در عالم رؤیا بیتوتهای داشتم، خدمت امامزمان (عجلاللهفرجه) رسیدم، گفتم: آقاجان! دو چیز است که من را میکُشد، یعنی تمام گوشت بدن من را دارد آب میکند. به خودت قسم، اگر تمام عالم را در اختیارم بگذاری، من میسوزم، هیچکس این سوختن من را نمیتواند آرام کند. به دینم قسم، این سوختن من را نه بهشت، نه فردوس، نه جنات، آرام نمیکند، من میسوزم. یکی مصیبت جدّت حسین است، یکی هم مصیبتی است که به مادرت زهرا علیهاالسلام توهین کردند و البته یکی هم اسیری عمهات زینب علیهاالسلام است. به خودش قسم، تا اسم مادرش را آوردم، یکدفعه تکان خورد. مصیبت زهرا علیهاالسلام، امامزمان (عجلاللهفرجه) را تکان میدهد. اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) تکان بخورد، تمام خلقت تکان خورده است. مگر مؤمن باید اینها را فراموش کند؟ والله، اگر عیش و عشرت بکنید، خدا کمِ شما میگذارد. ما مؤمن نیستیم، ما مؤمنی که امضاء شده نیستیم، ما متقی واقعی نیستیم. ما مسلمانیم، مسلمان بودن به غیر مؤمن بودن است.
