وقتی به مشهد رفتم، به امام رضا گفتم: آقاجان! به من راه بده! ایشان راه داد. امام چشم عالم‌بین به من داد، عالم را می‌بینی. وقتی دیدی، کس دیگری را نمی‌بینی. هر آنچه را که متقی در این دنیا می‌بیند، آن را که خدا می‌خواهد انتخاب می‌کند؛ چون متقی دیگر اختیارش با خودش نیست، با خداست؛ این است متقی! متقی شده خواست خدا! متقی معلوم نیست چند بال دارد، اهل بهشت دو تا بال دارند؛ تا حتی آقا ابوالفضل! بال متقی شماها هستید. من به توسط شما می‌توانم پرواز کنم. دو پرش داریم: یک پرش بالی و یک پرش اعتقادی. الآن شما دارید پرش می‌کنید، شما بال من هستید. اگر شما هدایت شوید، عالمی هدایت شده است. چه کسی شما را هدایت می‌کند؟ فقط متقی.