ببین، نمی‌خواهم روضه بخوانم، حالا زهرای عزیز آمده با پهلوی شکسته، بازوی ورم کرده، سیلی خورده، می‌آید، می‌گوید: علی جان، من که طاقت ندارم، بیا ببینیم یک الاغی، چیزی بگیر، سوار بشوم بروم. حالا الاغ سوار می‌شود، [پیش] مهاجر و انصار می‌رود. می‌خواهد یک همچنین مجلسی درست کند. چون که پیغمبر گفت: یا علی، اگر چهل نفر بودند، حقت را از ابابکر بگیر. این بدعتها که گذاشتند از برای نامردی مردم بود که نیامدند.

[پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر جلسه]