منتخب: فاطمیه
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیها السلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
سلمان بعد از رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) ده روز در خانه نشست، حضرت زهرا (علیها السلام) امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را دنبالش فرستاد، تا سلمان آمد، به او گفت: سلمان! چرا به ما جفا کردی؟ چرا بعد از رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) ده روز است که به اینجا نیامدهای؟ گفت: علیجان! خودت میدانی که وقتی رسولالله به ظاهر از میان ما رفت، انگار دیگر قدرت ندارم که بیرون بیایم و خانهنشین شدهام. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: سلمان! خواستم تو را که خانه ما بیایی؛ چونکه زهرا تو را خواستهاست. ببین خواست زهرا (علیها السلام) خواست علی (علیه السلام) است؛ خیلی این حرفها بالاست، باید اینها را هضم کنید! این حرفها را حفظ کنید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: سلمان! زهرا با تو کار دارد؛ یعنی من هم که علی هستم، خواست زهرا را عمل میکنم، بیخود نیست که زهرایعزیز (علیها السلام) خودش را فدای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) کرد. حالا وقتی سلمان پیش زهرایعزیز (علیها السلام) آمد، حضرت همان حرف امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به او زد؛ سلمان هم همان جواب را به حضرت داد. [۲]
آخر هفتادهزار نفر طرف عمر و ابابکر بروند! ده، دوازده نفر طرف امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بیایند؟! حالا حضرت زهرا (علیها السلام) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: علیجان! سلام به تو نمیکنند؟! فرمود: زهراجان! سلام که میکنم جوابم را نمیدهند! کسیکه خدا این همه تعریفش را کردهاست! به تمام آیات قرآن! آنها نه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را قبول دارند نه خدا را! خدا ایشان را در تمام خلقت برانگیخته کردهاست. چطور او را قبول ندارید و مشابه درست میکنید؟! اصلاً جایی حرف امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نیست، همهجا حرف خلق است. [۳]
من روایت برای شما نقل میکنم، حضرت زهرا (علیها السلام) بیرون خانه بود، وقتی به خانه آمد، دید امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) زانوهایش را در بغل گرفتهاست. گفت: علیجان! آن قدرت و زور و بازو که داشتی و درِ خیبر را گرفتی و هفتقلعه را روی هم ریختی، چه شد؟! آن شمشیری که به عمرو بن عبدود زدی، چه شد؟ تمام شجاعان عالَم از کیاست و شجاعت تو میترسیدند، آن شجاعتت چه شد؟ ببین امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) چه میفرماید؟! وقتی مؤذّن اذان گفت، تا «أشهد أن لا إله إلّا الله، أشهد أنّ محمّداً رسول الله» را گفت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: زهراجان! میخواهی این اسم باقی باشد؟ فرمود: آری! امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: من و تو باید صبر کنیم؛ چون که این دو نفر [یعنی عمر و ابابکر] میخواهند این اسم را بردارند؛ نه اینکه حضرت زهرا(علیها السلام) اینها را نداند؛ دارند با هم نجوا میکنند و برای ما افشا میکنند. اصلاً عمر و ابابکر میخواستند اسلام و دین و دیانت را از بین ببرند. چرا زیر بار ایمان نرفتند؟ چرا عمر گفت «حَسبُنا کتابُ الله»: کتاب خدا ما را بس است؟ چرا ایمان را قبول نکردند؟ ایمان امر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، ایمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. چرا «الیوم أکملت لکم دینکم» را قبول نکردند؟ ببین عناد اینها را به کجا رساند!
رفقای عزیز! فدایتان بشوم، اگر عناد دارید، بیایید آن را بیرون کنید، عناد بد چیزی است، عناد جوری است که ما حرف حق را قبول نمیکنیم؛ یعنی روی عناد خودمان داریم کار میکنیم و یک چیزی را در مقابل خدا، قرآن و ولایت عَلَم کردهایم، آن چیز مقصد ماست. عناد در دل ما رشد میکند، رهبرش شیطان است؛ اما ولایت رهبرش خداست. الآن شیطان و رهبریاش خیلی پیشرفته است! علیالخصوص در آخرالزمان! عناد چیزی است که ولایت را کامل نمیپذیرد، از خدای تبارک و تعالی بخواهید که عناد را از شما بگیرد و ولایت را به شما بدهد. اگر عناد نباشد، پذیرفتن ولایت خیلی آسان میشود؛ یعنی ولایت آنجایی است که عناد نباشد؛ اما اگر عناد داشتهباشی، دنبال همان مقصدی هستی که میخواهی به آن برسی. تمام این جنایتها که عمر و ابابکر کردند، میخواستند به مقصدشان برسند. [۴]
این دو نفر میخواستند زحمتهای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بین ببرند؛ اما موفق نشدند، اینها یک باند بودند، باند یک خصوصیتی دارد؛ یعنی بنای اینها این بود که دَم از اسلام بزنند و ایمان را از بین ببرند. چرا؟ خودتان از من بهتر میدانید، آگاهترید که این دو نفر با ایمان چه کردند؟ زهرایعزیز (علیها السلام) را زدند، پهلویش را شکستند، صورتش را نیلی کردند، زهرا (علیها السلام) را کشتند تا احکام را فاش نکند. چه جسارتی به قُدس ولایت کردند؛ اما قدرت نداشتند که ولایت را از بین ببرند! عمر، ابابکر، عثمان، معاویه و یزید، اینها یک باند بودند که هدفشان این بود که ایمان را از بین ببرند. [۵]
این فاطمیه اول درست است، اما مثل ایناست که آقا ابوالفضل (علیه السلام) در روز عاشورا شهید شد؛ اما به احترام آقا ابوالفضل (علیه السلام) روز تاسوعا را به او نسبت میدهند. این فاطمیه هم مثل همان است؛ مرحوم حاجشیخعباس فاطمیه دوم را قبول داشت و سه روز روضه میخواند. چرا؟ میگفت: شبی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) میخواست به وصیت زهرایعزیز (علیها السلام) عمل کند و او را دفن کند، گُرز درست کرد (شام سوم جمادیالثانی که آسمان تاریک بوده و ماه در آن پیدا نبودهاست؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای روشنشدن فضا آتشی روشن کرد). [۶]
یا علی