کامپیوتر الهی و کامپیوتر جهانی

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم

کامپیوتر الهی و کامپیوتر جهانی
کد:10451
پخش صوت:پخش
دانلود صوت:دانلود
پی‌دی‌اف:دریافت
تاریخ سخنرانی:1380-04-07
تاریخ قمری (مناسبت):6 ربیع‌الثانی

السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علی‌بن‌الحسین و اولاد الحسین و اهل‌بیت‌الحسین و رحمة‌الله و برکاته

عزیزان من، رفقای‌عزیز، من به شما گفتم، هر کسی در این عالم یک بعدی دارد. یک حوادثی است در عالم روی می‌دهد. یک چیزهای جدیدی روی می‌دهد، یک تجددهایی روی می‌دهد، یک حرف‌هایی روی می‌دهد. یک‌چیزهایی مبنا دارد. اما امیدوارم باطن امام‌زمان، خدا شما را یکی به فقر ولایت گرفتار نکند، یکی به فقر دنیا. آن آدمی که صبح می‌رود، حالا یا چرخی است، یا باربر است، یا عمله است، یک کارگر است، یک جزء هست، این‌ها می‌روند، عیال‌وار هستند دیگر، می‌رود کار می‌کند، شب که می‌شود این‌قدر خوشحال است، می‌آید. به‌اصطلاح، [چون] خدا روزی این‌ها را در دست این کارگر حواله کرده‌است، این‌قدر خوشش می‌آید. چرا؟ رفته یک‌چیز پیدا کرده، آورده، جلوی بچه‌هایش می‌گذارد، این بچه‌ها را پرورش می‌دهد؛ آن‌وقت خیلی خوشحال است. اما مواظب است که امراض به این‌ها نخورد، به این بچه‌ها امراض نخورد، حوادث بد به این‌ها نخورد، این‌ها پرورش داده شوند، بزرگ شوند. اگر هم می‌خواهید توجه کنید، از پیغمبر سوال کردند، یا رسول‌الله، در دنیا چه خوشی هست؟ حضرت فرمود: خدا خوشی را خلق نکرده‌است. دوباره سوال کرد. گفت: یک‌جوانی صالح و سالم و متدین و متشرع که امر خدا و پیغمبر و قرآن را اطاعت کند، جلوی آدم راه برود. سوال شد؟ اعظم مصیبت چیست؟ گفت: این‌را بگیرد. ببین، والله، بالله، تالله، که اسم بزرگ خداست، من همیشه مواظب هستم که حوادث به شما نخورد؛ یعنی شما راجع‌به ولایت پرورش بخورید، تولید هر کدام از شما ولایت و توحید باشد.

من همه‌اش در فکر هستم که خدشه نخورد. اگرنه این کامپیوتر جهانی به‌من نرسیده که من حرفش را بزنم. من یک‌آدم بی‌سوادی هستم! اینجوری که همیشه فکر می‌کنم یک‌چیز جدیدی که به‌وجود می‌آید، می‌خواهم شما گول آن‌را نخورید. شما آن‌چیزی که روی می‌دهد، را خنثی کنید. مبادا آن خدشه به حقیقت به ولایت و توحید شما بزند، خیلی خوش‌خط و خال است. الان این کامپیوتر جهانی، جهان را می‌گیرد. این‌قدر این خوش‌خط و خال است که در هر خانه‌ای نفوذ پیدا کرده‌است. چون‌که عین سینما می‌ماند. هر روز شیطان برای ما یک‌چیزی را تشکیل می‌دهد. یک‌روز می‌آید عرفان را تشکیل می‌دهد، یک‌روز علم فلسفه را تشکیل می‌دهد. حالا این‌ها که دنبالش رفتند چه شد؟ مگر چه کردند؟ این‌همه تلفات دادند، بعد از چندین‌سال فلسفه را بیرون کردند. من نمی‌خواهم اصلاً یک‌چیزهایی در شما داخل شود. حالا یک‌چیزهایی است، یک حرف‌هایی است، علما، فقها، دانشمندان، همه و همه، من خصوصی صحبت نمی‌کنم، من یک‌چیزی که می‌گویم عمومی می‌گویم، حالا اگر یکی گفت، نظرش به آن‌است، این بالاخره یا القای شیطان به او است، یا این‌که همان را هم بی‌خود می‌گوید. من نظر به هیچ‌کسی ندارم. من در خلقت دارم نظری که راجع‌به ولایت است را [می‌گویم] می‌خواهم به شما خدشه نخورد؛ یعنی نه این‌که به شما [خدشه نخورد]، به هر کسی‌که نوار من را می‌شنود. حالا شما ببینید من می‌خواهم به شما چه عرض کنم.

می‌گویند یک روزی آمدند گفتند: رادیو حرام است. یک روزی آمدند گفتند: تلویزیون حرام است. این‌ها به مبنا اتصال نیست. اگر این‌را توجه نکنید، من مورد ایراد قرار می‌گیرم. باید توجه کنید من چه می‌گویم. حالا آقا جان، مهندس‌جان، عالم جان، مجتهد جان، پرفسور جان، به تمام شما ابلاغ می‌کنم، اگر تو این‌را از روی مبنا گفتی، اگر روی ماوراء گفتید این حرام است، [بدانید] «حرام خدا، حرام است، حلال خدا حلال است الی یوم‌القیامة» پیغمبر فرمود: خدا لعنت کند کسی را که حرام من را حلال کند، حلال من را حرام کند، از روی چه مبنایی گفتی؟ روی مبنای دلت گفتی؟ تو که حرام کردی، چرا خانه‌ات گذاشتی؟ پس از روی ماوراء نگفتی. حالا ببین من چه می‌گویم؟ اگر تو این حرفی را که زدی، از روی خودت بزنی، از روی خیالت زدی، از روی ماوراء نزدی. الان این تلویزیون تا حالا که نگفتم حرام است، تا آخر عمرم هم نمی‌گویم. چون‌که باید با ماوراء سر و کار داشته‌باشی، هر حرفی که می‌زنی. هر حرفی که می‌زنی دو بعد دارد: یک بعد خلقی دارد که خلق را گمراه می‌کنی، یک بعد ماورایی دارد، می‌گوید: چرا گفتی؟ برای چه گفتی؟ مگر خدا ما را رها کرده‌است؟ حالا این تلویزیون که الان است، شیشه‌اش بد است؟ فلزاتش بد است؟ پیچ‌هایش بد است؟ سیمش بد است؟ چه چیزش بد است؟ مثلاً الان این رادیو چه چیزش بد است؟ این اشیاء که دارد چه چیزش بد است؟ نه، بابا جان، ما تولید این‌را بد می‌گوییم. تولید بد این‌که مطابق قرآن، مطابق حدیث، مطابق قول خدا و پیغمبر نیست، ما تولید این‌را بد می‌گوییم. چه حق داری می‌گویی تلویزیون حرام است؟ پس چرا تو خودت خریدی؟ چقدر گفتید رادیو حرام است، پس چرا خودتان خریدید؟ شما که همه را منع می‌کردید، چرا خریدید؟ پس اگر شما دارید حرف می‌زنید، باید توهین به ماوراء نکنید. پس خدا کار لغو کرده که آهن را خلق کرده‌است؟ کار لغو کرده که فلز را خلق کرده‌است؟ کار بد کرده که نمی‌دانم این‌ها را خلق کرده‌است؟ نه، این‌را برداشته، آورده، آن‌ها را جمع کرده‌است، خلق، آن‌را خراب می‌کند. این‌که می‌گویم پیرو خلق نباشید؛ خلق خرابش می‌کند. آن تولیدی که از این دارد می‌آید، به امر خلق می‌آید، اگر مطابق حدیث و روایت نباشد، شیعه باید آن‌را کنار بزند.

حالا این کامپیوتر جهانی هم همین‌است. شما اگر کامپیوتر جهانی را الان خواستید، یک‌چیزی بفهمید، عبرت‌انگیز است. چه عیبی دارد؟ اصلاً به عقیده من، جوانهای عزیز باید کار کنند، اما خودشان را نگه‌دارند. این کامپیوتر که داری کار می‌کنی، چه عیبی دارد؟ اولها یک دفتر می‌گرفتند، حساب کنند، اشتباه می‌شد. حالا یک دکمه می‌زنی، حساب می‌کند. چه عیبی دارد؟ شما که دارید توی کامپیوتر کار می‌کنید، دارید روی احتیاج مردم می‌کنید. چه عیبی دارد؟ اما خدا به تو چه می‌کند؟ خدا برای هر چیزی در این عالم مصداق می‌آورد. عزیز من، این‌که می‌گوید: «شر الازمنه»، هر چیزی که بوده، برایش مصداق می‌آورد. اگر شما این کامپیوتر جهانی را دیدی، باید فکرت در تمام جهان، در تمام خلقت، در تمام ذرات پخش شود. چه‌کسی این‌را در مغز جوان گذاشت که این‌را تولید کرد؟ آن‌را باید ببینی. عزیز من، این‌را خیلی در آن فکر نکنی، آن‌را ببین. حسن یوسف آن‌است که یوسف پرورید. اگر این عظمتی که به‌اصطلاح در دنیا هست را می‌بینی، عظمت بالاتر آن‌را ببین. از آن تشکر کن.

اگر بخواهی توجه کنی، بچه‌گی خودت را، کوچکی خودت را، موقع که شیر می‌خوردی، در نظر بیاور، چه‌کسی تو را پرورش داد؟ تو را پرورش داد که بروی ساز بزنی؟ تو را پرورش دادی که بروی اوباشی کنی؟ برای چه‌چیزی تو را پرورش داد؟ پس هر مطلبی دو بعد دارد: یک بعد خلقی دارد، یک بعد الهی دارد. عزیز من، کامپیوتر را کار کن. تو را روشن می‌کند. من چرا به شما گفتم من اگر بیابان می‌رفتم، یک برگی را برمی‌داشتم، یک برگ انجیر یا توت را برمی‌داشتم. شما حسابش را بکن، یک شاه‌لوله این‌جا گذاشته‌است. یک لوله این‌جا گذاشته‌است. این لوله‌ها همه به این وصل است. حالا این نمی‌دانم، پنجاه متر، بیست متر، سی متر، هفتاد متر بالا رفته، از این‌جا آب لوله‌کشی می‌شود [بالا] می‌رود. به این پمپ گذاشته‌است؟ تو اگر یک عمارتی باشد که دو یا سه طبقه باشد، پمپ می‌گذاری. چرا پمپ خدا را نمی‌بینی؟ کجا پمپ گذاشت که آب آن بالا برود؟ اگر اینجور باشی و عبرت کنی، در این حرف‌ها نمی‌روی. همه‌اش در عبرت هستی، همه‌اش در عظمت خدا هستی. حالا عزیز من، ببین، من به شما بگویم، این کامپیوتر جهانی، فسادهایی به دنبال دارد. من دارم به شما هشدار می‌دهم. چیزهایی نشان شما می‌دهد که خلاصه، چشم شما را از ولایت دور می‌کند. توجه کن. یعنی شما در بعد الهی آن برو. در بعد ماورائی آن برو، نه این‌که در بعد شهوت آن بروی.

حالا این کامپیوتر جهانی دو بعد دارد. یک بعد الهی دارد، یک بعد شهوتی دارد. مرد می‌خواهد از بعد شهوتی آن بگذرد. یعنی در بعد الهی بیاید. دارد به تو نشان می‌دهد. یک جهانی را به تو نشان می‌دهد. چه‌خبر است؟ من بدبخت بیچاره که توی خانه هستم، محدود هستم. من محدود هستم. آقای‌مهندس، تو را محدود نکرده‌است. آقای‌مهندس، عزیز من، تو را محدود نکرده‌است. تو را کرده‌است. من محدود هستم، چیزی را نمی‌بینم. چرا به شما می‌گوید: اگر یک زن نامحرمی دیدی، نگاه به آسمان کردی، علماء در مجلس هستند، فقها هستند، تمام شما دانشمند هستید، بروید ببینید، می‌گوید: نگاه به زمین کردی، تمام ملائکه این زمین برای شما طلب‌مغفرت می‌کنند، نگاه به آسمان کردی، تمام ملائکه مغفرت می‌کنند. آن‌وقت این‌هم برای این‌که خوشتان بیاید، یک حوریه هم برای شما خلق می‌کند، یک‌نگاه نکردی. حالا اگر کامپیوتر جهانی را در عبرت آن نگاه کنی، خداشناس می‌شوی. می‌فهمی خدا در عالم چه کرده‌است؟ این‌نیست که ما محدودیم، ما را محدود قرار دادند، از ما سواری کشیدند. آن جلودارها از ما سواری کشیدند. عنان یک‌چیزی را گرفتند. خدا آقای اشراقی را رحمت کند، آقای‌حائری در مدرسه فیضیه سه‌روز روضه می‌خواند، یک‌روز زمان پهلوی بود، آمد گفت: دیدم یک خرک‌چی، خرها را قطار کرده‌است، مرتب به عقبی می‌زند، گفتم به جلویی بزن. جلویی هست که همه این‌ها را می‌کشد. یک منبر جالبی داشت. (صلوات)

اما عزیز من، فدایت بشوم، تو شهرها را می‌بینی، جاها را می‌بینی، تمام این‌ها را می‌بینی، این دارد تو را سیر می‌دهد، چرا توجه نداری؟ این کامپیوتر جهانی، دارد تو را سیر می‌دهد. آیا از سیر تو نجات پیدا می‌کنی، یا چشمت پی آن‌ها است؟ خدا دارد تو را سیر می‌دهد، شیطان تو را روی به فساد می‌کشاند؛ اما کامپیوتر خلقت، قرآن‌مجید است. آن‌هم دارد تو را می‌کشاند. می‌گوید: ای کسانی‌که نگاه به کامپیوتر جهانی می‌کنی، یک‌چیزی هست که به تو نشان می‌دهد، من یک‌چیزی که نیست تو را حالی می‌کنم، این‌است کامپیوتر خدا؛ یعنی قرآن‌مجید. تو دیدی؛ اما باید روزی پیش من بیایی، من از تو سوال می‌کنم. این‌جا توجه کنید. آقایی که با کامپیوتر کار می‌کنی، کامپیوتر جهانی که قرآن‌مجید است، از تو سوال می‌کند. این چشمی که خدا به تو داد، نور هم به تو داد، تن‌ساز به تو داد، تمام توانش را در توان تو گذاشت، کجا نگاه می‌کنی؟ خجالت نمی‌کشی؟ حیا نمی‌کنی؟ یک دنیا باید عبرت بگیری، ماهی‌های دریا را ببینی، کوه‌ها را ببینی، عظمت خدا را ببینی. چرا می‌گوید اگر می‌خواهی چیز شوی، به آیات من نگاه کن. تو الان به آیات کل این دنیا داری نگاه می‌کنی. می‌گویی: این کوه می‌توانست یک تپه باشد. اما آقا امام‌حسین می‌گوید: هر وقت به آیات نگاه کردم، از تو دور شدم.[۱] چرا؟ فدایت شوم، توجه کن من چه می‌گویم. این کوه و دشت را ما باید نگاه کنیم، نه امام‌حسین. امام‌حسین همین‌جور که الان کامپیوتر جهانی را نشانت می‌دهد، یک جهانی را دیدی، حسین یک خلقتی را دیده‌است. این کوه‌ها پیش او چیزی نیست. اما من باید به این‌ها نگاه کنم. من محدود هستم.

عزیز من، فدایت بشوم، به این حرف‌ها ببال. آن‌موقعی‌که یک‌چیزی نشان می‌دهد، کلیدش را بزن. تو یک‌وقت کلید جنایت را می‌زنی، یک‌وقت کلید ولایت را می‌زنی، بیا کلید ولایت را بزن. در این کامپیوتر جهانی رفتی، بیا یک‌قدری هم در کامپیوتر خلقت هم برو؛ تا قیام‌قیامت را به تو گفته‌است. چرا در این کامپیوتر کار نمی‌کنی؟ آن کامپیوتر جهانی را که دیدی، باید با امر این کامپیوتر باشد. اگر با امر این کامپیوتر که قرآن هست باشی، به امر ولایت هم هستی. امیرالمؤمنین می‌گوید: «انا قرآن‌الناطق». کجا هستی؟ عزیز من، فدایت بشوم، کجا هستی؟ نگاه به فرعش بکن، نگاه به اصلش هم بکن. چه‌کار کردی؟ آن فقط به تو نشان می‌دهد، اما کامپیوتر الهی برای تو حکم صادر می‌کند؛ یعنی شما را دارد پرورش می‌دهد. تو که خاکی نیستی. این کامپیوتر خدا، یعنی امر خدا، یعنی کلام خدا، یعنی این کامپیوتر که قرآن باشد، تو را دارد به ماوراء می‌برد. اگر این کامپیوتر، به امر کامپیوتر خدا باشد، اتصال به امر هست، روشن هستی، جاها را هم دیدی، خوشحال هم هستی، به‌قول من، تماشا هم کردی، عشقی هم نگاه کردی. مگر آدم که عظمت خدا را دید، باید توی هم برود، روشن می‌شود. عزیز من، اگر عظمت ولایت را دیدی، روشن می‌شود، قلب تو نگران نیست. عزیز من، اگر امر را اطاعت کنی، کامپیوتر جهانی، تجلی ولایت در آن‌است. اما خباثت هم در آن‌است. «انا قرآن‌الناطق» حکم دارد. به تو می‌گوید: اگر آن‌جا در کامپیوتر جهانی به آن‌زن نگاه کردی، جرم تو این‌است. به آن‌کسی‌که اینجوری‌است، نگاه کردی، بس‌که ناراحت هستم، نمی‌توانم بگویم، می‌گوید: جرم تو این‌است. نگاه به‌غیر خدا کردن، از خدا روی گرداندن است. والله، در تمام گلوله‌های خون من این‌است که نگاه به‌غیر خدا کردن، پشت به ولایت است. مگر این دو خبیث نکردند؟ رویشان را در ظاهر هم از علی برگرداندند.

حالا علی (علیه‌السلام) آمده، زهرا به او می‌گوید: علی‌جان، شنیدم به تو سلام نمی‌کنند؟ می‌گوید: زهرا جان، سلام می‌کنم، جواب من را نمی‌دهند. درست‌است؟ حالا آن نماز و آن روزه و آن حج و آن زکات و آن امر به معروف آن‌ها، با تمام ابعادشان، حالا می‌گوید: این‌ها کافر و مرتد هستند. رویشان را در ظاهر و باطن از ولایت گرداندند. اگر جوانان‌عزیز، من به تمام کسانی‌که نوار من را می‌شنود، ابلاغ می‌کنم، موقعی‌که نگاه به‌غیر خدا کردی، رویت را از خدا برگردانی. موقعی‌که داری نگاه می‌کنی، به امر خدا نگاه می‌کنی، به خدا متصل هستی، به علی متصل هستی، به دین متصل هستی، به‌قرآن متصل هستی. خدا کند رویت را برگردانی. چرا؟ ببین، من قشنگ الان برای شما پیاده می‌کنم. چون‌که عظمت آن‌را از عظمت امر بالاتر می‌دانی. عظمت یک‌نگاه به نامحرم، نگاه به غش در معامله، نگاه به این کردی. عظمت آن‌را بالاتر می‌دانی. پس تو در ظاهر به ولایت پشت کردی. حالا بالاتر هم هست که یک‌قدری ملاحظه می‌کنم. گفتیم: قرآن امرش است، خدا امرش است، ولایت امرش است، اگر تو نگاه به نامحرم، نگاه به‌غیر خدا کردی، از امر خدا سرپیچی کردی. مگر عمر و ابابکر نکردند؟ حالا می‌فرماید: آخرالزمان، هر چیزی که هست، مصداقش می‌آید. از تمام آن مصداق‌ها باید گریزان باشی. «المؤمن کالجبل» تو را تکان ندهد، خلق تو را تکان ندهد.

اصلاً عقیده جدی من این‌است، من به تمام این کسانی‌که نوار من را گوش می‌دهند، ابلاغ می‌کنم، اصلاً خلق تو را جهنمی می‌کند، خلق تو را از خدا بیزار می‌کند، خلق، تو را مشرک می‌کند، خلق، اتکایت را از خدا می‌برد. خلق هست که اینجوری هست. عزیز من، بیا. من می‌خواهم نبی شوید. شما در ظاهر ولی بشوید. چطور نبی شوید؟ چطور ولی شوید؟ امرش را اطاعت کنید. مصداق آن‌ها را در خودت پیاده‌کن. اگر مصداق آن‌ها را پیاده کردی، خود آن‌ها هستی. چرا؟ آمدند به پیغمبر می‌گویند: برای تو زن می‌گیریم، خانه آنچنانی می‌گیریم، مرتب گفتند، ببین، پیغمبر تمام قدرت‌ها را می‌شکند، عزیز من، قدرت خلق را بشکن، چقدر من فریاد بزنم، به‌دینم قسم تمام این‌که من می‌بینم که به شما خدشه می‌خورد، به دین شما، به ولایت شما، به عصمت شما، به بزرگی شما، به تمام این اشیاء که در وجود می‌خورد، خلق می‌زند، من می‌گویم توجه داشته‌باشید، نزند. چرا خلق را مؤثر می‌دانی؟ چه‌کاره است؟ خودش هم باید اطاعت کند. این سرکش است. این خودش اطاعت نمی‌کند، سرکش است. چرا می‌روید به سرکش توجه می‌کنید؟! خدا می‌داند می‌خواهم داد بزنم که تا هفت‌آسمان برود، بس‌که یک‌وقت ناراحت می‌شوم. بابا، این دارد سرکشی می‌کند، این این‌طرف رفته‌است، مثل شیطان به او هم گفته شده: گم‌شو، چرا دنبالش می‌روی؟ خودش را رنگ کرده‌است؟ این‌جایش را اینجوری کرده‌است، این‌جایش را اینجوری. این پیغمبر است دیگر. پس تو «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» مگر تسلیم پیغمبر نشدی؟ پیغمبر یک الگوی خلقت است. ببین، چطور بازی نمی‌خورد. می‌گوید: اگر این‌قدر قدرت داشته‌باشید، ماه را در یک آستین من بگذارید، خورشید را در یک آستین من بگذارید، من دست از خدا و امر خدا برنمی‌دارم. تو هم باید همین‌جور باشی. چرا؟ آن ابلاغی که به او شده‌است، آن امری که به او شده‌است، از تمام ماه و خورشید و این‌ها بالاتر می‌داند. حالا که اینطوری شد، خدا ماه را هم در آستینش می‌گذارد. حالا شق القمر کرد. ببین، آنجور شد. من دارم به شما می‌گویم: اینجوری باید بشوید. حالا خلق می‌آید این‌را به او می‌گوید: می‌گوید اگر قدرت داشته‌باشی، ماه را در یک آستینم بگذاری، خورشید را در آستین دیگرم بگذاری، نمی‌شود، برو.

تو باید به خلقی که غیر خدا به تو امر می‌کند بگویی: گم‌شو! چرا نمی‌گویی؟ چرا مؤثر می‌دانی؟ اگر می‌گویم خدا بشو، می‌گویم اینجوری بشو. وگرنه او «لم‌یلد و لم‌یولد» هست. مگر کسی می‌تواند خدا بشود. صفات خدا را داشته‌باش. وقتی‌که امر را اطاعت نکرد، گفت: گم‌شو. کسی‌که امر را اطاعت نمی‌کند، می‌خواهد امر خودش را به تو ابلاغ کند، امر خودش را می‌خواهد به تو بگوید: باید بگویی: گم‌شو. اگرنه تو هم مشابه آن هستی. من در حرف رودربایستی از هیچ‌کسی ندارم. چرا؟ مطمئن هستم قلب هر بشری دست امام‌زمان هست، دست خدا هست. (صلوات) حالا که از این گذشت، شق القمر می‌کند.

عزیزان من، من که می‌گویم من، گفتم «من» را باید سینه دیوار زد، اما این من، آن «من» نیست. این یک «من» ی هستی که آگاهی باید پیدا کنید. روی این اصل من می‌گویم. پس من در کامپیوتر که صحبت کردم، حالا می‌خواهم یک صحبت دیگری هم بکنم. این کلام را بگویم. ببین، عزیزان من، هیچ‌کاری لغو نیست؛ یعنی در عالم خدا کار لغو نمی‌کند. این کسی‌که این کامپیوتر را در مغزش ایجاد کرده‌است، خداست. این ایجاد مغز خلق، اشتباه نیست. توجه بفرمایید من چه می‌گویم. اما این ایجاد کرد، یک مجوز خدا به او می‌زند. آن مجوز را باید شما مراعات کنید. اگر مجوز را شما اطاعت کردید، تولیدت صحیح است. یک کارگاهی که مجوز ندارد، تزلزل دارد، بازخواست دارد. اگر کار ما مجوز نداشته‌باشد، بازخواست دارد. این کامپیوتر جهانی چیست؟ گفتم، اما این کامپیوتر خدا که قرآن است، این مجوز قرار می‌دهد. باید با مجوز کار کنی. کار کن، خیلی هم قشنگ کار کن، پیش بروی. بابا، نرفتید که این‌ها یک عده‌ای بودند، عقب‌افتاده بودند، جازن شده‌بودند، شما را هم عقب انداختند. اگر این مملکت ما پرفسور داشته‌باشد، مهندس داشته‌باشد، دیگر نمی‌روید که از آن‌جا بیاورید. تمام خلقت به شیعه احتیاج دارد. چرا دستتان را جلوی آن دراز می‌کنی؟ ما عقب‌افتاده شدیم. عقب افتادیم. تو این‌که نهی می‌کنی، اگر کردی، تمام دلیل این نهی را باید بدانی. اگر نه حق نداری چیزی را نهی کنی. تمام دلیل این‌را باید بدانی. بنشین سر جایت!

ممکن‌است شما در این مملکت اسلامی باشید، ولایتت را از دست بدهید، ممکن‌است آمریکا و انگلستان باشید، از دست ندهید. تو از دست ندهی، این‌جا از دست می‌دهی، آن‌جا از دست نمی‌دهی. پس از دست دادن ولایت به مکان نیست، تو باید خودت مکان باشی. من در یک‌جای دیگر هم گفتم. عزیز من، قربانتان بروم، پس گفتم، دوباره تکرار می‌کنم. اگر شما چیزی را نهی کردی، باید تا ماوراء این‌را بفهمی، اگرنه حق نهی نداری. مردم را در هچل می‌اندازی. این‌کار با ثمر را بی‌ثمر می‌کنی. این‌کار ثمر دارد، چرا بی‌ثمرش می‌کنی؟ اگر توجه داشته‌باشید، به پیغمبر خطاب شد: اگر حرف از خودت بزنی، رگ دلت را قطع می‌کنم. تو چه‌کاره هستی؟ من از شما سوال می‌کنم: مگر پیغمبر حرف بی‌خود می‌زد؟ چرا این حرف را زده‌است؟ تا حالا این مطرح نشده‌است، الان می‌خواهم آن‌را مطرح کنم. پیغمبر که معصوم است، به پیغمبر که گفته «بلغ». پس این حرف چیست که دارد می‌زند؟ تو را ادب می‌کند. می‌داند فردا یک‌حرف از خودت می‌زنی، جلوی تو را گرفته‌است. فهمیدی؟ جلویت را گرفت. رنگ شدی، شبیه آن شدی، جلویت را گرفت. حرف از خودت زدی. ببین، مقصد همان‌است. (صلوات)

خدا همچنین روزی را، پیش‌بینی می‌کند تو را حالی می‌کند، زمانی می‌آید اینجوری می‌شود. حواست را جمع‌کن. پیرو خلق نباش. تا زمانی‌که یک‌دانه نفس آخرم باشد، نفس آخرم را فدای ولایت می‌کنم. نفس دوم را داد می‌زنم به شما که پیرو خلق نباشید. نفس سومم این‌است که این‌ها را از خلق جدا بدانید؛ اگرنه گمراه می‌شوید. اگر این ائمه را، دوازده‌امام، چهارده‌معصوم را از خلق جدا ندانید، گمراه می‌شوید، بدل درست می‌کنید. بدل درست می‌شود زمانی‌که ما این‌ها را با خلق یکی بدانیم. (صلوات)

ما به شما قول دادیم که ان‌شاءالله به امید خدا، خدا یاری می‌کند، حضرت‌زهرا یاری می‌کند که خیلی‌ها می‌گویند، که از دوست من، عزیز من، نور چشم من این‌جا تشریف آوردند، با هم یک‌قدری خلاصه، نجوا کردیم و گفتیم. اما شما تشریف نداشتید. حالا ان‌شاءالله امیدوارم آن‌چیزی که به‌اصطلاح قسمت ایشان شده‌بود، به زبان من جاری شود، همان حرف را بزنم. ببین، عزیز من، خدا بشر را خلق کرده‌است، آدم ابوالبشر را خلق کرده‌است. آرام، آرام توسعه پیدا کرد. بشر احتیاج دارد. از زیر زمین مکه زمین‌ها کشیده‌شد؛ یعنی آمد و روی آب قرار گرفت. خدا این کوه‌ها را هم قرار داد از برای این‌که آرام بگیرد. ببین، عزیز من، چه می‌گویم، این کوه‌ها که قرار گرفت و زمین آرام گرفت، این کوه‌ها مثل همان بود که کشتی نوح آرام نمی‌گرفت، حالا زمین آرام نمی‌گیرد، حالا ندا آمد یا نوح، اسم این‌ها را به کشتی‌ات بنویس که آرام بگیرد. حالا این کوه‌ها هم به امر ولایت به‌وجود آمد. گفت: بیا روی زمین، حالا زمین آرام شد. آنچه که را در تمام خلقت است، ولایت دست دارد. پس خدا هم فرمود: به عزت و جلالم قسم، روزی شما می‌دهم. «والله، خیر الرازقین» والله، به شما می‌دهم. حالا توجه بفرمایید من چه می‌گویم: زمین که مال خدا شد، به تو داد. رزق و روزی‌ات هم که معلوم است، جان هم که دست خدا است، پس تو چه احتیاجی داری؟ چرا یک‌چنین حرف‌هایی می‌زنند؟ چرا ما را این‌قدر محتاج مردم می‌کنند؟ می‌خواهند محتاج خودشان بشویم؟ نه، بشر محتاج نیست. دنیا به تو محتاج است. عالم به تو محتاج است، دنیا به تو محتاج است. مگر عالم به علی محتاج نیست؟ خب، تو هم ولایت داری، دنیا به تو محتاج است. اما تا چه‌موقع؟ تا وقتی‌که شما روزی‌ات که معلوم شد، درست‌است؟ جانت هم معلوم شد، سکونت تو هم معلوم شد، تا زمانی‌که این سکونت را با امر بنشینی و پا شوی و زندگی کنی، آن‌وقت تو اتصال به ماوراء هستی. آن‌وقت که تو احتیاج نداری. اصلاً بالاتر بگویم. من این حرف را دارم به شما می‌زنم، روی مبنا می‌زنم. حرفی که بزنم، مبنایش را می‌بینم و می‌زنم. من ادعا نمی‌کنم اما ببین، من مبنایش را به شما می‌گویم یا نه؟

آن‌کسی‌که این درس را خوانده و می‌گوید، بی‌خود می‌گوید. درس خوانده‌است، فهم نخوانده‌است. فهمیدی؟ باید درس فهم را هم بخواند، درس ولایت را هم بخواند. آن‌وقت یک بادی هم گرفته‌است. حالا باید یک‌چیزی هم بزنید تا بادش در برود. حالا ببین چه می‌گویم. خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: اگر به یک مؤمن توهین کردی، انگار خانه من را خراب کردی. یا در جای دیگر می‌گوید: زیارت یک مؤمن، زیارت دوازده‌امام، چهارده‌معصوم است. در جای دیگر می‌گوید: یک مؤمن اگر در یک شهری باشد، خدا آن شهر را حفظ می‌کند. این با تمام عظمتش، یک‌دفعه امیرالمؤمنین چه می‌گوید؟ من برای شما مصداق می‌آورم. عزیزان من، توجه کنید؟ این نوار را اگر می‌گذارید، توجه کن، نگو یک نوار است دیگر، آیا تو فهمیدی؟ خب، پس چهار تا از این نوار را بگو، بگو من این‌جایش را فهمیدم، این‌جایش را نفهمیدم، یک‌چیز دیگری می‌خواهم بفهمم. به شما توهین نشود، من حرفم را می‌زنم. حالا ببین، من چه‌چیزی به شما می‌گویم؟ این دنیایی که امیرالمؤمنین می‌گوید: به منزله استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار است، یا می‌گوید: شرالازمنه، حالا به تو که می‌گوید: اگر به تو توهین کنند، خانه‌خدا را خراب کردند، تو را محتاج این می‌کند؟ مگر عقل نداری؟ تو را محتاج این می‌کند؟ پس تو از مؤمنی خارج شدی، از ولایت خارج شدی که محتاجت می‌کند. تو اصلاً از دنیا بزرگ‌تر هستی. چرا این‌ها این حرف‌ها را می‌زنند؟ کجا محتاج دنیا هستند؟ نه.

محتاج به‌غیر احتیاج است. من به نانوا احتیاج دارم. من به این بقال دارم. من احتیاج به این دارم که یک‌چیزی بپرسم. احتیاج به‌غیر محتاج بودن است، ما محتاج نیستیم. ما محتاج خدا و ائمه هستیم. پس مؤمن محتاج نیست. ببین، من دارم دوباره می‌گویم: من احتیاج دارم. بچه‌ام حال ندارد، او را پیش آقای‌دکتر می‌برم. ایشان هم یک‌مقدار دارو بدهد، خوب بشود. احتیاج به‌غیر محتاجی است. پس خدا مؤمن را محتاج نمی‌کند. (صلوات) حالا تا چه‌موقع؟ تا زمانی‌که مجوز داشته‌باشد. مجوز، امر ولایت است. مجوز، امر خداست. مجوز، بیهوده کار نکردن است. مجوز داشته‌باشد. توجه فرمودید؟ حالا، چطور می‌شود که محتاج خلق می‌شویم؟ از مجوز این‌طرف می‌آییم، می‌رویم یک‌کار حرام می‌کنیم، یک‌کار نزولی می‌کنیم، یک‌کار غش در معامله می‌کنیم. یک‌کار بی‌امر می‌کنیم. خیالی می‌شوی، مقدس می‌شوی، خیالی می‌شوی، متدین نیستی. آن‌وقت تو را چه می‌کند؟ حالا تو را محتاج می‌کند. چرا؟ تو خودت را جدا کردی. از مجوز بودن کنار رفتی. مجوز یعنی‌چه؟ یعنی امر. عزیز من، در این کارگاه به این مهمی باید مجوز داشته‌باشی. کار کن. چه‌کسی محتاج خلق هست؟ کسی‌که امر ولایت را، به‌قول دوست‌عزیزم، اطاعت نکند. کسی‌که خیالی بشود. این‌ها را خدا محتاج می‌کند. حالا چطور محتاج می‌کند؟ حالا محتاج می‌کند، برکات هم از او می‌گیرد. این آقا، میلیونر است، اما اصلاً تولید ماورایی ندارد؛ یعنی این‌قدر برایش مشغله درست شده‌است که اصلاً فرصت ندارد یک‌کار خیر بکند. فرصت ندارد که یک تولید خوب داشته‌باشد. به آن چیزش کرده‌است. آخر هم «خسر الدنیا والآخرة» می‌شود.

پس حرف من این‌است که شما بزرگ‌تر از دنیا هستی. خدا نمی‌خواهد مؤمن خوار شود. خدا قرآن را روانه کرده که تو را تشویق کند. قرآن را روانه کرده‌است که عظمت تو را افشاء کند. قرآن را روانه کرده‌است که کمال تو را افشاء کند. قرآن را روانه کرده‌است که تولید تو را افشاء کند. حالا که افشا شدی، تمام آن‌ها را خدا جزا می‌دهد. اما اگر غیر این شدی، شیطان جزا می‌دهد. امر او را اطاعت کردی. عزیزان من، توجه بفرمایید. هر کاری که به‌غیر امر نباشد، امر شیطان است. آن امر را چه‌کسی به‌وجود می‌آورد؟ مقدسی تو. مقدس، مرتب در فکر و خیالش می‌رود. من در آن نوار هم گفتم، ابو حنیفه مقدس شد. امر امامش را اطاعت نکرد. آخر، عزیز من، امام که حرف بزند، کامپیوتر جهانی که نیست، این یک‌چیزی که هست را نشان می‌دهد، آن‌چیزی را که پشت‌پرده است را نشان نمی‌دهد. اما این کامپیوتر خدا که قرآن باشد، نشانت می‌دهد. توجه فرمودید من چه می‌گویم؟ حالا بالاترش ببرم؟ علی الله! خدا می‌گوید: یک مؤمن من هستم. اسم خدا مؤمن است. برو توی قرآن بخوان، ببین هست یا نه. اسم خدا مؤمن است. درست‌است؟ آیا مؤمن احتیاج به خلق دارد؟ احتیاج به‌دنیا دارد؟ چرا توجه ندارید؟ توی این فکرها بروید. ما کجاییم؟ توی این فکر برو. پس بدان که حرف من درست‌است. خدا می‌گوید: یک مؤمن من هستم. آن‌وقت خدا محتاج این خلق است؟ محتاج این دنیاست؟ نه. دنیا چیست؟ اصلاً دنیا چیست؟ چرا می‌گوید: اگر یکی را هدایت کردی، عالمی را هدایت کردی، یکی را گمراه کردی، عالمی را گمراه کردی؟ یعنی می‌خواهم به شما بگویم، یک‌دانه مؤمن نه این‌که به‌دنیا بیرزد، به یک عالم می‌ارزد. چرا؟ ببین، این مؤمن اتصال است. وقتی شما اتصال به ولایت شدی، اتصال به‌قرآن شدی، اتصال به خدا شدی، خودش هستی. چه‌موقع از ارزش می‌افتی؟ وقتی‌که جدا شوی. چه‌کسی تو را جدا می‌کند؟ هوا، هوس. به‌غیر خدا نگاه‌کردن، به‌غیر خدا راه‌رفتن. در خیال افتادن، خیالت را از امر بالاتر بدانی. آن‌موقع جدا می‌شوی. اگر نه آن می‌شوی. حالا هستی یا نه؟

مگر بشر این حرف‌ها را نکشد. اگر نکشد، من که تقصیر ندارم. من گفتم. ثابت هم می‌کنم، ثابت هم هست. من دوباره یک‌حرفی بزنم، این حرف یک‌قدری بزرگ شد. به عقیده من، کشیدن آن‌هم یک‌قدری مشکل است. ببین، ما یک قطره هستیم. این اقیانوس، اقیانوس است. کیلش را به‌غیر علی (علیه‌السلام)، امام‌حسین، امام‌زمان، هیچ‌کسی نمی‌داند. چون‌که عمقش معلوم نیست. اما امیرالمؤمنین می‌گوید: کیلش را می‌دانم. چرا؟ کیل دریا پیش ولایت کوچک است. خب، امیرالمؤمنین می‌داند. بیا به آن‌کسی‌که به ماوراء اتصال است، اتکا داشته‌باش. ببین، من چه‌چیزی به شما می‌گویم؟ ببین، من بی‌خود نمی‌گویم خودش شدی. ما یک قطره هستیم. شما وقتی به اقیانوس وصل شدی، جزء اقیانوس هستی یا نیستی؟ پس اگر شما به ولایت وصل شدی، آن می‌شوی. وصل می‌شوی. وصلت می‌کنند، قطع نشو. اگر قطع شدی، نجس هستی. خوب شد؟ پس قطع نشو. برای یک صورت چیز، برای یک‌حرفی، برای یک مال دنیا، آخر، چه فایده‌ای دارد؟ این حرف‌ها تفکر می‌خواهد. یعنی بنشینی تفکر کنی، خدا تو را کمک می‌کند. همین‌طور که به‌من جان دادی، روح به‌من دادی، روح این‌کار را هم به‌من بده، جان این‌کار را هم به‌من بده. شناخت این‌کار را هم به‌من بده. والله، می‌دهد.

این‌هم روایتش. شخصی پیش امیرالمؤمنین آمد. امیرالمؤمنین نشسته‌بود. گفت: من راه‌های آسمانی را بهتر بلدم؛ از من بپرسید. خدا لعنت کند عمر و ابابکر را. خدا لعنت کند این‌ها را که این‌ها را جزء خلق حساب کردند. خدا لعنت کند آن‌ها را که این‌ها را حالا هم جزء خلق حساب می‌کنند، هر کسی می‌خواهد باشد. ما رودربایستی با هیچ‌کسی نداریم. تمام این دنیا پیش من ذرات است. والله، تمام دنیا پیش من ذرات است. این‌قدر بزرگی خدا را می‌بینم، این‌قدر بزرگی ولایت را می‌بینم، این‌قدر بزرگی ولایت را می‌بینم که تمام این عالم ذرات است. ذرات که چیزی نیست. حالا ببین، من چه می‌گویم؟ حالا می‌گوید: موهای سر من چقدر است؟ حضرت گویا حالا این‌جا قسم می‌خورد، می‌گوید: می‌دانم، اما به‌درد تو نمی‌خورد. تو یک گوساله داری، یک بچه‌داری، کشنده پسر من است. ببین، این کجا می‌رود؟ دنبال این برو. دنبال این برو، عزیز من، قربانت بروم، در کامپیوتر جهانی کار کن؛ اما دنبال این برو. این کامپیوتر خلقت است. حالا آمد عمر سعد آمد، گفت: شما همچنین حرفی زدی. گفت: آره. می‌گوید: من را بکش، می‌گوید: نه، تو کاری نکردی. ببین، اصلاً این‌که می‌گوید: من قرآن به تو نازل کردم، آیا فهمیدی؟ اگر می‌گوید: یا محمد، تو را کامل کردم، قرآن را به تو نازل کردم، یعنی ماوراء تمام خلقت را به پیغمبر نازل کرده‌است. هیچ‌چیزی در این خلقت نیست که به این‌ها نازل نشده‌باشد. اما حالا ببین چه می‌گوید، حالا می‌گوید: «علی».

حالا «الیوم اکملت لکم دینکم» حالا پیغمبر می‌گوید: من اسلام هستم. با این‌که تمام ماوراء خلقت به‌من نازل شده‌است، اما عزیز من، این اسلام است، دین علی است. اگر به‌من نازل شده‌است، این‌را من می‌گویم اگر در جهنم هم بروم، اما می‌گوید: به علی نازل بوده‌است. چرا؟ اگر نبوده چیست که می‌گوید از من بپرس، از آسمانها، از لوح، از قلم. پس نازل بوده‌است. این‌است ولایت. کجا می‌گردی؟ حالا حضرت‌عباسی، بیایید فکر کنیم، بیاید با هم دو دو تا چهار تا، حالا حیف نیست دست از علی برداریم؟ حیف نیست دست از امام‌زمان برداریم، دنبال این کثافت‌کاری‌ها و آشغالها برویم؟ حیف از چشم تو نیست که نگاه می‌کنی؟ به‌قرآن، می‌سوزم و می‌گویم، می‌سوزم و می‌گویم. ما کجا می‌رویم؟ خوب‌هایمان کجا می‌رویم؟ بدهایمان کجا می‌روند؟ می‌سوزم. چرا دست از حسین برمی‌دارید؟ چرا دست از علی برمی‌دارید؟ چرا دست از زهرا برمی‌دارید؟ خواهرم، آخر این چیست که این‌ها را می‌پوشید؟ چرا خودتان را شبیه زنان انگلیس و آمریکا می‌کنید؟ آیا آن نجات‌دهنده تو هست؟ تو از آن بدبخت‌تر هستی که می‌روی برای او می‌خری؟ چرا دست برمی‌دارید؟ چقدر گفتند شباهت به کفار حرام است؟ چرا خانم خودت را شبیه به کفار می‌کنی؟ چرا عروسک درست می‌کنی؟

زهرای‌عزیز دارد «هل من ناصر» می‌گوید. مگر سوار الاغ نشد؟ با پهلوی شکسته، با صورت نیلی، با دست شکسته، دارد از اسلام دفاع می‌کند، از ولایت دفاع می‌کند. عزیز من، تو هم بیا دفاع از ولایت بکن. والله، می‌گذرد. به خدا دنیا می‌گذرد. ما والله، پشیمان می‌شویم. یک‌موقع پشیمان می‌شویم که چرا اینجوری کردیم. امام‌زمان هم «هل من ناصر» می‌گوید. عزیز من، بیا این‌طرف. اما غسل کن، بیا این‌طرف. ببین، امام‌زمان تو را تحویل می‌گیرد یا نه؟ ما نجس هستیم. ما جنب هستیم. دنیا تو را جنب کرده‌است. صورت‌های چیز تو را جنب کرده‌است، خیال‌ها تو را جنب کرده‌است، مقدسی تو را جنب کرده‌است. جنب، که نباید پیش امام برود. مگر امام‌صادق نبود، یکی بس‌که شوق داشت، مسافرتی جایی بود، آمده‌بود، جنب بود، آمد برود، تا توی کلیاس خانه بود، گفت: برو غسلت را بکن. مگر نمی‌دانی جنب خدمت امام نمی‌تواند برسد. این مالها که ما پیدا می‌کنیم، این مالها که ما فکر می‌کنیم، این‌کارها را می‌کنیم، با این غسل ظاهری هم که می‌کنی، جنب هستی. بیایید ما یک غسل ماورایی بکنیم. خدایا، توبه کردیم، خدایا، بد کردیم، خدایا، در صراط مستقیم آمدیم، خدایا حالا ما را نگه‌دار. چقدر خوب است؟

چقدر خوب است که بشر با سرافرازی از این عالم برود. دوست‌علی باشد، دوست حسین باشد، دوست امام‌زمان باشد، دوست قرآن باشد، دوست زهرا باشد، چقدر خوب است؟

خدایا، ما را سرافراز کن.

خدایا، به‌حق امام‌زمان تو را قسم می‌دهم، قلبی به ما بده که همین‌طور که قرآن به پیغمبرت نازل کردی، خدایا، حرف‌های ولایت را به ما نازل کن.

خدایا، حالا که نازل کردی، دل ما را بزرگ کن، قلب ما را بزرگ کن، جادار باشد، ولایت جایگزینش کن.

خدایا، هر محبتی به‌غیر محبت دوازده‌امام، چهارده‌معصوم است، از قلب ما بیرون کن.

خدایا، این شیطان جنی و انسی که وسوسه می‌کند، می‌خواهد ما را از این حرف‌ها درآورد از ما دور کن.

خدایا، ما را به خودت نزدیک کن.

خدایا، ما را در قیامت سرافراز وارد محشر بکن.

خدایا، آنچه را که گفتیم خلاصه، دلمان می‌خواهد رضایت تو باشد.

یا علی

ارجاعات

  1. امام‌حسین: سرگرم شدن به نشانه‌ها موجب دوری از تو می‌شود. پس تمام قوای من را متوجه خدمتی کن که مرا به تو برساند. (بحار الانوار، جلد 95، صفحه 216)
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه