منتخب: اربعین 2

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱]

امروز به‌اصطلاح، اربعین است. کجا رفتی گریه کردی؟! حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هم اربعین گرفته، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم اربعین گرفته، می‌فرماید: یا جدّاه! برایت گریه می‌کنم، اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم. فراموش نمی‌کنم آن‌موقعی که اسب بی‌صاحبت درِ خیمه آمد. تو کجا یاد امام‌حسین (علیه‌السلام) بودی؟ حالا اربعین هم می‌روی؟! کجا می‌روی؟!

عشق‌بازی در جهان، بدنامی بسیار داردویران شود آن‌کس که عشق یار دارد

کجا تو عشق امام‌حسین (علیه‌السلام) را داری؟! کجا رفتی بیتوته‌ای کردی و گریه‌ای برای امام‌حسین (علیه‌السلام) کردی؟ کدام‌یک از شما رفتید؟ گفتید و شنیدید و خندیدید و شوخی کردید و بازی کردید! حالا کارهای دیگرتان بماند. آن‌ها خصوصی است، نمی‌گویم. اربعین کجا می‌روی؟! [۲]

اگر شما با دید خلقی به ائمه (علیهم‌السلام) نگاه کردی، این خیلی بد و اشتباه‌است. باید به ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) با دید خلقی نگاه نکنید! تمام این بشر، بیشترشان دید خلقی دارند، تا حتّی به حضرت‌زینب (علیهاالسلام)، تا حتّی به امام‌حسین (علیه‌السلام)، تا حتّی به امام‌حسن (علیه‌السلام). این دید را کنار بیندازید! [۳] خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند! می‌گفت: اهل‌بیت همان اربعین اوّل به کربلا برگشتند، علماء که می‌گویند اربعین دوّم، بی‌خود می‌گویند، یک‌سال که نکشید آن‌جا بیایند! این‌ها را از بی‌راهه می‌بردند، تا یزید بیشتر از این افتضاح و رسوا نشود. [۴] حالا اهل‌بیت دارند با بشیر می‌آیند، تا این‌که به یک دوراهی رسیدند، بشیر به امام‌سجّاد (علیه‌السلام) گفت: آقاجان! این راه به کربلا و آن راه به مدینه می‌رود، از کدام طرف برویم؟ چقدر امام‌سجّاد (علیه‌السلام) ادب دارد! فرمود: ببین عمّه‌ام چه می‌گوید؟ حضرت‌زینب (علیهاالسلام) فرمود: ما میل کربلا داریم، سر شترها را رُو به کربلا گرداندند و به آن‌سمت حرکت کردند.

اوّل زائر کربلا جابربن‌عبدالله انصاری بوده؛ جابر به کربلا آمده‌بود، یک‌وقت عطیّه گفت: صدای زنگ قافله می‌آید، جابر! بلند شو، زینب (علیهاالسلام) دارد می‌آید؛ اما من از جابر یک ناراحتی دارم؛ چون‌که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر قدمی که رُو به قبر امام‌حسین (علیه‌السلام) برمی‌دارید، ثواب حجّ و عمره دارد؛ این‌همه ثواب دارد. جابر قدم‌هایش را کوچک، کوچک برمی‌داشت. به‌دینم! اگر هزاران قدم بود، یک‌قدم می‌کردم و خودم را روی قبر امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌انداختم. مگر من ثواب می‌خواهم؟! من حسین می‌خواهم، ثوابِ بی‌محبّت ثواب نیست؛ جزاست.

وقتی زینب (علیهاالسلام) به کربلا رسید، بو کرد و قبر برادرش را پیدا کرد؛ خودش را روی قبر امام‌حسین (علیه‌السلام) انداخت. یک‌قدری حسین! حسین! کرد، صدا زد: برادر! حسین‌جان! امرت را همه‌جا اطاعت کردم، در کوفه و مجلس یزید خطبه خواندم. برادر! بچّه‌هایت را به‌من سپردی، گفتی: خواهر! همه را به خدا و بچّه‌هایم را به تو می‌سپارم. وقتی ما را در خرابه راه دادند، یک‌شب رقیّه خواب شما را دید، همین‌طور بنا کرد بابا بابا کردن! یک‌وقت دیدیم یزید یک‌چیزی مثل طعام آورده و روپوشی روی آن‌است. گفت: این سر آقا امام‌حسین (علیه‌السلام) است، آن‌را دست رقیّه داد، گفت این خیلی تشخیص نمی‌دهد. حسین‌جان! رقیّه سرِ تو را به دامن چسباند، همین‌طور بنا کرد گریه‌کردن، صدا زد: بابا! چه‌کسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟! بابا! چه‌کسی رگ‌های بدن تو را جدا کرد؟! عمّه! تو که گفتی بابایت مسافرت رفته‌است. حسین‌جان! رقیّه همین‌طور بابا بابا کرد تا سر از دستش یک‌قدری شُل شد، ما گفتیم رقیّه خوابش برده، یک‌مرتبه دیدیم رقیّه از دنیا رفته‌است. برادر! حسین‌جان! متحیّر بودم چه‌کار کنم؟ تا این‌که رقیّه را در خرابه شام دفن کردم. من عذرخواهی می‌کنم، وقتی بچّه‌هایم شهید شدند، به استقبالت نیامدم، گفتم شاید تو خجالت بکشی! تو هم سراغ رقیّه را از من نگیر! اما برادر! وقتی می‌خواستم بیایم، با رقیّه خداحافظی کردم، ولی خواهرم اُمّ‌کلثوم گفت: من نمی‌آیم، پیش رقیّه می‌مانم. حسین‌جان! از کوفه تا شام، هیچ‌کس به‌غیر از هنده ما حمایت نکرد، برادر! همه‌جا به ما خدمت کرد، در مجلس یزید و در خرابه آمد، پیراهن چاک داد. کسی‌که از کوفه تا شام به ما خدمت کرد، هنده بود. [۵]

حالا هر کسی یک‌حدودی را در نظر گرفته و می‌گوید: عمّه‌جان! این‌جا علی‌اکبر (علیه‌السلام) بود، عمّه‌جان! این‌جا علی‌اصغر و قاسم، عون و جعفر (علیهم‌السلام) بودند. یکی دو روز حالا قدری کم و زیاد این‌ها در کربلا بودند؛ خبر به امام‌سجّاد دادند: آقاجان! این‌ها چیزی نمی‌خورند، فقط گریه می‌کنند، اگر طول بکشد، ممکن‌است فُجأه کنند و جان بدهند. امام‌سجّاد (علیه‌السلام) دستور حرکت داد. امر امام را اطاعت کردند و رُو به مدینه حرکت کردند. یک‌روایت داریم، وقتی حضرت‌سجّاد نگاه کرد و دید اهل‌بیت این‌جوری هستند، خیلی ناراحت شد! زینب (علیهاالسلام) گفت: آقاجان! «یا حجّة‌الله الماضین!» چرا با جان خودت بازی می‌کنی؟ آن دستی که امام‌حسین (علیه‌السلام) در قلب زینب (علیهاالسلام) گذاشت، آن شهامت را داشت، زینب (علیهاالسلام) شهامت داشت. این‌جا گنبد و بارگاه می‌شود، چندین‌میلیون مردم در اربعین برای زیارت به این‌جا خواهند آمد؛ این‌را من می‌گویم. [۳]

کسی می‌تواند رجعت را تشویق کند که القای ولایت به او بشود. رجعت واحد است. همان‌طور که خدا خواستش علی (علیه‌السلام) است، علی (علیه‌السلام)، خواستش رجعت است. چرا؟ یک خلخال از پای بچّه یهودی کشیده‌اند، فریاد می‌زند: کمرم! چرا ظلم شد؟ حالا علی‌اکبر و علی‌اصغر (علیهماالسلام) را کشته‌اند، نمی‌گوید کمرم؟! امام‌حسین (علیه‌السلام) را کشته‌اند، نمی‌گوید کمرم؟! آیا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نمی‌خواهد احقاق حق از دخترش زینب (علیهاالسلام) بشود؟ در رجعت، خدا رضایت حضرت‌زینب (علیهاالسلام) و رضایت امام‌حسین (علیه‌السلام) و اهل‌بیت را فراهم می‌کند. اربعین افشای زحمت‌های حضرت‌زینب (علیهاالسلام) است که در زمان رجعت افشا می‌شود. [۶]

خدایا! این‌مردم عبادتی شدند، ولایتی‌شان کن! خدایا! از این عبادت توبه کنند! خدایا! بفهمند که این عبادت‌ها ضلالت است. خدایا! بفهمند و عبادت کنند. [۷]

دیگر ببینید

اربعین 1

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه