منتخب: آقا ابوالفضل
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است، به اولیای امور کار نداشته باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
آقا ابوالفضل (علیهالسلام) خیلی مقام دارد! از امام صادق (علیهالسلام) سؤال کردند: مقام سلمان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهاش فرمود «سلمانُ مِنّا أهل البیت» بالاتر است یا مقام آقا ابوالفضل (علیهالسلام)؟ حضرت فرمود: عمویم عباس (علیهالسلام) سلمانخلقکُن است. موقعیکه طناب گردن امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) انداختند، سلمان یک لحظه به ذهنش خطور کرد: علی (علیهالسلام) که لنگر زمین و آسمان است، چرا او را با طناب به طرف مسجد میکِشند؟! به خاطر همین گردنش زخم شد؛ اما آقا ابوالفضل (علیهالسلام) در روز عاشورا فرمود:
افتاده است ای لشکر! دست یمینم | تا زندهام ای لشکر! حامی دینم |
دینم حسین است.
آقا ابوالفضل (علیهالسلام) اتصال به دین شد، روح شد. از کجا به این مقام رسید؟ دستهایش را در راه برادرش، امام حسین (علیهالسلام) داد، سلمان که نداد، سلمان آدم خوبی بود، مطیع بود. امر اطاعتکردن و تسلیمیت خوب است؛ اما جانفداکردن خیلی بالاتر است! سلمان به مرگ طبیعی از دنیا رفت؛ هر چند آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به او نماز خواند و او را دفن کرد؛ اما آقا ابوالفضل (علیهالسلام) جانش را با تمام قدرتش در راه امام حسین (علیهالسلام) فدا کرد؛ آنوقت جانپرور شد و هر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین شد؛ یعنی شبیه پدرش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شد؛ چون دفاع از برادرش حسین (علیهالسلام) کرد. ببین وقتیکه شما دفاع از ولایت کنید، مقامتان تا کجا بالا میرود! تمام درجهای که آقا ابوالفضل (علیهالسلام) دارد، بهواسطه برادرش امام حسین (علیهالسلام) است. امام صادق (علیهالسلام) هم میفرماید: درجهای که عمویم عباس (علیهالسلام) در بین شهدا دارد، هیچ شهیدی از اول تا آخر خلقت ندارد. [۱]
چرا اینقدر آقا ابوالفضل (علیهالسلام)، برادرش امام حسین (علیهالسلام) را احترام میکرد؟ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) امام حسین (علیهالسلام) را نه اینکه به برادری بشناسد و احترام کند، امام را اینطور میشناخت که در تمام خلقت بوده. من آن سفری که به کربلا رفتم، خودم دیدم، مثل سربازی که از تیمسار اطاعت میکند، آقا ابوالفضل در تمام موقعیتش همینطور نسبت به برادرش ادب داشت. اگر حرّ دقیقهای ادب کرد، آقا ابوالفضل تمام موهای بدنش راجع به امام حسین (علیهالسلام) ادب بود. همیشه به او میگفت آقاجان! مولاجان! یکدفعه نگفت برادر! فقط یکجا گفت برادر! آن هم موقعیکه داشت از اسب به زمین میافتاد، زهرای عزیز (علیهاالسلام) او را در بغل گرفت و فرمود: پسرم! آنوقت گفت برادر! برادرت را دریاب! [۲] حالا آقا ابوالفضل (علیهالسلام) مَشک را پُر از آب کرد، فقط میخواست آن را به خیمه برساند. آنجا نخلستان بود، ظالمی پشت درختی پنهان شده بود، با شمشیر زد و دست آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را قطع کرد، دستش را برداشت و بوسید، با آن نجوا کرد و گفت:
ای دست! تو از من با وفاتر بودی | شدی فدای شاه شهیدان |
آقا ابوالفضل (علیهالسلام) دستی که در راه برادرش حسین (علیهالسلام) داده است را میبوسد. ظالمی دست دیگرش را قطع کرد. آقا ابوالفضل (علیهالسلام) گفت:
تیر به چشمم بزنید، به مشک آبم نزنید | دادم به سکینه وعده آب |
وقتی تیر به مشک زدند و آبها روی زمین ریخت؛ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) در ظاهر امیدش ناامید شد. خدا حرمله را لعنت کند! تیری به چشمش زد؛ روایت داریم این تیر را با زانویش درآورد. حالا ظالمی دیگر عمود آهنین به فرقش زد؛ توان ظاهریاش تمام شد. تا میخواست از اسب به زمین بیفتد، زهرای عزیز (علیهاالسلام) او را در بغل گرفت.
این روضه را اُمّالبنین میخواند، میگوید: عباسجان! عزیز من! من باور نمیکردم که دستانت را قطع کنند! باور نمیکردم که فرق تو را بشکافند! اما یقین کردم که دست نداشتی تا حمایت کنی؛ وگرنه چه کسی میتوانست عمود آهنین به فرق تو بزند؟!
امام حسین (علیهالسلام) همه شهدا را به خیمه بُرد، تمام شهدا پائین پایِ امام دفن هستند. زمان قدیم مردم برای زیارت، به پایین پای امام نمیآمدند، احترام میکردند؛ اما آن سال که به کربلا رفتم، دیدم سَبک عوض شده و دور ضریح میگردند. وقتی امام حسین (علیهالسلام) بالای سرِ آقا ابوالفضل (علیهالسلام) آمد، حرفی به او زد. گفت: برادرجان! یک وصیت دارم: مرا به خیمه مَبر. اگر مرا به خیمه ببری و سکینه مرا به این حال ببیند؛ تا آخر عمرش ناراحت است و خجالت میکشد؛ گریه میکند و میگوید: من مشک را به دست عمویم دادم، کاش نداده بودم. اگر امام حسین (علیهالسلام) آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را به خیمه میبُرد، او را با سایر شهدا دفن میکردند؛ اما همانجا او را دفن کرد. بهخاطر همین مقامش بالا رفت، حالا شما هم امام حسین (علیهالسلام) و هم آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را زیارت میکنید؛ اما بفهمید چه میخواهید؟
وقتی امام حسین (علیهالسلام) به خیمه برگشت، سکینه گفت: پدرجان! از عمویم عباس چه خبر؟ گفت: عزیزم! عمویت را کُشتند! امام حسین (علیهالسلام) عمودِ خیمه آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را پایین انداخت؛ یعنی این خیمه دیگر صاحب ندارد. به قول من گفت: عباسجان! وقتی تو در ظاهر بودی، لشکر خواب نداشت، اهلبیتم بهواسطه تو خواب آرام داشتند، میگفتند عمویمان دور خیمهها میگردد؛ اما امشب همه اهلبیتم گریان و ناراحتند، خواب و آرامش ندارند. برادر! آنهایی که از ترس تو خوابشان نمیبُرد، امشب خوابشان میبَرد. آقا امام حسین (علیهالسلام) در ظاهر و باطن، برادرش آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را دعا کرد. [۳]
یا علی