منتخب: وداع ماه رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
دو سه روز به ماه مبارک رمضان کار داریم، من به رفقا قول دادم که باید وداع کنیم؛ چونکه این هفته، هفته آخر این ماه است؛ وداعی بکنیم. میخواهم وداع ولایت را به شما بگویم. ما دو وداع داریم؛ تمام آقایان منبری وداع امامحسین (علیهالسلام) را میگویند؛ اما یک وداع است که من آن را از کسی نشنیدهام. حالا القاء شده، میخواهم آن را به شما بگویم. این وداع، وداعی است که اگر تفکر داشتهباشید، تمام اشیاء آدم را میسوزاند. این چه وداعی است؟ بیشتر منبریها میگویند: باعث کشتهشدن حضرتزهرا (علیهاالسلام)، غلاف شمشیر شد. من یک بچه برادر داشتم، نجاری میرفت. این سینه دستگاه ایستادهبود، نئوپان فشار روی او آورد. ما او را به بیمارستان رساندیم، فوراً من گفتم بچه را عمل کنید! بچه را عمل کردند، وقتی شکمش را شکافتند، گفتند: تمام اشیاء این بچه خُرد شدهاست. زهرایعزیز (علیهاالسلام) هم، آن فشار در، تمام اشیاء بدنش را خُرد کرد. چرا میگویید غلاف شمشیر زهرا (علیهاالسلام) را کشت؟! غلاف شمشیر درست است؛ والله! بالله! دید ولایتم ایناست: غلاف شمشیر به زهرا (علیهاالسلام) تیر خلاص زد؛ عمر «لعنةاللهعلیه»، حضرتزهرا (علیهاالسلام) را کشت.
حالا وقتی که زهرایعزیز (علیهاالسلام) غسل کرد و خوابید، گفت: فضه! اگر مرا صدا زدی، جواب ندادم، علی را خبر کن! خدا حاجشیخعباس را رحمت کند! گفت: امامحسن (علیهالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) از در وارد شدند. گفتند: فضه! مادرمان کجاست؟ گفت: مادرتان استراحت کردهاست. گفتند: مگر ما نمیدانیم که مادرمان از دنیا رفتهاست؟! گفت: بروید پدرتان علی را خبر کنید! وقتی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را خبر کردند، دو مرتبه حضرت به زانو درآمد. امیرالمومنین علی (علیهالسلام) با آن قدرتی که داشت، درِ خبیر را از جا کَند، عمرو بنعَبدود را با یک ضربه کشت؛ حالا در مرگ زهرا (علیهاالسلام) به زانو درآمد، مرگ زهرایعزیز (علیهاالسلام) یک عالمی را به زانو درآورد. حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حضرتزهرا (علیهالسلام) را کفن کردهاست، فرمود: حسنجان! حسینجان! بیایید با مادرتان زهرا (علیهاالسلام) وداع کنید! مگر اینها مُردهاند؟ تو مردهای که میگویی اینها مُرده هستند، ولایت در دلت مُرده است. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) قسم میخورد، میگوید: زهرا دستهایش را درآورد. یک دستش را به گردن حسن، دست دیگر را به گردن حسین انداخت. جبرئیل در آسمان ندا داد: علیجان! عزیزان زهرا را بردار! ملائکه طاقت ندارند. این یک وداع است.
وداع دوم این بود: حضرتزینب (علیهاالسلام) مو به مو مواظب حرفهای امّالسلمه بود. امّالسلمه گفتهبود: زینبجان! تا زمانیکه حسین درخواست پیراهن کهنه نکرد، بدان که برادرت زنده است. تمام این مصیبتها را زینب (علیهاالسلام) به دوش میکشید، قبول داشت، مواظب بود آن کلام را امامحسین (علیهالسلام) نیاید به او بگوید. یکدفعه امام آمد و گفت: زینب! پیراهن کهنه بیاور! زینب (علیهاالسلام) غش کرد و افتاد. لشکر هم «هل من مبارز» میطلبد، امامحسین (علیهالسلام) دست ولایت بر قلب زینب (علیهاالسلام) گذاشت؛ زینب (علیهاالسلام) ولیّ الله الأعظم شد، امام تصرف کرد. امام آناست که به تمام خلقت تصرف میکند، به چه تصرف میکند؟ به قلبها. امام فرمود: خواهرجان! شیطان صبرت را نبرد. حضرتزینب (علیهاالسلام) چشمانش را باز کرد و گفت: برادر! آنقدر صبر میکنم، تا صبر از دستم عاصی شود. امام فرمود: خواهرجان! باید در دروازه کوفه و در شام خطبه بخوانی، آنجا دارند لعنت به پدرمان میکنند. پرچم معاویه را بکن و پرچم علی را نصب کن! قربانتان بروم! امام ایناست: امام با تمام اهل خیمه خداحافظی کرد. اول گفت: خواهر! خداحافظ! امّکلثوم، خواهر! خداحافظ! تا حتی گفت: فضه! خداحافظ! امامحسین (علیهالسلام) با تمام اینها خداحافظی کرد. [۲]
یا علی