منتخب: یقین

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً أحد است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته‌باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.

گفتار متقی [۱]

یک کارهایی است که خیلی قُلاست [یعنی آسان است]؛ اما مُزدش زیاد؛ ولی همّتش کم است! مثل این‌که اگر شما یک سلام به آقا امام‌حسین (علیه‌السلام) بدهید، خدا ثواب یک زیارت به شما می‌دهد؛ اما این‌را باید یقین کنید. شخصی بود که می‌خواست به کربلا برود، وقتی در گمرک آمد، یک‌نفر از این سُنّی‌ها خیلی او را کتک زد و به او گفت: برو به علی بگو! این‌شخص اوّل باید به کاظمین می‌رفت و از آن‌جا به سامرا، سپس به کربلا و در آخَر به نجف می‌رفت، این قاعده کسانی است که به کربلا تشریف می‌برند. آقایانی که زوّار هستند، از من بهتر می‌دانند؛ چون‌که اگر غیر از این بروند، شاید که توهین به آقا امام‌حسن عسکری (علیه‌السلام) و آقا امام‌هادی (علیه‌السلام) بشود. باید اوّل، آقا موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) و امام محمّدتقی، جوادالائمه (علیه‌السلام) را [در کاظمین] زیارت کنند، بعد به سامرا [برای زیارت امام‌حسن عسکری (علیه‌السلام) و امام‌هادی (علیه‌السلام) بروند]، بعد به کربلا و سپس به نجف بروند.

این‌شخص یک‌سره به نجف رفت و گفت: علی‌جان! کتک‌هایی که خوردم را داری می‌بینی، آن‌ها که هیچ؛ اما این‌که گفت برو به علی بگو! خیلی مرا رنج می‌دهد، یعنی می‌گوید که شما نمی‌فهمید و نمی‌دانید. ببین چه‌جور امام‌شناس است! خلاصه بیتوته‌ای کرد و یک‌دفعه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به او فرمود: من کاری به او ندارم. گفت: یا علی! چرا؟ فرمود: به گردنم حقّ دارد. این مطلب را علمای‌اعلام و مروّج‌احکام به دو صورت نقل کرده‌اند، یکی این‌که می‌گویند: این‌شخص یک‌وقت پُستش کنار شریعه فرات بود، یک نگاهی به شریعه کرد و گفت: حسین! چطور می‌شد که قدری از این آب به تو می‌دادند؟ یک‌مرتبه اشکش جاری شد. دیگر این‌که می‌گویند: یک‌دفعه آمد جایی برود، یک سلام به آقا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) داد. حضرت فرمود: این‌شخص حقّ به گردن ما دارد، ما فعلاً کاری به او نداریم.

وقتی از کربلا برگشت، اتّفاقاً در گمرک پُست همین شخص بود، به او گفت: آیا به علی گفتی؟ گفت: آره! گفت: چه‌جور شد؟ گفت: علی این‌جور فرمود. آن‌شخص گفت: قسم به کسی‌که جان همه عالم در قدرتش است! آن‌موقعی که من سلام دادم یا این حرف را زدم، هیچ‌کس آن‌جا نبود؛ ایشان شیعه شد. رفقای‌عزیز! ما باید یقین به کارمان داشته‌باشیم. یقین کارساز است، عبادت مثل نماز، روزه و حجّ کارساز نیست. روایتی برای شما نقل کنم؛ تا از من قبول کنید. شخصی خدمت امام‌صادق (علیه‌السلام) آمد و گفت: فلانی خیلی آدم خوبی است. امام فرمود: چه خصوصیتی دارد؟ گفت: دائم روزه است، همیشه نماز شب و نماز نافله می‌خوانَد؛ خیلی لاغر و فرسوده شده‌است. امام فرمود: عقلش چه‌جوری است؟ یعنی آیا این‌کارها را از روی عقل می‌کند یا از روی عادت؟ عقل یعنی ولایت، ولایت یعنی اطاعت، اطاعت هم یعنی یقین به این حرف‌ها. [۲]

«علم‌الیقین، حقّ‌الیقین، عین‌الیقین یا یقین» ما باید هم علم به یقین داشته‌باشیم و هم اقرار به حقانیّت آن کنیم؛ اما اصلِ یقین بالاتر از این‌هاست. خیلی‌ها منکر حقانیّت یقین هم نیستند؛ اما اصل یقین را ندارند؛ چون اگر یقین داشته‌باشند، عمل می‌کنند. اغلب مردم این‌جوری‌اند. اگر به ولایت یقین داشته‌باشید، امر ولایت را اطاعت می‌کنید نه امر خلق را؛ پس هنوز یقینِ ما مطلق نیست که امر خلق را اطاعت می‌کنیم. چطور به یقین برسیم؟ باید بخواهیم؛ چون خدای تبارک و تعالی می‌فرماید از من بخواه! شما اگر بخواهید، باید تسلیم خدا باشید تا به شما بدهد؛ اما ما تسلیم نیستیم، تسلیم خلق هستیم. خدا می‌فرماید «اُدعونی» بیا تا به تو بدهم. اگر شما تسلیم خدا شدید، نشانه‌اش این‌است که باید تسلیم علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) بشوید، تسلیم وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بشوید؛ اما ما یک‌سره به قاضی می‌رویم، خیال می‌کنیم که تسلیم هستیم؛ این تسلیم خیالی است. قرآن می‌فرماید: «هَبائاً مَنثوراً» فردای‌قیامت تمام اعمال را می‌بینید که هَبائاً مَنثوراست؛ یعنی به‌دست نمی‌آید؛ چون کارهایتان به‌غیر از امر است. اغلب مردم کارشان به امر نیست. نماز و روزه و انفاق دارند، کربلا و مکّه و اغلب زیارت‌ها را می‌روند؛ اما بی‌امر می‌روند. امر، به شما جزا می‌دهد نه عبادت و زیارت. اگر زیارت سیاحت باشد که به شما جزا نمی‌دهد. برای این‌که اعمال به دست‌تان بیاید، باید با امر عمل کنید. [۳]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه