منتخب: ماه رمضان 2
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
ما شب اول ماه مبارک رمضان بلند شدیم و نشستیم. گفتیم: خدایا! مهمان تو هستیم. تو خودت گفتی بیا! ماه توست. مگر ماههای دیگر مال خدا نیست؟ باباجان! این ماه ابعاد دارد. این ماه باید مُحرم شوی. همانطور که میگوید در خانه خدا باید مُحرم بشوید، این ماه هم باید مُحرم بشوید! چرا؟ اگر یک روزه خوردید، باید هشتاد تازیانه به شما بزنند! روزه دوم، روی زبانتان را بتراشند، روزه سوم باید تو را بکشند! حکمش ایناست؛ یا اینکه باید مراقب باشی مبطلات به جا نیاوری. ماه رمضان عین مکّه، مبطلات دارد. حالا من به خدا چه بگویم؟ از خدا چه چیزی بخواهم؟ نان بخواهم که به من داده، برنج بخواهم که به من داده، مرغ بخواهم که به من داده، همه چیز به من دادهاست؛ یک خانه به من داده، در آن نشستهام، قانع و راضی هم هستم؛ پس از خدا چه چیزی بخواهم؟ هر چه فکر کردم که چه چیزی بخواهم؟ چیزی به ذهنم نیامد. گفتم: خدایا! فکرش را خودت به من بده! گفتم:
مهمان توییم ای خدا! راهمان بده! | توی خانه علی (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) جایمان بده! |
شما در ابعاد همه مردم نگاه کن! ببین اول ماه مبارک رمضان از خدا چه چیزی خواستهاند؟ ببین چه چیزی به تو میگویند؟ ایناست که آدم نمیخواهد بگوید. بابا! خدا یادت میدهد. به تو میگوید اینطوری کن! اینطوری حرف بزن! بیا پیش من! اگر تو از خدا و ولایت کمک خواستی، تو را یاری میکنند. عزیز من! اصلاً شیعه باید مُحرم باشد. اگر باید ماه مبارک رمضان مُحرم باشی، شیعه باید همیشه مُحرم باشد. این شهر رمضان که میگوید مثل «أنا مدینة العلم و علیٌ بابها» است. باید همینطور که از این در میروی، از درِ رمضان هم بروی؛ یا مثلاً مطلب دیگری میفرماید که با نظافت بیا! خودت را پاک کن! ما داریم چه کار میکنیم؟ اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید در ماه رمضان یک خرما به مردم بده و روزهشان را باز کن! والله! دارد افشا میکند. این آقا تمام ماه رمضان میگذرد و یک افطاری به کسی نمیدهد. خب، نمیتوانی افطاری بدهی، آیا میتوانی یک کیسه برنج بخری و بین مردم تقسیم کنی؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواهد تو را با خدا آشنا کند. میگوید: به قدر یک خرما، به بیچارهای رحم کن! به گرسنهای رحم کن! ما داریم چه میگوییم؟! گفت: یک نصف خرما به کسی بده! آیا همین است؟!
چندین سال پیش یکی از رفقای عزیز یک پول زیادی داد و من میخواستم به مشهد بروم. آن روزی که این پول را به من داد، فردایش ماه مبارک رمضان بود. من هم قدری مرغ و برنج گرفتم و به فقرا دادم. عقیدهام ایناست که اگر نیّت کردید به مشهد بروید، حتماً بروید؛ آدم پشتپایش را میخورد. خلاصه وقتی اینکار را کردم، در فکر رفتم که از آنهایی نباشم که نیّت کردم و نرفتم؛ بعد از یکشب یا دو شب، خواب دیدم که با یکنفر دیگر به عمره رفتهام و دارم برمیگردم. او به من گفت: آیا میخواهی ائمهطاهرین (علیهمالسلام) را به تو معرفی کنم؟ گفتم: معرفی کن! همان جایی که اشاره کرد، قدری جلو رفتم، دیدم ائمهطاهرین (علیهمالسلام) آنجا هستند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بیرون آمد، فوری دستش را بوسیدیم و خیلی با هم «لَحمُک لَحمی» بودیم، از خواب بیدار شدم. ببین امامرضا (علیهالسلام) به من حالی کرد و فرمود: من که از دست تو راضی هستم، دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) هم راضیاند. این کاری که تو کردی، رضایت ماست. اگر بخواهی امامرضا (علیهالسلام) حالیات میکند و برایت راهنما و هدایتکننده میگذارد که هدایتت کند. ما داریم چه میگوییم؟! ما نباید از یک زنبور کمتر باشیم. زنبور عسل نوکش را پُر از آب کرد که آتش ابراهیم را خاموش کند. جبرئیل به او گفت: کجا میروی؟ گفت: میخواهم بروم آتش ابراهیم را خاموش کنم. گفت: با چه چیزی؟ گفت: با این آبی که در نوکم هست. گفت: دوازده فرسخ آتش است! گفت: به قدر وسعم آن را خاموش میکنم. حالا ببین خدای تبارک و تعالی چه کرده؟ دهانش را پُر از عسل کرده، عسل شفاست. همینطور که میخواست ابراهیم را شفا دهد، خدا دهانش را پُر از عسل کرده، وحی هم به او میرسد. بیایید به قدر یک زنبور عسل تکان بخوریم و برویم آتش یک بیچارهای را خاموش کنیم تا وحی به ما برسد. از بس خدا خوشش میآید، وحی به او میرسد. چرا به ما وحی نمیرسد؟ البته به ما هم وحی میرسد؛ اما از طرف چه کسی؟ از طرف شیطان. مرتب به ما میگوید: این کار را بکن! این کار را نکن! ما هم میگویم: چشم! چشم! فدایت بشوم، امرت را اطاعت میکنم. اصلاً شیطان فرصت به تو نمیدهد که به فکر مردم باشی. به قدری کار جلویت گذاشته که اصلاً وقت نداری! [۲]
یا علی