صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
</div>
 
</div>
 
-->
 
-->
{{فرمایش منتخب|عنوان=آقا علی اصغر|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{فرمایش منتخب|عنوان=آقا علی اکبر|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  

نسخهٔ ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۴۷

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: آقا علی اکبر

فهرست امام رضا

امام صادق

مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

روایت داریم: اوّل کسی‌که نزد امام‌ حسین (علیه‌السلام) آمد و گفت: پدرجان! اجازه بده به میدان بروم، آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) بود؛ امام‌ حسین (علیه‌السلام) فرمود: علی‌جان! چه شده؟ آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) با شهامت گفت: پدرجان! مگر ما بر حقّ نیستیم؟! ما که از مرگ نمی‌ترسیم! امرت را اطاعت می‌کنم. ببین علی‌اکبر (علیه‌السلام) حقّ را دارد می‌بیند و یقین دارد که این حرف را می‌زند و فدای حقّ می‌شود. فوراً امام‌ حسین (علیه‌السلام) به او اجازه داد؛ اما گفت: پسرم! قدری جلوی من راه برو! آخَر روایت داریم: به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عرض کردند که یا رسول‌ الله! آیا در دنیا خوشی هست؟ فرمود: نه! خدا خلق نکرده. گفتند: حالا که خلق نکرده، آیا مشابهی ندارد؟! فرمود: خوشیِ آدم وقتی است که یک جوان سالم، صالح، متدیّن و با‌تقوا داشته‌ باشد و جلویش راه برود. پرسیدند: یا رسول‌الله! اعظم مصیبت چیست؟ فرمود: خدا این جوان را از او بگیرد.

حالا آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) قدری جلوی امام‌ حسین (علیه‌السلام) راه رفت. امام‌ حسین (علیه‌السلام) گفت: ای خدا! شاهد باش که من نور چشمم، گیر زانویم، علی‌اکبرم را که «خُلقاً، خَلقاً، علماً و منطقاً شبیهاً برسول‌ الله» هست را فدای تو می‌کنم. خدایا! او را به سوی امر تو فرستادم. عقیده ولایتی‌ام این‌ است که امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌توانست بگوید: خدایا! علی‌اکبرم را حفظ کن! والله! خدا او را حفظ می‌کرد؛ اما امام دارد او را در راه خدا می‌دهد، گفت خدا خودش می‌داند و اگر بخواهد حفظش می‌کند.

زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) در واقعه عاشورا دو نفر را در بغل گرفت: یکی آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) و دیگری آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام). وقتی حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) علی‌اکبر (علیه‌السلام) را در بغل گرفت، همین‌طور می‌گفت: پسرم! پسرم! نگذاشت علی به زمین بخورد. وقتی فرق علی را شکافتند، خون جاری شد و تمام دهانش را گرفت، حالا که امام‌ حسین (علیه‌السلام) بالای سرش آمد، اگر به زمین خورده‌ بود، خون‌ها بر لبش نبود. امام صدا زد: باباجان! با من حرف بزن! تو که مرا خیلی دوست داشتی، چرا با من حرف نمی‌زنی؟ امامت به‌جای خود؛ اما امام یک حسّ بشریّت هم دارد، امام‌ حسین (علیه‌السلام) خون‌ها را از لب و دندان علی‌اکبر (علیه‌السلام) پاک کرد و دوباره فرمود: باباجان! با من حرف بزن! اما دید علی از دنیا رفته‌ است.

امام هم حرف و هم امر دارد، اگر امر می‌کرد که پسرم! با من حرف بزن! خدا جان را به علی‌اکبر (علیه‌السلام) برمی‌گرداند؛ ولی امر نکرد. حالا این‌جا امام یک تصرّفی کرد و آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) غم و غصّه تشنگی را از دل پدرش بیرون کرد. چطور؟ صدا زد: پدرجان! جدّم مرا سیراب کرد؛ اما ظرف آبی هم برای تو نگه‌ داشته‌ است؛ علی خداحافظی کرد. روایت داریم: امام‌ حسین (علیه‌السلام) رنگش پرید، فوراً بالای سر آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) رفت. دید فرق شکافته‌ است! چه علی؟! خدا حاج‌ شیخ‌ عباس را رحمت کند! گفت: یک‌ دفعه زینب (علیهاالسلام) دید که آقا علی‌اکبر شهید شده، گفت: مبادا برادرم، امام‌حسین (علیه‌السلام) فُجأه [سکته] کند، در میان لشکر آمد. یک‌ وقت امام‌ حسین (علیه‌السلام) دید که صدای زینب (علیه‌السلام) می‌آید و همین‌طور می‌گوید: «وَلَدی علی! وَلَدی علی!» امام‌ حسین (علیه‌السلام) یک‌ دفعه صدا زد:

جوانان بنی‌هاشم بیاییدعلی را به خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارمعلی را بر درِ خیمه رسانم

رفقای‌ عزیز! این جریان، جریان اولادی نبود؛ چون‌که روایت داریم: آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) «منطقاً، عِلماً، خَلقاٌ و خُلقاً شبیهاً برسول‌ الله» بود. امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌بیند که رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را از دست داده‌ است! توجّه بفرمایید! چون‌که وقتی آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) به میدان آمد، لشکر کنار رفتند و گفتند که ما با پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جنگ نداریم. ابن‌سعد گفت: این علی‌اکبر است.

خدایا! به حقّ حقیقت این‌ها، به ما حقیقت بده!

خدایا! به‌ حقّ آقا علی‌اکبر، جوانان اسلام را حفظ کن! جوانان این رفقای من را حفظ کن! مطابق میل‌شان باشد. اگر یک نکته‌هایی، یک خلاف‌هایی دارند، خدایا! رفع خلاف‌هایشان بشود!

خدایا! این پدرها دل‌شان خوش باشد!

خدایا! این‌ها را به آن‌ها ببخش! آن‌ها را به این‌ها.

خدایا! به حقّ آقا علی‌اکبر تو را قسم می‌دهم، یک تجلّی در قلب پدران‌شان و خودشان بکن!

خدایا! آن تجلّی تا آخر عمر دنبال ما باشد!

خدایا! ما را با محبّت خودت، محبّت این‌ها از دنیا ببر! [۱]

وداع آقا علی‌اکبر با اهل خیمه[۲]

این کامپیوتر، تمام قضایا را ضبط می‌کند، کامپیوتر دل شما هم باید همین‌طور باشد، ولایت را ضبط کند و نقش داشته‌ باشد، عدالت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، فرمایشات رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، قضایای آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام)، قضایای آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) و اسیری حضرت‌ زینب (علیهاالسلام) را ضبط کند، همین‌طور جنایات عمر و ابابکر، ظلم و جنایت شریح‌ قاضی و کشتن امام‌ حسین (علیه‌السلام) را ضبط کند؛ آن‌وقت این‌ همه را که ضبط کرد، شما یک‌ نگاه به آن می‌کنید و از دشمنان اهل‌بیت تنفّر دارید، آن‌وقت می‌شود تولّی و تبرّی. اگر این نباشد، درست نیست؛ وگرنه حرف‌زدن است؛ اما اگر باشد، دیگر مِهر عمر و ابابکر در دل شما نیست. [۳]

در راه کربلا در یک جایی‌که منزل کردند، آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) یک هشدار به کسانی‌که دنبالش می‌آمدند، داد و فرمود: منادی داشت ندا می‌داد: این‌هایی که دارند می‌روند، رُو به مرگ می‌روند. یک‌ دفعه آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) با شهامت گفت: پدرجان! مگر ما بر حقّ نیستیم؟! امام فرمود: چرا عزیز من! گفت: ما از مرگ نمی‌ترسیم. ببین علی‌اکبر (علیه‌السلام) دارد چه می‌بیند؟ حقّ را می‌بیند و فدای حقّ می‌شود. اگر آدم یک پسر داشته‌ باشد که متدیّن باشد، خیلی او را می‌خواهد. خدا إن‌شاءالله بچّه‌هایی که دارید به شما ببخشد! من یک دور تسبیح همیشه صلوات می‌فرستم و می‌گویم به سلامتی دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، بعد می‌گویم به سلامتی آن‌ها که در رَحِم مادران‌شان هستند، تاحتّی آن‌ها را در نظر می‌آورم. آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام)، در ظاهر و باطن خیلی ترقّی کرد؛ چون‌که حضرت فرمود: «منطقاً، علماً، خَلقاً و خُلقاً شبیهاً برسول‌الله»، ایشان را آورد و جفت رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) قرار داد.

عزیزان من! شما باید در اختیار امر باشید، نه امر در اختیار شما. خواستنِ به‌ غیر امر، خواستنِ هوا و هوس است. وقتی‌که لشکر امام‌ حسین (علیه‌السلام) با لشکر ابن‌سعد روبرو شدند، بنا شد یکی‌ یکی به میدان بیایند، تن‌ به‌ تن باشد، اوّل کسی را که امام‌ حسین (علیه‌السلام) خیلی دوست دارد، آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) است، این علی (علیه‌السلام) شفیع محشرش است، می‌خواهد علی (علیه‌السلام) را قربانی کند که شفاعت امّت را بکند. حالا امام‌ حسین (علیه‌السلام) گفت: علی‌جان! بیا برو به میدان! امام این‌ کار را نکرد که خودش بنشیند، فرزندش بنشیند و مردم را به سمت جنگ سوق بدهد، فوراً آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) آمادگی پیدا کرد؛ اما امام‌ حسین (علیه‌السلام) یک‌ کاری کرد. وقتی آقا علی‌اکبر گفت: پدرجان! امرت را اطاعت می‌کنم؛ مرگ که در نظر من این حرف‌ها را ندارد. امام‌ حسین (علیه‌السلام) گفت: حالا که می‌خواهی به میدان بروی، برو با اهل‌ خیمه خداحافظی کن! وقتی آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) آمد که خداحافظی کند، روایت داریم: مادرش هم بود؛ اما خلاصه، بیشتر به عمّه‌اش نظر داشت، یک‌ وقت گفت: عمّه‌جان! زینب! خداحافظ! وقتی آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) این‌ را گفت، تمام اهل‌خیمه دور علی ریختند، همه گریه می‌کردند؛ آن‌ها می‌دانند علی که برود برنمی‌گردد؛ اما سکینه همیشه شیرین‌زبانی می‌کرد، دختر خیلی باهوشی بود. فقط دور علی می‌گشت، می‌گفت: خدایا! دعای مرا مستجاب کن! مرا فدای علی کن! شاید آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) می‌گفت: خواهر! این‌قدر مرا خجالت نده؛ اما یک‌ دفعه امام‌ حسین (علیه‌السلام) دید لشکر دارد «هل من مبارز» می‌گوید. فوراً گفت: دست از علی (علیه‌السلام) بردارید! علی (علیه‌السلام) دارد به سوی خدا می‌رود، این‌ها دست برداشتند. آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) به میدان رفت. [۴]

آقا علی‌اکبر، فدایی امر[۵]

ما هر سال یک ‌روضه آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) می‌خواندیم، حالا برایتان بخوانم. [۶] آقایان این‌جا آمدند و از من یک سؤالی کردند. گفتند: امام‌ حسین (علیه‌السلام) سر بدن مبارک آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) چند صیحه زد. این‌قدر گریه کرد و صیحه زد! گفتند: نظر شما چیست؟ گفتم: نظر من این‌ است که امام‌ حسین (علیه‌السلام)، آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) را در راه خدا داده. شما اگر بخواهید این چیزها را مطّلع شوید، باید چند تا روایت و حدیث را روی هم بریزید و بگویید! یک روایت کفایت نمی‌کند. بعضی روایت‌ها مثل ضد و نقیض می‌ماند، بعضی‌ها را به بی‌معرفت‌ها و بعضی‌ها را به بامعرفت‌ها گفتند. باید شما حرف‌ها را بدانید!

حالا وقتی آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) می‌خواهد به میدان برود، امام حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: خدایا! علی‌اکبرم که «خُلقاً، خَلقاً، علماً شبیهاً برسول‌ الله» است را خدایا! فدای امر تو کردم؛ یعنی امر تو به‌ من واجب است. حالا عقیده من این‌ است که امام‌ حسین (علیه‌السلام) که سر بدن آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) این‌طوری می‌کند، می‌بیند این‌هایی که علی‌اکبر (علیه‌السلام) را کشتند، رسول‌ الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را کشتند. علم را کشتند، حِلم را کشتند، دانش را کشتند، همه اهل ‌جهنّم شدند. والله، امام‌ حسین (علیه‌السلام) دارد برای آن‌ها گریه می‌کند. خیلی این حرف به او چسبید. گفتم: امام ‌حسین (علیه‌السلام) که علی‌اکبر (علیه‌السلام) را در راه خدا داده‌ است که گریه نمی‌کند. چرا برای علی‌اصغر (علیه‌السلام) گریه نکرد؟ [۷]

وقتی آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) به طرف کربلا حرکت کرد، هشدار هم می‌داد به آن‌هایی که با او بودند. البتّه یک عدّه‌ای در راه با امام ‌حسین (علیه‌السلام) همراه شدند، مثل زهیر. حالا امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌خواست هشدار بدهد، فرمود: دیدم که مَلکَی است، ندا داد: این جمعیّت دارند رُو به مرگ می‌روند. اوّل کسی‌که حرف زد، آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) بود؛ گفت: باباجان! مگر ما برحقّ نیستیم؟ گفت: چرا بابا! گفت: مگر ما از مرگ می‌ترسیم؟ مرگ باید از ما بترسد، ما که از مرگ نمی‌ترسیم، این هشدار بود. [۸] امام حسین (علیه‌السلام) یکی آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) و یکی هم قاسم (علیه‌السلام) را حالی‌شان کرد، گفت: بابا! مرگ در مقابل شما چه‌جور است؟ آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) گفت: باباجان! من فدا می‌شوم، طوری نیست. من فدای امر تو می‌شوم، تو امام‌ زمانِ مایی، پدری یک‌ حرفی است؛ اما تو امام ‌زمانِ مایی، امرت را اطاعت می‌کنم. [۹]

اوّل کسی را که آقا امام حسین (علیه‌السلام) روانه میدان کرد، آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) بود. باید پسرش را روانه کند، (تو هی می‌رفتی آن‌جا مردم را هُل می‌دادی، خودت بیا جلو! خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، می‌گفت: هُل نده!) امام‌ حسین گفت: علی‌جان! قربانت بروم، یک ‌خرده جلوی من راه برو! (خدا إن‌شاءالله، باطن امام‌ زمان، جوان‌هایتان را به شما ببخشد! جوان خیلی خوب است، علی‌الخصوص جوانی که مطیع خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و پدرش باشد. شما پدرها در حقّ جوان‌هایتان دعا کنید! من والله، دعا می‌کنم، شما هم بکنید! امام‌ حسین (علیه‌السلام) این‌قدر به این جوانش علاقه داشت. من دارم می‌گویم: عزیزان! تمام شما هم باید همین‌طور باشید. محبّت به ولایت داشته‌ باشید! چقدر جِز می‌زنم! امام‌ حسین (علیه‌السلام) علاقه‌ای که به علی‌اکبر (علیه‌السلام) داشت، برای ولایتش بود. حالا وقتی به میدان آمد، همه اهل کوفه گفتند: این رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، ابن‌سعد گفت: این علی (علیه‌السلام) است. حالا امام ‌حسین (علیه‌السلام) یک ‌چنین فرزندی را دارد قربانی می‌کند.) آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) ‌قدری راه رفت.

بعد فرمود: علی‌جان! قربانت بروم، فدایت بشوم، یک‌ کار دیگر هم بکن! برو خیمه با عمّه‌ات خداحافظی کن! آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) آمد، گفت: عمّه‌جان! خداحافظ! تاحتّی گفت: ای فضّه! ای کنیز مادرم! خداحافظ! یک‌ وقت دید سکینه دارد دورش می‌گردد، سکینه خیلی شیرین‌زبان بود، هی دور علی (علیه‌السلام) می‌گشت. گفت: خدایا! اگر آسیبی می‌خواهد به او برسد، به ‌من برسد. آی سکینه‌جان! فدای خاک کف پایت بشوم، آخر، تو با تقدیر خدا سازش نداشتی، خدا تقدیر کرده علی (علیه‌السلام) شهید بشود. [۱۰]

خدایا! امام حسین! تو را به‌ حقّ جوان خودت، آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام)، همه جوان‌ها را حفظ کن! از بلاها حفظ‌شان کن! عاقبت‌شان را به خیر کن‌!

همین‌طور که حسین‌جان! جوانت رستگار بود و رستگار شد، این جوان‌های حضّار در مجلس، همه را رستگار کن!

خدایا! دعای ما را در حقّ این جوان‌ها مستجاب بفرما! [۱۱]

به میدان آمدن حضرت زینب هنگام شهادت آقا علی‌اکبر[۱۲]

بالای سرِ آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام)، خدا ندا داد: ای حسین‌جان! قربانت بروم. ای به‌قربانت برویم، حسین‌جان! چرا داشت توانش سر آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) تمام می‌شد؟ مگر توان تمام می‌شود؟ امام هم یک حسّ بشریت دارد. «[قُل إنّما] أنا بشرٌ مِثلُکم»[۱۳] آن توان بشریّت امام‌ حسین (علیه‌السلام) داشت تمام می‌شد. چرا؟ (رفقای‌ عزیز! بدانید این حرف‌ها را باید یک‌ قدری نجوا کنید، دور هم بنشینید! با این حرف‌ها نجوا کنید! تا این حرف‌ها با گوشت و پوست و خون‌تان آلوده [آغشته] شود. به حضرت ‌عباس اگر آلوده شود، هیچ ‌کجا را نمی‌خواهید ببینید.) حالا آقا امام‌ حسین (علیه‌السلام) همین ‌است دیگر، توان بشریّتش داشت سر آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) تمام می‌شد. چرا؟ گفت: «منطقاً علماً شبیهاً برسول ‌الله» یک ‌دفعه دید لشکر کوفه رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را کشتند؛ نه این‌که علی‌اکبر (علیه‌السلام) را کشتند. [۱۴]

امام صورت به ‌صورت آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) می‌گذارد، آقاجان! صورت به‌ صورت او گذاشت، نه این‌که صورت به ‌صورت اولادش گذاشت؛ می‌گوید: منطقاً، علماً همه ‌جور به رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شبیه است. اگر امام‌ حسین (علیه‌السلام)، صورت به‌ صورت علی‌اکبر (علیه‌السلام) گذاشت، صورت به‌ صورت رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گذاشت. [۱۵] حالا زینب می‌فهمد با جگر امام‌ حسین (علیه‌السلام) چه شده؟ یک‌ وقت دید دارد توانش تمام می‌شود. در تمام صحرای ‌کربلا، (تو باید مقتل بنویسی؛ آقا! من مقتل را دیدم؛ مقتل گذران شده از قلب من.) حالا امام‌ حسین (علیه‌السلام) دید، نمی‌تواند بگذرد.

والله، زینب (علیهاالسلام) پسرهایش که شهید شدند، به استقبال برادرش نیامد؛ قایم شد. زن‌ها گفتند: زینب! بچّه‌هایت شهید شدند، آن‌ها را آوردند. نمی‌خواهی بیایی آن‌ها را ببینی؟ گفت: بچّه‌هایم را می‌خواهم، خجالت برادرم را نمی‌خواهم. می‌ترسم مرا ببیند خجالت بکشد؛ اما این‌جا در میدان پرید، آمد در بین هفتاد هزار جمعیّت، مُدام می‌گفت: «ولدی علی! ولدی علی!» داد می‌کشید زینب (علیهاالسلام). (حضرت ‌زینب (علیهاالسلام) اگر وارد لشکر می‌شد، از امام دفاع می‌کرد؛ اما حقّ ندارد بیاید؛ چون رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته: جهاد، برای زن حرام است؛ اما این‌جا) دید مبادا برادرش سکته کند. امام‌ حسین (علیه‌السلام) دید ناموس دهر، زینب ‌کبری (علیهاالسلام) در میدان آمده. دست برداشت، آمد و گفت: خواهرجان! صبرت تمام نشود، من با خدا عهد کردم. یک ‌دفعه از بنی‌هاشم کمک خواست؛ گفت:

جوانان بنی‌هاشم! بیاییدعلی را به خیمه رسانید!
خدا داند که من طاقت ندارمعلی را در بر خیمه رسانم

زینب را در خیمه برگرداند. [۱۶] حالا وقتی اهل‌بیت روز اربعین به کربلا رسیدند، تمام خاطره‌ها در نظر زینب (علیهاالسلام) است، این‌ها در آن بیابان هیجان کردند؛ اما زینب (علیهاالسلام) چه کار ‌کرد؟ روی قبر برادرش افتاد، صدا زد: [۱۷] برادرجان! یادت می‌آید هر شهیدی که آوردی، جلویت دویدم؟ آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) که شهید شد، در میدان دویدم، همین‌طور گفتم: «وَلَدی علی! وَلَدی علی!» گفتم مبادا فُجأه [سکته] کنی، تمام شهدا را می‌آوردند، به استقبالت می‌آمدم، حتّی‌الإمکان وظیفه‌ام بود که یک دلالتی بدهم؛ اما برادر! بچّه‌هایم که کشته‌ شدند، به میدان نیامدم، گفتم: برادر! شاید نگاهت به ‌من بیفتد، خجالت بکشی!‌ [۱۸]

عزیز من! شما حساب کن! آقا امام ‌حسین (علیه‌السلام) چقدر مطیع است! در تمام مصیبت‌هایش، امام ‌حسین (علیه‌السلام) نفرین نکرده‌ است. فقط به عمر سعد نفرین کرد. گفت: خدا إن‌شاءالله رَحِمت را قطع کند! چرا؟ می‌گوید: رحِم مرا قطع کردی. خدا حاج‌ شیخ‌ عباس را رحمت کند! گفت: رحِمش اگر علی (علیه‌السلام) بود، والله، پسرش نبود. گفت: «منطقاً، علماً، شبیهاً برسول ‌الله.» یعنی ای ابن‌سعد! تو رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را کشتی، رحِم مرا قطع کردی. رحِم من، جدّ من است که تو قطع کردی. مگر پسرش است؟ چرا متوجّه نمی‌شویم؟ اگر دارد نفرین می‌کند که رحِمت قطع شود! می‌گوید: تو رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را کشتی. خدا وجود علی‌اکبر (علیه‌السلام) را مانند رسول ‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خلق کرده‌ است. این حرف امام‌ حسین (علیه‌السلام) خیلی حرف است! می‌گوید: «منطقاً، خَلقاً، خُلقاً علماً شبیهاً برسول ‌الله.» حالا نفرین می‌کند. آیا ما متوجّه می‌شویم؟ [۱۹]

امروز زمانی شده، دخترها می‌روند دنبال پسرها، خدا لعنت کند آن ‌کسی را که گفت رویتان را نگیرید! امروز اگر یک ‌جوانی خودش را حفظ کرد، والله قسم، این طبق علی‌اکبرِ امام‌ حسین (علیه‌السلام) است. [۲۰]

خدایا! این جوان‌ها را امشب، دعایشان را مستجاب کن!

خدایا! عاقبت‌شان را به ‌خیر کن!

خدایا! این‌ها از آن جوان‌ها باشند که پیرو آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) باشند!

خدایا! به ‌حقّ علی‌اکبرِ امام‌ حسین (علیه‌السلام) به این‌ها یک‌ نظر خصوصی بکن! [۲۱]


علاقه امام‌حسین به آقا علی‌اکبر به خاطر ولایتش بود[۲۲]

مبنای ولایت من این‌است که خلق نمی‌تواند این‌جوری قربانی کند در راه خدا مگر ولایت. ابراهیم خلق است. حسین (علیه‌السلام) است که قربانی می‌کند پسر عزیزش را، خلق این سعادت را ندارد؛ فقط خلق قبولی دارد. ابراهیم قبولی داشت به‌واسطه ولایت؛ اما چه کسی می‌تواند در مقابل خدا این‌جوری باشد؟ مگر این‌جور بچّه را؟ مگر اسماعیل است علی‌اکبر (علیه‌السلام)؟! می‌فرماید: «منطقاً شکلاً علماً برسول‌الله». حسین (علیه‌السلام) این بچّه را قربانی کرده در راه خدا. حاجی‌های عزیز! کجایید؟! چه فکرهایی می‌کنید؟!

حالا پیش آمد می‌گویم، امام‌حسین (علیه‌السلام) این‌قدر علاقه داشت به این جوانش. من دارم می‌گویم: عزیزان! شما هم باید همین‌جور باشید! محبّت به ولایت داشته‌باشید! چقدر جز می‌زنم! امام‌حسین (علیه‌السلام) علاقه‌ای که به علی‌اکبر (علیه‌السلام) داشت، مال ولایتش بود. چرا می‌گوید: «منطقاً علماً برسول‌الله». حالا وقتی آمد به میدان، همه گفتند: این رسول‌الله است‌، گفت: این علی‌ است. حالا یک‌چنین بچّه‌ای را قربانی می‌کند امام‌حسین (علیه‌السلام). تو چه قربانی می‌کنی؟ ما داریم چه‌کار می‌کنیم؟! کجاییم؟! ای حاجی‌های عزیز! توجّه داشته‌باشید! حریم خدا را نشکنید! حریم ولایت را نشکنید! [۲۳]

شما ببین این آقا علی‌اکبرِ امام‌حسین (علیه‌السلام)، امام‌حسین (علیه‌السلام) درباره‌اش چه می‌گوید؟ پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه گفته‌است؟ «عِلماً مَنطقاً برسول‌الله، شبیهاً برسول‌الله» این پسر امام است، این موسی مُبرقع هم پسر امام است، پسر جوادالائمه (علیه‌السلام) است. مگر این‌ها یک نور نیستند؟ چرا هیچ‌ چیزی درباره‌ موسی مُبرقع نیست؛ اما درباره آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) هست؟ هان؟ خدا به فقه و اصول کاری ندارد؛ اصل تأیید شدن است.

مگر این زید نیست که امام‌رضا (علیه‌السلام) به او می‌گوید: برادر! گول مردمان، بقّال‌های مدینه را نخور که به تو می‌گویند: پدرت امام است، برادرت امام است، خدا تو را می‌سوزاند! امام دارد به برادرش می‌گوید. والله قسم، من عقیده‌ام جدّاً این‌است که موهای علی‌اکبر (علیه‌السلام) از یوسف بهتر است؛ چون روایت داریم: او منطقاً و خلقاً به رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شبیه است؛ یعنی عین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را که نمی‌شود پیش یوسف گذاشت. علی‌اصغرِ امام‌حسین (علیه‌السلام) هم همین‌طور. آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) هم همین‌طور. [۲۴]

این کارها که دارید می‌کنید باید از یک‌جایی سرچشمه بگیرد؛ یعنی به توحید، به ولایت، به امر وصل باشد. شما مدّاح‌ها! بیایید افشاء کنید؛ نه از خودتان دربیاورید! آیا می‌دانید [منشأ] کفّ‌زدن کجاست که شما کفّ می‌زنید؟ سه‌جا کفّ زدند: یکی بالای بدن مبارک آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام)، امام‌حسین (علیه‌السلام) گفت: «منطقاً علماً برسول‌الله»، یک چنین کسی بوده آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام)؛ چون‌که آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) شهید شد، قاسم (علیه‌السلام) شهید شد، عون شهید شد، جعفر شهید شد، زینب (علیهاالسلام) نیامد در میدان؛ اما وقتی‌که آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) گفت: پدرجان! من هم رفتم، خداحافظ!

تا امام‌حسین (علیه‌السلام) حرکت کرد، زینب (علیهاالسلام) پشت سرش حرکت کرد، مُدام گفت «ولدی! ولدی! ولدی!» گفت مبادا برادرم سکته کند، این‌قدر کشتن آقا علی‌اکبر (علیه‌السلام) پیش آقا امام‌حسین (علیه‌السلام) مهمّ بود. آن‌جا کفّ زدند. آن‌ها کفّ زدند، تو هم کفّ بزن! تو هم جزء آن‌هایی! یک‌جا هم اُسرا وارد کوفه شدند، کفّ زدند؛ یک‌جا اُسرا وارد مجلس یزید شدند، کفّ زدند. آقای مدّاح! کفّ می‌زنی؟ حالا می‌خواهی چند نفر بخندند و برای چند نفر شعبده‌بازی درآوری، چه مدّاحی هستی تو؟! [۲۵]


یا علی

ارجاعات


فرمایش منتخب: هفتم محرم

فهرست امام رضا

امام صادق

مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

از هفتم‌محرّم نگذاشتند کسی در کربلا بیاید و برود، دور تا دور را محاصره کردند. ابن‌زیاد هم دستور داد که آب را به روی حسین و اصحابش ببندید! تا سُست شوند و از تشنگی از دنیا بروند! هزار سوار هم دور شریعه قرار داد. ببین چقدر بی‌انصاف است! عبیدالله‌بن‌زیاد حرام‌زاده در حرام‌زاده در حرام‌زاده بود؛ چون‌که مادرش [مرجانه] بدکاره بود، همه می‌گفتند که ابن‌زیاد پسر من است؛ به‌خاطر همین به او ابن‌زیاد می‌گفتند؛ یعنی کسی‌که چندین پدر دارد؛ نه این‌که اسم پدرش زیاد باشد و از طرف دیگر کسی‌که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشد، حرام‌زاده و از ولایت قطع است و توبه هم ندارد.

آخَر تو با امام‌حسین (علیه‌السلام) جنگ داری، بی‌انصاف! با این بچّه‌ها، با طفل شیرخوار چه‌کار داری؟! حالا به‌قول تو حسین کافر شده، آیا علی‌اکبر و علی‌اصغر، زینب و اُمّ‌کلثوم هم کافر شده‌اند؟ با بچّه‌ها و اهل‌خیمه چه‌کار داری؟! رَحم و انصاف نداری! وقتی علی (علیه‌السلام) نداری، رحم و انصاف هم نداری. چنان امر یزیدبن‌معاویه به این‌ها تزریق شده که هیچ‌چیز دیگری را نمی‌بینند مگر امر یزید را! خدا نکند شما هم این‌جوری شوید که امر خلق را اطاعت کنید؛ شما هم مشابه آن‌ها می‌شوید. [۲۶]

اگر امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «کلُّ یومٍ عاشورا»؛ یعنی همیشه عاشورا بوده؛ اما در آن‌روز افشا شد. وقتی آدم ابوالبشر مبتلا به ترک‌اولی شد و چهل‌سال گریه کرد، گفت: خدایا! توبه مرا قبول‌کن! خدا گفت: به آسمان نگاه کن! مرا به این پنج‌نور پاک قسم بده! این‌ها محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و علی (علیه‌السلام) و فاطمه (علیهاالسلام) و حسن (علیه‌السلام) و حسین (علیه‌السلام) هستند. آدم گفت: وقتی اسم حسین (علیه‌السلام) آمد، دلم شکست! آن‌وقت خدا روضه خواند؛ اوّل روضه‌خوانِ امام‌حسین (علیه‌السلام) خودِ خداست. گفت: یا آدم! این حسین است که او را در صحرای‌کربلا می‌کُشند و بدنش از تشنگی تَرَک‌تَرَک می‌شود.

عقیده ولایتی‌ام این‌است که امام‌حسین (علیه‌السلام) شب‌عاشورا آب خورد، پشت خیمه چاهی زد، تمام اصحاب غسل کردند، این جگرِ امام‌حسین (علیه‌السلام) است که تَرَک‌تَرَک می‌شود که چرا مردم بی‌دین شده‌اند و او را می‌کُشند؟! چرا امام‌شان را نمی‌شناسند تا بهشت بروند؟! امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌داند تمام این‌مردم جهنمی شده‌اند.

اگر می‌خواهید متوجّه این مطلب شوید، هیچ‌کجا امام‌حسین (علیه‌السلام) گریه نکرده، فقط وقتی رُو به اهل‌کوفه کرد و فرمود: برای چه مرا می‌کُشید؟! گفتند: «بُغضاً لِأبیک»: [به‌خاطر بُغضی که با پدرت، علی داریم]؛ آن‌وقت امام‌حسین (علیه‌السلام) شروع کرد به گریه‌کردن و دست به شمشیر کرد؛ چون دید همه آن‌ها کافر و جهنّمی شده‌اند. ببین عبادت‌کُنِ مقدّس، حواسش پیش عبادتش است؛ نه پیش ولایت! اهل‌کوفه بی‌ولایتی‌شان که همان بُغض امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود، در صحرای‌کربلا افشا شد. بترسید از این‌که بُغض علی (علیه‌السلام) داشته‌باشید؛ کجا حُبّ دارید؟ وقتی‌که امر را اطاعت کنید. حُبّ علی (علیه‌السلام) ایمان است و بُغضش کفر است. [۲۷]

اما در روز عاشورا امام‌حسین (علیه‌السلام) آب نخورد؛ چرا؟ دید خدا می‌خواهد با لب‌تشنه از دنیا برود، او هم امر خدا را اطاعت کرد؛ وگرنه آب در اختیارش است؛ همان‌طور که شب‌عاشورا آب خورد. نه تنها امام‌حسین (علیه‌السلام) که علی‌اصغر هم آب در اختیارش است؛ اصلاً یک عالم در اختیارشان است. مگر امام‌حسین (علیه‌السلام) به زَعفر نگفت نَفَس‌های لشکر ابن‌زیاد در قبضه قدرت من است؟! نه نَفَسِ این‌ها که نَفَس تمام خلقت در اختیار امام است. [۲۸]


فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


فرمایش منتخب: دهه محرم

فهرست امام رضا

امام صادق

مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

یکی دو سه‌ روز به ماه‌ محرّم کار داریم. رفقای‌ عزیز! من دلم می‌خواهد یک بهره‌ای از دهه‌ محرّم یا ماه‌ محرّم ببریم، نه بهره‌ای که تا حالا به ما نگفته‌اند یا ما تا حالا نفهمیده‌ایم؛ چون کسی‌که حرف ولایت می‌زند، باید ولایت در قلبش خطور کند. اگر خطور نکند و یک ولایت خیالی باشد، مبنای قرآن و مبنای امام را نمی‌داند. مبنای امام و مبنای قرآن یکی است. بیشتر ما، دهه‌ محرّم که می‌شود سیاه می‌پوشیم. به‌ اصطلاح، خودمان را شبیه عزادار می‌کنیم و گریه می‌کنیم، زنجیر می‌زنیم و سینه می‌زنیم. خب، همه این‌ها درست‌است؛ اما برای چه‌ کسی زنجیر و سینه می‌زنی؟ برای امام‌ حسین (علیه‌السلام)؟! آیا ما امام‌ حسین (علیه‌السلام) را شناختیم یا نه؟ امروز، برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) سینه می‌زنیم، پس‌ فردا، برای کسی دیگر می‌زنیم. امروز، برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) گریه می‌کنیم، پس‌ فردا برای یکی‌ دیگر گریه می‌کنیم. هیچ فرقی نمی‌کند؛ یعنی مغز ما کشش ولایت ندارد. پدرمان این‌جور می‌کرده، ما هم می‌کنیم. آن خانم، مادرش گریه می‌کرده، دائم به سینه‌اش می‌زده، او هم می‌زند. من دلم می‌خواهد که رفقای‌ عزیز، یک اندازه‌ای گوش بدهند و تفکّر داشته‌باشند.

این نوحه‌خوان‌ها، روضه‌خوان‌ها، وقتی محرّم می‌آید، خوشحال هستند. روضه‌خوان‌ها از غنیمت‌جمع‌کن‌های کربلا هستند. یک منبری پیش من آمده، من دیدم دارد می‌رقصد. به‌ من می‌گوید: حاج‌ حسین! فلان‌جا این‌قدر پول گرفتم، فلان‌جا آن‌قدر گرفتم. داشت می‌رقصید، غنیمت‌جمع‌کن است. اوّل‌محرّم که می‌شود، (ما نمی‌گوییم این عیب دارد) مردم سیاه می‌پوشند و سینه می‌زنند و زنجیر می‌زنند. همه این‌ها درست‌است؛ اما ما باید امام‌ حسین (علیه‌السلام) را بشناسیم و ببینیم امام‌ حسین (علیه‌السلام) برای چه کربلا آمده‌است؟ [۲۹]

محرّم آمد و ماهم عزا شدحسینم وارد کرب‌وبلا شد

این دهه‌ محرّم، مصیبت، مثل ولایت بر قلب دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نازل می‌شود. این ناراحتی به تمام ائمه (علیهم‌السلام) به عرشیان، آسمان، ملائکه، بهشت و فردوس و جهنّم نازل می‌شود. توجّه کنید که به شما هم نازل بشود؛ آن‌وقت لکّه‌ اشکی بریزید، هر گناهی داشته‌ باشید، آمرزیده می‌شوید؛ اما به دشمنان زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) و اهل‌ تسنّن نازل نمی‌شود. اگر خنده و شوخی بی‌امر کردید، آن نازل نشده. مؤمن باید قلبش ناراحت و مریض باشد؛ تا وقتی‌که امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید و قلبش را با احقاق حقّ شفا بدهد. والله، بالله، آن مصیبت خودِ قرآن است که به قلب شما نازل می‌شود. «أنا قرآن‌النّاطق» الآن محرّم است، یک گوشه‌ای بروید! اشکی برای امام‌ حسین (علیه‌السلام) بریزید! آن «ذبح‌ العظیم» می‌شود. اصلاً تو خودت روضه هستی، بنشین و با امام‌ حسین (علیه‌السلام) حرف بزن! من عاشورا به بیابان می‌رفتم، جایی‌که کسی نبود، می‌نشستم و با امام‌حسین (علیه‌السلام) حرف می‌زدم و گریه می‌کردم، حالی داشتم. به شما می‌گوید: بُکاء داشته‌باش! گوشه‌ای بنشین و ناراحت باش! این دهه را فرق بگذار؛ تا حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) برایت فرق بگذارد و تو را با غمش که غم امام‌ حسین (علیه‌السلام) است شریک کند. زینب اسیر است، گریه می‌کند، به‌ حساب زهرای‌ عزیز (علیهاالسلام) بگذار! بگو: زهراجان! بچّه‌هایت در بیابان هستند، گریان‌اند. ما این دهه، تلویزیون و ویدیو و ماهواره را کنار گذاشتیم. [۳۰]

رفقای‌ عزیز! هر عزا و غمی، مرگ هر عزیزی تمامی دارد، این‌ها عزاهای خلقی است که یک‌ سال یا دو سال یا سه‌ سال است. اما عزای امام‌ حسین (علیه‌السلام) خلقتی است که در قلب پیرزن‌ها و پیرمردها و بچّه‌ها می‌جوشد و تمامی ندارد. مثل ولایت که در تمام خلقت قسمت‌بندی است، عزای امام‌ حسین (علیه‌السلام) هم به آسمان و زمین، ملائکه، عرش و فرش، جنّ و انس داده شده‌ است. [۳۱] عزاداری یعنی این‌که عزا داشته‌ باشید که ائمه (علیهم‌السلام) را نمی‌شناسید. روضه یعنی تمام روزنه‌هایی که به دین شما حمله می‌کند، از خیال و منیّت، حسادت و بخل، کینه و طمع و دروغ، به‌ خصوص نگاه بد و دنبال خلق‌ رفتن را کور کنید؛ باید مواظب این روزنه‌ها باشید. [۳۲]

عاشورا بوده. این عاشورا که جلو می‌آید برای من و شماست که پولی بدهیم تا آمرزیده‌ شویم. از زمان آدم هم نقل بوده، عاشورا نجات من و شماست. عاشورا که تمام نشده، شما تمام شدید که کمک به کسی نکردید، دل کسی را خوش نکردید. این حرف‌ها را بایگانی نکنید، هر دفعه این پرونده‌ها را جلو بیاورید. یک‌ وقت امام‌ حسین (علیه‌السلام) و اسیری حضرت‌ زینب (علیهاالسلام)، یک‌ وقت آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) و حضرت‌ قاسم، آقا علی‌اکبر و آقا علی‌اصغر، سکینه و رقیّه؛ ببین تمام این‌ها فدای ولایت شدند. این دهه با این‌ها بیتوته داشته‌ باشید. یک‌ وقتی برای خودتان داشته‌ باشید که با این‌ها حرف بزنید! نتیجه بیتوته رشد ولایت، رشد امام‌شناسی، رشد متقی‌شناسی، رشد علی‌خواهی و افشای علی (علیه‌السلام) است.

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


اخلاق

خودت را نجات بده! آرام باش![۳۳]

عزیز من! این‌قدر این‌طرف و آن‌طرف نزن! یک ‌کار داری، دو تا کار داری، سه تا کار داری، دوباره چه‌ کار می‌خواهی بکنی؟ اولاد یا کافر است یا منافق یا مؤمن؛ چرا این‌قدر دست و پا می‌زنی؟ عزیز من! خودت را نجات بده! عزیز من! خودت را نجات بده! وقتی تو هی دور خودت جمع کردی، فکرت هم متلاشی می‌شود. این ‌کار و این ‌کار و این‌ کار، آرام باش! حالا تو باید پرچم شکر داشته‌ باشی! کسری‌هایت را درست ‌کن! هستی‌ات را درست ‌کن! کجا این‌قدر این‌طرف و آن‌طرف می‌زنی؟ مگر نزدند؟ چه کردند؟ راضی و قانع باش! یک‌ احتمال بده که ملک‌الموت جانت را می‌گیرد، چه ‌کار می‌کنی؟ چند جا را مایه گذاشتی؟ این‌جا را که گذاشتی، این‌جا که گذاشتی، چه‌ کار می‌کنی؟ خودت را نجات بده! آرام باش! یک ماشین داری، خانه ‌داری، زندگی داری، امورت دارد می‌گذرد. [۳۴]

«إنّما أموالکم و أولادکم فتنة»[۳۵] خدا می‌گوید، قرآن می‌گوید: این مال فتنه است، اولاد فتنه است. می‌داند تو این‌قدر علاقه به بچه‌ات داری، می‌داند این‌قدر علاقه به‌ دنیا داری؛ حالا اعلام می‌کند که فتنه است. تمام این حرف‌هایی که می‌زنم، برای مال حرام می‌زنم. آقاجان من! که توی اداره‌ای و رشوه گرفته‌ای، می‌دانی چه ‌کار کردی با نمازت، با روزه‌ات، با حَجّت؟ تمام باطل است. [۳۶]

در حِجر حضرت‌ اسماعیل گفتم: خدایا! دل مرا پاک‌سازی کن، آن‌چه که به غیرِ توست؛ تاحتی مِهر اولادم را بیرون کن! آخر اولاد یک مِهری دارد، این ‌را به شما بگویم، من خیال می‌کنم آخرین چیزی که از دل آدم بیرون بِرود، مِهر اولاد است، خیلی مِهرش کارساز است.

گفتم: اگر به غیرِ توست بیرون کن! من اولاد نمی‌خواهم، من تو را می‌خواهم، امرت را می‌خواهم. بعد گفتم: خدایا! ممکن‌ است این‌جوری باشد، صالحش کن! من می‌خواهم یک عمری با بچه‌هایم بسازم، این‌ها را سالم کن! این‌ها را با ولایت کن! آن‌جا می‌روید، سلیقه داشته ‌باشید؛ خودش ایجاد می‌کند. گفتم این دوازده ‌امام، چهارده ‌معصوم (علیه‌السلام) و آن‌ها که دنبال این‌ها می‌آیند، اگر اولادم دنبال این‌ها نمی‌آید بیرونش کن! من همین‌جور هم هستم، یک کسی‌که اسمش را اصلاً بلد نیستم، یک‌وقت می‌بینی این‌قدر دوستش دارم. گفتم اگر به ‌غیر این ‌است از من دور کن! این‌جا می‌آیند، یک ‌سال، دو سال هستند، می‌روند؛ من دلم می‌سوزد، می‌گویم آن ‌که من گفتم، این‌ نیست.

عزیز من! آن‌جا کارسازی کنید، آن‌جا متوجه باشید چه بخواهید! البته من نمی‌گویم مال دنیا نخواهید. می‌گویم: خدایا! به ‌قدر کفایت به ما بِده. خدایا! به ما بِده، آبرویمان توی مردم نریزد. خدایا! از برای مال دنیا دستمان پیش نامرد دراز نباشد. خدایا! ما را در فقر و فلاکت قرار نَده که دستمان پیش اجنبی دراز باشد. [۳۷]

اگر من بچه‌ام را می‌خواهم، «إنّه لیس من اهلک» نیست. خدا می‌داند، یکی‌شان یک‌وقت چند سال پیش گفت: تو فلانی را بهتر می‌خواهی. گفتم: به ‌دینم، اگر تو بهتر باشی، من تو را می‌خواهم. من اصلاً اولادی هم حالی‌ام نیست. اصلاً اولادی هم حالی‌ام نیست که این اولاد من است. هر که می‌خواهد باشد. هر کس ببینم تقوایش بیشتر است، ولایتش استوارتر است، من خادم او هستم؛ نه که دوستش داشته ‌باشم. [۳۸]

من آن‌جا بالای سرِ امام‌ حسین (علیه‌السلام) رفتم، گفتم: خدایا! به‌ حق حسین، به‌ حق آن راهی که امام‌ حسین (علیه‌السلام) رفت، آن راه توست؛ یعنی امر تو از هر چیزی مهم‌تر است. امام‌ حسین (علیه‌السلام) امر تو را اطاعت می‌کند، امرِ توست. بعد گفتم: خدایا! به‌ حق صاحب این قبر، آن‌هایی که دنبال این نمی‌آیند، از من دور کن! اگر اولادم هست، من اولاد هم نمی‌خواهم، من تو را می‌خواهم، امر تو را می‌خواهم؛ آن‌ها که دنبال تو می‌آیند، آن‌ها که امر تو را اطاعت می‌کنند، من آن‌ها را می‌خواهم؛ والله! تاحتی اولادم را گفتم. [۳۹]


فهرست فرمایشات منتخب

یا علی

ارجاعات


بیتوته و نجوا با ولایت

نجوا با ولایت، امرش را اطاعت کردن است[۳۳]

بیایید با علی (علیه‌السلام) نجوا کنید! بیایید با زهرا (علیهاالسلام) نجوا کنید! بیایید با قرآن نجوا کنید! از کجا نجوا می‌کنی؟ امر آن‌ را اطاعت ‌کن! شما اگر بخواهید به جایی برسید، باید با امر نجوا کنید! اگر علی (علیه‌السلام) گفتی، باید بدانی داری یک کُرات را صدا می‌زنی، اگر علی‌ بن‌ موسی ‌الرضا (علیه‌السلام) گفتی، باید بدانی که یک کُرات تماماً در اختیار علی ‌بن‌ موسی ‌الرضا (علیه‌السلام) است. اگر خدا گفتی، ببین، علی ‌بن ‌موسی ‌الرضا (علیه‌السلام)، دوازده‌ امام (علیهم‌السلام) در اختیار خدا هستند؛ این‌جور باید بگویی: «السلام علیک یا علی ‌بن ‌موسی‌ الرضا»، چه می‌گویی؟ حالا خدا نکند ما جدا شویم، وقتی گناه کردی، جدا می‌شوی.

جوانان‌ عزیز! قربانتان بروم، اگر گناه کردی، باز هم توبه کن، وصل می‌شوی. اگر یک گناهی کردید، آن گناه پیش شما خیلی بزرگ نباشد، خدا پیش شما بزرگ باشد، فوری توبه کنید، شما فوراً باز به کُر اتصال می‌شوید. چرا؟ تو خودت کُر هستی. اصلاً، شیعه خودش کُر است؛ اما چطور کُر است؟ به کُر اتصال است. شیعه نمی‌تواند دست نجس در این بزند، از کُر جدا می‌شود. چرا؟ نجاست دنیا، گناه است، تا نجس می‌شوی، فوراً عظمت خدا را ببین. می‌گوید: من فلان کار را کردم، نمی‌دانم خدا مرا می‌آمرزد یا نه؟! خدا همه ‌چیز به تو داده به ‌غیر عقل! چرا تو را نمی‌آمرزد؟ چرا دارد به تو می‌گوید «اُدعونی»؟ حالا ببین، من یک ‌کمی عظمت خدا را به شما گفتم. عزیزان من، قربانتان بروم، ببین، من دارم چه به شما می‌گویم؟

خدا شاه‌آبادی را تأیید کند، می‌گفت: ما چندین ‌سال پیش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بودیم، بیرون آمدیم، ناراحت بودیم. گفت: وقتی پیش شما آمدیم، دیدیم ما پیش علی (علیه‌السلام) بودیم؛ اما علی (علیه‌السلام) را نمی‌شناختیم، علی (علیه‌السلام) را خلق حساب می‌کردیم. گفت: الحمد لله که ما از کنار قبر علی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمدیم به تو برخوردیم، حالا علی‌شناس شدیم. حالا یک علی (علیه‌السلام) که می‌گویی، خدا ملَک برای تو خلق می‌کند، «أستغفر الله» می‌گوید.

تو کنار قبر علی (علیه‌السلام)، علی (علیه‌السلام) را نشناسی، چه فایده‌ای دارد؟ مگر هفده، هجده ‌سال پیش چهار امام نبودند و اهل‌ آتش شدند؟ ما باید این‌ها را بشناسیم. عقیده من این‌ است که شناسایی این‌ها باید با ادب بگویی علی! وقتی می‌خواهی بگویی علی! ببین، به یک ماوراء باید بگویی علی! آن‌قدر علی (علیه‌السلام) قیمت دارد که خدا، یک ماوراء را کنار می‌گذارد! می‌گوید: به عزت و جلالم، اگر ثواب انس و جنّ کنی، علی (علیه‌السلام) را دوست نداشته‌ باشی، تو را کنار می‌گذارم. مگر کنار گذاشتن عبادت شوخی است؟

خدا خیلی رئوف است؛ اما برای علی (علیه‌السلام) غیور است؛ خدا خیلی رئوف است؛ اما برای ولایت غیور است، همه را می‌سوزاند. چرا؟ ولایت مقصدش است. تو با مقصد خدا طرف هستی. تو مقصد خدا را کنار گذاشتی، آیا می‌دانی که چه گناهی کردی؟ اما اگر علی (علیه‌السلام) را بپذیری، خدا هم تو را می‌پذیرد. این گناهان چیزی نیست. (یک ‌دفعه گفتم، حالا روی مناسبت می‌گویم:) گناه کبیره، گناه بی‌ولایتی است.

عزیزان من! برو بگیر دیگر بخواب. کجایی تو؟ اصلاً چه هستی؟ تو اشرف مخلوقاتی، این‌قدر خودت را اذیت نکن! خسته‌ای بگیر بخواب! من که می‌بینی نماز شب می‌خوانم، من یک بیکاره مملکت هستم. اصلاً تو خودت نمازی، اصلاً تو خودت رکوعی، اصلاً تو خودت سجودی، اصلاً خودت زیارتی، اصلاً خودت عبادتی؛ اما باید تسلیم ولایت باشی، چه داری می‌گویی؟ کجایی؟

چرا خودت رکوعی؟ چرا خودت سجودی؟ تو الآن این‌جا که هستی به‌ فکر مستضعف هستی، به‌ فکر مردم هستی، به ‌فکر این هستی که یکی را نجات بدهی. اصلاً بشر به جایی می‌رسد که خودش ریسمان حبل‌المتین می‌شود، (امروز دارم یک حرف‌های بالا برای شما می‌زنم، ثابت هم می‌کنم) چرا؟ می‌گوید: ریسمان حبل‌المتین؛ یعنی به دوازده‌ امام، چهارده ‌معصوم (علیهم‌السلام) چنگ بزنی؛ خب، تو وقتی به دوازده ‌امام، چهارده‌ معصوم (علیهم‌السلام) چنگ بزنی، مگر دست تو به آن ‌نیست؟ آن‌وقت صادراتت هم امر آن‌ها می‌شود؛ پس تو خودت ریسمان می‌شوی. توجه کنید من امروز دارم چه می‌گویم؟

خیلی نمی‌خواهد این‌طرف و آن‌طرف بزنید. عبادتی نشوید؛ اطاعتی بشوید. الآن برای چه شما آمدید این‌جا؟ چرا می‌گفت اسم من را بنویس، اسم من را بنویس؟ من کِیف می‌کردم از این حرف‌ها. گفتم: خدایا! یا امام زمان! ای‌خدا، این‌ها محض تو و محض علی ‌بن‌ موسی‌ الرضا (علیهماالسلام) می‌آیند، یک ‌چیز هم به‌ من بده، این‌ها محض من هم دارند می‌آیند؛ نه محض من، حرف من که نیست، من را باید سینه دیوار زد، محض این حرف‌ها دارند می‌آیند. خب، شما به وحی اتصال هستید، به ولایت اتصال هستید. حالیتان بشود من دارم چه می‌گویم، داد بزنم؟ باباجان من! تو هدایتی، تو اصلاً مکه‌ای، تو منایی، تو خانه خدایی، تو حرم امام‌حسین (علیه‌السلام) هستی.

چرا قدردانی نمی‌کنی؟ چرا شکرانه نمی‌کنی؟ مگر حرم چیست؟ مگر خانه ‌خدا چیست؟ جماد است؛ کمال نیست. ولایت کمال است. تو الآن ولایت داری، کمال هستی، آن جماد است. (من نمی‌خواهم به خانه جسارت کنم، بفهمید حرف من چیست؟) چرا می‌گوید اگر به یک مؤمن توهین کنی، خانه مرا خراب کردی؟ پس خانه جماد است، تو کمالی؛ اما کمالت این ‌است که اتصال به علی (علیه‌السلام) باشی، کمال تو این‌ است که اتصال به علی ‌بن‌ موسی ‌الرضا (علیه‌السلام) باشی، کمالت این ‌است اتصال به زهرا (علیهاالسلام) باشی.

بیایی زهرا (علیهاالسلام) را یاری کنی، بیایی پهلو شکسته را یاری کنی، بیایی محسن سقط‌ شده را یاری کنی، بیایی سیلی ‌خورده را یاری کنی. یاری این‌ است که ما همسر عزیزش را به ولیّ ‌الله‌ الأعظم قبول کنیم. آن جسارت‌ها را نبینیم، آن عظمت ولایت را ببینیم. آن مثل یک قرآنی است که زیر دست و پای الاغ‌ها پاره شده ‌است. ولایت این‌طوری شد، پَر پَر شد. خدا لعنت کند آن ‌کسی را که پَر پَر کرد؛ آن عمر است و ابابکر. توجه می‌کنید من چه می‌گویم؟ [۴۰]


یا علی

ارجاعات


سخنی با خانمها

شوهرانتان را از آوردن مهمان مؤمن منع نکنید[۴۱]

خانم‌های عزیز! خواهش می‌کنم، تمنا می‌کنم، والله! بالله! من دوست شما هستم، یعنی می‌خواهم شما را دوش ‌به‌ دوش حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) ببرم. حالا اگر این مرد بزرگوار شما، می‌خواهد یک کاری کند، یک‌ نفر را می‌خواهد مهمان کند، تو نه نگو! این‌قدر ناراحتی ایجاد نکن! خدا می‌داند یک‌وقت می‌بینی خدا نعمتش را از تو می‌گیرد.

مگر این روایت نیست که زنی بود که برای مردش مشکل به‌وجود می‌آورد. می‌گفت: مهمان نیاید. آن‌ مرد موضوع را به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت، پیغمبر گفت: وقتی مهمان مؤمن وارد خانه می‌شود نگاه کن، ببین چه می‌بینی! نگاه کرد؛ دید تمام جان این مهمان نور است و نعمت. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: حالا وقتی بیرون می‌رود نگاه کن! دید آنچه که مار و عقرب و حشرات است به این مهمان چسبیده ‌است و دارد می‌رود. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: خدا گفت من به‌ واسطه این مهمان مؤمن، نعمتم را زیاد می‌کنم و تمام این چیزها را از خانه بیرون می‌برم.

خانم‌های عزیز! اگر یک مهمان مؤمن در خانه شما بیاید، هر لقمه‌ای که می‌خورد و می‌برد، ثواب حجّ و عمره برای شما نوشته می‌شود. تو میزبان یک مؤمن باش! اگر میزبان یک مؤمن شدی، میزبان خدا شدی.

من سراغ دارم والله! شخصی هست که اگر بخواهد یک مهمان بیاورد، باید برای راضی کردن زنش، یک چیزی بخرد، چادر بخرد؛ اما من خانمی هم سراغ دارم، والله! اگر مهمان بخواهد بیاید، هنوز شوهرش نفهمیده، بنده‌ خدا می‌رود، از پولی که یک‌وقت شوهرش به او داده، به بچه‌اش می‌دهد و می‌گوید این آقایت می‌خواهد مهمان بیاورد، توجه ندارد، این تدارکات در خانه نیست؛ می‌خرد توی یخچال می‌گذارد! [۴۲]

قربان عقیده‌ بعضی خانم‌ها که به یک مؤمن خدمت می‌کنند، چیز درست می‌کنند، غذا می‌پزند. ولایت است که این خانم را حرکت می‌دهد که یک‌ چیزی را با علاقه درست می‌کند. او خودش را نمی‌تواند فدای ولایت کند، مالش را فدا می‌کند. والله! این خانم اتصال به ولایت است، به حضرت ‌عباس! اتصال به ولایت است؛ یعنی این خانم کنیز حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) است، مانند فضه است. فضه خاک در مقابلش جواهر می‌شد؛ اما چادرش پینه داشت، کفشش پینه داشت. به او می‌گفتند: خانم! تو همه این‌ها برایت طلاست، می‌گفت: مگر ممکن ‌است که من چادرم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ مگر ممکن ‌است من کفشم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ کفشش را می‌دوخت، پینه روی پینه می‌زد. این خانم هم که این ‌کارها را می‌کند همان عقیده را دارد، ببین چه ‌جور دارد می‌سازد؟ کجایی ای برادر؟! اصلاً فضه نمی‌خواست برتری به زهرا (علیهاالسلام) داشته‌ باشد. [۴۳]


یا علی

ارجاعات


کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. سخنرانی اصول دین و سلامت ولایت 78 و تولید حکومت الله، امر است ۸۲ و در محضر خدا؛ در امر ولایت 87، در محضر خدا؛ در امر ولایت 87 و عاشورای 87 و امر امانت است 84 و حبل المتین ۸۱ و ارتباط و درخواست از امام‌رضا 89 و حرکت امام‌حسین از مدینه به مکه 84 و عاشورای 77
  2. حبل‌المتین 81 (دقیقه 52) و تولید حکومت الله، امر است 82 (دقیقه 50)
  3. کتاب افشای ولایت
  4. شناخت امام 88 و اصول‌دین و سلامت‌ولایت 78 و تولید حکومت الله، امر است 82 و حبل‌المتین 81 و عاشورای 77
  5. عاشورای ۸۴ (دقیقه ۴۷) و حرکت امام حسین از مدینه به مکّه ۸۳ (دقیقه ۲۵ و ۳۱)
  6. درخواست از امام رضا ۸۹
  7. عاشورای 84
  8. حرکت امام حسین 83
  9. درخواست از امام رضا 89
  10. حرکت امام حسین 83 و حجّ یا آیینه ولایت 79
  11. حضرت یوسف 88
  12. امر امانت است ۸۴ (دقیقه ۴۹ و ۵۱ و ۵۷) و تفکّر یا عمود نور (دقیقه ۴۱)
  13. (سوره الكهف، آیه 11)
  14. امر امانت است 84
  15. تولّی و برائت 75
  16. امر امانت است 84 و شب تاسوعای 86
  17. اربعین ۷۸
  18. عصاره عاشورا 82
  19. تفکّر یا عمود نور 78
  20. انسان باید روح شود 82
  21. مبعث 89
  22. حجّ یا آینه ولایت ۷۹ (دقیقه۴۷) و ناراحتی از حرف خلق (کوثر) ۷۴ (دقیقه ۳۹) و نیمه‌شعبان ۸۷ (دقیقه ۱۳)
  23. حجّ یا آینه ولایت 79
  24. العلمُ نور 78 و ناراحتی از حرف خلق (کوثر) 74
  25. نیمه‌شعبان ۸۷
  26. عاشورای 87 و روضه امام‌حسین 94
  27. حج ابراهیمی 78 و عاشورای 84
  28. شب قدر؛ جاذبه ولایت 85
  29. شناخت امام‌حسین و محرم 74
  30. کتاب حر
  31. عاشورای 88؛ ارتباط
  32. کتاب جامع ولایت
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱
  34. مقدسی (خدشه‌های تفکر 80
  35. (سوره الأنفال، آیه 28)
  36. ولایت قدر است 82
  37. حج ابراهیمی ۷۸
  38. شب‌های رمضان ۸۸
  39. پرچم امر و پرچم من 78
  40. علی علی 84
  41. مشهد ۸۲، تبلیغ ولایت (دقیقه37 و 39) و عصاره تمام عصاره‌ها ولایت است ۸۴ (شناخت ولایت) (دقیقه 35)
  42. مشهد ۸۲؛ تبلیغ ولایت
  43. عصاره تمام عصاره‌ها، ولایت است (شناخت ولایت) 84
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه