صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
| سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
| − | {{فرمایش منتخب|عنوان=امام حسن | + | {{فرمایش منتخب|عنوان=امام حسن عسکری|فهرست=|بخش=دارد}} |
نسخهٔ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۵، ساعت ۰۲:۳۴
فرمایش منتخب: امام حسن عسکری
فهرست امام رضا
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
امام حسنعسگری، حافظ ولایت[۱]
آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام)، عسکر که میگویند؛ یعنی دور خانه ایشان از طرف خلیفه وقت محاصره بود که از ایشان فرزندی بهوجود نیاید. عسکر؛ یعنی لشگر؛ چون از قبل گفتهبودند شخصی است که میآید و احقاق حقّ از دشمنان حضرتزهرا (علیهاالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) میکند. آنها [خلفاء] این حرفها را یک اندازهای قبول دارند؛ اما تقدیر خدا را قبول ندارند که امامزمان (عجلاللهفرجه) میآید و خلاصه عالَمی را میگیرد؛ خدا عالَم را در اختیار امامزمان (عجلاللهفرجه) میگذارد و اینها روی اینکه خلافت و سلطنتشان بههم نخورد، دور خانه آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) را محاصره کردند، همیشه مواظب بودند، کارآگاههای زن آنجا میآمدند که مبادا خانم ایشان بهاصطلاح حامله شود. [۲]
حالا ببین آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) چهکار میکند؟! اگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) یکشب جای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) خوابید و ولایت را حفظ کرد، امامحسنعسکری (علیهالسلام) سالهای سال دارد امامزمان (عجلاللهفرجه) را حفظ میکند، آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) چقدر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین است! دارد جانِ یکچنین کسی را، یکچنین وجودی را، یکچنین ممکنی را که مثلش در تمام خلقت نیست، حفظ میکند!
حالا عزیز من! ببین چه میگویم؟ آنمرد نادان میخواهد چشم به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بزند و او را نابود کند، بدچشمترینِ مردم است! اگر به کوه چشم بزند، متلاشی میشود! حالا پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمده، فوراً جبرئیل نازل میشود، میگوید ای رسول من! این کلام را بخوان: «وَ جَعلنا مِن بَین أیدیهم سَدّاً و مِن خَلفِهم سَدّاً فأغشَیناهُم فَهُم لایُبصِرون.»[۳] آنشخص میآید و میگوید: ای محمّد! عجب چشمهایی داری! دوباره تکرار میکند. سپس میگوید: «لا إله إلّا الله، محمّد رسولالله» پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باید آیه «وَ جَعَلنا مِن بَین أیدیهِم سَدّاً و مِن خَلفِهم سَدّاً فأغشَیناهُم فَهُم لایُبصِرون»[۳] بخواند؛ اما امامزمان (عجلاللهفرجه) خودش آیات است. صدها بار در خانهاش ریختند و او را ندیدند! آیا امامزمان (عجلاللهفرجه) آیه «وَ جَعَلنا مِن بَین أیدیهم»[۳] خواند؟! امامزمان (عجلاللهفرجه) خودش قرآن است، قرآنناطق است. حالا شما بگو مگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اینطوری نیست؟! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افشاکن است، صدها بار در خانه امامحسنعسکری (علیهالسلام) ریختند، مگر امامزمان (عجلاللهفرجه) را دیدند؟! مگر آنجا نبود؟! چقدر نرگسخاتون امامزمان (عجلاللهفرجه) را حفظ کرده! هر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین است! پس پدر و مادرِ امامزمان (عجلاللهفرجه) صدها شب مواظبِ ایشان بودند؛ البتّه خدا هم مواظب است. یکچیزهایی است که خدا در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افشا کرد؛ اما حقیقتش پیش حجّت خداست. امام خودش افشاست؛ اما رسول باید ولایت را افشا کند. [۴]
آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) روایت داریم: چهار صد گوسفند، دو هزار گوسفند، بعضی میگویند تا چهار هزار گوسفند برای امامزمان (عجلاللهفرجه) قربانی و عقیقه میکرد. امام دارد یاد من و شما میدهد. ما چهکار میکنیم؟! کجای کار هستیم؟! حالا روایتش را میگویم: آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) پول چهار صد گوسفند را به قمیها داد و گفت: برو آنها را در قم بکُش و به دوستانمان بده؛ اما آنجایی که اهلتسنّن هستند، آنها را نکُش!
رفقایعزیز! شما باید برای ندای امامزمان (عجلاللهفرجه) مجهّز باشید؛ آنوقت جوابتان را میدهد، اگر آنموقع امامزمان (عجلاللهفرجه) نایب داشته، حالا خودش است، جوابتان را میدهد؛ اما آنچیزی که میخواهید باید فدای امر کنید! اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) شیعه را نخواهد، چهکسی را بخواهد؟! ولی باید امرش را اطاعت کنید! حرف خیلی قشنگ است! والله! اگر امروز نایب امامزمان (عجلاللهفرجه) نیست، خودش هست و جوابتان را میدهد، یککاری با او داشتم، دو شب گذشت و جوابم نیامد، رفتم به آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) گفتم: آقا! تمام خلقت بهوجود پسر تو سرِ پاست، اگر نباشد، تمام خلقت فروریزان میشود؛ اما با تمام درجهاش باید امر تو را اطاعت کند، امر کن جواب مرا بدهد. امام خودش یادت میدهد که چهجوری با او حرف بزنی؟ به حضرتعباس! فردا شب جوابم را داد، تو چه داری میگویی؟! تو سنخه پول هستی! تو سنخه این هستی که برای دل و خیالاتت مجلس بگیری! از مجلس دل و خیالات بیا بیرون! از آمال و آرزو بیا بیرون! به روح تمام انبیاء! من همه را فدا میکنم و از دنیا فانی میشوم. مجهّز یعنیچه؟! یعنی مُجوّز داشتهباشید، مجهّز باشید؛ وقتی برای امر صدایتان زد، بِدوید، شما کجا میدوید؟! آنچه را که علاقه در تمام خلقت است، باید کنار بریزید و بگویید امامزمان! یک جان دارید، بخواهید فدایش کنید؛ آنوقت ببینید او را میبینید یا نه؟! به حضرتعباس! جوابتان را میدهد؛ اما اینجوری باشید. کداممان هستیم؟! آن بشری که اینجور است، باید تمام آنچه که در دستش است، امرِ آنها باشد؛ یعنی تمام اینها در نزدش موقّت باشد، مالتان، زنتان، دخترتان و پسرتان، کارگاهتان، کارخانهتان موقّت باشد، آنچه را که دارید موقّت باشد، با امر با اینها کار کنید؛ یعنی با عدالت؛ اما وقتی آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) آمد، باید تمام اینها را بگذارید و بِدَوید؛ میدوید یا نه؟! [۵]
وقایع ولادت آقا امامزمان[۶]
رفقایعزیز! چطور به اینجا برسیم که امر را اطاعت کنیم؟ باید هر چیزی که در درونتان است را دور بریزید! فقط امر را ببینید! در تمام خلقت امر خدا، امر رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، امر علی ولیّالله (علیهالسلام) و الآن امر ولیّاللهالأعظم امامزمان (عجلاللهفرجه) را ببینید! آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام) چهکار میکند؟ هر کسی از قم به زیارت ایشان در شهر سامرا میرفت، پولی به او میداد و میفرمود: برو قم، آنجا گوسفند بکش و بده به دوستان ما که بخورند؛ چونکه در سامرا همه سُنّی بودند. روایت صحیح داریم که حضرت فرمود: در قم چهارصد گوسفند بکشید و برای پسرم عقیقه کنید! شما هم بیایید اینکار را بکنید! چرا امر امام را اطاعت نمیکنید؟ امر امام اطاعتکردن خیلی مشکل است. [۷]
حالا ببینید من به شما چه میگویم؟ آقا امامحسنعسکری (علیهالسلام)، عسکر که میگویند؛ یعنی از طرف خلیفه وقت، دور خانه ایشان محاصره بود که از ایشان فرزندی بهوجود نیاید؛ چونکه گفتهبودند شخصی است که میآید، عالم را میگیرد و عالم در اختیارش میشود. خلفاء یک اندازهای این حرفها را قبول دارند؛ اما تقدیر خدا را قبول ندارند؛ اینها برای اینکه خلافت و سلطنتشان بههم نخورد، همیشه مواظب بودند، مثلاً کارآگاههای زن به خانه امام میآمدند که مبادا خانم ایشان حامله باشد؛ تا اینکه شبی عمّه امامزمان، منزل امامحسنعسکری (علیهالسلام) تشریف داشت، حضرت فرمود: امشب اینجا بمان! خدا به ما پسری میدهد که وصیّ من است. گفت از چهکسی؟ فرمود: از نرگس، گفت: نرگس که اثر حمل ندارد، فرمود: مثل مادر موسی میماند که اثر حمل به او ظاهر نبود. خلاصه، نصفشب شد، عمّه دید که خبری نیست، حضرت صدا زد و فرمود: شکّ نکن! الآن میآید. روایت داریم: یکدفعه انگار دیواری جلوی عمّهاش کشیدهشد، این آقازاده بهوجود بود، بهاصطلاح به عرصه دنیا ظاهر شد. [۲] حالا عمّه میگوید: دیدیم که حضرت چشمهایش را باز نمیکند و مادرش ناراحت است. امامحسنعسکری (علیهالسلام) صدا زد: عمّهجان! فرزندم را بیاور! وقتی او را آورد، چشمانش را به روی مبارک پدرش باز کرد؛ یعنی به روی ولایت باز کرد. ببین خودش ولیّ است؛ اما نگاهش را به روی دنیا باز نکرد. مؤمن هم نباید اینقدر نگاهش را بهدنیا بکند. اگر شما چشم ولایتتان را در کار انداختید، ولیّاللهالأعظم امامزمان را (عجلاللهفرجه) دارید میبینید. [۸] حالا عمّه دید که سه، چهار تا از این مرغهای خیلی بزرگ روی دیوارند، به نرگس گفت: فرزند را قایم کن که مبادا این مرغها او را ببرند، اگر در خانه بپرند، فرزند را با خود میبرند. امامحسنعسکری (علیهالسلام) فرمود: فرزندم را بیاور! تا آورد، آن چند پرنده او را با خود بردند. نرگس و عمّه هیجان کردند، حضرت فرمود: عزیز من! این پرندهها جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل بودند، پسرم را بردند تا ملائکه او را زیارت کنند و به امامت ایشان اقرار کنند. [۲]
اهلنیشابور پول و هدایای خیلی زیادی همراه با یکسری نامه به یکنفر دادند و گفتند: هر کسیکه جواب نامهها را داد، او امام است، اینها را به او بده! وقتی اینشخص آمد، دید که در ظاهر امامحسنعسکری (علیهالسلام) از دنیا رفتهاست. او را پیش جعفر کذّاب بردند، اینشخص به جعفر گفت: کسیکه امامزمان است، باید بگوید این پولها مال چهکسی است؟ چقدر است و نامهها را هم ندیده، جواب بدهد. جعفر گفت: برو باباجان! این حرفها چیست که میزنی؟! اینشخص برگشت، وقتی نزدیک دروازه رسید، آقا امامزمان (عجلاللهفرجه) دنبالش فرستاد. زمانیکه نزد امام آمد، حضرت فرمود: این اموال مال چهکسی است؟ هم اسم خودشان و هم اسم پدرشان و اینکه چقدر پول درون کیسهها هست را گفت؛ اما فرمود: من این پولها را قبول نمیکنم، اینها بهدرد من نمیخورد؛ چون تمامشان حنفیّ شدهاند. رفقا! بترسید از روزی که امامزمان (عجلاللهفرجه) اعمال ما را قبول نکند. یکوقت زنها از مردها جلو میافتند. خدا با کسی این حرفها را ندارد، میگوید: «إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم»[۹]؛ هر کسیکه تقوایش بیشتر باشد، خدا او را میخواهد. امام به آنشخص فرمود: شطیطه چه دادهاست؟ راوی میگوید: دو گز کرباس و مبلغ خیلی کمی بود، از بس کم بود، دیدم که ممکناست دل شطیطه بشکند، نمیخواستم آنرا بگویم، امام گرفت و مبلغی هم برای او داد و گفت: این پول را به شطیطه بده و به او بگو تا چند ماه دیگر زنده هستی، اینها را خرج کن! به راوی هم فرمود: من میآیم و به او نماز میخوانم. راوی میگوید: من روزشماری میکردم؛ تا اینکه دیدم از خانه شطیطه صدای گریه میآید. رفتم، دیدم امامزمان (عجلاللهفرجه) تشریف آورد و به او نماز خواند. خوشا به حال آن جنازهای که امامزمان (عجلاللهفرجه) بگوید من از این بدی ندیدهام.[۱۰]
سخنی با خانمها
شوهرانتان را از آوردن مهمان مؤمن منع نکنید[۱۱]
خانمهای عزیز! خواهش میکنم، تمنا میکنم، والله! بالله! من دوست شما هستم، یعنی میخواهم شما را دوش به دوش حضرت زهرا (علیهاالسلام) ببرم. حالا اگر این مرد بزرگوار شما، میخواهد یک کاری کند، یک نفر را میخواهد مهمان کند، تو نه نگو! اینقدر ناراحتی ایجاد نکن! خدا میداند یکوقت میبینی خدا نعمتش را از تو میگیرد.
مگر این روایت نیست که زنی بود که برای مردش مشکل بهوجود میآورد. میگفت: مهمان نیاید. آن مرد موضوع را به پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت، پیغمبر گفت: وقتی مهمان مؤمن وارد خانه میشود نگاه کن، ببین چه میبینی! نگاه کرد؛ دید تمام جان این مهمان نور است و نعمت. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت: حالا وقتی بیرون میرود نگاه کن! دید آنچه که مار و عقرب و حشرات است به این مهمان چسبیده است و دارد میرود. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: خدا گفت من به واسطه این مهمان مؤمن، نعمتم را زیاد میکنم و تمام این چیزها را از خانه بیرون میبرم.
خانمهای عزیز! اگر یک مهمان مؤمن در خانه شما بیاید، هر لقمهای که میخورد و میبرد، ثواب حجّ و عمره برای شما نوشته میشود. تو میزبان یک مؤمن باش! اگر میزبان یک مؤمن شدی، میزبان خدا شدی.
من سراغ دارم والله! شخصی هست که اگر بخواهد یک مهمان بیاورد، باید برای راضی کردن زنش، یک چیزی بخرد، چادر بخرد؛ اما من خانمی هم سراغ دارم، والله! اگر مهمان بخواهد بیاید، هنوز شوهرش نفهمیده، بنده خدا میرود، از پولی که یکوقت شوهرش به او داده، به بچهاش میدهد و میگوید این آقایت میخواهد مهمان بیاورد، توجه ندارد، این تدارکات در خانه نیست؛ میخرد توی یخچال میگذارد! [۱۲]
قربان عقیده بعضی خانمها که به یک مؤمن خدمت میکنند، چیز درست میکنند، غذا میپزند. ولایت است که این خانم را حرکت میدهد که یک چیزی را با علاقه درست میکند. او خودش را نمیتواند فدای ولایت کند، مالش را فدا میکند. والله! این خانم اتصال به ولایت است، به حضرت عباس! اتصال به ولایت است؛ یعنی این خانم کنیز حضرت زهرا (علیهاالسلام) است، مانند فضه است. فضه خاک در مقابلش جواهر میشد؛ اما چادرش پینه داشت، کفشش پینه داشت. به او میگفتند: خانم! تو همه اینها برایت طلاست، میگفت: مگر ممکن است که من چادرم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ مگر ممکن است من کفشم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ کفشش را میدوخت، پینه روی پینه میزد. این خانم هم که این کارها را میکند همان عقیده را دارد، ببین چه جور دارد میسازد؟ کجایی ای برادر؟! اصلاً فضه نمیخواست برتری به زهرا (علیهاالسلام) داشته باشد. [۱۳]
ارجاعات
-->
- ↑ زمزمه با امامزمان (دقیقه 16)، شناخت و معرفت امام (دقیقه 18)، تذکر (دقیقه 50)
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ زمزمه با امامزمان 81
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ (سوره یس، آیه 9)
- ↑ شناخت و معرفت امام 78
- ↑ تذکر 82
- ↑ سخنرانی القاء (امر) (دقیقه 39 و 41) و زمزمه با امامزمان (دقیقه 16، 22، 26، 34)
- ↑ القاء (امر) 77
- ↑ آدم شدن 76
- ↑ (سوره الحجرات، آیه 13)
- ↑ فتنه آخرالزمان 81
- ↑ مشهد ۸۲، تبلیغ ولایت (دقیقه37 و 39) و عصاره تمام عصارهها ولایت است ۸۴ (شناخت ولایت) (دقیقه 35)
- ↑ مشهد ۸۲؛ تبلیغ ولایت
- ↑ عصاره تمام عصارهها، ولایت است (شناخت ولایت) 84




















