه‌السلام) و اولاد علی (علیه‌السلام) است. چه دارید می‌گویید؟ من ندای خدا را شنیدم از تمام خلقت صدا می‌آمد. بیایید ندای خدا را بشنوید. تا کی صدای تلویزیون را می‌شنوید؟ کجا دارید می‌روید؟ مگر هر کسی ولایت را می‌پذیرد؟ آن‌موقع کج‌دهنی می‌کردند، حالا هم می‌کنند. مگر ولایت چیزی است که شامل هر کسی بشود؟ این‌قدر عده‌ای از این‌مردم بدبخت هستند که این حرف‌ها را نمی‌کشند. این‌طور چیزها را باید به قدرت الهی قبول کرد و گرنه قبول نمی‌کنند.

حقیقت ولایت را فقط خدا می‌داند. او می‌داند که چه‌چیزی را از نور خودش خلق کرده‌است. خدا میلیارد، میلیارد عالم دارد، در تمام آن‌ها ائمه تصرف دارند. این کتاب‌ها که فضائل علی (علیه‌السلام) است به کجا می‌رود؟ این‌ها را چه‌کسی می‌نویسد؟ ولایت، گیج‌کننده بشر است؛ اما اگر خدا آن‌را به بشر القاء کند، گیج نمی‌شود. چرا؟ می‌فهمد که علی (علیه‌السلام) مافوق تمام خلقت است. عده‌ای نه این‌که گیج بشوند، گیج هستند؛ وگرنه هر بی سرو پایی را به‌جای علی (علیه‌السلام) قبول نمی‌کنند. کسی‌که برای علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) مصداق درست کند، بدترین مردم است.

اگر این حرف‌ها به شما تزریق شود، گول نمی‌خورید و دنبال هر کسی نمی‌روید. آن‌وقت ولایت چنان به شما درخشندگی می‌دهد که روایت داریم آسمانی‌ها به نور مؤمنی که در زمین است زندگی می‌کنند؛ یعنی ولایتی که دارید به جو آسمانها نورافشانی می‌کند. چرا گناه می‌کنید؟ چرا خودتان را بدبخت می‌کنید؟ عده‌ای را می‌بینم هفتاد سال، هشتاد سال درس‌خوانده و عبادت کرده‌اند. حالا یک‌طرف دیگر می‌روند. مگر شریح‌قاضی نرفت؟ مگر ابوموسی اشعری نرفت؟ تو اصلاً حالی‌ات نیست که مشرکی. چه‌کسی را قبول داری؟ کجا هستی؟ به یک ماشین و حقوق و پولی قانع شدی و به عبادت و زیارت هم دلت را خوش کرده‌ای؟ مگر آن هفتاد هزار نفر نماز نخواندند؟ روزه نگرفتند؟ حج و جهاد نمی‌رفتند؟ انفاق نداشتند؟ آنچه که سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است به‌جا می‌آوردند؛ اما با همه مقدسی‌شان می‌گوید کافر و مرتدند. چون امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را زمین گذاشتند و رفتند دنبال خلق! عصاره سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، ولایت است.

خدا می‌گوید: به عزت و جلالم قسم! اگر علی (علیه‌السلام) را به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۲]؛ یعنی به وصی رسول‌الله، به امام اول قبول نداشته‌باشی و عبادت ثقلین کنی، به‌رو در جهنم می‌اندازمت. مگر عبادت ثقلین شوخی است؟ ثقلین مگر انبیاء نیست؟ مگر نوح نیست؟ مگر عیسی نیست؟ مگر موسی نیست؟ مگر صد و بیست و چهار هزار پیامبر (به‌غیر از پیامبر آخرالزمان (صلی‌الله‌علیه‌وآله)) جزء ثقلین نیستند؟ چرا توجه ندارید؟ تمام این‌ها در مقابل ولایت ارزش ندارند؛ یعنی ارزش انس و جن در پیشگاه خدا، به‌واسطه علی (علیه‌السلام) است. این‌ها باید پوز بمالند در مقابل خدا و ولایت. اگر آن‌را قبول داشته‌باشند، ارزش دارند وگرنه ندارند. خدا محبت علی (علیه‌السلام) را واجب واجب کرده، از هر واجب واجب‌تر. به روح تمام انبیاء، آنچه که در تمام خلقت است در یک صف ایستاده‌اند و دستشان جلوی ولایت دراز است؛ وگرنه خدا قبولشان نمی‌کند. به علی قسم! در تمام ذرات وجودم همین‌است! کسی را خیلی مفید نمی‌دانم، مگر متصل به علی (علیه‌السلام) باشد.

جهان اگر فنا شود علی (علیه‌السلام) به پاش می‌کندجهان اگر به‌پا شود علی فناش می‌کند (اما به اجازه خدا)

بشر کجا فنا می‌شود؟ آن‌موقعی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را نخواهد و دنبال خلق برود، به‌هیچ دردی نمی‌خورد. فقط به‌درد آتش جهنم می‌خورد! الان دنیا همین‌طور شده‌است. چه‌خبر است؟ کجا حرفی از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در دنیا هست؟ در تمام رسانه‌ها هست؟ از بس با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خوب نیستند، می‌گویند حرفش را هم نزن! همه‌جا حرف دنیا و اهل‌دنیاست. اغلب مردم کسری دارند؛ خلق‌پرست هستند و دنیاخواه! شما باید خداپرست باشید و علی‌خواه! ببینید هفتاد هزار نفر خدا را می‌خواهند، رسول‌الله و قرآن را هم می‌خواهند؛ اما چون علی (علیه‌السلام) ندارند، اهل‌جهنم هستند. اصلاً خدا جهنم را برای دشمنان علی (علیه‌السلام) خلق کرده‌است و بهشت و فردوس و جنات را برای دوستان‌علی!

خدا گفته علی، تمام خلقت می‌گوید علی، آن‌وقت تو به‌جای علی (علیه‌السلام) گفتن، می‌گویی خلق! پس تو نفهم‌ترین موجوداتی؛ حالا با همان هم محشور می‌شوی. تف بر روزگاری بیاید که معاویه اولی الامر شود و امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) تکذیب شود! تأیید، تکذیب بشود و تکذیب، تأیید! اطاعتی که آن‌ها از معاویه می‌کردند، تکذیب ولایت است. باید مواظب دینتان باشید. دین، ولایت است. دین، حضرت‌زهرا است. دین، متقی است، هیچ‌کس دینش محفوظ نمی‌شود؛ مگر کنار برود. این فرمایش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است که اگر می‌خواهید در آن‌زمان دینتان محفوظ باشد: انجام واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، به‌خیر و شر مردم کاری نداشته‌باشد و برو کنار! برو کنار تا حضرت‌زهرا پیشوازت بیاید. به تو افتخار کند که این دوست همسر من، علی (علیه‌السلام) است، نه دوست خلق!

کسی‌که در تمام این خلقت سرافراز است، دوستِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. شما به امیرالمومینن افتخار می‌کنید و او هم به شما که دنبال خلق نرفتید. شبی خواب دیدم که عده‌ای می‌آمدند و علی، علی می‌گفتند و وارد جلسه می‌شدند. این جلسه هم خیلی وسعت داشت. هر کسی علی نمی‌گفت، وارد جلسه نمی‌شد. دیدم انگار تمام دنیا علی (علیه‌السلام) می‌گوید. به تمام آیات قرآن! در و دیوار همه و همه علی می‌گفتند. خیلی خوشحال بودم. مثل زمان رجعت شده‌بود. ان‌شاءالله شما هم جزء آن مخلوقی باشید که علی بگوید!

بیا عزیز من واحد باش. اطاعت خلق شما را از ائمه جدا می‌کند. شبی تمام عذابها را در نظر آورده‌بودم و بررسی می‌کردم. دیدم عذابی از این بدتر نیست که فردای‌قیامت ما را از زهرای‌عزیز و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) جدا کنند. تا چشم کار می‌کند کفار است و تو هم لای همان‌ها می‌روی. هر طور می‌خواهد بشود؛ خودتان را از زهرای و علی (علیه‌السلام) جدا نکنید! شب و روز می‌گویم: خدایا ما را در دنیا و آخرت از ائمه جدا نکن. اگر می‌خواهی جدا کنی، مرا از صحنه گیتی بردار، اصلاً در گیتی نباشم. به تمام آیات قرآن قسم! فقط زهرا را می‌خواهم. پشت پا بر عالم امکان زدم، دست بر دامن زهرا زدم. شما چه‌کسی را می‌خواهید؟

شبی خواب دیدم در جایی هستم که یک‌طرف بهشت و فردوس جنات است و در طرف دیگر حضرت‌زهرا است. به‌من گفتند می‌خواهی بهشت بروی؟ گفتم: نه! انگار می‌خواستند مرا به زندان ببرند. به حضرت‌عباس، مثل بچه‌ای بودم که می‌خواهند از پستان مادر جدایش کنند. نمی‌خواستم از پیش زهرا جای دیگری بروم. همان‌موقع بیدار شدم. دیدم عجب صحنه‌ای بود. معامله‌ای کردم که باخت ندارد! شما هنوز امتحان نداده‌اید. همه دارند برای بهشت کار می‌کنند. بشر باید به‌طوری باشد که بهشت برایش کار کند. تقوا یعنی این!

به تمام آیات قرآن! با این حرف‌ها پرهای شما درمی‌آید و به ماوراء پرواز می‌کنید. باید آگاهی ماورایی داشته‌باشید وگرنه مثل این‌است که در بیابانی بوده‌ای و هیچ حرفی به گوش تو نخورده‌است. ماوراء می‌گوید تا حتی اگر هفتاد نبی علی (علیه‌السلام) را نخواهند، جایشان در جهنم است. شما چرا علی (علیه‌السلام) را نمی‌خواهید و برایش مشابه درست می‌کنید؟ حالا می‌گوید اگر با دین از دنیا رفتید، ملائکه آسمان تعجب می‌کنند. مگر خدا ظالم است که بی‌جهت شما را به جهنم بیندازد؟ کاری که می‌کنید خودش جهنم است.

شما باید از زمان بعد از رسول‌الله تا الان را مطالعه کنید. چه‌کسی درست بود؟ چه‌کسی با امر کار کرد؟ چه‌کسی دنبال امر رفت؟ حساب کنید با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یعسوب‌الدین؛ امام‌المبین، حجت‌خدا، وصی رسول‌الله چه کردند؟ طناب گردنش انداختند که بیا با خلیفه مردمی بیعت کن؛ اما شما خود به خود دنبال مردم می‌روید و با خلق بیعت می‌کنید! از تو بدبخت‌تر خودت. بیعت این‌نیست که با یک خلیفه بیعت کنید؛ وقتی به حرف کسی عمل کنید با او بیعت کرده‌اید. تمام بدبختی ما برای این‌است که امر خلقی که از جانب خودش حرف می‌زند را اطاعت می‌کنیم. آن‌وقت ائمه، شما را با تمام مکه و عمره و کربلا و مشهد رفتنتان نمی‌پذیرند. کارهایت قبولی ندارد. تو پایت لق است و همه‌جا می‌روی.

اما آن پایی که به امر خداست، هر کجا نمی‌رود. پا و دست و جوارح شما برای خداست! حالا می‌گوید همه را در اختیار امر من بگذار. امر خدا، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. امر خدا الان وجود مبارک امام‌زمان است. آن‌وقت آن‌ها امر می‌کنند که در اختیار متقی بگذار. شما اگر واقعاً خودتان را در اختیار امر گذاشتید، خدا چنان کمکت می‌کند که تمام مردم دنیا در مقابل تو سست هستند. خدا قدرت خودش را به شما می‌دهد و قدرت‌الله می‌شوی. تمام باسوادها در مقابل متقی سست هستند؛ چون‌که او دارد با قدرت خدا حرف می‌زند؛ قدرت‌الله یعنی این! متقی حرفش ماورایی است. به تمام آیات قرآن، متقی حقیقت دین و حقیقت اسلام را به شما می‌گوید. خدا نکند که خیالی بشوید و به این حرف‌ها پشت کنید. آن‌وقت به‌دینم قسم! به ولایت پشت کرده‌اید! دارم می‌بینم که ولایت و امر یک‌طرف است و خلق طرفی دیگر، مردم هم فوج، فوج طرف خلق می‌روند. طلحه و زبیر چند سال پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند و این‌طور شدند؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شمشیر زبیر را در جنگ جمل به‌دست گرفت و خطاب کرد: ای شمشیر! چقدر کفار را به خاک هلاکت افکندی، الان به روی وصی رسول‌الله کشیده شدی! به تمام آیات قرآن! اگر پشت به این حرف‌ها کنید، به روی وصی رسول‌الله شمشیر کشیده‌اید. این‌جا چاهی بود، آنچه که بشر احتیاج داشت، از آن می‌جوشید. آقای بزرگواری گفت: این‌ها را جمع‌کن؛ یعنی آنچه که بشر احتیاج دارد پیش متقی است و رفع تمام احتیاج بشر این حرف‌هاست.

به تمام آیات قرآن! متقی می‌خواهد دینتان محفوظ باشد. بیایید به حرف عمل کنید. چرا به هر مجلسی می‌روید که شما را جمع کنند تا خلق را تأیید کنید؟ اسم امام‌حسین را می‌آورند؛ اما مقصد خودشان را پیاده می‌کنند. برو کنار عزیز من! وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌خواست از دنیا برود، سلمان پیش حضرت رفت و گفت: یا رسول‌الله اگر ما آخرالزمان را درک کردیم، چه باید بکنیم؟ حضرت فرمود: انجام واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، به‌خیر و شر مردم شرکت نکن، برو کنار. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این‌را به سلمان گفت، سلمان هم به ما گفت و خودش کنار رفت. روایت داریم امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید یک امر ما را تا آخر برسانید، ما شما را در بهشت ضمانت می‌کنیم. آیا ضامن از امام‌صادق، رئیس‌مذهب، بالاتر می‌خواهید؟ سلمان این حرف را شنید و عمل کرد؛ حالا مسخره‌اش می‌کردند و می‌گفتند ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ خاک به او می‌ریختند، اذیتش می‌کردند؛ اما دست برنداشت. این‌طور بود که شد: «سلمان منا اهل‌البیت» ما «منا خلقیم» و هر چه خلق فرمان بدهد اطاعت می‌کنیم؛ چون می‌خواهید در بین مردم احترام داشته‌باشید و بگویید و بشنوید و بخندید و در دستگاه امام‌حسین هم باشید! تو در دستگاه ابن‌سعد هستی! کجا در دستگاه امام‌حسینی؟! تو نمی‌توانی کنار بروی. به شخصی گفتم برو کنار، گفت: یعنی منزوی بشویم؟ می‌خواهد منزوی نشود! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بهتر می‌داند یا تو؟ تو می‌خواهی از مردم منزوی نشوی، او می‌خواهد از تمام خلقت منزوی نشوی.

به حضرت‌عباس! از این حرف‌ها مهم‌تر هم هست؛ اما نمی‌توانم بگویم؛ چون هیچ‌کدام از شما توان آن حرف‌ها را ندارید. همین‌قدر می‌توانم بگویم که مواظب باشید به اعمال کسانی‌که امام‌حسین (علیه‌السلام) را کشتند راضی نباشید و شرکت نکنید به آن‌جا که آن‌ها را تأیید می‌کنند. سلمان، اباذر، میثم، مقداد و عمار کنار رفتند و مبتلا نشدند. تمام این‌هایی که امام‌حسین را کشتند، پیرو خلق شدند؛ یعنی به حرف شریح رفتند و به خون امام‌حسین شرکت کردند. این‌مردم شعور ندارند. آخر، مگر پسر زهرا کافر می‌شود؟! ما به امام، کافر می‌شویم. هر که هر چه گفت مثل گوسفند دنبالش می‌دوید. چیزی هم به شما نمی‌دهد؛ اما همین‌که صدایتان کند، دنبالش می‌روید. حضرت فرمود: در آن‌زمان دینشان را برای لقمه یا به هوای لقمه می‌دهند. کجایی عزیز من؟! برو کنار. کنار، رحمت است. کنار، ثواب است. کنار، هدایت است. تو که کنار نمی‌روی، هم مردم‌بین هستی، و هم مردم‌خواه. نه خداخواهی، نه ولایت‌خواه و نه امرخواه. این‌است که می‌گوید در آخرالزمان اگر یکی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان، از تعجب پشت دستشان را دندان می‌گیرند که چطور دینش را با خود آورد؟

خدا در مورد هیچ زمانی نگفته‌است شر الازمنه؛ می‌گوید: آخرالزمان، شر الازمنه. از تمام زمان‌ها بدتر است! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فقط در مورد این‌زمان گفته‌است که اگر دینت را حفظ کردی، با من در درجه من هستی؛ از بس‌که کار سخت است؛ چون در این‌زمان، بی‌دینی دین شده‌است و دین، بی‌دینی. امر خلق واجب شده و امر خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) توهین! اغلب مردم، دنبال بی‌دینی هستند. چنان نفهمی این‌ها را فراگرفته است که از این نفهم‌تر نیست. چرا در مجلس‌هایی که خلق را تأیید می‌کنند، می‌روید؟ از تو بیچاره‌تر خودت. من این کارهای مردم را که می‌بینم همیشه مثل آدم نیمه‌جان هستم. اغلب بی‌دین شده‌اند! اصلاً حالی‌شان هم نیست. چرا؟ دنبال خلق هستند. اصلاً بیرون از خانه دین‌بر شده‌است. [۸]حضرت فرمود: در آن‌زمان نگه‌داشتن دین مثل آتش در کف دست است. چطور می‌توان آتش را در دست گرفت؟ اما اگر دنبال خلق نروید و کنار باشید، ولایت آتش را خاموش می‌کند. برو کنار، عزیز من!

شما نمی‌توانید کنار بروید؛ می‌خواهید ثواب کنید! ثوابی که به امر خلق باشد و علی (علیه‌السلام) در آن شرکت نداشته‌باشد گناه است! اغلب مردم ثواب بی‌علی (علیه‌السلام) و امام‌زمان می‌کنند، فساد و گناه می‌کنند، مال حرام می‌خورند؛ روضه و مجلس هم می‌گیرند! این‌ها نتیجه ارتباط با خلق است. شما باید ارتباط با خدا و امام‌زمان داشته‌باشید؛ یعنی امرش را اطاعت کنید. امر آن‌ها، گناه نکردن است. هیچ گناهی در دنیا، در قیامت، در برزخ در محشر از این بالاتر نیست که ما ائمه را نخواهیم و خلق را بخواهیم. خلق خواستن، علی (علیه‌السلام) نخواستن است و این گناه کبیره است.

خدا به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید اگر از خودت حرف بزنی، رگ دلت را قطع می‌کنم. همه این‌ها را فراموش کرده‌ایم و به‌جای این‌که منتظر امر امام‌زمان باشیم، منتظر امر خلق هستیم. در آن‌زمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود و به حرفش نمی‌رفتند و دنبال خلقی که از خودش حرف می‌زد رفتند، خدا گفت مرتد و کافرند؛ ما هم در این‌زمان، امام‌زمان را فراموش کرده و امر خلق را اطاعت می‌کنیم! امام‌زمان را غایب می‌دانند. اگر این‌طور است، چرا متقی حرفش را از او سؤال می‌کند؟ پس امام‌زمان هست؛ از نظر تو غایب است. به مداحی گفتم: نوکر باید اربابش را ببیند؛ آیا تو زهرا را دیده‌ای؟ امام‌حسین را دیده‌ای؟ خدمت امام‌زمان رسیده‌ای؟ تو ائمه را خلق می‌دانی و مدح خلق را می‌کنی؛ تو را چه به امام‌زمان؟! برو از کارهایت توبه کن!

اگر بخواهید امام‌زمان را ببینید، باید از دنیا بگذرید؛ چون دنیا دشمن مادرش زهراست، دشمن پدرش علی (علیه‌السلام) و جدش حسین است؛ اما شما با دنیا و اهل‌دنیا سر و کار دارید و محبتشان را دارید! یکی از شرایطش این‌است که دنبال خلق نروید و خلق را مؤثر ندانید. یکی از شرایطش این‌است که از دشمنان زهرا بیزار باشید و با دوستان‌علی (علیه‌السلام) برادر باشید. یکی از شرایطش این‌است که خودتان را در اختیار خدا بگذارید، نه در اختیار خلق. یکی از شرایطش این‌است که محبوبتان خدا باشد، مقصدتان ولایت و هیچ مقصد دیگری در این دنیا نداشته‌باشید. یکی از شرایطش این‌است که باید با فقرا شریک باشید و تا می‌توانید مستضعف واقعی را کمک کنید. آن‌ها خودشان همین‌طور بودند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌رفت در نخلستان کار می‌کرد و دست‌رنجش را به فقرا می‌داد. او با فقرا مشغول بود نه با اغنیاء.

مؤمن یا متقی پی گناه نمی‌گردد؛ همیشه پی فرصت می‌گردد تا آن‌را که خدا در درونش گذاشته‌است اجرا کند. پی فرصت می‌گردد حاجت برادر مؤمنی را برآورده کند. پی فرصت می‌گردد یکی را نجات بدهد. مثل چشمه، خیر از او جاری است و آرام ندارد. چشمه، وصل به اقیانوس است. سخاوت متقی و مؤمن هم وصل به خدا و امام‌زمان است. همیشه در این فکر است که مبادا روزی از عمرم بگذرد و به دستم خیر جاری نشود. عمری که به غفلت نمی‌گذرد این‌است!

شما باید وقت صدقات داشته‌باشید، وقت امر داشته‌باشید، وقت کلام داشته‌باشید. وقف دل‌خوش‌کردن زهرا باشید، وقف دل‌خوشی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باشید، وقف اطاعت خدا باشید. کدام‌یک از ما این‌طور هستیم؟ انتظار الفرج؛ یعنی انتظار بکشیم که امام‌زمان بیاید و یاری‌اش کنیم؛ تا حتی جانمان را فدایش کنیم که کار ایشان پیش برود. بیاید گردن منافقان را بزند و دل مادرش را خوش کند. ما باید همیشه در آن فکر باشیم. شما باید در اختیار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باشید. در اختیار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشید، نه در اختیار خلق، نه در فکر تلویزیون و ماهواره و مجلسهای عشقی و طرفداری از بدعت‌گذار! نه در اختیار شهوت و نه در اختیار خیالهایت. تو بنده نیستی! این‌است که می‌گوید بی‌دین از دنیا می‌روید؛ اما اگر ولایتتان کامل باشد، همه آن‌ها را خنثی می‌کنید و می‌گویید علی! عزیزان من، بیایید یا علی بگویید. کسی‌که یا علی می‌گوید گناه نمی‌کند.

اگر این‌طور باشید با تمام این خلقت هماهنگ می‌شوید. آسمان می‌روید، برزخ می‌روید، بهشت هم می‌روید، جهنم را هم خنثی می‌کنید. تمام این‌که شما را از آن‌ها باز می‌دارد، پیروی خلق و پیروی دنیاست؛ اما وقتی ولایت دارید در قیامت جزء خلق نیستید. خلق گرفتار اعمالش است؛ اما شما دارید با ولایت نجوا می‌کنید، ولایت شما را می‌پذیرد. امر را پرستش کن تا آن‌ها شما را بپذیرند. شما خلق را پرستش می‌کنی؛ آن‌وقت آتش جهنم شما را طلب می‌کند! اگر حرف خلق را اطاعت کنید، او را پرستش کرده‌اید. حرف خلق، حرف خودش است و فانی است؛ اما متقی فقط حرف خدا و ائمه را می‌زند و حرف آن‌ها باقی است. بیایید به آن متصل باشید تا شما هم باقی باشید.

اگر امر خدا را اطاعت کردید، آن‌وقت به شما عنایت می‌کند؛ اما بشر خودش را از خواست خدا جدا می‌کند. چرا خدا شما را نمی‌خواهد؟ خلق‌پرست می‌شوید. چرا شما را نمی‌خواهد؟ گناه می‌کنید و امرش را اطاعت نمی‌کنید. چرا شما را نمی‌خواهد؟ متکبر و خودخواه می‌شوید. چرا خدا شما را نمی‌خواهد؟ ولی‌اش را احترام نمی‌کنید و قبول ندارید و برایش مشابه درست می‌کنید.

وقتی خدا شما را می‌خواهد که امریه‌های صادر شده‌اش را اطاعت کنید. قرآن نازله خداست؛ اما همین قرآن می‌گوید من کلام خدا هستم؛ علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) امر خداست. در جنگ صفین امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: «انا قرآن‌الناطق» پس علی (علیه‌السلام) هم امر خداست و هم قرآن‌ناطق است. آیا می‌فهمیم یا می‌رویم دنبال کس دیگری؟ اصلاً این حرف‌ها دیگر در آخرالزمان نیست. همه‌اش «من» است. همین‌طور هم می‌گوید یکی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب می‌کند. دین، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. دین، وجود مبارک امام‌زمان است. والله! ما دین نداریم، کجا دین داریم؟ به تمام آیات قرآن! امام‌زمان از دست مقدسها غایب است؛ نه از دست عرق‌خورها و قماربازها! مگر ائمه ما را چه‌کسی کشت؟ امام‌حسین ما را چه‌کسی کشت؟ مقدس‌ها و عبادتی‌ها و نماز شب‌خوان‌ها! آن‌ها فقط «من» دارند. شما هم دنبال همانها هستید. این به شما سرایت می‌کند و بی‌دین می‌شوید. برو کنار، عزیز من.

این‌همه حرف اشتباه زده‌اند، یکی گفت اشتباه‌است؟ حالا اگر نمی‌توانی بگویی اشتباه‌است، آن‌را در قلب و کالبد خودت اجرا نکن و به امر آن‌ها راضی نباش؛ آن‌وقت هر کجا باشی، رستگار هستی. رستگاری شما زمانی قطع می‌شود که با خلق باشی و او را قبول داشته‌باشید. برو کنار! حضرت می‌فرماید: پسر ابابکر، پسر من است. تو هم برو کنار تا بگوید پسر من هستی. اگر کنار بروی، عضو خلق نیستی؛ عضو ولایت هستی و با آن محشور می‌شوی.

اغلب مردم پیرو خلقتند؛ می‌گوید خدا هستم، دنبالش می‌روند. می‌گوید اولی‌الامرم، می‌روند. می‌گوید پیامبرم، می‌روند. ایده‌شان پیروی از خلق است و به دعوتش لبیک می‌گویند. نمی‌خواهند دنبال امر بروند؛ این‌است که جهنمی می‌شوند! مگر باید دعوت هر کسی را پذیرفت؟ دعوت باید دعوت خدا و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باشد؛ وگرنه باعث جهنم توست. خدا می‌گوید: «ادعونی»! دعوتت کرده‌است، چرا طرف خدا نمی‌روی؟ من بعضی شبها می‌گویم خدایا، اگر تمام این خلقت را به‌من بدهی، همه را می‌دهم و یک خدا می‌گویم. اگر همه دنیا را به‌من بدهی، آن‌را می‌دهم یک علی می‌گویم. این‌قدر این دنیا پیش من بی‌ارزش است و آن‌ها ارزش دارند.

شما باید محبت دنیا نداشته‌باشید. چون هر کسی محبت دنیا داشت، سقوط کرده‌است. «حب الدنیا رأس کل خطیئه» محبت دنیا، ضد ولایت است. بدبخت آن‌کسی است که علی (علیه‌السلام) را نخواهد. اگر علی (علیه‌السلام) نداشته‌باشیم، ظالم هستیم. ظالم بودند که گفتند «بغضا لابیک»؛ امام‌حسین هم تمامشان را روی‌هم ریخت. شما باید حب علی (علیه‌السلام) داشته‌باشی. محبت دنیا، حب علی (علیه‌السلام) را بیرون می‌برد. می‌خواستند به حکومت دنیا برسند که این‌همه ظلم و جنایت کردند. چقدر مردم را کشتند؟ چه فایده‌ای داشت؟

بعد از رسول‌الله حکومت غصب شد. هر کسی آمد، قلدر بود. من هر روز یک دور تسبیح لعنت به بنی‌عباس می‌کنم، تمامشان قلدرند. بیشتر ائمه ما را آن‌ها کشتند و نگذاشتند ائمه حکومت کنند. حکام، عبادت و اسلام را پرچم مقصد خودشان قرار می‌دهند و مردم را عبادی می‌کنند؛ اما خدا با قلب شما سر و کار دارد. این هفتاد هزار نفر چقدر عبادت کردند؟ اما قلبشان با آن دو نفر بود. حالا می‌گوید کافر و مرتد هستند.

شما به این حرف‌ها یقین ندارید که خلقی را برانگیخته می‌کنید. یقین به ولایت شما را نجات می‌دهد. والله، بالله، عبادت، شما را نجات نمی‌دهد؛ نماز، شما را نجات نمی‌دهد؛ مکه، شما را نجات نمی‌دهد؛ عمره، شما را نجات نمی‌دهد؛ صدقات هم تو را نجات نمی‌دهد؛ چون خدا می‌گوید: اگر عبادت انس و جن کنی و علی (علیه‌السلام) را دوست نداشته‌باشی، به‌رو در جهنم می‌اندازمت. نه این‌که بگوییم عبادت نکنید. شخصی می‌خواست به مسافرت برود. خدمت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد و حضرت فرمود نرو. پیش دومی رفت. یک رمل و اسطرلاب انداخت و گفت: برو. رفت و خیلی مداخل کرد. آن‌وقت آمد و گفت: یا علی! خیلی مداخل کردم. حضرت فرمود: چهارشنبه پای فلان درخت نمازت قضا شد یا نه؟ گفت بله. حضرت فرمود: از آن‌جایی که خورشید طلوع می‌کند تا آن‌جایی که غروب می‌کند مغبونی. پس ما نه این‌که بگوییم عبادت فایده ندارد؛ عبادت بی‌ولایت، فایده ندارد. روح تمام عبادتها ولایت است. عبادت را باید خدا قبول کند، نه خلق. آخرالزمان ما بیشترمان عبادت خلقی داریم، نه عبادت امری؛ شما از آن‌ها نباشید. قدری فکر کنید چه‌کار کردید؟ فکر نکن من نماز خواندم. فکر نکن من احیاء رفتم. تمام این‌ها بدون امر پوچ است. فکر کن آیا امر را اطاعت کردم یا نکردم؟ دل مؤمنی را خوش کردم یا نکردم؟ بینوایی را به نوا رساندم یا نرساندم؟ قدمی در راه حق گذاشتم یا نگذاشتم؟ این‌است امر امام‌زمان! این‌است امر خدا را اطاعت‌کردن!

من دیگر از این‌مردم نا امید شده‌ام. می‌بینم اغلب رفته‌اند و اهل‌دنیا شدند. دنیا شد ولایتشان، دنیا شد امرشان. به عقیده من، علاقه به‌دنیا، علاقه به جهنم است؛ چون تمام این‌هایی که اهل‌جهنم شدند، به‌واسطه محبت دنیاست. من قسم می‌خورم به‌قرآن، به سی‌جزء کلام‌الله و به کسی‌که قرآن به او نازل‌شده؛ امام‌زمان فرمود: مردم اهل‌دنیا شدند؛ اما به‌دنیا نمی‌رسند. ببینید چه‌کسی به‌دنیا رسیده‌است؟ دل همان‌هایی که ماشین‌های چندین میلیونی دارند را بشکاف و ببین چقدر غصه دارند. درست‌است که در آن ماشین نشسته؛ اما دلش پرغصه است. بار دیگر حضرت فرمود: مردم مسموم شدند؛ یعنی دست از ولایت برداشتند و مسموم شدند. پس توجه کنید که امام‌زمان مواظب اعمال شماست. اعمال سرخودی و مردمی نداشته‌باشید؛ اعمالتان به خواست خدا باشد. خواست خدا، قبولی ولایت است. قبولی ولایت این‌است که امر ولایت را اطاعت کنید.

تا سیر دنیا دارید به جایی نمی‌رسید؛ مگر سیر دنیا نداشته‌باشید و سیر امر داشته‌باشید؛ یعنی امر آن‌ها را اطاعت کنید و کنار بروید! از اول حرفم این بوده و تا آخر این‌را می‌گویم. نجات شما در کنار رفتن است. سقوط شما در قبولی خلق است. اغلب مردم هم قبولی آن‌را دارند. خدا متقی را در این دنیا برانگیخته کرده‌است که بگوید: دنبال خلقی که از خودش حرف می‌زند نروید؛ چون خلق خودش را رنگ کرده تا مقصدش را عملی کند.

بیایید قدری تفکر داشته‌باشید و به آن یقین کنید. خدا باید کسی را تأیید کند. بشر که نمی‌تواند کسی را تأیید کند. تأیید خلق اشتباه بود، تأیید به‌دست ماوراء بود، تأیید خلق در ضرر و زیان بود، تأیید با نور خدا بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: ماییم عقل، ماییم نور خدا. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باید کسی را تأیید کند، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باید کسی را تأیید کند. خلق، حق تأیید ندارد و باید اطاعت کند؛ چون نور خدا که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باشند از ماورای این‌شخص اطلاع دارند؛ اما خلق از باطن این خبر ندارد، از قلب این اطلاع ندارد، از خباثت این خبر ندارد. همه می‌گفتند که علی (علیه‌السلام) جوان است و به‌درد خلافت نمی‌خورد؛ اما این، پیرمردی متدین و پدر زن رسول‌الله است و ریش بلندی هم دارد! مردم دنبالش رفتند؛ حالا خدا گفت مرتد و کافرند. نمی‌فهمیدند که این ماسک دارد و الان مارک اسلام زده و آن‌را قبول کردند. تمام ضرباتی که به ولایت خورد، برای این‌است که ما پیرو تأییدی خلق شدیم. چرا متوجه نیستید؟ باید از خلق ببرید تا این‌ها را متوجه بشوید. تو هنوز پی خلقی. تو هنوز در دنیایی. برو کنار! اگر کنار بروید از جانب امام‌زمان به شما مدد می‌رسد.

ببین، بعد از رسول‌الله چه کردند؟ در سقیفه جمع شدند و خلق، خلق را تأیید کرد. چه ضرباتی به دین زدند؟ تا زمانی‌که امام‌زمان بیاید، این ضربات ادامه دارد. امام‌حسین می‌گوید: من کشته سقیفه بنی‌ساعده هستم. چرا؟ آنکه خدا تأیید نکرده، شما تأیید کردید و مرا کشتید. زحمت‌های جدم را کشتید، زحمات پدرم را کشتید، مادرمان را کشتید، ولایت را کشتید! چرا می‌روید دنبال آن‌هایی که تأیید نیستند؟!

در سقیفه آن دو نفر تأیید شدند و بعد از آن‌هم عثمان را تأیید کردند، بعد هم معاویه را تأیید کردند، بعد از معاویه هم یزید را برانگیختند و او هم امام‌حسین ما را کشت! مگر دست برداشتند؟ بعد هم بنی‌عباس را تأیید کردند. اصلاً تأییدکن در عالم یک حزبی است که خلقی را پس از خلقی تأیید می‌کند. خدا می‌داند تمام ذرات خونم می‌سوزد؛ اما بیشتر از این نمی‌توانم افشاء کنم. باید بسوزم و بسازم تا از این دنیا بروم. چه‌کسی این‌ها را تأیید کرد؟ مقدس‌ها، نماز شب‌خوانها، کسانی‌که یکی از آن‌ها در این‌زمان نیست که پیشانی و تمام صورتش پینه‌بسته باشد، بس‌که خدا خدا می‌کردند؛ اما چه کردند؟

خدا حاج‌شیخ‌عباس تهرانی را رحمت کند. شخصی آمد و گفت: خواب دیدم که شما گلخانه‌ای دارید. عده‌ای از این محله آمدند و تمام این گلها را پایمال کردند. ایشان خیلی ناراحت شد و گفت: تمام زحمت‌های مرا از بین می‌برند. حالا می‌خواهم بگویم آن تایید خلق بود که تمام گلهای ولایت را پایمال کرد. چه‌کسی حق زهرای ما را پایمال کرد؟ چه‌کسی زهرای ما را کشت؟ چه‌کسی بچه‌اش را پایمال کرد؟ چه‌کسی حسین ما را زیر سم اسب کرد؟ این ثمره تأییدی خلق بود! کجا می‌روید دنبال این‌هایی که تأیید نیستند؟ تو والله مشابه آن‌هایی؛ مگر این‌که کنار بروی.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر که زهرا را اذیت کند، مرا اذیت کرده، غضب زهرا، غضب من است، غضب من غضب خداست، رضایت زهرا، رضایت من است، زهرا بوی بهشت می‌دهد. با این‌همه سفارش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، حالا زهرا کتک می‌خورد. چرا؟ می‌خواهد بگوید ای دنیا! ای عالم! ای انسان‌ها! این خلیفه اسلام است؟ چرا متوجه نیستید؟ کجا می‌رویم؟ چه‌کار می‌کنیم؟ چرا عزیز من بیدار نمی‌شویم؟ کاری نکنید که حضرت‌زهرا را مثل آن‌موقع غریب کنید. بیایید تاییدی رسول‌الله را قبول کنید.

طناب گردن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) انداختند و چند نفر هم هل می‌دادند که بیا با خلیفه اسلام بیعت کن. تو باید با علی (علیه‌السلام) بیعت کنی، نه او با تو! هیچ یک از این مسلمانها نفهمید و اعتراض نکرد! فقط حضرت‌زهرا دفاع کرد! هیچ‌کسی در تمام خلقت مانند حضرت‌زهرا، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را نشناخت که جانش را فدایش کند. زهرای‌عزیز جانش را نه فدای علی، فدای امر خدا کرد. امر خدا، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است.

الان چه‌کسی حمایت از ولایت می‌کند؟ به آن‌کسی‌که بخواهد حرف ولایت بزند، می‌گویند حرف نزن. مردم هم قبول می‌کنند! چون می‌خواهند اسلام داشته‌باشند، خوش هم باشند. الان چه‌کسی طرفدار علی (علیه‌السلام) است؟ اغلب مردم رفته‌اند؛ شما نروید!

بغض دشمنان علی (علیه‌السلام) باید به ما تزریق شود. تو باید آن‌چنان به عقایدت محکم باشی که جان بدهی؛ اما از بیزاری دشمنان زهرا دست برنداری. فقط دلم می‌خواهد تمام حواستان پیش ولایت باشد. ما باید جانمان را نگه داریم تا فدای ولایت کنیم. اگر این‌طور باشید، درست‌است؛ وگرنه به‌درد نمی‌خورید و هیجانی هستید. ما عقب‌افتاده ولایت شده‌ایم. متقی می‌خواهد شما را از آن نجات بدهد. اگر بخواهید عقب‌افتاده نباشید، دست از خلق بردارید، تا می‌توانید کنار بروید و به اولیای امور کاری نداشته‌باشید. هر کسی کارش را محکم انجام دهد؛ کشاورز، کشاورزی‌اش را کند، محصل، درسش را بخواند، کاسب، کاسبی‌اش را کند و غش در معامله نکند که همگی باعث ترقی مملکت شوید. آن‌ها خودشان هم این‌را می‌خواهند.

بیایید محبوب خدا شوید. اگر مقصد خدا را عملی کنید، محبوب خدا می‌شوید. آن‌ها در این دنیا آمده‌اند که ما را به نجات ابدی برسانند. خودمان دنبالشان نمی‌رویم. آیا خانه امام‌صادق را آتش زدند، یک‌نفر از این مسلمانها اعتراض کرد؟ به حضرت‌عباس! الان هم اگر متقی را بگیرند، هیچ‌کس حمایت نمی‌کند. مگر جرم امام‌حسین چه بود؟ جرمش این‌بود که خلیفه وقت را قبول نکرد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چه جرمی داشت؟ امام‌حسن چه جرمی داشت؟ آن‌ها جرم تمام خلقت را شفاعت می‌کنند. حالا می‌روند آن‌ها را می‌کشند. علی‌اکبر را چرا کشتند؟ علی‌اصغر را چرا کشتند؟ قاسم را چرا کشتند؟ می‌گویند چرا کسی را می‌خواهید که ما را نمی‌خواهد؟ تقصیرکار را بی‌تقصیر می‌کنند و بی‌تقصیر را تقصیرکار. دلم می‌خواهد این‌ها را بفهمید و دنبال کسی نروید و کنار بروید. مگر می‌شود گفت؟ حرف‌های خیلی مهمی است که اگر بزنم جرم است. من فقط هشدار می‌دهم و تاریخ گذشتگان را می‌گویم. به تمام آیات قرآن! هیچ‌کسی نمی‌تواند درد مرا شفا دهد؛ مگر رجعت! اگر صدها میلیارد به‌من بدهند می‌سوزم. می‌ترسم بگویم که چه‌کسی مرا آتش می‌زند. آن‌کسی‌که دین را آتش می‌زند. مردک می‌گوید: «اشهد انّ علیاً ولی‌الله» نگویید، این آدم را آتش می‌زند. آخر چرا نگوییم؟

تمام حرف‌هایم این‌است که دنبال کسی نروید. به تمام آیات قرآن! خلقی که از خودش حرف بزند، از شیطان بدتر است. شیطان وسوسه می‌کند؛ اما این مجسم می‌شود و جلویت می‌آورد. متقی می‌خواهد ولایت را به شما تزریق کند؛ اما آن‌ها می‌خواهند خودشان را به شما تزریق کنند. حالا چه‌کسی دنبال آن‌ها نیست؟ به حضرت‌عباس! اگر به این حرف‌ها عمل نکنید با آن‌ها محشور می‌شوید.

این حرف‌ها دین شما را محکم و ولایت شما را استوار می‌کند؛ یعنی نمی‌گذارد خدشه به ولایت شما بخورد. اصل در تمام خلقت ولایت است. ولایت؛ یعنی دنبال خلق نرفتن، ولایت؛ یعنی «من» نداشتن، ولایت؛ یعنی مطیع بودن! شاه‌عبدالعظیم به امام‌هادی گفت: اگر سیبی را از درخت بچینم و بگویی نصفش حرام و نصفش حلال است، نیمه حلال را می‌خورم و بقیه‌اش را دور می‌اندازم. حضرت فرمود عقیده ما همین‌است. عبدالعظیم رفت، حضرت صدایش زد و گفت: این عقیده را تا به آخر برسان و کنار برو. کنار رفت و کنار ماند؛ نه این‌که از یک‌جای دیگر سر دربیاورد. او دربست در اختیار امام است. حالا زیارتش مطابق زیارت امام‌حسین (علیه‌السلام) است. تو اگر در اختیار امام باشی، در اختیار کسی دیگری نمی‌روی. تمام بدبختی زمان ما این‌است که در اختیار امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نیستیم. همه این حرف‌ها خواست امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. کنار رفتن، عبادت است؛ کنار رفتن اطاعت است؛ کنار رفتن، علی‌دوستی است؛ کنار رفتن زهرا دوستی است؛ کنار رفتن، احکام دوستی است؛ کنار رفتن، دین و ولایت تو محفوظ است.

به تمام آیات قرآن! اگر شما خودتان را در اختیار خدا و ائمه بگذارید، خدا سلطنت جهانی به شما می‌دهد. الان این‌ها سلطنت خیالی دارند. سلطنت جهانی یعنی همه‌جا می‌توانی بروی. به حضرت‌عباس! برزخ می‌روی، قیامت می‌روی، بهشت و آسمان می‌روی؛ تمام جهان در قبضه قدرت تو می‌آید. جهان جسم است، شما روح می‌شوید؛ یعنی با روح واقعیت این جهان هماهنگ می‌شوید. کجایی عزیز من؟ خدا به اشیاء می‌گوید امر متقی را اطاعت کنید. ما این‌طور نیستیم که بیایند امر ما را اطاعت کنند. ما خودمان جزء اطاعت‌کن مردم هستیم. چه بهره‌ای از این حرف‌ها برده‌ایم؟!

پس ما باید قدری اندیشه داشته‌باشیم و اطاعت کنیم. این‌قدر دست و پا، این‌طرف و آن‌طرف نزنید. مگر شما به دینتان شک دارید که مرتب پیش این و آن می‌روید؟ معلوم می‌شود که هنوز در ولایت لنگر نینداخته‌اید. آخر، تو که می‌روی حرف ولایت را از این آقا سؤال می‌کنی او اصلاً نمی‌داند ولایت چیست؟ این آقا، ولایتش دنیاست. این، هنوز پایبند قدری آجر و آهن و رنگ و سیمان است که روی‌هم بگذارد و درونش برود. این آقا اهل‌دنیاست؛ به ولایت مربوط نیست! آن‌ها شما را گیج می‌کنند؛ اما متقی راه را نشانتان می‌دهد و می‌گوید: بیایید در خانه امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بروید تا یک‌نظر به شما بکند. خدا آقای‌خوانساری را رحمت کند. بعضی وقتها ایشان می‌گفت: امام‌زمان! آقا جان! تو اختیاردار خدایی؛ به سگ بگویی آدم شو، به آدم بگویی سگ شو، می‌شود؛ بگو تقی آدم شود. اگر واقعاً در خانه امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را بزنید، به شما نظر می‌کند. چرا این‌قدر این‌طرف و آن‌طرف می‌زنید؟

از حاج‌شیخ‌عبدالکریم حائری نقل است که مدتی در کربلا تدریس می‌کردم، وقتی مشغول درست می‌شدیم، جوان کفاشی می‌آمد و به درس گوش می‌داد. من از این‌که شخص پینه‌دوزی به‌سر درس می‌آید قدری ناراحت می‌شدم؛ اما بعد از مدتی با هم آشنا شدیم. روزی به او گفتم که روز جمعه برای ناهار به منزل ما تشریف بیاورید! گفت: به شرط آنکه هیچ سختی به خود ندهید! گفتم: حتماً.

روز وعده به خانه آمدم و یادم افتاد که من امروز مهمان دارم و چیزی تهیه نکرده‌ام و پول خیلی کمی دارم. یادم افتاد که در خانه بیست و پنج ریال دارم که امانت است. با خود گفتم آن‌را امروز صرف کباب می‌نمایم و تا یک‌هفته دیگر به آن‌شخص می‌رسانم و یقین داشتم که او هم راضی است. با پول خودم نان و ماست و سبزی خریدم و با پول امانتی کباب خریدم.

وقتی کفاش به خانه آمد، دیدم نان و سبزی و ماست می‌خورد و ابداً از کباب نمی‌خورد. گفتم: از کباب میل کنید! گفت: مگر بنا نبود به خود سختی ندهید؟ چرا با پول امانتی کباب خریدید؟! من یک‌مرتبه تکان شدیدی خوردم و گفتم: یقین دارم که صاحب آن امانت راضی بود که مصرف کنم و بعد به او بپردازم. گفت: از کجا یقین کردید که یک‌هفته دیگر زنده هستید و پول را به او می‌رسانید؟ من خیلی خجالت کشیدم و از اطلاع آن کفاش غرق در تعجب شدم. جوان بعد از آن خداحافظی کرد و رفت و دیگر او را در کربلا ندیدم. [۹]

«العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» بیایید به سواد و درس خودمان نمره ندهیم، به آنکه خدا داده نمره بدهیم. به این کفاش خدا داده‌بود، امام به او نظر کرده‌بود. بیایید به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) اتکا کنید که نادیده را برایتان دیده کند. برای این کفاش نادیده را دیده کرده‌بود.

ما هنوز در ولایت لنگر نینداخته‌ایم؛ یکی از اهل‌علم، خدمت یکی از مراجع کتابی آورده‌بود و بحثی داشت. می‌گفت: این‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «انا الخالق» با خالقیت خدای تبارک و تعالی چه مناسبتی دارد؟ آن‌مرد بزرگوار، هر طوری‌که به او می‌گفت، قانع نمی‌شد. در ابتدا وقتی‌که من وارد مجلس شدم، آن عالم بزرگوار بلند شد و به استقبالم آمد و مرا در بغل گرفت و بوسید. دیدم در آن مجلس جا افتادم و می‌توانم حرف بزنم؛ به‌خاطر همین گفتم ایشان را به‌من حواله کن. به آن‌شخص گفتم: خدا به‌قدر مغز هر کسی ولایت به او داده‌است. ما به تکلیف رسیده‌ایم؛ هنوز به بلوغ نرسیده‌ایم که ولایتمان کامل باشد. ما در ولایت ناقص هستیم. ایشان خیلی ناراحت شد و گفت: نه. گفتم روایتی برای شما نقل می‌کنم که بدانید ما در ولایت کسری داریم: شخصی به نماز جماعت آمد؛ اما به تکبیرة الاحرام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نرسید و هفتاد شتر داد که به ثوابش برسد؛ اما نشد. (البته امام‌جماعت آن نماز باید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشد، نه هر کس! چون‌که امام‌جماعت آن نماز شروطی دارد. شرط اولش این‌است که باید شیعه باشد.) اما شخصی دیگری به چهار رکعت نرسید. حضرت رو به جمعیت کرد و گفت: این‌شخص ثوابی کرده‌است که اگر آن‌را به ثقلین تقسیم کنند، تمام آن‌ها رستگار می‌شوند. گفتند: چه کردی؟ گفت: به نخلستان‌ها رفتم، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را ببینم.

بعد گفتم: آیا تو عقل ولایت داری؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه می‌گوید؟ حسابش چیست؟ مگر ما درک ولایت داریم؟ اگر بگوییم این دنیایی که به منزله استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است را علی (علیه‌السلام) خلق کرده، جسارت به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کرده‌ایم. علی (علیه‌السلام) خلقت‌هایی را خلق می‌کند! ثقلین با یک دیدن علی (علیه‌السلام) رستگار می‌شوند. حالا این نگاه چه نگاهی است؟ این نگاه اطاعت است. آیا اصحاب رسول‌الله هم که علی (علیه‌السلام) را می‌دیدند، این ثواب را می‌برند؟ نه! چون عقیده ندارند. این‌ها اطاعت نمی‌کردند؛ تا حتی جبت و طاغوت شدند. اصل دین، اطاعت امر ولایت است.

این‌همه اهل‌تسنن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را احترام می‌کنند؛ اما چون امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را اطاعت نمی‌کنند فایده‌ای ندارد. امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. ما هم شیعه بی‌امر هستیم. اگر شیعه واقعی باشید، نه این‌که از مردم بهتر باشید؛ از انبیاء هم به‌غیر از پیامبر آخرالزمان بالاتر هستید. شما باید ترک‌اولی هم نداشته‌باشید. ببینید بشر می‌تواند به کجا برسد. حالا چقدر کلاه سر ما می‌رود؟ دنیا می‌گذرد. خوش به حال آن‌کسی‌که در قیامت جایش خوب باشد. همه مردم به‌غیر از کسانی‌که ولایت دارند، جایشان بد است. الان چه‌کسی علی (علیه‌السلام) می‌گوید؟ خیلی شیطان پیشروی کرده‌است. پیش رفتنش این‌است که علی (علیه‌السلام) را از ما گرفته و بدل به ما داده‌است. حالا می‌گوید یکی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب می‌کنند. امام‌رضا فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی امن من عذابی؛ بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» شروط لا اله الا الله ماییم. الان چه‌کسی ائمه را قبول دارد؟ اصلاً ما در یک خط دیگری افتاده‌ایم. چرا می‌گوید هر لقمه‌ای که به مؤمن بدهید، ثواب هفتاد حج و عمره دارد؟ آن مؤمن علی (علیه‌السلام) دارد. حالا در آخرالزمان از مؤمن بدشان می‌آید!

همانقدر که مردم آخرالزمان مذمت شده‌اند، مؤمن سفارش‌شده است؛ اما کار را به آخر برساند. یک‌مرتبه سلیقه‌ای نشود. اسامه نرساند، طلحه و زبیر نرساندند. کجا این‌طور می‌شوی؟ «من» داری و می‌خواهی خلق تأمینت کند! پول نداشتن ننگ نیست؛ دنبال خلق رفتن ننگ است. خدا در قیامت می‌گوید: «این الرجبیون»، «این الفقراء» بیایید هر چه بخواهید به شما بدهم. من در تمام عمرم مستقل بودم و دستم را جلوی کسی دراز نکردم؛ تا حتی پدرم. شبی خواب دیدم که وسط حیاط هستم و یک بشکه نان آن‌جاست. آن‌قدر پایم درد می‌کرد که نمی‌توانستم بروم و از این بشکه نان بردارم. دو نفر وارد شدند و گفتند: فلانی! ما از طرف بازرگانها آمده‌ایم، هر چه بخواهی برایت فراهم می‌کنیم تا حتی ماشین سواری! گرسنه بودم؛ اما گفتم من هیچ احتیاجی ندارم. این‌ها رفتند و پدرم را آوردند. خدا او را بیامرزد. گفت: حسین! بابا! تو که نمی‌توانی بروی یک لقمه نان بخوری، این‌ها که می‌گویند آنچه که بخواهی برایت تهیه می‌کنیم، چرا قبول نمی‌کنی؟ گفتم: پدر جان! من چند سال با شما بودم؟ گفت: بیست‌سال. گفتم: آیا به شما گفتم یک ریال به‌من بده؟ دیدم خجالت کشید. بعد گفتم: اگر بخواهند عطایی کنند، می‌گیرم؛ اما هیچ‌وقت خودم چیزی طلب نمی‌کنم و از خواب بیدار شدم. تو صبح تا شب دستت جلوی مردم دراز است؛ دینت را داده‌ای، ایمانت را داده‌ای. کجایی عزیز من؟ وقتی از خلق تمنایی داشتید، او به شما طمع می‌کند. قانع و راضی باش و برو کنار. چرا کنار رفتن این‌همه مشکل است؟ چون منافع ظاهری ندارد. اگر لای مردم باشی، منافع داری. منافع چشم‌چرانی و خوشی داری، منافع پولی و عشقی داری. از این‌ها نمی‌توانید بگذرید.

خدا هشت‌شهر قوم‌لوط را به‌واسطه عمل جنسی زیر و رو کرد. در زمان خلافت عمر، شخصی ارباب خود را کشت و ادعا کرد که این عمل را با او کرده‌است و عمر می‌خواست حکم اعدام او را بدهد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: مقتول را خاک کنید و سه‌روز بعد قبرش را بشکافید. وقتی قبر را شکافتند، دیدند فقط مقداری خاکستر آن‌جاست. حضرت فرمود: او را به قوم‌لوط ملحق کردند! اگر کسی با جوانی عمل جنسی کند، نمی‌تواند با خواهر او ازدواج کند! این حکم، فتوایی نیست؛ بلکه یک حکم الهی است. شخصی به خانه آقای‌بروجردی آمده‌بود و با گریه سؤال می‌کرد که من مبتلا به این مشکل شده‌ام و چند فرزند دارم و اگر زنم را طلاق بدهم آبرویم می‌ریزد. حالا چه‌کار کنم؟ آقا فرمود: زنت به تو حرام است. در آخرالزمان بعضی از مردم به این‌کارها مبتلا هستند که می‌گوید: بی‌دین از دنیا می‌روند. این کتاب کتاب تذکر است و این حرف‌ها بی‌حیاگری نیست؛ بلکه عین حیاست. حالا اگر شما جوانان‌عزیز بخواهید که مبتلا نشوید، باید نگاه بد نکنید؛ چون‌که خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: اگر نگاهت به نامحرم افتاد و به آسمان نگاه کردی، تمام ملائکه آسمان برایت طلب‌مغفرت می‌کنند و اگر به زمین نگاه کردی، تمام ملائکه زمین برایت طلب آمرزش می‌کنند؛ چون‌که تو از آن گذشته‌ای. ابن‌ملجم نگاه به آن‌زن کرد و مبتلا شد. پس تا می‌توانید از نگاه غیر امر پرهیز کنید. با این حرف‌ها حجت به شما تمام است. به حضرت‌عباس! من خودم وقتی به سردابه امام‌زمان رفتم، تا دیدم زن و مرد قاطی هستند یک ثانیه نایستادم. فوراً عقب‌گرد کردم و بیرون آمدم.

طاووس پرهای خودش را می‌کند. گفت: این پرها مرا گرفتار می‌کند. تصمیم بگیرید گناه نکنید تا گرفتار نشوید. امام‌صادق می‌فرماید: ای دوستان ما! شما عضو مایید، اگر گناه کنید، جدا می‌شوید. دوست آن‌ها کسی است که کارگشای مردم باشد، سرپرست فقرا باشد، حاجت مردم را برآورده کند؛ یعنی تمام وجودش خیر باشد. ائمه‌طاهرین همین‌طور بودند. سه‌روز، سه‌روز، غذا نمی‌خوردند و غذایشان را به فقرا می‌دادند. حالا می‌گوید تو این‌کار را نکن، هم بخور و هم بخوران. وقتی گناه به بشر غلبه می‌کند که سخاوت از او گرفته‌شود. سخاوت شما را از هر بلا و عیبی نجات می‌دهد. خدا در مورد هیچ عبادتی نمی‌گوید صفاتی دارم که منحصر به خودم هست، آن‌را به کسی می‌دهم که سخی باشد. علتش این‌است که شما به فقرا روح می‌دهید. میراث خدا، فقراست. اشخاصی بودند در مجلسی که ما روضه‌ای می‌خوانیم می‌آمدند و با ما سکونتی داشتند. اول سخی بودند و به شرکت در مجلس امام‌حسین موفق می‌شدند. مجلس حسین آن‌است که حسین را تأیید کند، نه خلق را. سخاوت که از آن‌ها گرفته‌شد، خدا مجلس حسین را هم از دستشان گرفت و ما دیگر آن‌ها را ندیدیم.

به حضرت‌عباس! آن‌قدر از دنیا سیرم که اگر محض برآوردن حاجت برادر مؤمن نبود، دقیقه‌ای نمی‌خواستم در دنیا بمانم. می‌بینم همه دنیا را فساد گرفته‌است. اصلاً فسادخانه شده؛ هیچ‌کسی هم متوجه نیست. خدای ما شده پول! ولایت ما شده پول، خیال‌بافی می‌کنی و نقشه می‌کشی که اگر با پولم این‌کار را کنم، بهتر است. نمی‌گویی که آیا خدا و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) راضی هست یا نه؟ کسی‌که قانع و راضی است، هیچ احتیاجی به خلق ندارد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کفایتش می‌کند؛ چون کس دیگری را مؤثر نمی‌داند. دوستِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برکات خرج می‌کند، به داشتن مال دنیا نیست. وقتی ما ولایت را فراموش کردیم، خدا هم ما را فراموش می‌کند. من حرفم این‌است که قانع و راضی باشید تا از دامن حضرت‌زهرا و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گرفتار دامن خلق نشوید. تمام این‌مردم مبتلا هستند؛ مگر کسانی‌که پیرو واقعی اهل‌بیت باشند. اغلب شما گرفتارید؛ یا گرفتار خانمت هستی، یا گرفتار پسرت و یا پدرت! اما متقی آزاد است و مردم را از گرفتاری نجات می‌دهد چون فقط امر را می‌بیند.

به‌دینم! نمی‌توانم حرفم را بزنم؛ دلم گرفته‌است، خیلی خسته‌ام. می‌بینم فوج‌فوج دارند به سمت جهنم می‌روند و هیچ هم حالی‌شان نیست. به متقی می‌گویند حرف نزن، شما هم اصلاً حمایت نمی‌کنید؛ چون برایتان خوشی فراهم کرده‌اند. می‌خواهید خوش باشید؛ تلویزیون و ویدئو و ماهواره بزنید، مسافرت بروید، بیابان بروید، دور هم بنشینید و عشقی صحبت کنید. وقتی به کربلا رفته‌بودم، دیدم به فاصله صد متر تا حرم امام‌حسین، آنتن تلویزیون و ماهواره زده‌اند. مردم عراق قبر امام‌حسین را احترام نکردند و کفران کردند؛ حالا خدا به ترس و بلا مبتلایشان کرد. عزیزان من، این مملکت، مملکت امام‌زمان است؛ مبادا کفران کنیم و حضرت را احترام نکنیم که مانند آن‌ها مبتلا شویم. شما باید آینده ولایت باشید، آینده امر امام‌زمان باشید، نه آینده دنیا! آینده ولایت حمایت از امر ائمه‌طاهرین که متقی است می‌کند؛ شما از اهل‌دنیا حمایت می‌کنید! بیشترتان مجسمه گمراهی هستید، نه مجسمه هدایت!

تمام بدبختی بشر این‌است که خلق را مؤثر می‌داند. بیایید دست از این کارهایتان بردارید تا هدایت شوید. کجا می‌روید دنبال خلق؟ این‌همه که تکرار می‌کنم کنار بروید؛ چون هیچ‌چیزی بدتر از این‌نیست که طرف خلق بروید؛ البته خلقی که پیرو امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و ائمه‌طاهرین نباشد. آن خلق نیست، مرگ است! والله، بالله، مرگ بهتر از آن‌است. چون‌که تو دینت را در کفت گرفته‌ای و فردای‌قیامت زهرای‌عزیز به تو افتخار می‌کند. افتخار به شیعه می‌کند که طرفدار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است، ولایتش را به خلق نفروخته است. چه‌کسی توان دارد که ولایت را بخرد؟ ولایت، مطابق کل خلقت ارزش دارد. این‌ها که ولایتشان را می‌فروشند، ولایتشان مطلق نیست. تمام این‌هایی که دنبال خلق رفتند، ولایتشان را فروختند و امر خلق را خریدند!

همه چیزمان را باید بدهیم؛ دینمان را ندهیم! یعنی جانمان را بدهیم، عمرمان را بدهیم، مالمان را بدهیم؛ اما دینمان را ندهیم. دین، ولایت است؛ چون‌که تمام این خلقت در مقابل آن نیستی است؛ اما ولایت هستی است. نباید دینت را به خلق بدهی. من عقیده‌ام این‌است که در آخرالزمان همه ما پشت به دین کردیم و رو به اسلام مصنوعی و با آن، ما را بازی داده‌اند. اصلاً ما از شرافت و کرامت و عظمت افتاده‌ایم و بدبخت شده‌ایم.

بشر باید جهان‌بین باشد؛ یعنی از اول بعد از رسول‌الله بررسی کند؛ چرا اهل‌تسنن این‌طور شدند؟ چطور شد که امام‌حسین را کشتند؟ تمام این‌ها پیرو خلق بودند. بیایید تصمیم بگیرید دنبال خلق نروید. دنبال خلق رفتن، پشت به احکام کردن است؛ خلق را خوشحال کردی و امام‌زمان را ناراحت! آن‌وقت دیگر حضرت‌زهرا و ائمه تو را نمی‌پذیرند.

وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ضربت خورد، مردم برایش شیر آوردند. حضرت گفت: حسن‌جان! در آخر جمعیت، ظرف شیر آن‌زن را بگیر و بیاور. همه را رد کرد و از هیچ‌کس دیگری شیر نگرفت. چون می‌دانست این‌ها حسینش را می‌کشند. حالا که انفاقشان را رد کرد، خودشان هم رد هستند. خدا نکند آن‌ها ما را رد کنند. کسی‌که دنبال خلق است، تکذیب است، تأیید نیست. تا می‌توانید کنار بروید. اگر ایمان به علی (علیه‌السلام) و اولادش دارید، کنار بروید!

ما باید به ندای «هل من ناصر» آن‌ها پاسخ بدهیم. والله! امام‌زمان دارد «هل من ناصر» می‌گوید، زهرای‌عزیز تا آخر «هل من ناصر» گفت. چقدر سوار الاغ شد و رفت که مهاجر و انصار را دعوت کند، یک‌نفر نیامد؛ اما نگاه کنید؛ وقتی عایشه سوار شتر شد، چندین هزار نفر دنبالش رفتند. مردم دنبال باطل هستند، نه دنبال حقیقت! دنبال هیچ‌کسی نروید عزیزان من! مگر آن‌کسی‌که آن‌ها تأیید کرده‌باشند. همیشه همین‌طور بوده‌است؛ عمو و عموزاده‌های امام‌رضا مخالفش بودند و جواد الائمه را منکر شدند؛ حالا باید یک شعبده‌باز بگوید که جوادالائمه پسر امام‌رضا است تا این‌ها قبول کنند. امام زاده‌ها حرف شعبده‌باز را قبول کردند؛ اما حرف امام‌رضا را قبول نکردند! والله! امام‌رضا از امام‌حسین غریب‌تر است. چرا؟ قوم و خویشهای امام‌حسین جانشان را فدایش کردند؛ اما آن‌ها اصلاً امام‌رضا را قبول نداشتند. الان به حضرت‌عباس! متقی هم غریب است. این‌همه هم خدا سفارش او را کرده‌است. چه‌کسی اطاعت می‌کند؟ اصلاً می‌گویند حرف هم نزن. چه روزگاری بود و چه روزگاری شد و چه روزگاری می‌شود!

به‌غیر از متقی هیچ‌کسی در این دنیا نیامده‌است که بگوید با خدا باش، با زهرا باش، با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باش. مگر هر کسی‌که جلو افتاد باید دنبالش بروید؟ چرا با هم هماهنگ می‌شوید و خلقی را برانگیخته می‌کنید که به آنچه گناه می‌کند شریک باشید؟ برو کنار تا حجة‌بن‌الحسن تشریف بیاورد. خود امام‌زمان هم کنار است. چرا امام‌زمان باید در جزیره خضرا برود؟ باید این‌جا باشد و مردم رفت و آمد بکنند و حرف بشنوند. ما بیشترمان عاق امام‌زمان هستیم! اغلب مردم در مقابل ائمه «من» دارند و ایستادگی می‌کنند. گفتم رستگاری سه چیز است: «من» نداشته‌باش، دنبال خلق نرو، سخی هم باش؛ آن‌وقت شما از تمام این‌مردم ناجور کنار هستید و بی‌دین نمی‌روید. دین یعنی این! چه‌خبر است؟ بیشتر ما قوه مجرم و قوه ظالم هستیم؛ یعنی دورش را می‌گیریم و باعث می‌شویم که اوج پیدا می‌کند؛ وگرنه او خودش به تنهایی کاری از دستش برنمی‌آید. شمایید که آن‌ها را تایید می‌کنید!

یکی از دوستان امام‌صادق رفیقی داشت به او گفت: مرا پی امام ببر که مبادا کارم اشکال داشته‌باشد. چون در دستگاه بنی‌امیه کاتب بودم و نوشتم هفتاد هزار نفر به کربلا رفتند. من در قتل امام‌حسین اصلاً شرکت نکردم. وقتی امام‌صادق این‌را شنید آن‌قدر گریه کرد که از محاسن مبارکش اشک می‌چکید. حضرت گفت: یکی کاتب شد، یک شمشیر تیز کرد، یکی اسب نعل کرد، جمع شدید و جد مرا کشتید؛ یعنی تو متصل به آن هستی. کجا به هر مجلسی می‌روید که به بدعت‌گذار وصل باشید؟ برو کنار. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: انجام واجبات، ترک محرمات انتظار الفرج، به‌خیر و شر مردم شرکت نکن، برو کنار.

امام‌صادق فرمود: گوشت بدنت که از حقوق بنی‌امیه پرورش خورده‌است، باید آب شود. لباسهایت هم به‌درد نمی‌خورد. او هم اطاعت کرد و به بیابان رفت و خیلی فرسوده شد. خبر به حضرت دادند. حضرت گفت: برای برادرتان لباس ببرید و بیاوریدش. چه‌خبر است؟ کجا می‌روید؟ کاری هم نکرده، کاتب بوده‌است. تو کاری نمی‌کنی؛ به‌غیر امر راضی هستی؛ حالا جزء این‌ها هستی. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «به عمل هر قومی راضی باشی، جزء آن قوم هستی»؛ امام‌سجّاد می‌فرماید: «اگر سنگی را دوست داشته‌باشی، با او محشور می‌شوی» شما او را می‌خواهید که به رویش می‌خندید. والله، امام‌صادق منع کرده‌است.

می‌گوید به روی دوست ما بخند. تمام گفتار و کردارت را در نظر آورده‌است. چه‌خبر است؟ بیایید از کرده‌هایتان توبه کنید و مثل تازه مسلمانها مسلمان شوید و تصمیم بگیرید که هیچ‌کجا به‌غیر از امر نروید. باید بنده باشید و امر را اطاعت کنید. مرجع ما، رهبر ما، امید ما، مقصد ما باید امام‌زمان باشد. الان کدام‌یک از ما امر امام‌زمان را اطاعت می‌کنیم؟ ما باید پرچم امر دستمان باشد؛ یعنی واحد بشویم، نه حرف از خودمان بزنیم و نه دنبال کسی‌که حرف از خودش می‌زند برویم. خوش به حال آن آدمی که این‌طور است.

باید آن‌قدر پیش بروید که به امام‌زمان و حضرت‌زهرا و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) محرم شوید. خلق شما را از این‌ها دور می‌کند و به خودش نزدیک می‌کند؛ مگر دنبالش نروید؛ امام‌حسین جانش به‌قدر تمام خلقت می‌ارزد؛ جانش را داد، اکبر و اصغرش را داد، عباس و عون و جعفرش را داد؛ اما زیر بار یزید نرفت. تو هم باید همین‌طور باشی و زیر بار غیر امر نروی، آن‌وقت پیرو امام‌حسین هستی! شخصیت خودت را حفظ‌کن. چرا خودت را به یک احترام خلق می‌فروشی؟ او خودش و احترامش نابودشدنی است؛ اما احترام ولایت ابدی است! می‌شوی «سلمان منا اهل‌البیت»! چطور دستت را می‌گیرد! اما تو دستت پیش خلق دراز است. تو «من» داری، او هم منش را به تو می‌دهد؛ اما متقی تو را نجات می‌دهد. خدا می‌گوید من به او علم دادم و تمام اعمال و گفتارش را قبول می‌کنم. کجا تو را تأیید کرده‌است که حرف از خودت می‌زنی و می‌گویی امام‌حسین دست در قلب زینب نگذاشته‌است؟

وقتی‌که امام‌حسین از حضرت‌زینب طلب پیراهن‌کهنه کرد، زینب غش کرد و افتاد. حضرت دست در قلب زینب گذاشت و تصرف ولایی کرد. زینب به هوش آمد؛ امام‌حسین گفت: خواهر جان! تا این‌جا وعده من با خدا بوده؛ اما وعده تو این‌است که باید به شام بروی. در آن‌جا دارند به پدرمان بد می‌گویند. باید پرچم معاویه را بکنی و پرچم ولایت پدرمان علی (علیه‌السلام) را نصب کنی! گفت: به دیده منت! زینب یک شهامت جهانی پیدا کرد. هر چه هست، زینب است. ما نداریم ام‌کلثوم با یزید صحبت کرده‌باشد، ام‌کلثوم فقط گریه می‌کرد؛ چون امام دست در قلب او نگذاشت، در قلب زینب گذاشت.

مگر در مقابل یک امپراتور و میان این‌همه ادیان می‌شود حرف زد؟ حالا یک‌دفعه به یزید گفت: یابن‌الطلقاء! پدر تو آزاده کرده جد من بوده‌است؛ مجلس را تکان داد. زینب با قدرت آن دستی که ولایت در قلبش گذاشت، صحبت می‌کرد. ای کسی‌که منکر این می‌شوی، تو هم نادان هستی و هم نفهم! نادانی که نمی‌دانی، نفهمی که این‌را می‌گویی. اصلاً آدم با این حرف‌هایی که می‌زنند شوکه می‌شود. تو که معرفت ولایت نداری، برای چه حرف ولایت می‌زنی؟ تو آن‌قدر نفهمی که باید تعریف خلق را بکنی. برو زنده باد و مرده بادت را بگو، چه‌کار به بچه‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داری؟

وقتی زینب در اربعین به کربلا آمد، به برادرش خطاب کرد: حسین‌جان! امر تو را اطاعت کردم، پرچم معاویه را ریشه‌کن و پرچم پدرمان را نصب کردم؛ اما خواهشی از تو دارم. سراغ رقیه را از من نگیر. وقتی می‌خواستم بیایم، گفتم: رقیه، من جواب پدرت را چه بدهم؟ خدا لعنت کند کسی‌که می‌گوید رقیه دختر امام‌حسین نیست. رقیه این‌قدر پدر، پدر کرد تا جان داد. این فرزند امام‌حسین نیست؟ تف بر شما! جگر مرا آتش می‌زنید. اگر تمام دنیا را به‌من بدهند می‌سوزم؛ این آتش شعله‌ور هست تا امام‌زمان بیاید.

اربعین یعنی روز فتح ولایت. نه این اربعینی که ما می‌گیریم و می‌رویم لای زنها و مردها و می‌گوییم و می‌خندیم. آقایان اربعینی! برای رقیه یا سکینه یا زینب قطره‌ای اشک ریختید؟ ما خنده دیدیم و اشک ندیدیم!

چه‌خبر است؟ خودتان را از این‌ها جدا کردید و رفتید پی لهو و لعب! چرا می‌گوید بی‌دین می‌روید؟ شما دست از حسین و اولاد حسین و پدر حسین برداشته‌اید. دنبال ویدئو و ماهواره و مجلس‌های عشقی هستید. خودتان را بدبخت دنیا و آخرت کرده‌اید.

حضرت‌زهرا در صفحه روزگار نگاه می‌کند و می‌بیند هیچ‌کس حسین حقیقی نمی‌گوید. کجایید عزیزان من؟ مگر اشک چشم زهرا تمام شده؟ مگر اشک زینب تمام شده؟ مگر اشک امام‌زمان تمام شده؟ همیشه جاری است. او دارد می‌گوید: «یا جداه! صبح و شام برایت گریه می‌کنم و اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم» شما نمی‌خواهد شب و روز گریه کنید، دست از تلویزیون و ماهواره بردارید! خجالت بکشید که بگویید من شیعه هستم. مگر دست از این‌کارها بردارید و برای امام‌حسین اشک بریزید که اگر مطابق جن و انس گناه داشته‌باشید آمرزیده‌شود. باید همه عزادار باشید تا زمان رجعت! یعنی دل شما مانند آتش برای این‌ها بسوزد. آن سوختن، والله خاموش کردن جهنم است. آن سوختن، والله غضب خدا را خاموش می‌کند، آن سوختن والله خدا به شما پاداش می‌دهد، آن سوختن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عطا به شما می‌کند، آن سوختن زهرای‌عزیز شما را می‌پذیرد، آن سوختن، جبرئیل امین تعظیم به شما می‌کند، آن سوختن تمام اشیاء و زمین و آسمان از شما تشکر می‌کند. چرا؟ دلت برای امام‌حسین و زهرای‌عزیز و برای مصیبت‌هایی که در ظاهر به این‌ها رسیده غمگین است.

این عزای امام‌حسین به حیوانات هم اثر کرده‌است. عابدی در کوه مناجات می‌کرد، روزی هم برایش می‌رسید. شبی دید که همه حیوانات پای کوه جمع می‌شوند، درنده به شکال کاری ندارد، این‌ها همه قاطی هستند، اشک می‌ریزند و هو می‌کشند. حساب کرد که امشب، شب‌عاشورا است. عزای امام‌حسین تا حتی به درخت اثر کرده؛ اما به قلب ما اثری ندارد. حیف از حیوان! وقتی امام‌سجّاد از دنیا رفت، شتر حضرت، سر قبرش رفت و گریه می‌کرد؛ امام‌باقر فرمود: او را بیاورید. بعد از آن دوباره فرار کرد و رفت. حضرت گفت: رهایش کنید. آن‌قدر سرش را روی قبر امام زد تا جان داد. آیا تو عاشورا گریه می‌کنی یا می‌روی پای تلویزیون؟ آن حیوان است یا تو؟ والله! آن انسان است و ما حیوان! این‌مردم حیا نمی‌کنند. حیا باعث نجات شما می‌شود. والله! اگر حیا نداشته‌باشیم، حیات نداریم. بی‌حیایی این‌است که امر ائمه را اطاعت نکنید و پشت به این‌ها کنید. از هر بی‌حیایی، بی‌حیاتری! حر، حیا داشت که به حیات ابدی رسید.

وقتی امام‌حسین به حر گفت: مادرت به عزایت بنشیند، او گفت: حسین‌جان! چون مادرت زهراست، جوابت را نمی‌دهم. من مطابق هزار سوار هستم؛ قدرتم را در مقابل تو می‌شکنم و در مقابل مادرت سرکشی نخواهم کرد. حالا امام‌حسین همه جانش «هل من ناصر» است، می‌خواهد به حر عطا کند و نجاتش بدهد. وقتی امام‌حسین به آقا ابوالفضل گفت یک‌شب وقت بخواه، می‌خواست حر را نجات دهد!

حر با ابن‌سعد گفتگویی کرد و پرسید: با حسین چه می‌کنی؟ گفت: او را می‌کشم و بعد توبه می‌کنم. آن‌وقت حر به بهانه آب‌دادن به اسب، با پسرانش به سمت امام‌حسین حرکت کرد. آمد و گفت: حسین‌جان! توبه من قبول می‌شود؟ این با معرفت خدمت امام رفت. اگر اول نفهمید و جلوی امام را گرفت، بعد فهمید که اشتباه کرده‌است. اگر ما هم با تمام وجود خدمت امام برسیم و به گناهان خود اقرار کنیم، ما را می‌پذیرد. ما هنوز نفهمیده‌ایم که اشتباه کرده‌ایم.

من از آن‌جا که حر نگذاشت امام‌حسین برگردد و گفت: باید از امیر اجازه بیاید، میانه‌ام با حر خیلی خوب نبود. وقتی‌که کربلا رفتم تا شب هشتم به زیارت حر نرفتم. شبی خواب دیدم در نجف هستم، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) وسط ضریح ایستاده‌است. به‌من خطاب کرد: حسین! چرا نمی‌روی نائب ما حر را زیارت کنی؟ گفتم: آقا جان! چشم، چشم، چشم. ببینید که این‌ها چقدر آقا و بزرگوارند و به ما عنایت دارند.

صبح گفتم: رفقا! بیایید به زیارت حر برویم. کفشهایم را به گردنم انداختم. پابرهنه شدم، سر قبر حر رفتم. سلام کردم، گفتم: ای حر ریاحی! تو نیم‌ساعت جانت را فدای امام‌زمانت کردی، نائب این‌ها شدی؟ تو را به‌حق آقایت حسین، از حسین بخواه من هم یاور امام‌زمانم باشم. امسال هم که رفتم همان را خواستم و هیچ اضافه نکردم. بیا با ولایت باش. ولایت یادت می‌دهد که چه بخواهی.

همیشه وقتی نماز شب می‌خوانم یک دور تسبیح به بنی‌امیه و بنی‌عباس و بنی‌مروان لعنت می‌کنم. یک دور تسبیح لعن به قتله امام‌حسین می‌کنم، به شمر، به حرمله، به ابن‌سعد لعنت می‌کنم. یک دور تسبیح به یزید و ابن‌زیاد لعنت می‌کنم. یکی لعنت می‌کنم به آنکه انگشت امام‌حسین را برید، یکی لعنت می‌کنم به موکلان آب فرات، یکی می‌فرستم به شریح‌قاضی که قتل امام‌حسین را امضاء کرد. خیلی این مردک، خر بود. از دست همه ناراحتم؛ اما از شریح‌قاضی خیلی بیشتر ناراحتم. یکی لعنت می‌کنم به آنکه توطئه کرد. هر شب این‌کار را برای خودم واجب می‌دانم. بعد می‌گویم: خدایا، من که بلد نبودم تو یادم دادی. اگر من بهشت هم بروم تو برده‌ای. چرا یاد شما نمی‌دهد؟ شما محبتهایی دارید که آن‌ها باید از دلتان بیرون برود تا یادتان بدهند.

اگر کسی به ذکر عادت کند، همیشه مشغول است. اغلب شما عادت به آن ندارید. ذکر، بشر را از تمام فکر و خیال کنار می‌برد. تا می‌توانید ذکر بگویید؛ اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «انا ذکر الله» ذکر باید به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) متصل باشد و گرنه ورد است. وقتی خدمت امام‌زمان رسیدم گفتم: آقا جان! می‌خواهم یاور شما باشم. حضرت با دست اشاره کرد و فرمود صلوات بفرست. از آن‌زمان هر روز صبح برای خودم یک برنامه صلوات دارم. یک دور تسبیح برای سلامتی امام‌زمان و یاورانش می‌فرستم، یک دور می‌فرستم به روح چهارده‌معصوم، یکی هم می‌فرستم به روح حضرت‌معصومه و مادرش و مادر امام‌زمان و مادر جوادالائمه و خدیجه کبری. یکی می‌فرستم به روح آقا ابوالفضل. یک دور تسبیح صلوات می‌فرستم برای صد و بیست و چهار هزار پیامبر. یکی می‌فرستم به روح حوا و آسیه و مریم و فاطمه بنت‌اسد و زینب و ام‌کلثوم و سکینه و رقیه و فضه، یکی هم می‌فرستم به روح حاج‌شیخ‌عباس تهرانی و آقای‌حائری و خوانساری و حاج‌مظلوم. یکی می‌فرستم به روح عقیل و مسلم‌بن‌عقیل. یکی می‌فرستم به روح شهدای کربلا و احد. یکی می‌فرستم به روح کسانی‌که در کربلا بودند و شهید نشدند. یکی می‌فرستم به روح مالک‌اشتر. بعد دوباره یکی می‌فرستم به روح رسول‌الله، به علی‌ولی‌الله، به فاطمه‌زهرا، به امام‌حسن مجتبی، به امام‌حسین. یکی می‌فرستم برای دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که خیر و خیرات ندارند. آن‌ها انتظار دارند.

من ثواب ذکرهایم را هدیه می‌کنم به روح تمام دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از زمان آدم ابوالبشر تا حالا! بشر باید خودخواه و خودپرست نباشد. من یک سلام به امام‌حسین می‌دهم بعد یک دور تسبیح صلوات می‌فرستم، می‌گویم خدایا به روح آن‌هایی که به گردن من حق دارند. آدم باید به‌فکر آن‌ها هم باشد. یک سلام به امام‌حسین می‌دهم و می‌گویم خدایا ثوابش به روح آن‌هایی که با من سلام و علیک داشتند و مرده‌اند. حتی کسانی‌که در حق من بد کردند! بشر باید گذشت داشته‌باشد. شبی حالی پیدا کردم و گفتم خدایا، آن‌ها که به‌من کافر گفتند، بد گفتند مال مرا خوردند، همه‌شان را حلال کردم؛ خدایا، به‌حق محمد و آل‌محمد، تو هم مرا بیامرز. اصلاً مؤمن نمی‌خواهد کسی به واسطه‌اش گیر باشد؛ یعنی می‌خواهد مردم راحت باشند؛ به‌غیر از بدعت‌گذار که نباید به او محبت داشته‌باشید!

عزیزان من! باید این‌طور خودتان را مشغول کنید وگرنه روزی می‌شود که پشیمان خواهید شد. می‌گویید چرا تلویزیون و این عروسک بازی‌ها ما را گول زد؟ چرا خلق ما را گول زد؟ چرا خیالی شدیم؟ چرا در این فکرها نیامدیم؟ باید از این مسیر جدا نشوید. بشر وقتی کار می‌کند، همیشه باید در فکر باشد که از آن فارغ شود و برود با خدا و امام‌زمان حرف بزند. من از اول جوانی‌ام همین‌طور بودم. این‌که به شما می‌گوید بی‌دین می‌روید به‌فکر این نیستید که گوشه‌ای بروید و با خدا و امام‌زمان حرف بزنید. همیشه در فکر این هستید که گناه کنید. فقط می‌خواهید فارغ بشوید و بروید پای تلویزیون و ویدئو و ماهواره. به‌فکر معصیت و خوشی هستید. اف بر شما، تف حیف است. به تمام آیات قرآن! همان اوایل خدمت امام‌زمان رسیدم، حضرت فرمود: فلانی! خوشی تمام شد. گفتم: آقا جان! جدتان هم این‌را فرموده است؛ اما به نظر من دو خوشی هست: یکی آدم خدمت امام‌زمانش باشد و یکی بیتوته‌شب. ایشان خندید و تأیید کرد. کجا شما بیتوته دارید؟

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به نخلستان می‌رفت که به فقرا کمک کند؛ اما زمانی را هم برای بیتوته با خدا گذاشته‌بود. شخصی آمد و گفت: زهرا جان! سرت سلامت، دیدم علی (علیه‌السلام) ایستاده‌بود و نماز می‌خواند، روی زمین افتاد و از دنیا رفت. گفت: او تا صبح چند بار این‌طوری می‌شود. شما ای پیروان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) همیشه باید محکم کار کنید و یاد فقرا هم باشید. این امر است؛ اما باید در فکر باشید که فارغ شوید و از امر پیش صاحب‌امر بروید. مثالی بزنم: الان آقای‌مهندس به‌من دستوری داده‌است و من دارم در کارگاه کار می‌کنم؛ اما دلم می‌خواهد بروم و کمی پیش مهندس بنشینم. باید این‌طوری باشید. مهندس کل خلقت امام‌زمان است. الان که امام‌زمان را نمی‌بینید، یک گوشه‌ای بروید و با امام‌زمانتان حرف بزنید. باید همیشه بخواهید که فرصتی پیدا کنید، گوشه‌ای بنشینید و بگویید یا امام‌زمان! در آن فرصت آن‌ها به آدم القاء می‌کنند. فرصت؛ یعنی بروی کنار و بخواهی بفهمی. آن فرصت، هدایت است.

به‌دینم قسم! من بعضی وقتها یک گوشه‌ای می‌روم و فکر می‌کنم. می‌خواهم عظمت یک امام‌زمان گفتن، یک علی‌گفتن، یک زهرا گفتن را معلوم کنم. (این‌که می‌گوید نیم‌ساعت فکر بهتر از هفتاد سال عبادت است یعنی این!) یک خدا و یک یا علی می‌گویم. بعد می‌گویم خدایا، اگر آنچه را که به امام‌زمان داده‌ای؛ یعنی اختیار تمام خلقت را به‌من بدهی و اسم خودت را از من بگیری تو جفاکن نیستی؛ اما به‌من جفا شده‌است. همه را می‌دهم و یک خدا می‌گویم؛ یعنی تمام خلقت را فدای اسم تو می‌کنم. همه عالم را باید فدای اسم علی (علیه‌السلام) کرد. اگر بشر این‌طور باشد به آش و پلو گول نمی‌خورد و زنده باد و مرده باد نمی‌گوید.

اگر لذتش را ببرید می‌فهمید چه می‌گویم! یک خدا گفتن، یک امام‌زمان، یک زهرا گفتن، لذت تمام عالم را در همه وجود و ذرات خون شما می‌آورد؛ اما باید فارغ شوید و دنیا و اهلش را کنار بگذارید. این‌است آن کنار رفتن و با امام‌زمان حرف‌زدن! نه این‌که خانه و ماشین مدل بالا بخواهی! خجالت بکش! انسان نباید چیزی از امام‌زمانش بخواهد که نابود می‌شود. چرا امام‌زمان را نمی‌بینید؟ فکرتان کوتاه است. آنکه می‌خواهید بپرسید کوتاه است.

باید دست از این کارهایتان بردارید تا بیتوته به قلب شما نور بدهد. چرا با خدا حرف‌زدن این‌قدر خوب است؟ یقین دارید که خدا و امام‌زمان هست؛ اما مردم یقین ندارند که با آن‌ها حرف نمی‌زنند. وقتی خدا و امام‌زمان را دیدی و فهمیدی که از اعمال تو مطلع هستند، جلویشان گناه نمی‌کنی. ما به امام‌زمانمان یقین نداریم و پشت کرده‌ایم. همه از خدا و ولایت کنار رفتند. بیایید همیشه با خدا حرف بزنید، خدا خیلی خوشش می‌آید. والله! خدا غریب است! هر طوری هم که با خدا حرف بزنید، قبول می‌کند. مگر آن چوپان نبود که با خدا عشق می‌کرد؟ می‌گفت: ای‌خدا، سوار الاغت شو بیا این‌جا به ما یک‌سری بزن، اگر کفشت هم پاره است من می‌دوزم، سرت را هم شانه می‌کنم، این‌جا نهری است که اگر می‌خواهی می‌توانی خودت را بشویی. حالا موسی رد می‌شد. گفت: با چه‌کسی هستی؟ با خدا. گفت: تو کافر شدی، خدا که خر ندارد، خدا که کفش ندارد، خدا که چرک نیست. گفت: ای موسی! دهانم دوختی، از پشیمانی تو جانم سوختی. خدا خطاب کرد: یا موسی! این داشت با من عشق می‌کرد، چرا او را از من جدا کردی؟ برو رضایتش را حاصل کن و گرنه از درجه پیامبری تو را می‌اندازم. شما هم با خدا عشق بکنید. خدا لبهای به این قشنگی را به شما داده که با او حرف بزنید.

آدم باید با پدر حقیقی‌اش لال بازی نکند، نجوا کند. ما نفهمیده‌ایم حاجتی که داریم ائمه باید اصلاح کنند. من در کارگاه مهمی استاد بودم و می‌خواستم مستقل شوم؛ اما صاحب آن‌جا من را رها نمی‌کرد. پیش امام‌رضا رفتم و گفتم: آقا جان! این خیلی قلدر است، کمکم کن. در عالم رویا، آقا یک دوکچه به‌من داد. فهمیدم که حضرت سر رشته کار را به دستم داد، بعد به آن‌شخص غلبه کردم و مستقل شدم. بیایید در خانه این‌ها! در خانه چه‌کسی می‌روید؟ چرا پی خلق می‌روید که دین و دنیایتان را ببرد؟ برو در خانه امام‌زمان که حاجتت را برآورده کند. آن‌ها هم دنیایت را درست می‌کنند و هم آخرتت را. آن‌ها حبیب و عزیز خدا هستند.

عارفی که اهل مشهد است برایم نقل کرد که به یکی از خدام امام‌رضا گفتم: چند سال است که این‌جا هستی؟ گفت: سی‌سال. گفتم: چیز عجیبی دیده‌ای که برایمان تعریف کنی؟ گفت: یک‌روز صبح برف زیادی می‌آمد. ما دیدیم سگ پیری که می‌لنگید به این‌جا آمد، رو به گنبد امام‌رضا می‌کرد و و هو می‌کشید. بعد از ساعتی دیدم شخصی با ماشین مدل بالایی آمد و پتویی روی سگ انداخت که آن‌را ببرد. از او پرسیدم چه شده‌است؟ گفت: ما چند سال پیش، در طرقبه خانه‌ای داشتیم که اطرافش بیابان بود، این حیوان را برای پاسبانی از چوپانی خریدیم. چند سالی گذشت و اطراف ما خانه ساختند و سگ هم‌دیگر پیر شد. زنم گفت: این دیگر به‌درد نمی‌خورد. سگ را به بیابانی بردم و رهایش کردم. وقتی‌که خوابیدم امام‌رضا در خواب به‌من گفت: این حیوان را تا زمانی‌که به دردت می‌خورد نگه‌داشتی؟ چرا رهایش کردی؟ بیدار شدم و توجهی نکردم. گفتم در فکر آن بودم که این خواب را دیدم. تا دوباره خوابیدم، حضرت گفت: بلند شو! در خانه من آمده، شک نکن، بیا او را ببر. حیوان به در خانه امام‌رضا می‌رود، ما در خانه خلق می‌رویم، آن بهتر است یا ما؟

ائمه زمانی حاجت ما را برآورده می‌کنند که ما آن‌ها را زنده بدانیم. شخصی با ما رفیق بود که همسرش به‌خاطر انفجار زودپز، مژه‌ها و ابروها و قسمتی از صورتش سوخته بود. دکتر گفته‌بود که باید با عمل جراحی گوشت پایش را به صورتش پیوند بزنیم. آن‌زن به شوهرش گفت: در این چند سال که همسر تو بودم، آیا از تو خواهشی کرده‌ام؟ الان از تو خواهش می‌کنم پیش حاج‌حسین بروی که به‌من دعا کند. وقتی این‌را به‌من گفت، خیلی ناراحت شدم که این زن ناموس اوست. شب گفتم: خدایا، من نه این‌را می‌شناسم و نه قوم و خویشمان است؛ اما این‌طور از من خواهش کرده‌است. توسلی به حضرت فاطمه‌زهرا و حضرت‌زینب پیدا کردم. چندین‌بار گفتم: زهرا جان! به‌حق زینب دخترت، زینب‌جان به‌حق مادرت‌زهرا، این‌را شفا بدهید! روضه‌ای خواندم و اشکی ریختم. فردای آن‌روز آن‌شخص آمد و گفت: حاج‌حسین! زنم خوب شد. پرسیدم چطور شد؟ گفت: دیشب خیلی صورتش می‌سوخت. هر دو گریه می‌کردیم تا این‌که خوابش برد. من هم به اتاق دیگری رفتم و خوابیدم. نصف‌شب من را بیدار کرد و گفت: ببین! من خوب شدم. نگاهی کردم و دیدم ابروها و مژه‌هایش درآمده و صورتش هم خوب شده‌است. گفت: دیدم در خانه باز شد و دو خانم مجلله آمدند. یکی حضرت‌زهراست و دیگری حضرت‌زینب! گفتند: خانم چطور شدی؟ قضایا را گفتم. گفتند به حاج‌حسین گفتی دعا کند؟ گفتم: بله. گفتند بگو بیاید. من یک‌دفعه دیدم حاج‌حسین عقب اتاق است. گفتند همین‌طور که دعا کردی دعا کن. ایشان گفت: زهرا جان! به‌حق زینب دخترت، زینب‌جان! به‌حق مادرت‌زهرا این خانم را شفا بدهید؛ این‌ها گفتند الهی‌آمین و صورت من خوب شد. پس باید بدانید این‌ها زنده هستند؛ یعنی بدانیم امام‌رضا زنده‌است و می‌شنود. حضرت‌زهرا زنده‌است و می‌شنود. اگر عقیده‌ات این‌باشد، حاجتت را برآورده می‌کنند.

پس ان‌شاءالله گاه، گداری با امام‌زمانتان حرف بزنید؛ امام‌زمان شما را راهنمایی و کمک می‌کند اما منیّت و سواد خودتان را دور بیندازید؛ خلق را نبینید و فقط او را ببینید. درباره خدا و ولایت محتاج باش؛ در مقابل خلق غنی باش. امام‌صادق می‌فرماید: دوستان ما امر به کف ندارند؛ یعنی می‌گوید: اگر دستش را جلوی کسی دراز کرد، این دوست ما نیست. شما باید در مقابل ولایت صغیر باشید. «یا لطیف! ارحم عبدک الضعیف، الذلیل» آن‌وقت امام‌زمان دست تو را می‌گیرد و دیگر محتاج خلق نیستی!

من دائم با خدا و امام‌زمان حرف می‌زنم:

خدایا، شکر که خودت را به ما دادی

خدایا، شکر که ولایت به ما دادی

خدایا، شکر که طرفدار ظالم نیستیم.

خدایا، به عدد جانداری که از اول خلقت آمده تو را شکر، به عدد آنچه که نفس کشیدند تو را شکر، به عدد برگهایی که به درختان روییده و ریخته تو را شکر، به عدد بارانها و شبنم‌هایی که از اول چکیده تو را شکر، به عدد تمام ریگهای بیابان تو را شکر، به عدد تمام ستاره‌های آسمان تو را شکر، بعد می‌گویم تمام این‌ها عدد است، بی‌عدد تو را شکر! آیا شکر تو را کردم؟ نه والله! شکر رفقایم را هم نکردم. ما باید دائم الشکر باشیم؛ دائم الفکر، دائم الشکر است.

خدایا، عاقبتمان را به‌خیر کن. عاقبت به خیری این‌است که ما را با ولای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از این دنیا ببری که ما در محشر سرافراز باشیم تا ائمه بگویند این دوست مادرمان زهراست و ما را بپذیرند.

خدایا، ما را با خودت آشنا کن.

خدایا، شناخت خودت، ولایت و متقی را به ما عنایت کن.

خدایا، هر محبتی در دل ما هست پاکسازی کن، محبت خودت و چهارده‌معصوم و کسانی‌که پیرو این‌ها هستند را جایگزینش کن.

خدایا، ما را از خودت جدا نکن، از ولایت هم جدا نشویم، ولایت را تا به آخر برسانیم.

خدایا، ما پشت و پناهی به‌غیر از تو نداریم، ما را نگه‌دار.

خدایا، تو را به‌حق امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) ما را در دنیا و آخرت از علی (علیه‌السلام) و زهرا جدا نکن.

خدایا، آن‌هایی که از تو دورند از ما دور کن، آن‌هایی که به تو نزدیکند به ما نزدیک کن.

خدایا، به‌حق زهرای‌عزیز، ما طرف هیچ‌کسی نرویم، فقط طرف تو و امام‌زمان باشیم. خدایا، مثل اسامه نشویم که تمام عمر خودش را تلف کرد و طرف آن دو نفر رفت.

خدایا، ما زورمان به شیطان نمی‌رسد، تو شیطان را از ما دور کن. خدایا، دین ما طعمه شیطان نشود.

خدایا، به‌حق محمد و آل‌محمد، ما را در این دنیا و آن دنیا سرافراز کن. سرافرازی ما این‌است که محبت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داشته‌باشیم.

خدایا، ما را تسلیم اهل‌بیت قرار بده. ما بنده باشیم، بندگی کنیم. بنده، امر مولایش را اطاعت می‌کند. ما هم امر تو و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را اطاعت کنیم.

خدایا، ما قانع و راضی باشیم که محتاج خلق نشویم؛ فقط محتاج تو و امرت باشیم.

خدایا، تو را به‌حق امام‌زمان ما خریدار دنیا نشویم، خریدار امر تو باشیم. امر تو علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است، امر تو امام‌زمان است. ما امر آن‌ها را اطاعت کنیم. آن‌ها هم ما را دوست داشته‌باشند. خدایا، ما کاری نکنیم که علی (علیه‌السلام) ما را دوست نداشته‌باشد.

خدایا، عمر ما را با برکت قرار بده؛ یعنی عمرمان با ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باشد.

خدایا، ما عوض نشویم. به مجلس ولایت تبصره نزنیم. تا می‌توانیم بیاییم و به آن عمل کنیم؛ چون‌که امام‌صادق می‌فرماید: «دور هم جمع می‌شوید حرف ما را بزنید؟ ما غبطه به آن مجلس می‌خوریم» مثل کسانی نباشیم که مجلس می‌گیرند و کسی دیگر را تأیید می‌کنند.

خدایا، ما را در قیامت رسوا نکن. خدایا، ما را طرفدار بدعت‌گذار قرار نده.

خدایا، خجالت ولایت را قسمت ما نکن. ما اگر ولایت نداشته‌باشیم خجل زده‌ایم؛ ما عضو ائمه باشیم.

خدایا، به ما توفیق بده افشای ولایت کنیم، نه افشای خلق.

خدایا، ظهور امام‌زمان را نزدیک بفرما.

خدایا، بین ما و امام‌زمان وساطت کن. ما از کرده‌هایمان پشیمانیم؛ او ما را قبول کند. ما را از یاورانش قرار بده، ما یاور خلق نباشیم.

خدایا، شناسایی امام‌زمان را به ما عطا کن که ما به مرگ جاهلیت نمیریم.

خدایا، ما متابعت امر امام‌زمان را بکنیم، نه متابعت زمان را.

خدایا، ما را موفق به گناه نکن، موفق به رحمت خودت بکن.

خدایا، به‌حق امام‌زمان ما را محبوب حضرت‌زهرا قرار بده و کاری کن حضرت‌زهرا به ما راه بدهد و ما محرمش باشیم.

خدایا، صادرات ما امر باشد، صادرات ما یا علی و یا حسین و یا متقی باشد، نه یا خلق!

خدایا، فقط زبان ما علی (علیه‌السلام) نگوید، قلب ما هم مثل متقی، علی بگوید.

خدایا، ما را کمک کن که دائم یاد امام‌حسین و بچه‌هایشان باشیم چون امام‌حسین فرمود: قبر من در دل دوستان من است.

خدایا، دین ما را کامل کن. دین، تولی و تبری است. دین، حب و بغض است. آن‌وقت هم نجات پیدا می‌کنیم و هم نجات‌دهنده می‌شویم.

خدایا، بیتوته‌شب و لذت آن‌را نصیبمان کن.

خدایا، در دل ما، در فکر ما، در کار ما، در گلوله‌های خون ما علی (علیه‌السلام) باشد؛ چیز دیگری نباشد.

خدایا، ما را از هوا و هوس و بدعت‌گذار و اهل‌دنیا نجات بده؛ چون اهل‌دنیا خائن هستند.

خدایا، به‌حق پنج‌تن، سخاوت را به ما تزریق کن که تو صفات خودت را به ما بدهی، ما صفات تو را می‌خواهیم.

خدایا، کمکمان کن از این مال دنیایی که به ما داده‌ای، خریداری آخرت کنیم.

خدایا، محبت مرا در دل همسرم و محبت او را در دل من زیاد کن.

خدایا، نسل ما را پیرو علی (علیه‌السلام) قرار بده، نه پیرو خلق!

خدایا، جان ما را با ولایت سالم و بدن سالم بگیر و ما در بستر نیفتیم.

خدایا، دنیا و آخرتمان را کفایت کن.

خدایا، ما داریم در این دنیا «هل من ناصر» می‌گوییم، این جوانان‌عزیز به «هل من ناصر» پاسخ بدهند.

اصلاً درخواست ما از آن‌ها نباید درخواست دنیایی باشد. وقتی زیر قبه امام‌حسین رفتم، گفتم: آقا جان! من چند درخواست دارم: اول این‌که اجازه به‌من بدهی کمی پدرت علی (علیه‌السلام) و مادرت زهرای‌عزیز را افشا کنم، چقدر به این مظلومه ظلم شد! یکی هم گفتم خجالت می‌کشم که بگویم در موقع جان‌دادن بیایید؛ اما درخواست می‌کنم با محبت شما از دنیا بروم. حالا تو از امام‌زمان چه‌چیزی می‌خواهی؟ دنیا می‌گذرد، هیچ‌کس نیامده در این دنیا که بماند، باید برویم و تا ابد آن‌جا باشیم!

این حرف‌ها در گردش دنیا می‌ماند تا زمان رجعت! باید این‌ها را در خودتان پیاده کنید. آن‌وقت همیشه در حال نجوا هستید. هیچ‌کس به‌غیر از متقی این حرف‌ها را نگفته‌است. خدا می‌داند اگر عمل نکنید، روزی می‌آید که پشیمان می‌شوید. خودتان را محفوظ نگه‌دارید تا ان‌شاءالله امام‌زمان بیاید. عهد و پیمان کنید با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و امام‌زمان که ما دست برنمی‌داریم، ما را کمک کن!

آسوده‌خاطرم که در دامن توامدامن نبینم که در دامنش روم
دامن به‌غیر دامن تو بی‌محتوا بوددامان توست اتصال به ماوراء بود
یا علی

ارجاعات

  1. (سوره المائدة، آیه 67)
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ (سوره المائدة، آیه 3)
  3. (سوره الأحزاب، آیه 56)
  4. (سوره الفاتحة، آیه 6)
  5. (سوره الفاتحة، آیه 7)
  6. جواد الائمه (علیه‌السلام) فرمود: پیش از ظهور مهدی (عجل‌الله‌فرجه)، فتنه بدی واقع خواهد شد که انسان شب مؤمن است و شب کافر و یا در حال ایمان صبح کرده و در حال کفر شب می‌کند. هر کس چنین زمانی را درک کند، تقوا پیشه کند و گلیمی از گلیم‌های خانه‌اش باشد. منتخب الاثر، ص 437
    امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: در آخرالزمان، شیطان در ذره، ذره وجود و بدنشان شرکت جسته و با خونشان آمیخته می‌شود... بهترین مردم در آن روزگار کسی است که مواظب خود باشد و در خانه خود خویشتن را از معاشرت مردم باز دارد. الزام الناصب، ص 197
    امام‌صادق (علیه‌السلام) فرمود: گلیم‌های خانه خود باشید؛ زیرا که فتنه بر کسی است که آن‌را برانگیزد. تحف العقول، ص 91
  7. ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض و السماء، دعای عدیله
  8. امام‌صادق (علیه‌السلام) فرمود: در آن‌زمان ملازم خانه‌ات باش و گلیمی باش از گلیم‌های خانه و ساکن باش در آن مادامی که شب و روز ساکنند. روضه کافی، ج 8، ص 264
    از امام‌باقر (علیه‌السلام) بعد از بیان علامات ظهور پرسیده شد: بهترین چیزی که مؤمن در آن‌زمان انجام دهد چیست؟ فرمود: حفظ اللسان و لزوم البیت. بحار، ج 52، ص 145 و کمال الدین، ج1 ص 330
  9. مطلع انوار، جلد اول ص 155
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه