منتخب: روز تاسوعا
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
دینِ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) امامحسین (علیهالسلام) است، دستش را از حبلالمتین یعنی امامحسین (علیهالسلام) جدا نکرد؛ با اینکه ابنسعد شبعاشورا برایش اماننامه آورد و گفت طرف من بیا تا تو را از مرگ نجات دهم؛ گفت خدا لعنت کند تو را با آن کسیکه این اماننامه را نوشتهاست! حالا زهرایعزیز (علیهاالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) از او تشکّر میکنند. درستاست که شهادتش روز عاشورا بوده؛ اما امامحسین (علیهالسلام) میخواهد برادرش را احترام کند و یکروز هم از برای او باشد. شما هم باید آقا امامحسین (علیهالسلام)، زهرایعزیز (علیهاالسلام) و آقا ابوالفضل (علیهالسلام) عضوِ بدنتان باشند؛ آنوقت آتشجهنّم شما را نمیسوزاند. من همینطور هستم، ائمهطاهرین (علیهمالسلام) عضو من هستند. بعضی وقتها اینقدر بیتاب میشوم که میگویم دیگر از دنیا رفتم!
رفقایعزیز! بیایید روز تاسوعا یکنفر را خوشحال کنید؛ تا آقا ابوالفضل (علیهالسلام) خوشحال شود؛ اما ما چهکار میکنیم؟! چرا میگوید در آخرالزمان بیدین از دنیا میروید؟ چون دستتان از حبلالمتین قطع است و احکام را اطاعت نمیکنید. شما باید بیتوتهشب داشتهباشید؛ بگویید: حسینجان! زهراجان! ابوالفضلجان! قربانتان بروم، دست ما را بگیرید! اما شما میگویید: تلویزیون! ویدیو! ماهواره! دست ما را بگیرید! آنوقت دستتان را میگیرد و توی جهنّم میبرد! شما خودتان را از حبلالمتین جدا کردید و اینهمه گرفتار شدید! زندگی که اینقدر گرفتاری ندارد.
عزیزان من! بیایید روز تاسوعا تصفیه شوید، آقا ابوالفضل (علیهالسلام) گذشتش خیلی زیاد است! با او شرط کنید که این کارهایی که قبلاً میکردیم را دیگر نمیکنیم. بیایید امروز توبه کنیم تا دستمان به حبلالمتین برسد که اتّصال به ماوراست؛ اتّصال به خدا، علی (علیهالسلام) و زهراست. با آقا ابوالفضل (علیهالسلام) تجدیدنظر کنید که آقاجان! نظرهای ما بیخود است؛ ما مثل تو باشیم و امامحسین (علیهالسلام) را بشناسیم. خدایا! ما نفهمیدیم و نمیفهمیم! به حقّ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) از سرِ گناهان گذشته ما و گذشتگان ما بگذر! ما را عفو کن!
امامحسین (علیهالسلام) ابنسعد را خواست و فرمود: یابنسعد! آیا مرا میشناسی؟ گفت: آری! تو پسر پیامبر هستی، مادرتزهرا و پدرت علی است، آیهتطهیر درباره شما پنجتن نازلشده، تو امام واجبالاطاعة هستی. فرمود: پس چرا مرا اطاعت نمیکنی و میخواهی بکُشی؟ گفت: من خیلی محبّت مُلکِ ری را دارم، ابنزیاد بهمن وعده حکومتری را دادهاست. امام فرمود: برگرد! خیر نمیبینی، از گندمش هم نمیخوری! گفت: به جویش قناعت میکنم. امامحسین (علیهالسلام) فرمود: کشتنِ من برای تو میمنت ندارد، اگر خانه و مال میخواهی، به تو میدهم و ضمانتت را در بهشت میکنم. گفت: نه! فقط یکشب بهمن وقت بده تا فکر کنم. ابنسعد از آیهتوبه استفاده کرد و پیش خودش گفت حسین را میکُشم و به حکومتری میرسم، اگر قیامتی هم بود، توبه میکنم. حضرت فرمود: امیدوارم که از گندمش هم نخوری. ای مرد نادان! آیا حسینکُشی توبه دارد؟! آیهتوبه برای کسی است که نمیفهمد و گناه میکند، خدا راه را برای گنهکاران باز گذاشته، میگوید خوشم میآید که از گناهتان برگردید.
امامحسین (علیهالسلام) به شمر گفت: آیا نمیخواهی که جدّم رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) و مادرم زهرا (علیهاالسلام) شفاعتت را بکنند؟ گفت: نه! امام فرمود: مال میخواهی که به تو بدهم؟ گفت: من یک درهم یزید را به پدر و مادرت صلح نمیکنم؛ پس اینکه خدا میگوید ولایت را زیر عرش خودم خلق کردم؛ اما تقسیمبندی است، به هر کسیکه بخواهم میدهم؛ درستاست. ممکناست که در قلب شما خطور کند که خدا خودش بهمن ندادهاست؛ اما در جواب میگویم تو خودت نخواستهای. مگر خدا نمیگوید اگر بخواهی، هدایتت میکنم؟!
مثل اصحاب امامحسین (علیهالسلام) که امر امامشان را اطاعت کردند، هنوز جانشان را فدای امامحسین (علیهالسلام) نکرده، جایشان را نشانشان داد؛ یکدفعه امام به اصحابش امر کرد: نگاه کنید! نگاه کردند و دیدند هر نفری از آنها را یک حوریه دارد دعوت میکند، باز هم اینها قانع نبودند؛ سرهایشان را زیر انداختند. امام به علم امامت متوجه شد که اینها خیلی خوشحال نشدند؛ گفتند: حسینجان! ما تو را میخواهیم. امام یک نظری کرد، دیدند امامحسین (علیهالسلام) دارد میرود، اینها هم دنبالش هستند؛ وقتی دیدند اتّصال هستند، خوشحال شدند.
ما هر سال یک گوسفند میخریدیم برای تاسوعا آبگوشت میکردیم. آن موقع گاز نبود و از این [ظرفهای] یکبار مصرف نبود، من هیچوقت به زنم هم تحمیل نکردم که این کار را بکن؛ چونکه خدا گفته: امر نکن! من به زنم هم ابداً امر نمیکنم، مگر بخواهد یک آب به من بدهد، میگویم: بده، میخواهم برایش ثواب داشته باشد. این همه مَن، مَن به زنهایتان نکنید، بدبختهای بیچاره! خیلی بدبخت هستید شماها، (چون که حضرت ابراهیم یکی [این که] با مهمان غذا خورد، یکی هم امر نکرد.)
هیچی خلاصه باد میآمد آتشها را میبرد، بالا میکردیم سر میرفت، پایین میکردیم نمیجوشید، من یکوقت ماندم، خودم به خودم گفتم: فلانی! اگر امام حسین! محض تو نباشد، ..... به خود امام حسین، تا من اینجا خوابیده بودم، یکی آمد صدا زد، گفت: بیا! تا دیدم امام حسین (علیهالسلام) سینه (دیوار) زایشگاه بود، دو مرتبه دستش را گذاشت گفت: من تشکّر از شما میکنم، دستت درد نکند. چه کار کردید که امام حسین (علیهالسلام) بگوید: دستت درد نکند؟! چون که یک چیزی توی کارتان هست.
الحمدلله الآن آقای حاج ابوالفضل هشت تا گوسفند کشته، ببین یک گوسفند، رسید به هشت تا گوسفند، هی تولید زیاد شد. حالا به من چند تا تلفن میزنند که ما امسال یک خرده دستمان تنگ هست. گفتم: باباجان! کمش را بکن! این هم به شما بگویم، به همه شما میگویم: اگر یک چیزی راجع به امام حسین (علیهالسلام) میدهید، این را بازی در نیاورید، همچین میخورید که پا نشوید، فهمیدید یا نه؟!
یک حاج ابوالفضل بود از این مرغدارها، این با ما رفیق بود. سالی ده هزار تومان اوّل محرّم به ما میداد، ما اشخاصی داشتیم، مثل حالا من نبودم، الحمد لله حالا شما بالأخره ما را نگذاشتید که دستتنگ بشویم. من دیدم آن طرف خیابان من را صدا زد، پنج تومان به من داد! من یکدفعه دیدم آسمان دارد به سرم میچرخد. گفت: امسال نمیدانم اینجوری شده، اینجوری شده. گفتم: حاجی! ما که به تو نگفتیم چیزی به ما بده! میخواهی این را هم نده، نده! به حضرت عباس، من نزدیک بود سکته کنم، من اُمید [وار] بودم این مثلاً به ما میدهد و ما به اینها میدهیم. من هم که نجّار هستم چیزی که نداشتیم، نجّارها هیچی نداشتند، این فرنگیسازیها درآمد اینها چیزدار شدند. ما مثلاً به عرض سال دو ماه پاییز داشتیم، درِ طویله درست میکردیم، درِ اینجوری درست میکردیم اینها را میفروختیم، باقیاش کسی نمیآمد که در بخرد!
آقا! این رفت. رفت و هوا سرد شده بود، وسط این مرغداری هیزم آورده بود، آتش کرده بود، یکی رفته بود یک خرده بنزین از توی انبار این بیاورد و روی این بریزد، بنزین یک خرده ریخته بود، یکدفعه انبار ترکید. آن موقع میگفت: چهل هزار تومان سوخت، یک آدم هم کشته شد! (خدا نکند مؤمن از دست کسی ناراحت شود، یک گازی دارد که میگیردتان، حواستان جمع باشد، گازش میگیردتان.) بعد از چند وقت به بابایش گفتم: به حاج ابوالفضل بگو تو که نداشتی پنج تومان به فقرا بدهی پس اینها چه چیزی بود؟!
پس اگر یک چیزی برای امام حسین (علیهالسلام) میدادید، باید هر سال بدهید. توجّه میکنید یا نمیکنید؟! چوب میخورید. خدا نکند بخورید. حرف درست است یا نه؟ اگر گفتید چرا درست است؟ اگر بخواهند همه ندهند کار زمین میماند. ما یک دانه حسین (علیهالسلام) داریم توی تمام خلقت. آره باباجان! قربانتان بروم! هی الحمد لله زیاد شده، من همین یکوقت پول یکی دوتایش را میدهم، همه را شماها میدهید، خدا عوض بهتان بدهد. [۲]
ارجاعات
- ↑ تاسوعای 94 (دقیقه 4 و دقیقه 7) و نیمه شعبان 75 (دقیقه 49) و شبقدر و عظمائیت ولایت 77 (دقیقه 34)
- ↑ تاسوعای 90 و تاسوعای 94 و نیمه شعبان 75 و لا اله الا الله و شبقدر و عظمائیت ولایت 77 و شرط احسنالخالقین شدن؛ اطاعت ولایت و بیزاری از دنیا و تاسوعا ۹۱