صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: شب قدر 4
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱]
امشب، شب قدر است. شب قدر؛ یعنی قدردانی کنید! شب قدر؛ یعنی با آقا امام زمانتان بیعت کنید! امام زمان! آقاجان! امشب یک قلم عفو روی اعمال ما بکش! ما با شما بیعت میکنیم که دیگر طرفدار بدعتگذار نباشیم، دیگر دروغ نمیگوییم، دیگر وابسته به کسی نیستیم، ما دیگر وابسته به شما هستیم. آقاجان! راهمان بده!
کجا میروید؟ عزیز من! قربانت بروم، بیا با امام زمانت نجوا کن! بیا و این حرفها را دور بینداز! امشب بخواه که هر محبّتی به غیر از خدا و ائمه (علیهمالسلام) است را از دلت بیرون کند. والله، بالله، اگر کسی ولایت در دلش باشد و یک قدری ولایتش کامل شود، اصلاً گناه نمیکند. اگر گناه کرد، گردن من است. ما هر چه گناه میکنیم، از ناقصی ولایت است. آیا سلمان گناه کرد؟ میثم گناه کرد؟ شاه عبدالعظیم حسنی گناه کرد؟ اویس گناه کرد؟ اینها ولایتشان کامل بود. اینها از گناه استفراغ میکنند، از گناه بدشان میآید. اصلاً گناه سراغ آنها نمیآید. جوان! چرا سراغ تو میآید؟ تو میخواهی که سراغت میآید. تو باید بخواهی که هدایت شوی. اگر بخواهی هدایت شوی، خدا تو را هدایت میکند. ما امشب بخواهیم هدایت شویم. امشب خدا را به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قسم بدهید که خدایا! ولایت ما را کامل کن! خدایا! ما ناقص هستیم. من به خدا اینطور گفتم:
خدایا! اگر نجسم، پاکم کن!
اگر گنهکارم، گناهانم را بیامرز!
اگر گمراهم، مرا به راه راست هدایت کن!
تو همه کاری میتوانی بکنی. من در خانه عاجز نیامدم، من در خانه تو آمدم که خاک را آدم کردی. من که الآن نسبتاً آدم هستم. من که الآن یک وجودی هستم که جان دارم و تو این کارها را کردی؛ اما تو خاک را آدم کردی. باید اینطوری حرف بزنی؛ ولی اینطوری حرفزدن یک توفیق میخواهد. میگویم: خدایا! من نمیگویم تو با من معامله انسانی بکن! مانند کار نجاست با من بکن! تو نجاست را حالی به حالی میکنی، میشود گلابی، تو مرا امشب حالی به حالی کن! میتوانی بکنی، بکن!
شما باید اینطوری با خدا حرف بزنید! اما باز هم نگاهت این طرف و آن طرف است، هنوز از این فسادها بریده نشدی. عزیز من! تو بِبُر! ببین میشوی یا نمیشوی؟ اینطور باید با خدا حرف بزنی. ببین خدا این کار را میکند یا نمیکند؟ تو الآن که داری با خدا حرف میزنی، حواست جای دیگر است. روایت میخواهید؟ این است: حضرت موسی آمد برود، دید شخصی اینقدر در سرزمین منا گریه میکند، زمین را اشکی کرده است. در خاکها میغلطد. گفت: خدایا! اگر این بنده من بود، من حاجتش را برآورده میکردم. گفت: به عزّت و جلالم، برآورده نمیکنم. (ببین، این شخص وابسته است.) گریهاش را اینجا آورده؛ ولی حواسش جای دیگر است.
عزیز من! امشب باید مُحرم باشی. بگو خدایا! ما امشب مُحرم شدیم. مُحرم؛ یعنی کسیکه لباسش را در میآورد و آنجا میاندازد. اما مُحرم باید خیالش را دربیاورد و آنجا بیندازد؛ نه مثل حاجیها که لباسشان را در میآورند و وقتی برمیگردند، همان کارهای قبل را میکنند. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! میگفت: اگر مکّه یا عمره رفتی، اگر برگشتی و عوض شدی، درست است؛ ولی اگر عوض نشدی، همان که هستی، هستی. کدامیک از ما عوض شدیم؟
خدایا! عاقبتتان را به خیر کن!
خدایا! این حرفها که من زدم، در کالبد اینها اثر کند.
علیجان! این حرفها در دل حضّار مجلس تزریق شود! کسانیکه نوار مرا میشنوند، تزریق شود، شیطان آنها را وسوسه نکند.
امیدوارم إنشاءالله خدا قبولی کلام ولایت را به ما بدهد.
امیدوارم ما دلی داشته باشیم که ولایت را بپذیریم، گناه را نپذیریم.
خدایا! تو را به حقّ امام زمان قسم میدهیم که هر لحظه ما را خواستی از این دنیا ببری، با ولایت سالم و بدن سالم، جان ما را بگیر! [۲]
یا علی
فرمایش منتخب: شکستن ارکان خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۳]
مثل دیشب وقتیکه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) از خانه بیرون میآید، کمربندش باز میشود، میگوید: علی! کمربندت را برای مرگ ببند! همه مرغابیها صدا کردند و دامن علی (علیهالسلام) را گرفتند؛ پس معلوم میشود که مرغابیها یک قدری میفهمند. ما وقتی خودمان را پیش حیوانات میگذاریم، (بنده خودم را میگویم) شرمنده میشویم. آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ببین چقدر رئوف است! رُو کرد و گفت: زینب! امّکلثوم! عزیزان من! یا اینها را آزاد کنید، یا فراموششان نکنید! مبادا اینها را تشنه و گرسنه بگذارید! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سفارش مرغابیها را میکند، آیا سفارش دوستانش را نمیکند؟! چرا توجّه ندارید؟! والله، آتش میگیرم که بعضیها کارهایی میکنند! حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد و اذانش را گفت، خودش اذان گفت. از مأذنه پایین آمد؛ به مسجد رفت، دید ابنملجم دَمرو خوابیده. دمرو خوابیدن، کار منافق است؛ چونکه روایت داریم: ائمه به قَفا [پشت] میخوابیدند؛ اما خواب نبودند. مؤمن باید به بغل بخوابد یا این طرف یا آن طرف. دمرو خوابیدن صحیح نیست؛ کار شیطان است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ابنملجم را صدایش زد و گفت: چرا دمرو خوابیدی؟! میخواهی بگویم چه چیزی زیر عبایت هست؟ حالیاش کرد؛ پس امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میدانست.
حالا ببین مقدّسی و خلق چهکار میکند؟ خوارج نهروان گفتند که سه نفر نباید باشند؛ یکی علی، یکی معاویه و یکی هم عمروعاص. اینها همقسم شدند که در یک شب این سه نفر را بکُشند. به معاویه شمشیر زدند؛ اما به او نخورد. عمروعاص هم به مسجد نیامده بود، ابنملجم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را شهید کرد. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند! من همیشه اسم ایشان را میآورم، گفت: یا نبود یا کمنظیر بود، ابنملجم از اینجا تا اینجای [پیشانیاش] پینه کرده بود، از بس خدا خدا میکرد. از بس این پوزش را به زمین میمالید و خدا خدا میکرد. اینقدر اشعار برای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفت! یک روز امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به او رسید و فرمود: مُرادی! تو کشنده من هستی. گفت: مرا بکش! فرمود: هنوز کاری نکردی.
حالا توجّه کن ببین من چه میگویم؟ این مقدّسی است که میگویند ما میخواهیم عبادت کنیم، این سه نفر مانع عبادت ما هستند. ابنملجم و شمر هم از خوارج بودند. خوارج نهروان عبادتکن بودند، نه اطاعتکن. کجا میروید دنبال عبادتکنها؟ بروید دنبال اطاعتکنها! عبادت بیعلی، علیکشی است. حالا ابنملجم به آن زن؛ یعنی قُطام برخورد. گویا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برادرش را در جنگ صفّین کشته بود. ببین این زن به ابنملجم چه میگوید؟ میگوید: علی را بکش! اگر تو را کشتند، به بهشت میروی، اگر هم نکشتند، که میآیی و با هم هستیم؛ تا اینکه آن جنایت بزرگ از دستش صادر شد. این ملعون خیلی بیحیا بود. دو نفر آمدند و به او گفتند که ممکن است آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شفا بگیرد؟ گفت: نه! من چقدر پول دادم، زهر گرفتم و به این شمشیر زدم. [۴]
حالا وقتی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) ضربت خورد، جبرئیل میان زمین و آسمان میگوید: ارکان خدا شکست؛ یعنی تمام این ممکنات بههم ریخت. شما خیال نکنید که فقط ما چند نفر، اینجا یک گریهای میکنیم و یک حرفی میزنیم! نه والله، این جمله را حاج شیخ عباس گفت: وقتیکه خدا یک مقداری پرده را از روی ولایت کنار زد، تمام ملائکه آسمان ضجّه کردند که خدایا! ما نمیتوانیم بیاییم علی (علیهالسلام) را زیارت کنیم، مگر ما مخلوق تو نیستیم؟! ما از این ثواب محروم هستیم. فوراً اشارهشد: در هفت آسمان، هفت بیت المعمور، در راستای مکّه، هفت علی (علیهالسلام) آنجاست. وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ضربت خورد، در هفت آسمان، علی (علیهالسلام) ضربت خورد و فَرقش شکست؛ در هفت آسمان همه گریه میکنند. آخر علی (علیهالسلام) این نیست که تو داری میبینی! این به قدر معرفت توست که او را میبینی. علی (علیهالسلام) خلقت است. حالا تو تعجّب کن که یکی اینجا هست و یکی آنجاست! خلقت در برابر ولایت کوچک است، جا ندارد.
حالا وقتیکه منادی ندا داد: «قُتِل امیرالمؤمنین (علیهالسلام)» ارکان خدا شکست، علی (علیهالسلام) ارکان تمام خلقت است. تمام خلقت در مقابل اینها جزء است، همه باید فرمان ببرند. این ندا به هفت آسمان، به تمام خلقت رفت، تمام اهل جهنّم، آنهایی که به واسطه گناهشان آنجا بودند، اما بغض امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را نداشتند، رقّت کردند و این رقّت باعث نجاتشان از آتش جهنّم شد؛ تمامشان آمرزیده شدند؛ چون منکر نبودند. وای به حال کسیکه منکر باشد! او ابد الآباد در جهنّم است. حالا که رقّت کردند، ارتباط بههم زدند و دیگر اهل جهنّم نیستند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) هم فرمود: «فُزت و ربّ الکعبة» به پروردگار کعبه، رستگار شدم؛ یعنی به خواستهام رسیدم. مگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رستگار نبود که میگوید رستگار شدم؟! آنچه رستگاری در تمام خلقت است، به واسطه علی (علیهالسلام) است. رستگاریاش آن مقصدش است، مثل پسرش که «هل من ناصر» میگوید و مقصدش نجات و هدایت مردم است، حالا علی (علیهالسلام) به مقصد خودش رسیده است؛ نه اینکه ابلاغ کند که من رستگار شدم؛ یعنی مسلمان شدم. این مطلب خیلی توجّه میخواهد! اگر خواست خدا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است، والله! خواست امام زمان (عجلاللهفرجه)، خواست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شماها هستید؛ عزیزان من! چرا قدردانی نمیکنید؟! [۵]
یا علی
ارجاعات
فرمایش منتخب: بیتوته و نجوا با ولایت 7
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۶]
باید دست از این کارهایتان بردارید تا بیتوته به قلب شما نور بدهد. چرا با خدا حرفزدن اینقدر خوب است؟ یقین دارید که خدا و امام زمان (عجلاللهفرجه) هست؛ اما مردم یقین ندارند که با آنها حرف نمیزنند. وقتی خدا و امام زمان (عجلاللهفرجه) را دیدی و فهمیدی که از اعمال تو مطّلع هستند، جلویشان گناه نمیکنی. ما به امام زمانمان یقین نداریم و پشت کردهایم. همه از خدا و ولایت کنار رفتند.
بیایید همیشه با خدا حرف بزنید، خدا خیلی خوشش میآید. والله، خدا غریب است! هر طوری هم که با خدا حرف بزنید، قبول میکند. مگر آن چوپان نبود که با خدا عشق میکرد؟ میگفت: ایخدا! سوار الاغت شو! بیا اینجا به ما یک سری بزن! اگر کفشت هم پاره است، من میدوزم، سرت را هم شانه میکنم، اینجا نهری است که اگر میخواهی میتوانی خودت را بشویی. حالا موسی ردّ میشد. گفت: با چه کسی هستی؟ گفت: با خدا. موسی گفت: تو کافر شدی، خدا که خر ندارد، خدا که کفش ندارد، خدا که چِرک نیست. گفت:
ای موسی! دهانم دوختی | از پشیمانی تو جانم سوختی |
خدا خطاب کرد: یا موسی! این چوپان داشت با من عشق میکرد، چرا او را از من جدا کردی؟ برو رضایتش را حاصل کن؛ و گرنه از درجه پیامبری تو را میاندازم. شما هم با خدا عشق بکنید! خدا لبهای به این قشنگی را به شما داده که با او حرف بزنید. [۷]
من میخواهم یک اشارهای به روضه کنم. حضرت زینب (علیهاالسلام) آمد با امام سجّاد (علیهالسلام) نجوا کرد. امام حسین (علیهالسلام) فدایش بشوم، آمد با اهل خیمه نجوا کرد. آمد اهل حرم را صدا زد. صدا زد: خواهر! خداحافظ؛ یعنی نجوا کرد. با تمام اهل حرم نجوا کرد؛ تا حتّی روایت داریم با فضّه هم نجوا کرد. در روز عاشورا حضرت زینب (علیهاالسلام) هم با امام حسین (علیهالسلام) نجوا کرد. چه نجوایی کرد؟ آمده میگوید: آیا تو حسین منی؟ آیا تو پسر مادر منی؟ در تمام بدن امام حسین (علیهالسلام) جایی نبود که زینب (علیهاالسلام) ببوسد. لبانش را روی گلوی بریده گذاشت، نجوا کرد. آخر هم دستانش را زیر این بدن انداخت. گفت: خدا! این قربانی را از آل رسول (صلیاللهعلیهوآله) قبول کن!
حالا زینب (علیهاالسلام) با چه کسی نجوا میکند؟ سرها را که جدا کردند، به نیزه زدند، همه اُسرا را سوار شتر کردند. زینب (علیهاالسلام) با این سرها نجوا میکند. حالا که دارند میروند، همهاش با سر امام حسین (علیهالسلام)، با سر علیاکبر (علیهالسلام)، با سر بچّههای خودش نجوا میکند. روایت داریم: وقتی بچّههای خودش کشته شدند، زینب (علیهاالسلام) از خیمه بیرون نیامد. گفتند: عزیز من! بچّههایت اینجوری شدند. گفت: میترسم برادرم مرا ببیند، خجالت بکشد. حالا اینها را که حرکت دادند. زینب (علیهاالسلام) مرتّب دارد سرها را نگاه میکند و نجوا میکند.
حالا آمدند به یک راهبی رسیدند، اینجا بارانداز کردند. راهب دید سرهای مُنیر است، مُنوّر است. آمد یک پول زیادی به اینها داد و گفت: امشب این سر پیش من باشد؛ آنوقت راهب تا صبح با سر امام حسین (علیهالسلام) نجوا کرد. آخرش گفت:
ای سرِ پاک، تو مگر یحیایی؟! | به گمانم أبیعبداللهی؟! |
آخر صبح شد، سر را تحویل داد و به اینها گفت: سر را به نی نزنید! [۸]
به امام رضا (علیهالسلام) گفتم: من هر چه خواستم، از عقل خودم است، اما اگر برایم صلاح نیست، نده.
گفتم: من گدا هستم. کمکم کن! تو سلطان سلاطینی.
از امام رضا (علیهالسلام) بخواهید، آقا! ما حضور شما و حضور خدا باشیم، نه حضور خلق و فکر خودمان؛ در حضور امر باشیم.
به امام رضا (علیهالسلام) گفتم: آنچه داری، خدا به تو داده، خب، به شما هم خدا میدهد؛ اما تو گناه میکنی، تسلیم نیستی، تو حرفهای دیگر میافتی.
گفتم: امام رضا! هر چه داری، خدا به تو داده، از آنها که خدا داده، به ما هم بده. تازه، خود امام را هم خدا به او داده است. خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، که از او بالاتر نیست، میگوید: یا محمّد! من به تو دادهام.
به همسرم گفتم: اگر با خدا باشی، بچّههای مردم، بچّههایت میشوند؛ ولی اگر با خدا نباشی، بچّههای خودت هم هروئینی و تریاکی میشوند.
به امام زمان (عجلاللهفرجه) گفتم: خدا تو را حجّت خودش قرار داده، من دوستت دارم. میخواهم کف پایت باشم؛ اما اصل خداست.
از امام رضا (علیهالسلام) خواستم: رفقا لذّت از ولایت ببرند، همیشه لبشان پُر خنده باشد.
یا امام رضا! شما گفتی این جوانان را راهنمایی کن! به اینها هم یک لیاقتی بده تا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) حرفهایش را در چاه نزند، به اینها بزند. [۹]
یا علی
ارجاعات
فرمایش منتخب: ماه رمضان 7
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۰]
الآن ماه مبارک رمضان دارد طی میشود، چهکار کردید؟ آیا یک افطاری به یک نفر دادید؟ یک قوم و خویشی دارید، آیا یک مرغی، گوشتی درِ خانهشان بردید؟ آیا یک شب درِ خانه فقرا رفتید؟ آیا دل یکی را خوش کردید یا اینکه فقط بهمسجد رفتید و قرآن سر گرفتید؟ بهدینم قسم، آن قرآن به ما، به بعضیها لعنت میکند. قرآن مجید روح دارد، جان دارد. والله، الآن یک عدّهای از وعّاظِ ما دارند اهل تسنّن را تشویق میکنند. تمام شما هم اینجوری کردید. میگوید: اینجا این نماز را بکن! اینجا هم ذکر بگو! اینجا چهار تا صلوات بفرست! این عبادت را به جا بیاور! آنوقت میروی بهشت. تمام اینها درستاست؛ اما «بشرطها و شروطها و أنا من شروطها» شرطش این است که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را به «الیوم أکملت لکم دینکم»[۱۱] قبول داشته باشی. حالا اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول داری، باید امرش را اطاعت کنی. مگر نیست که امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) از دفن ظاهری امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که برمیگردند، صدای گریه از خرابهها میآمد؟! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به آنها سر میزد. حضرت سه روز، سه روز نانش را نمیخورْد و به فقرا میداد. به تو میگوید تو آن نیستی، هم بخور و هم بخوران!
به ارواح پدر و مادرم، دارم در مجلس میبینم که ماه مبارک رمضان از دستش رفته، تکان نخورده؛ فقط ذکر گفته و مسجد رفته است. بهدینم، دارم میبینم. عزیز من! تکان بخور! ببین من دارم به شما چه میگویم؟ این مالی که دست توست، بیتالمال است. باید آن در امر تو باشد؛ نه اینکه تو در امرش باشی؛ [یعنی باید پولت را به امر خرج کنی]. هر کجا بخواهی خرج کنی، خدا پدرت را درمیآورد. خدایا! تو شاهد باش! من نزدیک به هشتاد سالم است، حجّت را بر مردم تمام میکنم. بیتالمال که اینها درآوردند نیست. مالی که در اختیار توست، بیتالمال است. مگر تو حقّ داری بروی یک چیزهای بیخودی بخری؟! پدرت را درمیآورد. در قرآن میفرماید: «فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرةٍ شرّاً یره»[۱۲] خدا از تو بازخواست میکند که مالت را کجا خرج کردی؟ چرا خرج کردی؟ عزیزان من! «إنّما الدّنیا فناء و الآخرةُ بقاء» بیایید یک تکانی بخوریم! مگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نیست که آمده میبیند یک گردنبندی در خزانه نیست. به آن خزانهدار میگوید چطور شده است؟ میگوید: دخترت زینب (علیهاالسلام) میخواست به یک مجلس مهمّی برود، آمد آنرا عاریه ذمّه گرفت؛ یعنی این گردنبند را به پول درآورد [قیمتگذاری کرد]، پولش را اینجا گذاشت و آن را با خودش برد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قسم میخورَد و میگوید: اگر دخترم عاریه ذمّه نبرده بود، به او حدّ میزدم. چهخبر است؟! حدّ میخورد که چرا آن را بردی؟ [۱۳]
خدایا! اگر ما را نیامرزیدی، این ماه مبارک رمضان بیامرز! روایت داریم، حضرت میفرماید: شقیترین مردم کسی است که ماه مبارک رمضان از او بگذرد؛ ولی آمرزیده نشود، بعد از حضرت سؤال میکنند: آقا! اگر آمرزیده نشدیم، چه کار کنیم؟ میفرماید: در سرزمین منا بروید! چرا میگوید در منا بروید؟ چون وجود مبارک امام زمان (عجلاللهفرجه) در آنجا ظهور دارد؛ یعنی هر جوری شده میآید تا هوای حاجیان را داشته باشد، آنجاست؛ آنوقت دعا به واسطه امام زمان (عجلاللهفرجه) مستجاب میشود. خدایا! ما جوری باشیم که همینجا دعایمان مستجاب شود و ما را بیامرزی. [۱۴]
یا علی
ارجاعات
اخلاق در خانواده 11
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۱۵]
جوانی پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمد، قدری سر و وضعش ژولیده بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: زن داری؟ گفت: آری! گفت: دلت میخواهد که مثل تو ژولیده باشد؟ گفت: نه! گفت: او هم میخواهد که اینجوری نکنی. تمام حرفها را به ما دستور داده، باید پیراهنت را عوض کنی، خلاصه تمیز باشی. کاری نکنی که مردم از تو انتظار نداشته باشند، اگر دهانت بو میدهد، آن را بشوی عزیز من! دندانهایت اگر مصنوعی است، آنها را بشوی، دهانت بو ندهد، گوشات بو ندهد، پایت بو ندهد. اصلاً اسلام نظافت است. [۱۶]
جوان عزیز هم به قرآن نزدیک است، هم به توحید نزدیک است، هم به امام زمان (عجلاللهفرجه) نزدیک است، هم به وسوسه شیطان نزدیک است. توجّه کن! با تفکّر باش! زود رفیق نباش! زود گذر باش! با هر کسی راه نرو! با هر کسی خیلی دوست نشو! اخلاقش خوب باشد، توهم باید بکر باشی. [۱۷] مگر پسر نوح عرق خورد؟! شراب خورد؟! چه کرد؟! با رفیق بد قدم زد. [۱۸]
دوستتان را امتحان کنید! بیخود خودتان را در اختیارش نگذارید، ببین چه فکری برای شما دارد؟! چه خیالی برای شما دارد؟![۱۹] الآن خطری که برای جوانان پیدا شده، این است که چشمش را نمیپوشاند، چشمت را بپوشان! [۲۰] اگر خواهر یا دخترت بَزَک [آرایش] کرده، حقّ نداری به او نگاه کنی؛ چونکه آنموقع به خواهرت یا بچّهات نگاه می کردی، حالا به بَزَکش نگاه میکنی، به تو حرام است، نباید نگاه کنی. [۲۱]
کسیکه شهوت دارد، باید جلوی چشمش را بگیرد؛ اگرنه مبتلا میشود، هر کسی میخواهد باشد، در هر لباسی میخواهد باشد؛ چونکه آن جلوه شیطان است، آن هدف شیطان است، آن خواست شیطان را عملی میکند. [۲۲] به امام صادق (علیهالسلام) گفتند: چرا یوسف مبتلا نشد؟ گفت: نگاه نکرد؛ یعنی خلوت دل نداشت. حرف زده؛ تا حتّی وقتی زلیخا روی بُتش چیزی انداخت، به او گفت چرا همچین کردی؟ گفت: میخواهم بُتام نبیند. گفت: من چه چیزی روی بُتام بیندازم؟! من که روی خدا نمیتوانم چیزی بیندازم! [۱۹]
یک نگاهت به زن نامحرم افتاد، نگاه به آسمان کنی، تمام ملائکه طلب مغفرت برایت میکنند، نگاه به زمین بکنی، تمام ملائکه برایت طلب مغفرت میکنند، طلب مغفرت ملائکه آمرزیدهای. [۲۳] زنی آمد یک مسئله از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بپرسد، پسر عباس خودش را شبیه کرده بود، به او نگاه کرد. جاییکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) غضب کرده، اینجاست! پیامبری که خُلقش عظیم است، به او گفت: ای پسر عباس! چرا نگاه کردی؟! فردای قیامت خدا چشمت را پُر از آتش میکند! کجا نگاه میکنید شما مسلمانهای مصنوعی، ولایتیهای مصنوعی؟! [۲۴]
در زمانِ شعیب پیامبر، موسی یک قبطی [طرفدار فرعون] را کُشت. فرعون دستور داد که موسی را بگیرید! موسی فرار کرد، به جایی رفت که دید چاهی است که مردم از آن آب میکِشند و دو دختر هم آنجا هستند که گوسفند دارند و میخواهند به گوسفندانشان آب بدهند. موسی به آنها گفت: شما چرا ایستادهاید و به گوسفندانتان آب نمیدهید؟! گفتند: ما صبر میکنیم وقتی همه رفتند، به آنها آب میدهیم.
موسی آمد و از چاه آب کشید و به گوسفندان داد. وقتی دختران شعیب پیش پدرشان رفتند، شعیب پیامبر گفت: باباجان! چرا امروز زود آمدید؟! گفتند: جوانی آنجا بود، آب برای گوسفندانِ ما از چاه کشید و ما زودتر آمدیم. شعیب گفت: بروید به او بگویید پیش من بیاید. وقتی دختران شعیب، موسی را پیدا کردند و جریان را به او گفتند که همراه ما به خانهمان بیا! موسی گفت: من جلو میروم، هر موقع باید مسیرم را عوض کنم و داخل کوچه دیگری شوم، شما یک سنگ برایم بیندازید. موسی دنبال دختران سیاه سوخته شعیب نرفت؛ این است که خدا به او «ید بیضاء» میدهد. به تو چه میدهد؟
حالا وقتی موسی به آنجا رفت، شعیب گفت: یک سال پیش ما بمان و برایمان چوپانی کن! این گوسفندان هر کدامشان اَبلق [سیاه و سفید] زاییدند، مال تو باشد، دخترم را هم به تو میدهم. من پدرم گوسفند داشته، گوسفند یا سام یا کبود یا سیاه است، گوسفند اَبلق خیلی کم است! موسی هنگام جفتگیری گوسفندان، چهار تا چوب را اَبلق کرد، تمام گوسفندان اَبلق زاییدند! به خارجیها نگاه نکنید که اَبلق میزایید! جلوی چشمتان را بگیرید! [۲۵]
یا علی
نگاه 25
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۲۶]
حالا من میخواهم بگویم که ما یک نظر داریم و یک مقصد. مثلاً ببین، نستجیر بالله، اگر به زن مردم یک نظری کردی، شهوتت به حرکت میآید. تا نظر نکردی، شهوتت به حرکت نمیآید. یک وقت با نظر، شهوت جنسی به حرکت میآید، یکوقت نه، شهوت پولی به حرکت میآید. وقتی به این دنیا نظر کردی، چه میشوی؟ اهل دنیا میشوی. عزیز من! قربانت بروم، فدایت بشوم، بیا فکر داشته باش! بیا تفکّر داشته باش! بیا اندیشه داشته باش! از اینجا میگوید که اگر نستجیر بالله، به یک کسی نظر کنی، گناه علیکشی به تو میدهد؛ این نظر، نظرِ شیطان است؛ اما میگوید به صورت یک مؤمن نظر کنی، به کعبه نظر کنی، به قرآن نظر کنی، خدا چه چیزی به تو میدهد؟ ثواب دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) را به تو میدهد. این نظر، نظرِ الله است. [۲۷]
چرا حضرت میفرماید به مکّه نگاه کن؟ مبنایش این است که به زایشگاه علی (علیهالسلام) نگاه کن! همینطور میگوید به صورت پدر و مادرت نگاه کن که ثواب دارد، همینطور به قرآن نگاه کن، ثواب دارد. اینقدر خدا پدر و مادر را بالا برده که آنها را مطابق مکّه و قرآن آورده است، اینقدر خدا پدر و مادر را میخواهد! [۲۸] عزیز من! تو آبروی پدر و مادرت هستی، چرا میگوید به آنها نگاه کن؟ یعنی این آبروی تو را میخواهد بخرد، مواظب توست، دوست توست. حالا پدر را روبروی مکّه آورد، روبروی قرآن قرار داد. چرا؟ قرآن میخواهد تو را هدایت کند، این پدر و مادر هم میخواهد تو را هدایت کند. [۲۹]
اگر بخواهی که مکّهات درست باشد، باید به جای بد نگاه نکرده باشی، شهوترانی نکرده باشی. [۳۰]
وقتی امام سجاد (علیهالسلام) به ظاهر از دنیا رفت، شتر حضرت، سر قبرش رفت و گریه میکرد؛ امام باقر (علیهالسلام) فرمود: او را بیاورید! بعد از آن دوباره فرار کرد و رفت. حضرت گفت: رهایش کنید! آنقدر سرش را روی قبر امام زد تا جان داد. آیا تو عاشورا گریه میکنی یا میروی پای تلویزیون؟! تو با عاشورا ارتباط نداری، حیا نداری و حیات نداری. تو داری پشت به ائمه (علیهمالسلام) میکنی و امر ائمه (علیهمالسلام) را اطاعت نمیکنی. آیا تو انسانی یا حیوان؟! والله، آن انسان است و ما حیوان! این مردم حیا نمیکنند، حیا باعث نجات شما میشود. والله، اگر حیا نداشته باشیم، حیات نداریم. بیحیایی این است که امر ائمه (علیهمالسلام) را اطاعت نکنید و پشت به اینها کنید، از هر بیحیایی، بیحیاتری! [۳۱]
ببین خدا ولایت را برای حیوانات هم کم نگذاشته است. کجاییم ما؟! آن حیوان مثل سگ اصحاب کهف یا الاغ بلعم امر را اطاعت میکند؛ اما شهوت به تو غلبه کرده، تو اطاعت نمیکنی. توی دانشگاه چهار تا بچّه صورت صاف میبینی، نمیدانم خانم اینجوری میبینی، گول میخوری و از ولایت جدا میشوی. از ولایت جدا نشو! برو تفکّر داشته باش! از امام صادق (علیهالسلام) میپرسند: جدا میشوند؟ میفرماید: آری! وقتی جدا میشوند اگر در آن حال بمیرند به دین محمّد (صلیاللهعلیهوآله) نَمُردهاند. عزیز من! در کامپیوتر جهانی نگاه میکنی، از ولایت جدا نشو! اگر نگاه بد کردی، از ولایت جدا شدی؛ خدا نکند ما در آن حال بمیریم. [۳۲]
به دینم قسم، من میگویم: خدا! اگر الاغ را در محشر بیاوری، من در مقابل آن رفوزه هستم؛ این الاغ اطاعت کرده است. شما یک الاغ میبینید که ساز تلویزیون بزند؟! یک الاغ میبینید که ساز ویدیو بزند؟! یک الاغ میبینید که از این نمیدانم تختهنردها که حالا در آمده، اسمش چیست؟ یادم رفت، شطرنج بزند؟! یک الاغ دیدی که شطرنجبازی کند؟! به الاغ گفته راه برو! رفته. زبانبسته، به او هم بگویی بایست! میایستد، به او هم میگویی برو! میرود، بار هم میکشد. بابا! بیایید فکر کنیم، تفکّر داشته باشیم، اگر بخواهیم انسان شویم، باید تفکّر داشته باشیم، آدم با تفکّر، انسان میشود. [۳۳]
حضرتعباسی! بیایید فکر کنیم، حیف نیست که دست از علی (علیهالسلام) برداریم؟ حیف نیست که دست از امام زمان (عجلاللهفرجه) برداریم و دنبال این کثافتکاریها و آشغالها برویم؟ حیف از چشم تو نیست که نگاه میکنی؟! [۳۴] اگر نگاهِ غیر امر به کامپیوتر کنی تا کیف کنی و شهوتت به حرکت درآید، والله، با همان هم محشور میشوی و با همان هم میمیری. [۲۰] جاذبه شهوت و لذّت و تماشا را هم در دل تو میآورد. [۳۵] شهوتت را برانگیخته میکنی؛ آنوقت گناه میکنی. [۳۶] تو که نگاه به دختر و بچّه مردم میکنی؛ خاک بر سرت کنند! تو مَست هستی. [۳۷]
یا علی
- ↑ وابستگی ۸۶ (دقیقه ۳۷)
- ↑ وابستگی 86
- ↑ هشدار 81 (دقیقه28) و ثواب هزار ماه، مزد ولایت 83 (دقیقه 29)
- ↑ هشدار 81 و ثواب هزار ماه، مزد ولایت 83 و عظمت شیعه
- ↑ ثواب هزار ماه، مزد ولایت 83 و کتاب انتقاد (محبت امیرالمؤمنین، نجات بشریت) و امامزمان و سخنرانی ارتباط 87 و در مسیر ولایت؛ وداع ولایت 76
- ↑ نجوا با ولایت ۷۷ (دقیقه ۴۳)
- ↑ کتاب افشای احکام
- ↑ شناخت نجوا 77
- ↑ کتاب نجوا با ولایت
- ↑ ولایت قدر است 82 (دقیقه 2 و 27) و فتنه آخرالزمان 81 (دقیقه53)
- ↑ (سوره المائدة، آیه ۳)
- ↑ (سوره الزلزلة، آیه ۷)
- ↑ ولایت قدر است 82
- ↑ فتنه آخرالزمان 81
- ↑ آخرالزّمان ۸۰ (دقیقه ۵۷) و آفات ولایت (دقیقه ۵۷) و جامعه، غدیر ۹۱ (دقیقه ۱۷)
- ↑ آخرالزّمان 80
- ↑ محور خلقت ولایت است 79
- ↑ ارتباط 87
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ آفات ولایت 81
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ اربعین 87
- ↑ تسبیحات حضرت زهرا 75
- ↑ نیمه شعبان 84
- ↑ شناخت ولایت 85
- ↑ جامعه – غدیر 91
- ↑ فُزت بربّ الکعبه 85
- ↑ تجسس ۷۸ (دقیقه ۵۵) و کامپیوتر جهانی، جلسه اوّل (دقیقه ۲۰)
- ↑ فرمان ولایت، فرمان دل 77
- ↑ عناد 76
- ↑ تجسّس 78
- ↑ افشای ولایت
- ↑ افشای احکام
- ↑ کامپیوتر جهانی 80، قسمت اول
- ↑ قوم لوط و حرامزادگی 76
- ↑ کامپیوتر الهی و کامپیوتر جهانی 80
- ↑ صفات الله، مشهد 82
- ↑ ترجمه احکام
- ↑ عید فطر 92