صفحهٔ اصلی

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
نسخهٔ تاریخ ‏۳ دسامبر ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۴۹ توسط Alavi (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به:ناوبری، جستجو
امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: ام‌البنین

فهرست امام رضا

امام صادق

مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

گفتار متقی[۱]

هنگام برگشتِ اهل‌بیت از کربلا، قدری که به مدینه کار داشتند، امام‌سجّاد (علیه‌السلام) صدا زد: بشیر! پدرت شاعر بوده، آیا تو بهره‌ای از شعر داری؟ گفت: آری یابن رسول‌الله! بشیر یک عَلَم [یعنی پرچم] سیاه برداشت و رُو به مدینه آمد. وقتی وارد مدینه شدند، بشیر «اللهُ أکبر» می‌گفت، «حسین‌حسین» می‌گفت. گفت: من از کربلا خبر آورده‌ام. همه دویدند و آمدند. سراغ امام‌حسین (علیه‌السلام)، آقا ابوالفضل، آقا علی‌اکبر و علی‌اصغر و حضرت‌قاسم را می‌گیرند. روایت داریم: یک‌نفر گفت: بشیر! امّ‌البنین سرِ کوچه بنی‌هاشم ایستاده، از این کوچه برو! خبر شده که تو می‌آیی، می‌خواهد سراغ پسرانش، سراغ آقا ابوالفضل را بگیرد. بشیر جاده را کج کرد و از آن‌طرف رفت. هر چه به بشیر گفتند: چه‌خبر؟! گفت: بیایید سرِ قبر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، تا به شما بگویم. پرچم را روی قبر رسول‌الله گذاشت، بعضی‌ها می‌گویند خودش را روی قبر رسول‌الله انداخت و گفت: رسول‌الله! سرت سلامت! حسینت را کشتند! تمام اهل‌مدینه در فکر هستند که قضایا را بهتر بفهمند، گفتند: بشیر! ما را آگاه کن! چند نفر کشته‌شدند؟ یک‌دفعه بشیر فریاد زد: یا أهل‌یثرب! ای مردم مدینه! بدانید که همه مردها را کُشتند، از مردها کسی جز حضرت‌سجاد (علیه‌السلام) و امام‌باقر (علیه‌السلام) نمانده‌است، تمام را کشتند. آن‌جا یک شیون و گریه‌ای بلند شد، خدا می‌داند مدینه چه‌خبر شد؟! همه اهل‌مدینه بیرون آمده‌بودند، امام‌حسین (علیه‌السلام) هم مثل مادرش زهرا (علیهاالسلام) که سوار الاغ شد و رفت «هل مِن ناصر» گفت و از آن‌ها کمک خواست؛ اما او را کمک نکردند؛ وقتی می‌خواست از مدینه برود، بی‌خبر که نرفت، با خبر رفت. قربان معرفت امّ‌البنین! وقتی بشیر به او رسید، گفت: بشیر! به‌من بگو حسین هست یا او را هم کُشتند؟! ببین سراغ پسرش را نمی‌گیرد! نمی‌گوید فرزندم هست یا نه؟ چقدر معرفت دارد! [۲]

خدا آقای داماد را رحمت کند! من پای فرمایشات ایشان یک‌وقت می‌رفتم. ایشان گفت: وقتی آقا امام‌حسین (علیه‌السلام) یا امام‌حسن (علیه‌السلام) در ظاهر بودند، اهل‌بیت به دیدن آن‌ها می‌رفتند. صبح یک روزِ عید، حضرت‌زینب (علیهاالسلام) به امّ‌کلثوم گفت: خواهر! بنی‌امیه عیدی برای ما نگذاشتند! ما که دیگر بزرگ نداریم! تمام آن‌ها را کُشتند! بلند شو به خانه امّ‌البنین برویم و سَری به او بزنیم. حضرت‌زینب (علیهاالسلام) با امّ‌کلثوم آمدند، درِ خانه امّ‌البنین را زدند. یک‌وقت امّ‌البنین گفت: کیست که درِ خانه مرا می‌زند؟! من از اولش، از وقتی‌که این‌جا آمدم، هنوز یک‌نفر نیامده که درِ این‌خانه را بزند! از وقتی عباس و عبدالله و عون شهید شدند، دیگر کسی درِ این‌خانه را نزده‌است! کیست که در می‌زند؟! من که دیگر پسر ندارم! یک‌نفر از اهل‌مدینه نرفت به امّ‌البنین سر سلامتی بدهد!

وقتی امّ‌البنین در را باز کرد، دید زینب (علیهاالسلام) و امّ‌کلثوم هستند، داخل خانه شدند. دیدند امّ‌البنین یک مَشک کوچکی درست‌کرده و گردن فرزند آقا ابوالفضل انداخته و همین‌طور گریه می‌کرد، با آقا ابوالفضل (علیه‌السلام) نجوا می‌کرد، یادش می‌آمد. به فرزندش می‌گفت: عزیز من! پدرت رفت آب بیاورد که دستانش را قطع کردند. عزیز من! باور نمی‌کردم که دستان پدرت را قطع کنند! باور نمی‌کردم که فرق آقایت را بشکافند! اما یقین کردم عباس دست نداشت که حمایت کند؛ وگرنه چه‌کسی می‌توانست بر فرق پسرم شمشیر بزند؟! آن‌جا عزاخانه شد، همه گریه می‌کردند. [۳]

فهرست فرمایشات منتخب

یا علی


سخنی با خانمها

شوهرانتان را از آوردن مهمان مؤمن منع نکنید[۴]

خانم‌های عزیز! خواهش می‌کنم، تمنا می‌کنم، والله! بالله! من دوست شما هستم، یعنی می‌خواهم شما را دوش ‌به‌ دوش حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) ببرم. حالا اگر این مرد بزرگوار شما، می‌خواهد یک کاری کند، یک‌ نفر را می‌خواهد مهمان کند، تو نه نگو! این‌قدر ناراحتی ایجاد نکن! خدا می‌داند یک‌وقت می‌بینی خدا نعمتش را از تو می‌گیرد.

مگر این روایت نیست که زنی بود که برای مردش مشکل به‌وجود می‌آورد. می‌گفت: مهمان نیاید. آن‌ مرد موضوع را به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت، پیغمبر گفت: وقتی مهمان مؤمن وارد خانه می‌شود نگاه کن، ببین چه می‌بینی! نگاه کرد؛ دید تمام جان این مهمان نور است و نعمت. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: حالا وقتی بیرون می‌رود نگاه کن! دید آنچه که مار و عقرب و حشرات است به این مهمان چسبیده ‌است و دارد می‌رود. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: خدا گفت من به‌ واسطه این مهمان مؤمن، نعمتم را زیاد می‌کنم و تمام این چیزها را از خانه بیرون می‌برم.

خانم‌های عزیز! اگر یک مهمان مؤمن در خانه شما بیاید، هر لقمه‌ای که می‌خورد و می‌برد، ثواب حجّ و عمره برای شما نوشته می‌شود. تو میزبان یک مؤمن باش! اگر میزبان یک مؤمن شدی، میزبان خدا شدی.

من سراغ دارم والله! شخصی هست که اگر بخواهد یک مهمان بیاورد، باید برای راضی کردن زنش، یک چیزی بخرد، چادر بخرد؛ اما من خانمی هم سراغ دارم، والله! اگر مهمان بخواهد بیاید، هنوز شوهرش نفهمیده، بنده‌ خدا می‌رود، از پولی که یک‌وقت شوهرش به او داده، به بچه‌اش می‌دهد و می‌گوید این آقایت می‌خواهد مهمان بیاورد، توجه ندارد، این تدارکات در خانه نیست؛ می‌خرد توی یخچال می‌گذارد! [۵]

قربان عقیده‌ بعضی خانم‌ها که به یک مؤمن خدمت می‌کنند، چیز درست می‌کنند، غذا می‌پزند. ولایت است که این خانم را حرکت می‌دهد که یک‌ چیزی را با علاقه درست می‌کند. او خودش را نمی‌تواند فدای ولایت کند، مالش را فدا می‌کند. والله! این خانم اتصال به ولایت است، به حضرت ‌عباس! اتصال به ولایت است؛ یعنی این خانم کنیز حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) است، مانند فضه است. فضه خاک در مقابلش جواهر می‌شد؛ اما چادرش پینه داشت، کفشش پینه داشت. به او می‌گفتند: خانم! تو همه این‌ها برایت طلاست، می‌گفت: مگر ممکن ‌است که من چادرم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ مگر ممکن ‌است من کفشم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ کفشش را می‌دوخت، پینه روی پینه می‌زد. این خانم هم که این ‌کارها را می‌کند همان عقیده را دارد، ببین چه ‌جور دارد می‌سازد؟ کجایی ای برادر؟! اصلاً فضه نمی‌خواست برتری به زهرا (علیهاالسلام) داشته‌ باشد. [۶]


یا علی

ارجاعات


-->

کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. نوار اربعین 81 (دقیقه 42) و اربعین 78 (دقیقه 59) و ارکان 82 (دقیقه 57)
  2. عصاره عاشورا 82 و اربعین 91 و اربعین 90؛ عبادتهای خیالی و اربعین 78 و اربعین 80 و اربعین 92
  3. اقتصاد 79 و ارکان 82 و شیعه هماهنگ با امام‌زمان 81
  4. مشهد ۸۲، تبلیغ ولایت (دقیقه37 و 39) و عصاره تمام عصاره‌ها ولایت است ۸۴ (شناخت ولایت) (دقیقه 35)
  5. مشهد ۸۲؛ تبلیغ ولایت
  6. عصاره تمام عصاره‌ها، ولایت است (شناخت ولایت) 84
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه