صفحهٔ اصلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
</div>
 
</div>
 
-->
 
-->
{{فرمایش منتخب|عنوان=حضرت‌زهرا|فهرست=|بخش=دارد}}
+
{{فرمایش منتخب|عنوان=شهادت حضرت‌زهرا|فهرست=|بخش=دارد}}
  
  

نسخهٔ ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۲۲

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کفواً احد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است

فرمایشات حاج‌حسین خوش‌لهجه راجع به ولایت

فرمایش منتخب: شهادت حضرت‌زهرا

فهرست امام رضا

امام صادق

مقصد متقی

ماه رمضان

نیمه شعبان

امام زمان

آقا علی اکبر

عید مبعث

سیزده رجب

ماه رجب، ایام زیارت ائمه طاهرین

این الرجبیون؛ این الفقرا

ظهور نور حضرت زهرا

امام حسن عسکری

عبدالعظیم حسنی

پیامبر اکرم

حضرت خدیجه

انتقاد به اهل تسنن

تولی و تبری

حضرت سکینه

تمام شدن ماه صفر

امام حسن

امام حسین دفاع کرد نه قیام

سلام بر امام حسین

زیارت امام حسین

حضرت زینب

اربعین

گریه بر امام‌حسین

مجلس امام حسین

مبنای ترک ترک شدن بدن امام حسین

ندای امام حسین به خلقت

عمار یاسر

غلام امام حسین

سلمان فارسی

امام حسین؛ کشته جلسه بنی‌ساعده

حضرت رقیه

امام باقر

عصاره روایت حسین منی و انا من حسین

ماه صفر

زهیر

کرنش در مقابل امام حسین

امام‌سجاد

یاد امام حسین

راهب و سر امام حسین

هنده، زن یزید

زعفر در کربلا

حرکت نکردن سر امام حسین در منزلی

امر به معروف‌کردن سر امام حسین

زمین کربلا

چگونه واقعه کربلا به وجود آمد؟

دفن شهدای کربلا

نتیجه گرفتن از عاشورا و دهه محرم

ورود اهل بیت از کربلا به کوفه و خطبه حضرت زینب

آتش زدن خیمه‌های امام حسین

بعد از شهادت امام حسین

شام غریبان

شهادت امام حسین

روز عاشورا

شب عاشورا

روز تاسوعا

هفتم محرم

آقا ابوالفضل

آقا علی اصغر

حضرت قاسم

اصحاب امام حسین

عبدالله بن الحسن

حر

ورود امام حسین به کربلا

دهه محرم

مسلم بن عقیل

تذکراتی راجع به محرم

مباهله

ورود امام رضا به نیشابور

میثم تمار

امام موسی کاظم

غدیر

امام هادی

عید قربان

عرفه

حرکت امام حسین از مکه به کربلا

مناسک حج ابراهیمی

ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا

امام جواد

حرکت امام رضا از مدینه به طوس

دحو الارض

حضرت معصومه

داستان متقی

حمزه عموی پیامبر

عید فطر

وداع ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی

سیزده فروردین

شب قدر

شکستن ارکان خدا

آمادگی برای شب قدر

عید نوروز

جلسه ولایت (سال‌یاد متقی عزیز)

ظاهر شدن آقا ابوالفضل در دنیا

ظاهر شدن امام‌حسین در دنیا

ابوطالب

فتح خیبر

ابراهیم پسر پیامبر

تغییر قبله

ماه رجب

حضرت زهرا، عصاره خلقت

ام البنین

شهادت حضرت زهرا

حضرت زهرا

صلح امام حسن

لیلة المبیت

امام حسین در قیامت

یقین

کتاب امام‌زمان با متقی منتشر شد

فاطمیه

شهادت حضرت زهرا

امام‌ حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: من کشته جلسه بنی‌ساعده‌ام؛ یعنی دور هم نشستند، حرف از خودشان زدند، مرا کشتند. کسی‌که جدا شد از حق، حرف خودش را زد، امام‌ حسین (علیه‌السلام) را کشته؛ این دو نفر بودند که این‌ کار را کردند. حالا چه ‌کار می‌کنند؟ منافق همیشه در فکر مقصد خودش است، نه فکر مقصد خدا. می‌خواهد مقصدش پیش برود. حالا هر جوری که می‌خواهد به‌ اصطلاح پیش بیاید، یک ‌چیزی را می‌آورد جلو، به مقصد خودش برسد.

این‌ها دور هم نشستند، عمر گفت: تا زهرا در خانه علی است، علی عظمت دارد، می‌گویند داماد پیغمبر است. ما باید یک ‌کاری بکنیم، عظمت علی را از بین ببریم. گفت چه ‌کار کنیم؟ زهرا را باید بکشیم. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفته زهرا پاره‌تن من است، پیغمبر گفته سینه من است. عمر گفت هیچ راهی ندارد. دو تا نقشه ریختند، یکی گفتند فدک را از او بگیریم که این بی‌پول باشد، کسی دورش نرود؛ چون‌که آن‌ها عقیده ندارند که این‌ها خلق نیستند.

زهراکُشی مگر شوخی است؟ این می‌خواهد یک خلقتی را بکُشد، این می‌خواهد سفارش‌های پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را بکُشد، این می‌خواهد سفارش‌های خدا را بکُشد، این می‌خواهد سفارش‌های علی (علیه‌السلام) را بکُشد، این می‌خواهد سفارش‌های قرآن را بکُشد. مگر کشتن زهرا شوخی است؟ حالا با خود روایت و حدیث، حضرت زهرا (علیهاالسلام) را شهید می‌کند. ببین چقدر بد است، چون‌که او راهنمایش شیطان است. ولایت راهنمایش ولایت است، عدالت است، اخوّت است، سخاوت است؛ اما او رهبری‌اش وقتی شیطان شد، جنایت است، خودخواهی است، خودپرستی است، مشرکی است؛ این‌ها این‌جور بودند.

پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، یک‌ زمانی گفت که اگر کسی جماعت نیامد، بروید ببینید چه شده؟ یعنی الآن من نیامدم، بی‌پولم؟ مریضم؟ گرفتارم؟ حال‌ندار هستم؟ چرا مسجد نیامدم؟ پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود که به این‌ها برسید. حالا عمر گفت: مغیره! بلند شو برو! علی دو روز است نماز جماعت نیامده. چرا نمی‌آید نماز جماعت ثواب کند؟ پیغمبر فرمود این ‌همه نماز جماعت اجر دارد، چرا نیامده؟ مغیره بلند شد رفت، خدا لعنتش کند! حضرت زهرا (علیهاالسلام) گفت: مغیره! به آن ابابکر و عمر بگو ما داریم قرآن را جمع‌آوری می‌کنیم. من هنوز جنازه پدرم زمین است؛ چون‌که دو روز بود، رفت این ‌کار را کرد.

جنازه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) زمین بود، رفتند درِ خانه را آتش زدند. روایت داریم: خاک نشده ‌بود هنوز. این‌قدر این‌ها می‌خواستند این خلافت را قبضه کنند. گفت: دیدید نیامد! بلند شوید. این جمعیت نمازخوان پیشانی باد کرده، (ببین می‌گویم هر کجا نروید، حرفم این ‌است) بلند شدند. چه ‌کسی بلند شد؟ نمازخوان‌ها. انگلیسی‌ها بودند؟! نه! امریکایی‌ها بودند؟! نه! مسلمانی که از امریکایی بدتر است، نمازخوانی که از امریکایی بدتر است. چون‌که امریکایی بد است، خدا لعنت کند آن کسی‌‌که امریکا را می‌خواهد؛ اما امریکایی زهراکش نیست، نفع‌بَر است. انگلیس، منافع کشوربَر است، امام‌کُش نیست؛ اما اهل‌تسنن امام‌کُش‌اند.

حالا جمعیت آمد. حالا رفت، دوباره حضرت زهرا (علیهاالسلام) در را باز نکرد. گفت: در را باز کن، من آتش می‌زنم. بابا! این خانه‌ای است که جبرئیل می‌آید، خانه‌ای است که جبرئیل بی‌اجازه نمی‌آید. گفت: نماز جماعت، اجتماع، از درِ خانه زهرا بالاتر است. این دارد دو دُرقه‌ای می‌اندازد در مسلمان‌ها، چرا نمی‌آید با خلیفه اسلام بیعت کند؟ مردم باور کردند این علی دارد دو دُرقه‌ای می‌اندازد، می‌گوید من نمی‌آیم آن‌جا؛ اگر این بیاید، حرف تمام است.

گفت: بابا! حسن و حسین است. گفت: من آتش می‌زنم، مردم هیزم بیاورید! تف به تو! همین مردم بلند شدند، رفتند هیزم آوردند، جمع کردند، آتش زدند. چرا؟ آن‌موقع‌که من رفتم مکه، خدمت آقای وزیری بودیم. آن‌موقع کوچه بنی‌هاشم را خراب نکرده ‌بودند، بیشتر درها یک ‌لنگه‌ای است. آن‌وقت آن بالا یک روشنایی دارد که به ‌اصطلاح از آن روشنایی استفاده می‌کنند، در یک ‌لنگه‌ای است.

آن سفارش‌ها که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره حضرت زهرا (علیهاالسلام) کرده ‌بود، حضرت زهرا (علیهاالسلام) حساب کرد به خود همین مردم کرده؛ یعنی این سفارش‌هایی که کرده: این پاره‌تن من است، عضو من است؛ سینه‌اش، سینه من است؛ نفَسش، نفَس من است؛ هر کسی زهرا را اذیت کند، من را اذیت کرده؛ هر کسی من را اذیت کند، خدا را اذیت کرده؛ رضایت زهرا، رضایت من است؛ رضایت من، رضایت خداست؛ رضایت زهرا، رضایت خداست؛ خدا می‌داند چقدر سفارش کرد؛ اما امام‌ صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: اگر برعکس سفارش کرده ‌بود، دیگر اذیتی نبود که ما را اذیت کنند.

حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) بلند شد، آمد پشت در، گفت: عمر! چه می‌گویی؟ ما داریم قرآن جمع‌آوری می‌کنیم، برو! گفت: این حرف‌های زنانه را بینداز دور! به علی بگو بیاید بیرون. نیامد. عمر خودش به معاویه نامه نوشت: معاویه! زهرا بنا بود احکام را فاش کند، قرآن به پدرش نازل ‌شده، احکام به او. جبرئیل به هیچ‌کس نازل نمی‌شد بعد از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، به زهرا (علیهاالسلام) نازل می‌شد؛ اما وسط جبرئیل و زهرا (علیهاالسلام)، علی (علیه‌السلام) بوده. حالا چرا او را کشت؟ حضرت زهرا (علیه‌السلام) می‌خواست فاش کند احکام را. اگر فاش کند، حرام‌زاده بگوید، هست؛ غاصب بگوید، هست؛ دروغگو بگوید، هست. آنچه که فساد توی این مملکت است، به این دو نفر، عمر و ابابکر جمع است. گفت نمی‌گذارم احکام را فاش کند که مردم را بیدار کند. امروز مردم دنبال کسی‌که کسی را بیدار کند، نیستند.

همین‌طور نوشت به معاویه: معاویه! وقتی فهمیدم زهرا پشت در است، چنان فشار آوردم، عضله‌هایش را خرد کردم. معاویه! بدان من زهرا را کشتم. دوباره تکرار کرد، گفت وقتی فشار آوردم، یکهو گفت «یا أبتاه!» (آخر چه ‌کسی را صدا بزند؟ علی، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که این‌همه مرافعه الآن گردنش است؛) گفت «أبتاه!» عمر گفت: یک‌ذره رفتم رقت کنم، دیدم آن بغضی که با علی دارم، فشار را ادامه دادم. معاویه! بدان من زهرا را کشتم.

این‌ را من به آن واعظ گفتم. گفتم: چرا تو خون عمَر را می‌اندازی گردن قنفذ؟ قنفذ آن‌موقع ‌که سر طناب را حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) گرفته‌ بود، زد بازوی زهرا (علیهاالسلام) را شکست، نه این‌جا؛ آن‌موقع سر طناب را گرفته ‌بود. حضرت زهرا (علیهاالسلام) گفت:

یک دست به پهلو و دستی به طنابدست دگر کجاست حمایت ز حیدر کند؟!

هیچ‌موقعی حضرت زهرا (علیهاالسلام) هیچ نخواست توی عالم، حالا دست می‌خواهد حمایت از حیدر کند، حمایت از ولایت کند. عزیزان من! بیایید حمایت از ولایت کنید. حمایت از ولایت، ما باید امر ولایت را اطاعت کنیم؛ این حمایت از ولایت است.

حالا چه ‌کار کردند؟ ریختند توی خانه. حضرت زهرا (علیهاالسلام) غش کرده، به‌ قول امروزی‌ها سِقط کرده. یک‌دفعه صدا زد: فضه! مرا دریاب! باز نگفت علی! دلش می‌خواست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یک‌قدری توی غصه نیفتد. چون‌که تمام خلقت می‌گوید علی! اما زهرا (علیهاالسلام) نگفت. فضه! بیا، بچه‌ام را کشتند! حالا چه ‌کار کرد؟ حالا این‌ها ریختند بچه را لِه کردند. من به شما عزیزان من! اهل سواد می‌گویم، شما تاریخات اسلام را خیلی خواندید، مگر زهرا (علیهاالسلام) کجاست قبر محسنش؟! زیر پای مردم رفت. دارد این زهرا (علیهاالسلام) چه‌ کار می‌کند؟ امام را زیر پایش لِه می‌کند، می‌خواهد جماعت بیاید.

حالا طناب انداختند گردن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، دیدند نمی‌توانند ببرند او را. روایت داریم: چهل ‌نفر او را هُل می‌داد. حالا باز یک‌دفعه زهرا چشمش را باز کرد، فضه! علی کجاست؟ گفت: علی را بردند مسجد. به صاحب آن مسجد که خداست، توی مسجد رفتم، داد کشیدم. گفتم: ای مسجد! کاش خراب ‌شده بودی، نگاه تویش نکردم. هی گفتند این‌جا نمی‌دانم بلال اذان می‌گوید، چه ‌چیز. ول کن! گفتم: کاش خراب‌ شده بودی که علی را نمی‌کشیدند با طناب بیاورند این‌جا. خالد بن ولید شمشیر روی سرش بگیرد، بگوید بیعت کن! با چه ‌کسی؟ با خباثت‌ترین خلقت، یعنی ابابکر.

تمام این‌ها تحریک عمر بود. این مردک ابابکر یک ریش حق به جانب داشت، او را انداخته ‌بود جلو؛ چون‌که، بس‌که این عمر سابقه‌اش بد بود. خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را! گفت: این گناهان عمر خیلی است، گناه ابابکر که ریش حق به جانب داشت، روی خلافت قبول کرد، از همه گناه‌های عمر بالاتر است. چون‌که او کاری کرد که اسلام خدشه‌ای به آن خورد و جدایی انداخت در اسلام.

حالا عین حالی‌ که اگر حضرت زهرا (علیهاالسلام) نفرین می‌کرد، همه ‌چیز از بین می‌رفت، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گفت: طیورها در جو هوا هلاک می‌شود. حالا عزیز من یکی سؤال کرد، خود حضرت زهرا (علیهاالسلام) باید در اختیار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باشد. درست ‌است اگر اختیار بود این‌ کار را می‌کرد، حالا امیرالمؤمنین، علی «علیه‌السلام» گفت: سلمان‌جان! به زهرا بگو تو دختر «رحمة للعالمین» هستی، مبادا نفرین کنی. حالا ببین می‌گوید این‌ها ارزش ندارند، طیورها که در جوّ هوا هستند، ارزش دارند. چرا؟ طیور امر را اطاعت می‌کند. این‌ مردم امر را اطاعت نمی‌کنند، امر را دارد می‌کُشد. کجایی ای عزیز من؟!

حالا دید، خود شیعه و سنّی نوشته: ستون‌های مسجد از جایشان حرکت کردند. (آخر این وقتی‌که ستون برود بالا، باید از سقف مسجد برود بالا. ببین امر زهرا (علیهاالسلام) ستون را مثل یک لاستیک کرد، یعنی این‌جور.) حالا به‌ طوری شد که از زیر ستون‌ها مردم حرکت می‌کردند، زهرا (علیهاالسلام) ستون را این‌جوری کرد. ببین چه دارم می‌گویم؟ این ستون وقتی‌که دارد حرکت می‌کند، یا باید از این طاق برود بالا که از رویش بیاید، ببین این برود بالا. اما این چه‌جوری است؟ این مثل لاستیکش کرد، از زیرش حرکت می‌کردند. یک‌وقت این‌ها دیدند کار ناجور شد، دست از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برداشتند. آن دست عمر را همچین کرد روی دست این و دستش را گرفت کشید روی دست این و عرض می‌شود خدمت شما، علی (علیه‌السلام) را برگرداند.

حالا چه ‌کار می‌کند؟ حالا مگر این بوده؟ نه دیگر. حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) وقتی‌که آمده، از توی خانه کشیده او را؛ حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) آمد با پهلوی شکسته، طناب را گرفت کشید، چهل ‌نفر روی ‌هم ریختند. آن‌جاست که گفت مغیره! دست زهرا را کوتاه کن! چنان زد، دست زهرا (علیهاالسلام) شکست؛ اما این ‌را فاش نمی‌کرد، حالا کجا فاش کرد؟ آن شبی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) حضرت زهرا (علیهاالسلام) را دارد غسل می‌دهد، یک‌وقت دیدند علی (علیه‌السلام) سرش را گذاشت به دیوار، های ‌های گریه می‌کند. والله، اگر علی (علیه‌السلام) گریه کرده، همه خلقت گریه کرده، تا حتی اهل‌ بهشت هم گریه می‌کنند. فضه گفت: علی‌جان! از فراق زهرا گریه می‌کنی؟ گفت: دستم به بازوی زهرا رسید. زهرا آمد حمایت از من کند، زدند به دستش. زهرا آمده حمایت از ولایت کند.

یک‌ روایت داریم: زهرا (علیهاالسلام) غش کرد، دوباره به حال آمده، آمده درِ مسجد. حالا دست امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را گرفت، آمد برود توی خانه. (خدا نکند یک ‌چیزی را مصداق کنی، یک‌ چیزی الآن با یکی حرفت می‌شود، یکی بزند به تو، چقدر ناراحت می‌شوی! می‌گویی این آمد حمایت از من کند.)

حالا حضرت زهرا (علیهاالسلام) گریه می‌کند، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) هم گریه می‌کند. به ‌حساب آن‌ها به مقصد رسیدند، گفتند: علی بیعت کرده. چرا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) گریه می‌کند؟ نگاهش به حضرت زهرا (علیهاالسلام) است، پهلویش که شکسته، محسنش را از دست داده، صورتش که نیلی است، بازویش که شکسته. ناراحت است، همه‌اش آمده حمایت از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) کند. حالا چرا حضرت زهرا (علیهاالسلام) گریه می‌کند؟ گفت: علی‌جان! پدرم گفت مظلومی را نوازش کن! آیا از تو مظلومتر هست یا نه؟!

حالا زهرای ‌عزیز (علیهاالسلام) از دنیا خواست برود، حسن و حسین (علیهماالسلام) آمدند توی خانه. گفتند: فضه! مادر ما کجاست؟ گفت: مادرتان استراحت کرده. گفت: مگر ما نمی‌دانیم مادرمان از دنیا رفته؟ (خدا بیامرزد حاج‌ شیخ‌ عباس را!) گفت: حسن‌جان! حسین‌جان! بروید بابایتان را خبر کنید! روایت داریم: یک‌دفعه امام‌ حسن (علیه‌السلام) آمد، گفت: بابا! مادرمان از دنیا رفت. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) تا آن‌جا روایت داریم: سه ‌دفعه خورد زمین، گفت: زانوهای من قدرتش رفت، چرا می‌خورد زمین؟! بلند شد. حالا آمده، گفت: دختر پیغمبر! جواب نشنید. گفت: عزیز من! من علی‌ام، جواب نشنید.

خلاصه گفت: تشییع عقب افتاد. اما حضرت زهرا (علیهاالسلام) جلوتر گفته ‌بود مرا شب دفن کن! مبادا این‌ها به ‌من تشییع کنند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) زهرا (علیهاالسلام) را غسل داد، کفن کرد. (مگر این‌ها مُرده‌اند؟ هر کسی بگوید این‌ها مُرده‌اند، خودش مُرده.) حالا حضرت زهرا (علیهاالسلام) که از دنیا رفته، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گفت: حسن‌جان! حسین‌جان! بیایید مادرتان را ببینید! روایت داریم: دست‌ها را از کفن بیرون آورد؛ یک دست به گردن حسن، یک دست به گردن حسین. منادی ندا داد، علی! جدا کن این‌ها را، ملائکه‌ها طاقت ندارند، کنترل از دست ملائکه‌ها دارد می‌رود بس‌که گریه می‌کنند. حالا حرکت داد شب، حضرت زهرا (علیهاالسلام) را دفن کرد.

حالا می‌خواهم قربانتان بروم، یک دمی من می‌گویم، این دم را إن‌شاءالله بگویید. آخ!

علی‌جان! علی‌جان! زهرا رفت در قیامتبا پهلوی شکسته، صورت نیلی، عمر زده سیلی
علی‌جان! علی‌جان! سرت سلامت، زهرا رفت در قیامتبا پهلوی شکسته، صورت نیلی،عمر زده سیلی
علی‌جان! علی‌جان! زهرا رفت در قیامتبا پهلوی شکسته، صورت نیلی، عمر زده سیلی
حسن‌جان! حسن‌جان! سرت سلامت، مادر تو رفت در قیامتبا پهلوی شکسته، صورت نیلی، عمر زده سیلی
حسین‌جان! حسین‌جان! مادرت رفت در قیامتبا پهلوی شکسته، صورت نیلی، عمر زده سیلی
امام زمان! آقاجان! سرت سلامت، مادرت رفت در قیامتبا پهلوی شکسته، صورت نیلی، عمر زده سیلی
زینب‌جان! زینب‌جان! مادر تو رفت در قیامت با پهلوی شکسته، صورت نیلی، عمر زده سیلی
امام‌صادق، رئیس‌مذهب! مادر تو رفت در قیامتبا پهلوی شکسته، صورت نیلی، عمر زده سیلی
یا علی


سخنی با خانمها

شوهرانتان را از آوردن مهمان مؤمن منع نکنید[۱]

خانم‌های عزیز! خواهش می‌کنم، تمنا می‌کنم، والله! بالله! من دوست شما هستم، یعنی می‌خواهم شما را دوش ‌به‌ دوش حضرت‌ زهرا (علیهاالسلام) ببرم. حالا اگر این مرد بزرگوار شما، می‌خواهد یک کاری کند، یک‌ نفر را می‌خواهد مهمان کند، تو نه نگو! این‌قدر ناراحتی ایجاد نکن! خدا می‌داند یک‌وقت می‌بینی خدا نعمتش را از تو می‌گیرد.

مگر این روایت نیست که زنی بود که برای مردش مشکل به‌وجود می‌آورد. می‌گفت: مهمان نیاید. آن‌ مرد موضوع را به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت، پیغمبر گفت: وقتی مهمان مؤمن وارد خانه می‌شود نگاه کن، ببین چه می‌بینی! نگاه کرد؛ دید تمام جان این مهمان نور است و نعمت. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: حالا وقتی بیرون می‌رود نگاه کن! دید آنچه که مار و عقرب و حشرات است به این مهمان چسبیده ‌است و دارد می‌رود. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: خدا گفت من به‌ واسطه این مهمان مؤمن، نعمتم را زیاد می‌کنم و تمام این چیزها را از خانه بیرون می‌برم.

خانم‌های عزیز! اگر یک مهمان مؤمن در خانه شما بیاید، هر لقمه‌ای که می‌خورد و می‌برد، ثواب حجّ و عمره برای شما نوشته می‌شود. تو میزبان یک مؤمن باش! اگر میزبان یک مؤمن شدی، میزبان خدا شدی.

من سراغ دارم والله! شخصی هست که اگر بخواهد یک مهمان بیاورد، باید برای راضی کردن زنش، یک چیزی بخرد، چادر بخرد؛ اما من خانمی هم سراغ دارم، والله! اگر مهمان بخواهد بیاید، هنوز شوهرش نفهمیده، بنده‌ خدا می‌رود، از پولی که یک‌وقت شوهرش به او داده، به بچه‌اش می‌دهد و می‌گوید این آقایت می‌خواهد مهمان بیاورد، توجه ندارد، این تدارکات در خانه نیست؛ می‌خرد توی یخچال می‌گذارد! [۲]

قربان عقیده‌ بعضی خانم‌ها که به یک مؤمن خدمت می‌کنند، چیز درست می‌کنند، غذا می‌پزند. ولایت است که این خانم را حرکت می‌دهد که یک‌ چیزی را با علاقه درست می‌کند. او خودش را نمی‌تواند فدای ولایت کند، مالش را فدا می‌کند. والله! این خانم اتصال به ولایت است، به حضرت ‌عباس! اتصال به ولایت است؛ یعنی این خانم کنیز حضرت ‌زهرا (علیهاالسلام) است، مانند فضه است. فضه خاک در مقابلش جواهر می‌شد؛ اما چادرش پینه داشت، کفشش پینه داشت. به او می‌گفتند: خانم! تو همه این‌ها برایت طلاست، می‌گفت: مگر ممکن ‌است که من چادرم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ مگر ممکن ‌است من کفشم از زهرا (علیهاالسلام) بهتر باشد؟ کفشش را می‌دوخت، پینه روی پینه می‌زد. این خانم هم که این ‌کارها را می‌کند همان عقیده را دارد، ببین چه ‌جور دارد می‌سازد؟ کجایی ای برادر؟! اصلاً فضه نمی‌خواست برتری به زهرا (علیهاالسلام) داشته‌ باشد. [۳]


یا علی

ارجاعات


-->

کتابها

تمام کتابها


سخنرانی‌ها

تمام سخنرانی‌ها

  1. مشهد ۸۲، تبلیغ ولایت (دقیقه37 و 39) و عصاره تمام عصاره‌ها ولایت است ۸۴ (شناخت ولایت) (دقیقه 35)
  2. مشهد ۸۲؛ تبلیغ ولایت
  3. عصاره تمام عصاره‌ها، ولایت است (شناخت ولایت) 84
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه