منتخب: یقین
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی [۱]
یک کارهایی است که خیلی قُلاست [یعنی آسان است]؛ اما مُزدش زیاد؛ ولی همّتش کم است! مثل اینکه اگر شما یک سلام به آقا امام حسین (علیهالسلام) بدهید، خدا ثواب یک زیارت به شما میدهد؛ اما این را باید یقین کنید. شخصی بود که میخواست به کربلا برود، وقتی در گمرک آمد، یک نفر از این سُنّیها خیلی او را کتک زد و به او گفت: برو به علی بگو. این شخص اول باید به کاظمین میرفت و از آنجا به سامرا، سپس به کربلا و در آخَر به نجف میرفت، این قاعده کسانی است که به کربلا تشریف میبرند. آقایانی که زوّار هستند، از من بهتر میدانند؛ چونکه اگر غیر از این بروند، شاید که توهین به آقا امام حسن عسکری (علیهالسلام) و آقا امام هادی (علیهالسلام) بشود. باید اول، آقا موسیبنجعفر (علیهالسلام) و امام محمّدتقی، جواد الأئمه (علیهالسلام) را [در کاظمین] زیارت کنند، بعد به سامرا [برای زیارت امام حسن عسکری (علیهالسلام) و امام هادی (علیهالسلام) بروند]، بعد به کربلا و سپس به نجف بروند.
این شخص یکسره به نجف رفت و گفت: علیجان! کتکهایی که خوردم را داری میبینی، آنها که هیچ؛ اما اینکه گفت برو به علی بگو، خیلی مرا رنج میدهد، یعنی میگوید که شما نمیفهمید و نمیدانید. ببین چه جور امامشناس است! خلاصه بیتوتهای کرد و یکدفعه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به او فرمود: من کاری به او ندارم. گفت: یا علی! چرا؟ فرمود: به گردنم حق دارد. این مطلب را علمایاعلام و مروجاحکام به دو صورت نقل کردهاند، یکی اینکه میگویند: این شخص یکوقت پُستش کنار شریعه فرات بود، یک نگاهی به شریعه کرد و گفت: حسین! چطور میشد که قدری از این آب به تو میدادند؟ یکمرتبه اشکش جاری شد. دیگر اینکه میگویند: یکدفعه آمد جایی برود، یک سلام به آقا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) داد. حضرت فرمود: این شخص حق به گردن ما دارد، ما فعلاً کاری به او نداریم.
وقتی از کربلا برگشت، اتفاقاً در گمرک پُست همین شخص بود، به او گفت: آیا به علی گفتی؟ گفت: آره! گفت: چه جور شد؟ گفت: علی اینجور فرمود. آن شخص گفت: قسم به کسیکه جان همه عالم در قدرتش است! آنموقعی که من سلام دادم یا این حرف را زدم، هیچکس آنجا نبود؛ ایشان شیعه شد. رفقای عزیز! ما باید یقین به کارمان داشته باشیم. یقین کارساز است، عبادت مثل نماز، روزه و حجّ کارساز نیست. روایتی برای شما نقل کنم؛ تا از من قبول کنید. شخصی خدمت امام صادق (علیهالسلام) آمد و گفت: فلانی خیلی آدم خوبی است. امام فرمود: چه خصوصیتی دارد؟ گفت: دائم روزه است، همیشه نماز شب و نماز نافله میخوانَد؛ خیلی لاغر و فرسوده شده است. امام فرمود: عقلش چه جوری است؟ یعنی آیا این کارها را از روی عقل میکند یا از روی عادت؟ عقل یعنی ولایت، ولایت یعنی اطاعت، اطاعت هم یعنی یقین به این حرفها. [۲]
«علم الیقین، حق الیقین، عین الیقین یا یقین» ما باید هم علم به یقین داشته باشیم و هم اقرار به حقانیت آن کنیم؛ اما اصلِ یقین بالاتر از اینهاست. خیلیها منکر حقانیت یقین هم نیستند؛ اما اصل یقین را ندارند؛ چون اگر یقین داشته باشند عمل میکنند. اغلب مردم اینجوریاند. اگر به ولایت یقین داشته باشید، امر ولایت را اطاعت میکنید نه امر خلق را؛ پس هنوز یقینِ ما مطلق نیست که امر خلق را اطاعت میکنیم. چطور به یقین برسیم؟ باید بخواهیم؛ چون خدای تبارک و تعالی میفرماید از من بخواه. شما اگر بخواهید، باید تسلیم خدا باشید تا به شما بدهد؛ اما ما تسلیم نیستیم، تسلیم خلقیم. خدا میفرماید «اُدعونی» بیا تا به تو بدهم. اگر شما تسلیم خدا شدید، نشانهاش ایناست که باید تسلیم علیبنابیطالب (علیهالسلام) بشوید، تسلیم وجود مبارک امامزمان (عجلاللهفرجه) بشوید؛ اما ما یکسره به قاضی میرویم، خیال میکنیم که تسلیم هستیم؛ این تسلیم خیالی است. قرآن میفرماید: «هَبائاً مَنثوراً» فردای قیامت تمام اعمال را میبینید که هَبائاً مَنثوراست؛ یعنی به دست نمیآید؛ چون کارهایتان به غیر از امر است. اغلب مردم کارشان به امر نیست. نماز و روزه و انفاق دارند، کربلا و مکه و اغلب زیارتها را میروند؛ اما بیامر میروند. امر، به شما جزا میدهد نه عبادت و زیارت. اگر زیارت سیاحت باشد که به شما جزا نمیدهد. برای اینکه اعمال به دستتان بیاید، باید با امر عمل کنید. [۳]
یا علی