صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخهها
| سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
</div> | </div> | ||
--> | --> | ||
| − | {{فرمایش منتخب|عنوان= | + | {{فرمایش منتخب|عنوان=پیامبر اکرم|فهرست=|بخش=دارد}} |
| − | {{فرمایش منتخب|عنوان= | + | {{فرمایش منتخب|عنوان=امام صادق|فهرست=|بخش=دارد}} |
نسخهٔ ۹ سپتامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۴:۰۹
فرمایش منتخب: پیامبر اکرم
فهرست امام رضا
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
افشای ولایت، رسالت پیامبر[۱]
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) چقدر زحمت کشید! روایت داریم: اینقدر مشرکین او را زدند، پشت دیواری انداختند و گفتند از دنیا رفت؛ او را رها کنید! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در حالیکه خون از سر و پایش میریخت، پیش عمویش حمزه آمد. حمزه گفت: عموجان! چه شده؟! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: عموجان! اسلام بیاور! حمزه ناراحت و عصبانی شد که با پسر برادرش اینجوری کردهاند، بلند شد، شمشیر در دست گرفت و نزد مشرکین آمد و گفت: اگر کسی به محمّد حرفی بزند و او را اذیّت کند، گردنش را میزنم. حمزه خیلی شجاع بود! مشرکین همانطور که از آقا ابوالفضل (علیهالسلام) میترسیدند، از حمزه هم میترسیدند. حالا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چقدر زحمت کشید! مگر زحمتش شوخی است؟! خاکستر بر سرش ریختند! به او میگفتند: طرف ما بیا تا به تو زن بدهیم، پول بدهیم، مقام و شوکت بدهیم، حضرت فرمود: خدا را قبول دارید؟ گفتند: آری! فرمود: به خدا قسم! اگر اینقدر توان داشته باشید که ندارید، خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید، میگویم «لا إله إلّا الله»؛ اما درون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) «علی ولیّالله» است.
خدا دارد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را پرورش میدهد که همه خلقت تا حتّی ملائکه آسمان، امرش را که علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است، را اطاعت کنند. مردم معجزات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را دیدند، عدّهای آمدند و گفتند اگر خدایِ تو برحقّ است و تو را فرستاده، ماه دو پاره [دو نیم] شود و در آسمان بیاید. حضرت اشاره کرد و ماه دو نیم شد؛ شَقُّالقَمَر یعنی این. اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به ماه امر کرد، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خورشید را برگرداند، ماه نسبت به خورشید کوچکتر است. شما که علم جغرافیا دارید، مگر خورشید این است که شما دارید میبینید؟! صدها کُرات، هر کدام خورشید دارند. حالا مگر قبول کردند؟! تازه گفتند محمّد سِحر کرده است! سِحر در یک شهر قرار میگیرد؛ اما از هر شهری آمدند و گفتند ما دیدیم که ماه دو نیم شد.
عزیزان من! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) چقدر زحمت کشید و خونِدل خورد! دلش میخواست که مردم طرف امر خدا بیایند. حالا خدا میخواهد مقصدش را افشا کند، مقصد خدا، علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است. امر کرد: یا محمّد! باید علی را معرّفی کنی. ذرّهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کُندی کرد؛ البتّه کُندیِ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای این بود که عظمت این حرف معلوم شود و مردم قدری ارزش ولایت را بفهمند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با این کارش دارد میگوید: ای خلقت! من که اشرف مخلوقات هستم و قرآن به من نازل شده، من که باید تمام ممکنات اطاعتم کنند و تسلیمم باشند، اینقدر افشای ولایت عظمت دارد که وقتی ذرّهای در آن کُندی کردم، خدا گفت هیچ کاری نکردهای، همه کار و عبادت و اطاعتم را کنار گذاشت و فرمود اگر علی (علیهالسلام) را معرّفی نکنی، رسالتت را انجام ندادهای؛ پس رساندن رسالت، افشا کردن ولایت است؛ یعنی مقصد خدا نبوّت نیست، مقصد خدا ولایت است. [۲]
تمام انبیاء اذیّت شدند، مثلاً حضرت یحیی، سرش را بریدند، حضرت زکریّا داخل درختی قایم شد، درخت را با اَره دو نیم کردند؛ اما خدا به او گفت صبر کن! صدایت در نیاید! به پیامبرِ ما أبتر میگفتند؛ اما با او این کارها را نکردند و این صدمهها را به او نزدند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حتّی الإمکان احترام داشته است؛ پس چرا میگوید: «ما اُوذِیَ»؟ یعنی هیچ پیامبری از بین صد و بیست و چهارهزار پیامبر، مثل من اذیّت نشده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به واسطه این میگوید «ما اُوذِیَ» که عمر پیش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میآمد، صبح که میشد عمر و ابابکر را میدید، عثمان را میدید، طلحه و زبیر را میدید، دشمنان عزیزکردهاش، دشمنان حقیقت خودش را میدید، میدانست که عمر زهرای عزیزش را میزند. ابابکر خلافت را غصب میکند. قنفذ زهرای عزیز (علیهاالسلام) را میزند و دستش را میشکند و چه بر سرش میآید؟ والله، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میدید، به دینم! میدید که عمر، زهرا (علیهاالسلام) را فشار میدهد و طناب گردن حیدر (علیهالسلام) میاندازد. این است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میگفت «ما اُوذِیَ»، به این خاطر اذیّت میشد. [۳]
تمام کسانیکه دور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند، میخواستند ضربه به دین، به اسلام بزنند، آخر هم ضربه زدند. این منافقین، یعنی عمر و ابابکر با هم متّحد شدند، متوجّه شدند که زهرای عزیز (علیهاالسلام) یک شخصیّتی است، به خاطر همین تصمیم گرفتند اوّل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از بین ببرند. عمر و ابابکر در خانه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) جاسوس گذاشتند، یکی حفصه، یکی عایشه. اینها جاسوس بودند، در قرآنمجید آمده است که حفصه و عایشه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را کشتند؛ چونکه میخواستند به مقصدشان برسند. دفعه اوّل به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) زهر دادند، نخورد. گفتند: چرا نمیخوری؟ گفت: زهر در این غذاست. دفعه دیگر امر شد که بخور! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خورد.
چرا حضرت زهرا (علیهاالسلام) از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حمایت نکرد؟ میتوانست دفاع کند و بگوید شما دو نفر پدرم را کشتید. چرا حمایت نکرد؟ به عقیده ولایتی من، حضرت زهرا (علیهاالسلام) مثل امام صادق (علیهالسلام) است. در آنموقعی که امام صادق (علیهالسلام) داشت قدری پیش میرفت، فقه و اصول میگفت و شاگرد داشت، به او گفتند شما حجّت خدایی؟ فرمود: من هم منتظرم. زهرای عزیز (علیهاالسلام) منتظر است که جانش را فدای امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کند، دارد جانش را پرورش میدهد که فدای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کند، همینجور که خودش و فرزندش محسن را فدا کرد. [۴]
حمایت خدا از پیامبر و نزول سوره کوثر[۵]
خدا در تمام خلقت، مانند پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) خلق نکرده، قرآن به او نازل شده است، «إن هُوَ إلّا وَحیٌ یُوحی»[۶]، علم اوّلین و آخرین را دارد، چیزی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داده که به هیچ بشری نداده است، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در همه خلقت بهغیر از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) ممتاز است. دارای چیزی است که هیچکس آنرا ندارد، دختری مانند زهرای عزیز (علیهاالسلام) به او داده، کوثر به او داده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: زهرا (علیهاالسلام) اُمّ أبیهاست، مادر پدرش است؛ یعنی اگر زهرا (علیهاالسلام) نبود، خلقت نبود. همینطور دامادی مانند امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داده، درست است که از صُلب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستند؛ ولی بچّههای پیامبرند. تمام خلقت در اختیارش است، وقتی خدای تبارک و تعالی خلقت را خلق کرد، فرمود: باید نبیّ مرا اطاعت کنید! اگر نکنید، مانند شیطان گمشو هستید.
حالا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با اینهمه عظمت، «أبتر» یعنی بیعقبه میگویند. وقتی این جمله را به او گفتند، خصوصیاتی از بشر در پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هست، گاهی اوقات غمگین میشود. غمگینی او برای این است که پسری به نام ابراهیم داشت، آقا امام حسین (علیهالسلام) روی یک زانویش و ابراهیم روی زانوی دیگرش بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قدری کیف میکرد و لبخند میزد، دست روی سر آقا امام حسین (علیهالسلام) و ابراهیم میکشید. فوراً جبرئیل نازل شد و گفت: حقّ سلامت میرساند، یا رسول الله! کِیْف میکنی؟ یکی از اینها را باید قربانیِ یکی دیگر کنی! ببینید دنیا کِیْف ندارد، کِیْف برای بعد از دنیاست. من نمیگویم بچّهتان، زنتان، دخترتان را نخواهید، آنها را بخواهید؛ اما کِیْف حقیقی در آخرت است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حساب کرد که اگر امام حسین (علیهالسلام) را قربانیِ ابراهیم کنم، حضرت زهرا (علیهاالسلام) ناراحت میشود، امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، امام حسن (علیهالسلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) ناراحت میشوند، خودش هم ناراحت میشود، گفت: یا أخا جبرئیل! من ابراهیم را فدای حسین (علیهالسلام) میکنم، طولی نکشید که آقا ابراهیم از دنیا رفت.
وقتی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) أبتر گفتند، جبرئیل نازلشد و گفت: یا محمّد! حقّ سلامت میرساند، تو عَقَبه داری، من به تو علی (علیهالسلام) و زهرا (علیهاالسلام) دادم، کوثر دادم، همه خلقت در اختیار توست، تمام خوبها، تمام ولایتیها بچّه تو هستند. آنها بیعقبهاند. آیا عاص [که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) گفت تو أبتر هستی] عَقَبه دارد؟ آیا ابوسفیان عَقَبه دارد؟ والله، اینها اگر عَقَبه نداشتند، به نفعشان بود. آخر این ابوسفیانی که پسرش یزید و معاویه است، این عَقَبه است؟ الآن میفهمد کاش بیعَقَبه بود! فکر نکردند و این حرف را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) زدند! رفقا! اگر فاسق و فاجری حرفی به شما زد، ناراحت نشوید! بدانید این شخص همان صفت را دارد، از نسل آنها نیست؛ ولی پیرو آنهاست که شما را ناراحت میکند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم فرمود: «اگر به عمل قومی راضی باشی، جزء آن قوم هستی.» اینشخص جزء قوم ابوسفیان و عاص است، مثل آنها ضدّ دین است که این حرفها را میزند؛ تا شقاوتش تکمیل شود.
خدا قرآن را برای افشای ولایت و شیعه نازل کرده، وقتی عاص بن وائل به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) جسارت کرد و گفت: یا محمّد! تو أبتر هستی. فوراً آیه نازلشد: «إنّا أعطیناک الکَوثر. فَصَلِّ لِرَبِّک وَ انحَر. إنّ شانئک هُو الأبتَر.»[۷]: یا محمّد! خودشان أبتر هستند، تو اینطور نیستی! من به تو فاطمه (علیهاالسلام) دادم، کوثر و سلسبیل به تو دادم. آیا میفهمید کوثر چیست؟ به آب تعبیر کردهاند؛ یعنی من آب را مهریه زهرا (علیهاالسلام) کردم، خودِ زهرا (علیهاالسلام) که هیچ! اگر مهریهاش نباشد تمام عالم خشک میشود. تا میگویی کوثر، شما به خیالتان نهری در بهشت است که به آن کوثر میگویند و آن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) داده است، این نیست. کوثر به معنی هستی خداست؛ یعنی آنچه را که خدا خلقت کرده است، هستیِ آن زهراست. [۸]
فرمایش منتخب: امام صادق
فهرست امام رضا
ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین
مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین
امام حسین؛ کشته جلسه بنیساعده
عصاره روایت حسین منی و انا من حسین
حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی
امر به معروفکردن سر امام حسین
چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟
نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم
ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب
حرکت امام حسین از مکه به کربلا
ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا
جلسه ولایت (سالیاد متقی عزیز)
گول کسی را نخورید! [۹]
عزیز من! گول کسی را نخور! من یک روایت برای شما بگویم: از طرف متوکل توی خانه امام صادق (علیهالسلام) ریختند، یک کیسه پیدا کردند؛ یعنی آن زمان کیسههای خلیفه مُهر داشت. آمدند، ریختند، گفتند: از کجا آوردی؟ حضرت فرمود: برو از مادر متوکل بپرس! رفتند گفتند که آقا! این امام محمد صادق [امام هادی] گفته که از این بپرسید! گفت: بله! تو مریض شدی، من دادم شفا گرفتی.
حالا من بروم دنبال متوکل؟ متوکل شفا گرفته، بروم دنبالش؟ نه! باباجان! این که نیست، خب، با من حرف بزنید! باباجان! اینها خدا هستند، اینها شفادهنده کل خلقت هستند، به این چیزها کاری نیست که! [۱۰]
شخصی بود در زمان امام صادق (علیهالسلام)، یک شهری بود که همهشان سنّی بودند. این شخص میخواست حساب سالش را بدهد، یک پولی داشت. حضرت فرمود: جویا شو یکی از دوستهای ما را پیدا کن، به او بده! یک سال صبر کرد، گفت: کسی نیامد. گفت: پول را بکن در کیسه، بینداز در دریا؛ اما به اینها نده! حالا آنها چه کردند؟ امر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را، امر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را اطاعت نکردند، گفت کافرید؛ ما هم حرف پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را نمیشنویم. به تو گفته انجام واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، برو کنار، به خیر و شرّ مردم شرکت نکن!
اینها چه کسانی هستند؟! در خیابانها میریزید، هر کاری گفتند، کردید. اصلاً نه ندارید شما، همهاش آره دارید، نه ندارید شما؛ خدایا! من را نگهدار. این خوبهایمان، خب چشمت کور شود! میگوید یکیتان با دین رفتید، ملائکه تعجب میکنند. به تو دارد میگوید، به یهودی که نمیگوید، به نصاری که نمیگوید، به گَبر که نمیگوید، به ما میگوید. بدو دنبال خلق، اصلاً معطلید شما که اینها حرف بزنند، بدوید دنبالشان! اما میگویم خلقی که از خودش حرف بزند، نباید دنبالش رفت؛ من این را بگویم. نگاه به هر کسی نکنید! خلقی که از خودش حرف بزند. خودش در مقابل خدا ایستاده، میگوید حرف من این است. تو حرف خدا را قبول نداری، میروی به حرف اینها. دوباره تکرار کنم، کسیکه از خودش حرف بزند. [۱۱]
یک روایتی داریم، یک نفر بود، این آقا خیلی مالیات بدهیاش بود، (بروید ببینید! در این کتابها نوشته.) آمد خدمت امام صادق (علیهالسلام)، گفت: آقا! این حاکم بالأخره عوض شده. اگر این مالیات مرا بخواهد بگیرد، هستیام میرود. امام یک نوشته نوشت، به او داد. گفت: ای حاکم! (حالا هر چه بود،) این برادر دینیات است، خوشحالش کن! وقتی حاکم این نامه دستش رسید، (ببین این حاکم ولایت دارد.) کاغذ را بوسید، از حقوق خودش اینها را، همه را پرداخت کرد. یک چیزی به او داد، هی گفت خوشحال شدی؟ دوباره به او داد، گفت خوشحال شدی؟
عجیب ایناست، این حاکم روی فرشی که نشسته بود، این کاغذ امام صادق (علیهالسلام) را داد دستش، گفت: چونکه این کاغذ روی این فرش به من رسیده، این فرش هم مال تو. (حالا ببین چه میگوید امام صادق (علیهالسلام)؟ حالا تو پانصد هزار دفعه برو مکه، پانصد هزار دفعه برو کربلا، پانصد هزار دفعه برو مشهد، ببین امام چه میگوید؟) گفت: خوشحالت کرد؟ گفت: آره! گفت: من خوشحال شدم، مادرم زهرا (علیهاالسلام) خوشحال شد، تا دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) خوشحال شدند؛ چونکه یک شیعه را خوشحال کرد. کجایی؟ چرا شیعه این همه احترام دارد؟ این شیعه وصل به ولایت است. مگر ولایت را میتوان افشاء کرد؟ گفتم، من دارم جلدش را میگویم برایتان. این شیعه وصل به ولایت است، حالا یک شیعه خوشحال شده، امام میگوید: همه ما را خوشحال کردی. [۱۲]
-->
- ↑ سخنرانی شناخت امام، مشهد 88 (دقیقه 13) و امامزمان؛ ذکر الله 79 (دقیقه 21) و ام ابیها 78 (دقیقه 51)
- ↑ شناخت امام مشهد 88 و کتاب جامع ولایت
- ↑ امامزمان؛ ذکر الله 79 و مستقل و محدوده 91 و این الرجبیون 76
- ↑ شهادت حضرتزهرا 85 و ام ابیها 78
- ↑ ناراحتی از حرف خلق (کوثر) (دقیقه 4 و 14)
- ↑ (سوره النجم، آیه ۴)
- ↑ (سوره الكوثر، آیه ۱)
- ↑ ناراحتی از حرف خلق (کوثر) 74 و گریه 84 و روح خلقت ولایت است 78
- ↑ احتیاج ماورائی بشر اطاعت امر است ۸۱ (دقیقه ۴۵) و عید غدیر ۹۳ (دقیقه ۱۱) و شناخت ارتباط با ولایت ۸۵ (دقیقه ۲۳)
- ↑ احتیاج ماورایی بشر اطاعت امر است 81
- ↑ عید غدیر ۹۳
- ↑ شناخت ارتباط با ولایت 85




















