منتخب: زهیر

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی[۱]

قضایای زهیر این‌بود: خیلی با شخصیّت بود، یکی از ممتازان کوفه بود، نوکر و کُلفت داشت، ایشان از مدینه به کوفه می‌آمد، یک‌کاری کوفه داشت. امام‌حسین (علیه‌السلام) هم دارد با اهل‌بیتش می‌آید. به هوای قافله امام‌حسین (علیه‌السلام) که دزدها به او نزنند، این‌هم می‌آمد. یک‌جا که امام‌حسین (علیه‌السلام) چادر می‌زد، او هم آن‌طرف‌تر چادر می‌زد. یک‌وقت امام‌حسین (علیه‌السلام) دنبالش فرستاد، گفت: زهیر! بیا! امام با جاذبه‌ولایت دید که او عناد ندارد؛ یعنی می‌خواهد بفهمد؛ این‌است که می‌گویم رفقای‌عزیز! عناد نداشته‌باشید. کسانی‌که از جلسه ولایت می‌روند، عناد دارند؛ عناد از کشتن امام‌حسین (علیه‌السلام) بالاتر است. در جلسه ولایت می‌آید؛ اما حواسش جای دیگر است، این به‌درد نمی‌خورد. شما که از جلسه می‌روید، کجا از این‌جا بهتر است؟! این‌جا را دوازده‌امام، چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) تأیید کرده‌اند، به شما گفته‌اند دنبال متقی بروید؛ نه این‌که متقی را محکوم کنید! هیچ کدام‌تان تأییدی نیستید، تأییدی را امام‌حسین (علیه‌السلام) معلوم می‌کند، می‌فرماید: متقی وکیل من است.

زهیر داشت ناهار می‌خورد، یک‌دفعه تکان خورد و لرزید. زنش به او استقامت داد، گفت: زهیر! چه شده؟ چیزی نیست، پسر پیغمبر است، دنبالت فرستاده، بلند شو برو! ببین چه می‌گوید؟ گفت: چشم زن! این‌جور آدم باید به حرف زنش برود؛ نه این‌که هر چه می‌گوید و خلاف شرع است، آدم به حرفش برود.

فوراً زهیر گفت چشم! بلند شد و آمد. گفت: پسر پیغمبر! چه می‌گویی؟ ببین چقدر امام‌حسین (علیه‌السلام) صاف حرف می‌زند! عناد با مردم نداشته‌باشید! منافق‌بازی با مردم نکنید! امام گفت: زهیر! ما داریم به کربلا می‌رویم، کشته می‌شویم، تو خیال نکن که به حکم ریاست وحکومت و این‌ها بیایی، اگر طرفِ ما بیایی، من پسر پیغمبرم، به جدّم می‌گویم شفاعتت را بکند، قول بهشت به تو می‌دهم. گفت: به دیده‌منّت دارم. فوراً حاضر شد. گفت: حسین‌جان! اجازه بِده من بروم، به زنم بگویم که ایشان یا برگردد یا هر جور دلش می‌خواهد، بکند.

زهیر پیش زنش آمد و به او گفت: خودت با کلفت و نوکر و همه را برگردان و برو! من می‌خواهم با امام‌حسین (علیه‌السلام) به کربلا بروم. زنش گفت: من نمی‌روم. گفت: چرا؟ گفت: زهیر! من تو را حسینی کردم، بیا مرا پیشش بِبَر که مادرش زهرا (علیهاالسلام) از من هم شفاعت کند، من به تو گفتم برو! وقتی پیش امام‌حسین آمد، امام فرمود که من قول می‌دهم که مادرم زهرا (علیهاالسلام) شفاعتت را بکند، خودم هم شفاعتت را می‌کنم؛ زهیر یک قراردادی گذاشت. حالا زهیر آمده، امام‌زمان خودش را اطاعت کرده‌است. همه حرف من سرِ اطاعت است، عبادت ذوق اطاعت است. اگر شما اطاعت کردی، عبادتت فایده دارد. [۲]

آقا امام‌حسین (علیه‌السلام) زهیر را صدا زد، زهیر لُخت شد، عثمانی بود. زِره و کلاه‌خود را به زمین ریخت، بلند شد آمد و گفت: چرا پسر پیغمبر را می‌کُشید؟ این عیسوی مذهب‌ها سُم الاغ عیسی را احترام می‌کنند. آخر امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌گوید من چه‌کار کردم؟ حلالی را حرام کردم، حرامی را حلال کردم؟! جرم من چیست؟! شما بی‌جرم دارید مرا می‌کُشید. زهیر داد کشید: من عثمانی بودم، چرا حسین را می‌کُشید؟! پسر پیغمبرتان است! امام‌حسین (علیه‌السلام) صدایش زد و گفت: زهیر! بیا، درِ خزانه معاویه باز شده، این‌ها مال حرام خورده‌اند، حرف حق در آن‌ها اثر نمی‌کند. من هم می‌گویم حرام نخورید! چرا می‌گوید یکی از شما با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب می‌کنند؟! چون همه مردم مال حرام می‌خورند! من هم می‌گویم حرام نخورید! چرا می‌گوید در آخرالزمان یک‌نفر از شما با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب می‌کنند؟! چون همه مردم مال حرام می‌خورند! نمی‌توانم حرفم را بزنم![۳]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه