ثواب هزار ماه، مزد ولایت: تفاوت بین نسخه‌ها

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو
سطر ۲۵: سطر ۲۵:
 
عزیزان من گفتم بیایید، بیایید علی را قبول داشته‌باشید، بیایید امیرالمؤمنین را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول داشته‌باشید، بیایید مشاور درست نکنید. اول کسی‌که مشاور درست کرده‌است، عمر و ابابکر است. بعد خلفای عباسی‌اند، توجه کنید! (صلوات) این‌ها از امیرالمؤمنین دست برنداشتند، اذیتشان کردند، خاک به آن‌ها ریختند، دامنشان را کشیدند، [به این‌ها گفتند:] ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ این، حقیقت ولایت را توجه می‌کرد، توهین مردم و حرف‌های مردم را توجه نمی‌کرد. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، شب‌قدر است، خدا او را رحمت کند، می‌گفت: اغلب مردم که می‌گوید از هزار نفر، یکی با دین از دنیا نمی‌رود، یا زنش باعث می‌شود، یا خودش باعث می‌شود یا رفیقش باعث می‌شود، یا «من» او باعث می‌شود یا برای خودش یک‌چیزی باعث می‌شود بی‌دین از دنیا می‌رود.  
 
عزیزان من گفتم بیایید، بیایید علی را قبول داشته‌باشید، بیایید امیرالمؤمنین را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول داشته‌باشید، بیایید مشاور درست نکنید. اول کسی‌که مشاور درست کرده‌است، عمر و ابابکر است. بعد خلفای عباسی‌اند، توجه کنید! (صلوات) این‌ها از امیرالمؤمنین دست برنداشتند، اذیتشان کردند، خاک به آن‌ها ریختند، دامنشان را کشیدند، [به این‌ها گفتند:] ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ این، حقیقت ولایت را توجه می‌کرد، توهین مردم و حرف‌های مردم را توجه نمی‌کرد. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، شب‌قدر است، خدا او را رحمت کند، می‌گفت: اغلب مردم که می‌گوید از هزار نفر، یکی با دین از دنیا نمی‌رود، یا زنش باعث می‌شود، یا خودش باعث می‌شود یا رفیقش باعث می‌شود، یا «من» او باعث می‌شود یا برای خودش یک‌چیزی باعث می‌شود بی‌دین از دنیا می‌رود.  
  
من دوباره تکرار می‌کنم؛ شما باید مانند اباذر و سلمان و مقداد باشید. ببین، عمار عزیز چه می‌گوید؟ آن‌طور باید باشید. نه [این‌که اگر] تو را مذمت می‌کند، [بگوید:] حاج‌شیخ شدی، چطوری شدی، دست از دین برداری! تو خجالت نمی‌کشی؟ تجددی!، به علی و فاطمه پشت می‌کنی، خجالت نمی‌کشی؟ عزیز من، مگر تو به قیامت اعتقاد نداری؟ قربانت بروم، حالا ببین من چه دارم به تو می‌گویم؟ این چهار نفر دست برنداشتند، حالا اگر شما دست برندارید، به توهین و حرف و فقر و فلاکت و این‌ها بسازی، آن‌را که کیمیای هستی خلقت، [یعنی] ولایت است، دست برنداری، حالا ثواب هزار ماه را می‌بری؛ چون‌که تو به کجا اتصال هستی؟ به آن شبی که قرآن نازل‌شده. این عمار یاسراست دیگر، به او می‌گوید: عمار جان، تو چه‌کار می‌کنی؟ تو را به دار می‌زنند، دست تو را می‌بُرند، پای تو را می‌بُرند، زبانت را هم می‌بُرند. گفت: علی، والله دست از تو برنمی‌دارم. این سلمان است؛ این آدمی که این‌طوری است، ثواب هزار ماه را می‌برد.  
+
من دوباره تکرار می‌کنم؛ شما باید مانند اباذر و سلمان و مقداد باشید. ببین، عمار عزیز چه می‌گوید؟ آن‌طور باید باشید. نه [این‌که اگر] تو را مذمت می‌کند، [بگوید:] حاج‌شیخ شدی، چطوری شدی، دست از دین برداری! تو خجالت نمی‌کشی؟ تجددی! به علی و فاطمه پشت می‌کنی، خجالت نمی‌کشی؟ عزیز من، مگر تو به قیامت اعتقاد نداری؟ قربانت بروم، حالا ببین من چه دارم به تو می‌گویم؟ این چهار نفر دست برنداشتند، حالا اگر شما دست برندارید، به توهین و حرف و فقر و فلاکت و این‌ها بسازی، آن‌را که کیمیای هستی خلقت، [یعنی] ولایت است، دست برنداری، حالا ثواب هزار ماه را می‌بری؛ چون‌که تو به کجا اتصال هستی؟ به آن شبی که قرآن نازل‌شده. این عمار یاسراست دیگر، به او می‌گوید: عمار جان، تو چه‌کار می‌کنی؟ تو را به دار می‌زنند، دست تو را می‌بُرند، پای تو را می‌بُرند، زبانت را هم می‌بُرند. گفت: علی، والله دست از تو برنمی‌دارم. این سلمان است؛ این آدمی که این‌طوری است، ثواب هزار ماه را می‌برد.  
  
 
اصلاً ثواب هزار ماه که چیزی نیست. (صلوات) حالا هم که می‌گوید ثواب هزار ماه را می‌بری، به عقیده من هنوز تو کامل نیستی، هنوز آن‌که من می‌خواهم [نیستی]، یعنی در دل من این‌نیست؛ باز حواست پیش هزار ماه ثواب هست. من ثواب می‌خواهم چه‌کنم؟ من علی می‌خواهم، من زهرا می‌خواهم، من حسین می‌خواهم، من زینب می‌خواهم، ثواب به چه درد من می‌خورد؟ ثواب، یک‌وقت عطای خداست؛ ما قبول داریم؛ اما نه این‌که حالا من امشب، ثواب هزار ماه را بخواهم. می‌خواهی ثواب هزار ماه را چه‌کنی؟ تو حالا هم می‌خواهی به مردم آقایی داشته‌باشی. ببین، من چه دارم می‌گویم؟ تو حالا هم می‌خواهی به مردم آقایی داشته‌باشی. [می‌گویی:] «من» هستم که ثواب هزار ماه را می‌برد. این، باز «من» داری! این خیلی گره‌چینی دارد، این خیلی باید فکر کنید من چه‌چیزی گفتم. توجه می‌کنی یا نه؟ ثواب، درست‌است؛ [اما] من گفتم: من اصلاً ثواب نمی‌خواهم، خدایا، من، عطای تو را می‌خواهم. من عطای خدا را می‌خواهم، خدا به ما عطا کند. (صلوات) پس نتیجه حرف من این شد، کسی‌که ثواب هزار ماه می‌برد، باید دست از علی بر نداشته‌باشد، مشاور درست نکرده‌باشد، امر امیرالمؤمنین را اطاعت کرده‌باشد. فهمیدید؟ اگر گناه کرده، گناهش را توبه کند.
 
اصلاً ثواب هزار ماه که چیزی نیست. (صلوات) حالا هم که می‌گوید ثواب هزار ماه را می‌بری، به عقیده من هنوز تو کامل نیستی، هنوز آن‌که من می‌خواهم [نیستی]، یعنی در دل من این‌نیست؛ باز حواست پیش هزار ماه ثواب هست. من ثواب می‌خواهم چه‌کنم؟ من علی می‌خواهم، من زهرا می‌خواهم، من حسین می‌خواهم، من زینب می‌خواهم، ثواب به چه درد من می‌خورد؟ ثواب، یک‌وقت عطای خداست؛ ما قبول داریم؛ اما نه این‌که حالا من امشب، ثواب هزار ماه را بخواهم. می‌خواهی ثواب هزار ماه را چه‌کنی؟ تو حالا هم می‌خواهی به مردم آقایی داشته‌باشی. ببین، من چه دارم می‌گویم؟ تو حالا هم می‌خواهی به مردم آقایی داشته‌باشی. [می‌گویی:] «من» هستم که ثواب هزار ماه را می‌برد. این، باز «من» داری! این خیلی گره‌چینی دارد، این خیلی باید فکر کنید من چه‌چیزی گفتم. توجه می‌کنی یا نه؟ ثواب، درست‌است؛ [اما] من گفتم: من اصلاً ثواب نمی‌خواهم، خدایا، من، عطای تو را می‌خواهم. من عطای خدا را می‌خواهم، خدا به ما عطا کند. (صلوات) پس نتیجه حرف من این شد، کسی‌که ثواب هزار ماه می‌برد، باید دست از علی بر نداشته‌باشد، مشاور درست نکرده‌باشد، امر امیرالمؤمنین را اطاعت کرده‌باشد. فهمیدید؟ اگر گناه کرده، گناهش را توبه کند.

نسخهٔ ‏۱۲ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۳:۴۱

بسم الله الرحمن الرحیم
ثواب هزار ماه، مزد ولایت
کد: 10266
پخش صوت: پخش
دانلود صوت: دانلود
پی‌دی‌اف: دریافت
تاریخ سخنرانی: 1383-08-14
تاریخ قمری (مناسبت): ایام قدر (21 رمضان)

السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علی‌بن‌الحسین و اولاد الحسین و اهل‌بیت‌الحسین و رحمة‌الله و برکاته

اشعاری که ایشان ایراد فرمودند، مذاکراتی شده‌است، گفتم: این اشعار را به‌غیر این‌جا، جای دیگر نخوانید. چرا؟ تمام کوچک و بزرگ شما هدایت شدید. این اشعار را همه‌کس توان شنیدنش را ندارد. اشعار خیلی مهم بود، صحبت خیلی مهم بود. شما بدانید الحمد لله از یک جمعیت خیلی مهمی میلیاردها مهم، شما همه انتخاب شدید، قدردانی کنید، مبادا شیطان لطمه به شما بزند. تنظیم را مراعات کنید. من با ایشان جلوتر صحبت کرده‌بودم، این اشعار خیلی مهم بود. این اشعار باید رزق ولایت باشد. اگر کسی ولایت در قلبش نباشد، این‌ها فایده‌ای ندارد. اشعار ولایت مثل یک پیامی می‌ماند که خدا بدهد. چقدر خدا پیام داد و قبول نکردند؟ چقدر کلاه سرشان رفت؟ آقایان محترم، پس بدانید الحمد لله، کوچک و بزرگ ندارید، کوچکتان بزرگ است؛ بزرگتان هم بزرگ است. شما بدانید که این اشعار، جای دیگر خوانده نخواهد شد؛ من با ایشان صحبت کردم که این‌جا بخوان. تمام این‌ها عالمند، تمام این‌ها مربی‌شان امام‌زمان بوده، این حرف‌ها که من زدم، مبادا خلاصه به‌قول بعضی‌ها، پل ما را به آب ندهید، مواظب باشید. اصلاً نه قم، یک ایران روی شما حساب می‌کند. مواظب خودتان باشید، باید خیلی مواظب خودتان باشید. الحمد لله مجلس، در هر قسمتی خیلی معظم است؛. گفتم که همه‌شما مبرا هستید، عزیزان من، مواظب باشید، آن شخصیتی که به تمام خلقت ارزش دارد؛ یعنی وجود مبارک امام‌زمان، همه‌شما را تایید کرده‌است. بدانید شما تأییدی امام‌زمان هستید. آن‌را قدردانی کنید.

دوباره تکرار می‌کنم، همه‌چیز شما خوب است؛ فقط شکرانه شما کم است. ان‌شاءالله امیدوارم که همه حرف‌ها را شنیدید، شکرانه شما زیاد باشد. خیلی باید توجه کنید. قربانتان بروم، عزیزان من، گذشت داشته‌باشید؛ مردم حرف رکیک می‌زنند، حرف می‌زنند، گذشت کنید. همان صراط مستقیم که هستید، مواظب صراط مستقیم باشید. از مردم توقع ناسزا داشته‌باشید. توقع داشته‌باشید شما را احترام نکنند. والله، اگر این توقع را داشته‌باشید، ناراحت هم نمی‌شوید. البته من معلوم نمی‌کنم، امروز مردمی که ولایت ندارند حیوانند؛ «بل هم أضل» هستند. آقا جان، تو از «بل هم اضل» چه توقعی داری؟ توقع احترام داری؟ پس تو هنوز توجه به آن عنایتی که امام‌زمان به تو کرده، نداری. خیلی آرام باشید. خودتان واردید، امروز، اغلب مردم چطوری شدند، امیدوارم که این شب‌قدر خدا باز هم عنایت به همه‌شما کرده، بیشتر بکند. چون‌که ولایت حد ندارد، همین‌طور که خدا حد ندارد، [ولایت هم] حد ندارد. امیدوارم که در قلب مبارک شما همینطور که تایید شده، تاییدتر بشود. (صلوات)

«إنّا أنزلناه فی لیلة‌القدر، و ما أدراک ما لیلة‌القدر، لیلة‌القدر خیر من ألف شهر، تنزّل الملائکة و الرّوح فیها بإذن ربّهم من کلّ أمر»؛ یعنی خدای تبارک و تعالی امر آورده‌است؛ «هو الامر، هو الخلق» من جای دیگر گفتم که امشب، نزول قرآن نیست؛ که قرآن نازل بشود؛ پس چیست؟ قبولی قرآن است؛ یعنی قبولی ولایت است. دلم می‌خواهد به این حرف‌ها توجه کنید. اگر توجه کنید آن اشعاری را که دوست‌عزیز خودم فرمودند، نتیجه‌گیری می‌کنید، اگرنه شنیدید. یک‌وقت آدم یک‌چیزی را می‌شنود، یک‌وقت نتیجه‌گیری می‌کند. نتیجه‌گیری‌اش این‌است که توجه بفرمایید. امروز شب اندازه‌گیری است که شما یک‌سال کار کردی، عبادت کردی، چیز کردی، نامه اعمال شما به‌دست آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌رسد. من در جای دیگر گفتم، قربانتان بروم، بیایید، اگر کاری نمی‌کنیم، ایشان را ناراحت نکنیم؛ شما قبل از این، از گناهان کوچک و بزرگتان توبه کنید. امیدوارم که آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم یک قلم عفو روی اعمال ما می‌کشد.

حالا حرف من امشب با شما این‌است، این‌که می‌فرماید امشب، ثواب هزار ماه دارد یعنی‌چه؟ همه این جمعیت که احیاء می‌روند و قرآن سر می‌گیرند، نماز می‌خوانند و نماز شب می‌خوانند و الغوث می‌کشند، همه این‌ها عادت است؛ این پدر و مادر ما این‌کارها را می‌کردند و علمای‌اعلام، مروج احکام، این‌ها هم خب بالاخره قرائت داشته‌اند، قرآن سر می‌گرفتند، دعا می‌کردند؛ اما نتیجه‌گیری نکردند. من نشنیدم؛ اما حالا به شما می‌گویم، مگر باید یک‌چیزی باشد که ما بگوییم. یک‌وقت یک‌چیزی که نیست می‌گوید بگو. آن خیلی عالی است؛ این مثل ائمه‌طاهرین یک نابودی را، یک‌چیزی را که نیست، بود می‌کنند. همه این‌ها تا حتی انبیاء یک بودی را یک تغییری می‌دهند. اگر عیسی مرده، زنده می‌کند مرده هست، زنده می‌کند. اگر داوود، «یا علی» می‌گوید و آهن به دستش نرم می‌شود، آهن هست و این آهن را به‌اصطلاح به‌دست خودش نرم می‌شود؛ اما [برای] آقا امام‌زمان، آقا امیرالمؤمنین این‌نیست، یکی را که نیست، بودش می‌کند. اگر حرفی که زده می‌شود، وقتی دیدید دیگر مطابق قرآن و دیگر مطابق احکام است، این یک‌چیزی بوده‌است که بود شده؛ یعنی به‌قول ما دست اول است.

حالا این‌را که من می‌خواهم به شما بگویم. ببین، من چه‌چیزی می‌خواهم به شما بگویم. این‌را که می‌گویند امشب ثواب هزار ماه دارد، پیش امام‌صادق (علیه‌السلام) می‌آیند، آقا جان، چه‌کاری انجام دهیم که ما ثواب هزار ماه را ببریم؟ می‌گوید: برو علم یاد بگیر؛ یعنی ثواب هزار ماه را به دوست‌علی می‌دهد. کجا قرآن سر می‌گیری، می‌روی؟ نزول‌خور، خیانت‌کار، دروغ‌گو، خدعه‌کار، ای کسی‌که بخیل هستی، ای کسی‌که سخاوت نداری، این‌چه «بِکَ یا الله» است که می‌گویی؟ مگر چیزی به‌غیر بی‌خوابی شامل حال تو می‌شود؟ حالا شما توجه کن ببین من چه می‌گویم؟ قربانت بگردم، فدایت بشوم، این ثواب هزار ماه را اگر می‌گوید، گفته‌است، من عقیده‌ام این‌است از این بالاتر است، این یک‌چیزی کرده که تو خوشحال باشی. ما هنوز به‌اصطلاح، [از] ثواب می‌خواهیم خوشحال بشویم، ثواب ما را خوشحال می‌کند؛ نه امر خوشحال می‌کند. من هنوز کمیتم لَنگ است. والله، شما وقتی توی ماوراء نگاه کنی، وقتی چشم حیوانی را کنار بگذاری، چشم انسانی توی کار بیاید، ببین، من درست می‌گویم یا نمی‌گویم.

ما هم چشم حیوانی داریم، هم انسانی. رفقای‌عزیز، بیایید چشم حیوانی را کنار بگذارید. اشعار، خیلی خوب است؛ زیرا که از بس‌که آدم از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) خوشش می‌آید، مثلاً آدم از یکی خوشش می‌آید، دلش می‌خواهد تعریفش را هم بکند؛ آنقدر آدم خوشش می‌آید. تا [کسی او را] تکذیب می‌کند، آدم بَدَش می‌آید. یکی در دکان ما آمد، یک‌قدری از این حرف‌ها زد، حرف یکی را زد و من خُلقم را در هم کشیدم. گفت: انگار خوشت نیامد؟ گفتم: خیلی بدم آمد. چرا این حرف‌ها را می‌زنی؟ توجه می‌فرمایید؟ پس اشعار خیلی خوب است که آدم بداند امیرالمؤمنین مثلاً چه هست، چه‌جوری هست، خیلی خوشش می‌آید؛ اما این‌را که من دارم می‌گویم، نجات بشر این‌است که ما این‌را بفهمیم.

حالا ببین من چه دارم به شما می‌گویم؟ حالا عزیز من، می‌گوید برو علم یاد بگیر؛ یعنی برو ولایت یاد بگیر. «این الرجبیون»، خدا می‌فرماید: رجبیون کجایند؟ چرا نمی‌گوید «رمضانیون»؟ چرا نمی‌گوید «شعبانیون»؟ من یک اشاره‌ای کردم؛ از این‌جا می‌خواهم ان‌شاءالله، به یاری خدا، به کمک حضرت‌زهرا نتیجه‌گیری کنم. «این الرجبیون» کجا هستند؟ آن‌هایی که امیرالمؤمنین را قبول داشتند، عبادت با علی کردند، عبادت با امر علی کردند. آنقدر امر علی بالاست که خدا می‌گوید، من می‌دهم، از علی حمایت می‌کند، حالا آن ماه چه‌چیزی است؟ ماه دوباره‌اش چه‌چیزی هست؟ ماه‌شعبان، حالا شما از «انا مدینة‌العلم و علی بابها» در ماه رسول‌الله آمده‌ای. توجه فرمودید من چه می‌گویم؟ در ماه رسول‌الله آمده‌ای. «انا مدینه العلم» یعنی از در علی در چه [ماهی] آمده‌ای؟ در ماه‌شعبان آمده‌ای، درست‌است؟ حالا از ماه‌شعبان کجا می‌روی؟ می‌روی توی ماه خدا. پس اول باید از در علی بیایی، بعد از در نبی بیایی، بعد به‌قول ما داخل در [ماه] خدا بروی، من اینجوری می‌گویم که همه‌شما حالی‌تان بشود. اگر حالی‌تان شد، یک صلوات بفرستید (اللهم صل علی محمد و آل‌محمد)

حالا امشب شب‌قدر است، می‌گوید ثواب هزار ماه را دارد. اگر این نکته را توجه فرمودید، همه را فهمیدید. اگر این‌را توجه نفرمودید ما کسری داریم، قربانت بروم، ما کسری داریم. توجه بفرمایید من چه می‌گویم؟ حالا خدا به پیامبر اکرم گفت: من تو را متقی کردم و قرآن به تو نازل کردم. به حقیقت قرآن، قرآن، همان علی بود که به پیامبر نازل‌شد؛ یعنی گفت: علی را تبلیغ‌کن. این انسان‌هایی که تو می‌گویند بلند بشو، تبلیغ‌کن، تبلیغ علی را کن، اگر می‌توانی علی را در دل این‌ها راه بده؛ هدایت با من است. اما در تبلیغت، علی را در دل این‌ها راه بده، اگر نه، این‌ها به‌درد نمی‌خورند. مگر نمی‌گوید هفت‌میلیون کافر و مرتد شدند؟ در دل آن‌ها علی راه پیدا نکرد. یک علی‌گفتن مصنوعی بود! یک علی گفتنی که به آن‌ها نگویند تو با داماد رسول‌الله بد هستی. این‌ها در باطن، علی نگفتند. حالا خدا می‌گوید: هفت‌میلیون از آن‌ها کافر و مرتد شدند، این دو نفر هم شدند. آن‌ها را هم کافر و مرتد کرد، چرا لعنت شدند؟ من در جای دیگر گفتم: یک‌عده‌ای از خودمانی‌ها؛ البته نه از اهل‌جلسه، از این‌ها که به‌اصطلاح کوس ولایت می‌زنند، می‌گویند این زهرا را کشته که کافر و مرتد شده‌است. والله، این‌نیست، مامون هم امام‌رضا را کشته‌است، چرا اعلان طاغوت نشده‌است؟ هارون چه کرده‌است؟ موسی‌بن‌جعفر را کشته‌است؛ اعلان طاغوت نشده‌است، کافر هستند. این‌که اعلام کافری شد، مرتد و کافر، [برای این‌است که] به دین بدعت گذاشت. کسی‌که به دین بدعت بگذارد، مُرتَد و کافر است. [اگر] زهرا را کُشت، عالم را کُشت، عصاره خلقت را کشت، زهرا عصاره خلقت است؛ اما عصاره تمام خلقت خودش را فدای علی می‌کند. چرا توجه ندارید؟ این علی، علی گفتن‌ها که نیست، باید توجه کنید علی چه‌کسی است؟ چطوری است؟ یک عصاره خلقت را کشته‌است؛ اما عصاره خلقت، خودش را فدای علی می‌کند.

حالا این هزار ماه را که روایت داریم ثواب می‌برد، به چه‌کسی می‌دهد؟ شما توجه کنید؛ کسانی‌که از بعد از پیامبر اکرم، دست از علی بر نداشتند، نه [این‌که] مشاور درست کنند، آن‌ها هستند؛ سلمان، اباذر، میثم، مقداد است که ثواب هزار ماه می‌برد. تو اگر از آن‌هایی، ثواب هزار ماه را می‌بری، کجا نزول‌خور، کجا بد چشم، کجا خیانت‌کار، کجا کسی‌که سخی نیستی، کجا کسی‌که مردم را اذیت می‌کنی، کجا کسی‌که دروغ می‌گویی [ثواب هزار ماه را می‌بری]؟ حالا در مسجد آمده‌ای، قرآن سر گرفتی. «بک یا الله، بک یا الله» به تمام آیات قرآن، قرآن به تو لعنت می‌کند. تو باید امر را اطاعت کنی، امر قرآن را اطاعت کنی. امر قرآن، علی است، امر خدا، علی است، امر دوازده‌امام، چهارده‌معصوم، علی است، تو باید امر را اطاعت کنی. آخر، این قرآن سر گرفتن ها چه‌چیزی دارد که تو می‌گویی؟ [بگذارید] مصداق بیاورم. مگر آن‌ها قرآن سر نمی‌گیرند؟ به ارواح پدرم، قرآن را زمین گذاشت، گفت: لعن علی ابوک، لعنت به پدرت، چرا قرآن را زمین گذاشتی؟ این کاغذ و قلم را احترام می‌کند؛ اما قرآن‌ناطق را که علی است، احترام نمی‌کند، قبول ندارد. والله خدا از ولایت حمایت می‌کند.

عزیزان من گفتم بیایید، بیایید علی را قبول داشته‌باشید، بیایید امیرالمؤمنین را به «الیوم اکملت لکم دینکم» قبول داشته‌باشید، بیایید مشاور درست نکنید. اول کسی‌که مشاور درست کرده‌است، عمر و ابابکر است. بعد خلفای عباسی‌اند، توجه کنید! (صلوات) این‌ها از امیرالمؤمنین دست برنداشتند، اذیتشان کردند، خاک به آن‌ها ریختند، دامنشان را کشیدند، [به این‌ها گفتند:] ریش تو بهتر است یا دم سگ؟ این، حقیقت ولایت را توجه می‌کرد، توهین مردم و حرف‌های مردم را توجه نمی‌کرد. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، شب‌قدر است، خدا او را رحمت کند، می‌گفت: اغلب مردم که می‌گوید از هزار نفر، یکی با دین از دنیا نمی‌رود، یا زنش باعث می‌شود، یا خودش باعث می‌شود یا رفیقش باعث می‌شود، یا «من» او باعث می‌شود یا برای خودش یک‌چیزی باعث می‌شود بی‌دین از دنیا می‌رود.

من دوباره تکرار می‌کنم؛ شما باید مانند اباذر و سلمان و مقداد باشید. ببین، عمار عزیز چه می‌گوید؟ آن‌طور باید باشید. نه [این‌که اگر] تو را مذمت می‌کند، [بگوید:] حاج‌شیخ شدی، چطوری شدی، دست از دین برداری! تو خجالت نمی‌کشی؟ تجددی! به علی و فاطمه پشت می‌کنی، خجالت نمی‌کشی؟ عزیز من، مگر تو به قیامت اعتقاد نداری؟ قربانت بروم، حالا ببین من چه دارم به تو می‌گویم؟ این چهار نفر دست برنداشتند، حالا اگر شما دست برندارید، به توهین و حرف و فقر و فلاکت و این‌ها بسازی، آن‌را که کیمیای هستی خلقت، [یعنی] ولایت است، دست برنداری، حالا ثواب هزار ماه را می‌بری؛ چون‌که تو به کجا اتصال هستی؟ به آن شبی که قرآن نازل‌شده. این عمار یاسراست دیگر، به او می‌گوید: عمار جان، تو چه‌کار می‌کنی؟ تو را به دار می‌زنند، دست تو را می‌بُرند، پای تو را می‌بُرند، زبانت را هم می‌بُرند. گفت: علی، والله دست از تو برنمی‌دارم. این سلمان است؛ این آدمی که این‌طوری است، ثواب هزار ماه را می‌برد.

اصلاً ثواب هزار ماه که چیزی نیست. (صلوات) حالا هم که می‌گوید ثواب هزار ماه را می‌بری، به عقیده من هنوز تو کامل نیستی، هنوز آن‌که من می‌خواهم [نیستی]، یعنی در دل من این‌نیست؛ باز حواست پیش هزار ماه ثواب هست. من ثواب می‌خواهم چه‌کنم؟ من علی می‌خواهم، من زهرا می‌خواهم، من حسین می‌خواهم، من زینب می‌خواهم، ثواب به چه درد من می‌خورد؟ ثواب، یک‌وقت عطای خداست؛ ما قبول داریم؛ اما نه این‌که حالا من امشب، ثواب هزار ماه را بخواهم. می‌خواهی ثواب هزار ماه را چه‌کنی؟ تو حالا هم می‌خواهی به مردم آقایی داشته‌باشی. ببین، من چه دارم می‌گویم؟ تو حالا هم می‌خواهی به مردم آقایی داشته‌باشی. [می‌گویی:] «من» هستم که ثواب هزار ماه را می‌برد. این، باز «من» داری! این خیلی گره‌چینی دارد، این خیلی باید فکر کنید من چه‌چیزی گفتم. توجه می‌کنی یا نه؟ ثواب، درست‌است؛ [اما] من گفتم: من اصلاً ثواب نمی‌خواهم، خدایا، من، عطای تو را می‌خواهم. من عطای خدا را می‌خواهم، خدا به ما عطا کند. (صلوات) پس نتیجه حرف من این شد، کسی‌که ثواب هزار ماه می‌برد، باید دست از علی بر نداشته‌باشد، مشاور درست نکرده‌باشد، امر امیرالمؤمنین را اطاعت کرده‌باشد. فهمیدید؟ اگر گناه کرده، گناهش را توبه کند.

من می‌خواهم امشب یک‌مطلب دیگری را هم بگویم. بعضی‌ها یک اشاراتی کردند؛ البته به حضرت‌عباس، آن‌ها هم که اشاره کردند، جان من هستند، من خیلی آن‌ها را می‌خواهم؛ نه این‌که خیال کنید که شما یک‌چیزی را نکشیدید، من شما را نخواهم. آنقدر دعا می‌کنم تا بکشید، شما توجه کنید من چه می‌گویم؟ پیامبراکرم رویش را از یهودی بر نمی‌گرداند، [اما] از آدم بی‌کار برمی‌گرداند. تا حتی والله، روایت داریم سه‌نفر از جلوی پای پیامبر بلند شدند، سلام کردند، پیامبر به آن‌ها اعتنا نکرد. گفت: این‌ها چه‌کسی هستند؟ گفتند: این‌ها پسرهای فلان عشایر هستند. بابای آن‌ها نمی‌دانم، به‌قول آن فرد، خیلی ثروت دارد، کار نمی‌کند. حضرت رویش را برگرداند. دفعه دیگر آمد، دید خط به زمین می‌کشند. سلام کردند، جوابشان را داد، دوتا جواب به آن‌ها داد. گفت: حالا دارد یک‌کاری می‌کند. من بارها به شما گفتم، گفتم: تو عقلت نمی‌رسد، برو سواد یاد بگیر. خب، تو داری این‌طرف می‌روی، آن‌طرف می‌روی، خط کشیدند، این‌طرف و آن‌طرف می‌روی، بزرگ می‌شوی، چیزی هم که پدر و مادرت ندارند، آن‌هم چیز می‌کند، حالا امشب، شب قتل است، حرف نزنم، می‌گویند شوخی می‌کنی. خب، شوخی دارد. حالا هیچ‌چیزی نداری، نه حقوق داری، بزرگ هم شدی، زن هم می‌خواهی، پس آقا جان، باید کار کنی. عزیز من، چرا پیامبر می‌گوید کسی‌که شاربش عرق کند جزء شهداست؟ چرا می‌گوید؟ من نمی‌گویم، من می‌گویم کار باید با امر باشد، این پولی که جمع می‌کنید، این‌کاری که می‌کنید با امر باشد؛ یعنی زیر سایه امر باشد. قربانت بروم، فدایت بشوم من نمی‌گویم که چیز کند، بچه‌ها باید کار کنند.

من نمی‌خواهم بگویم، من به فدای این بچه‌هایم بشوم. من بچه‌هایم را دوست دارم. یکی می‌گفت چطور تعریف آن‌ها را می‌کنی؟ گفتم: من اگر تعریف آن‌ها را نکنم، وجدان ندارم. اصلاً یک‌چیزی که [هست] این می‌گوید: برو به او بده، ندارد، این می‌گوید: برو به او بده. من نمی‌خواهم آبروی کسی را ببرم، والله، ندارد. اما می‌گوید به داداش بدهید، آن‌هم می‌گوید به آن بدهید. اصلاً انگار کن که یک‌چیزی، این همه‌اش دارد حواله آن می‌کند، آن‌هم حواله این می‌کند. این بچه خیلی خوب است؛ اما یکی از آن‌ها، الان این‌جا است، دکان می‌رفت، به‌قدر ده دقیقه نرفت، گفتم: چرا ده دقیقه نرفتی؟ من همچنین رو به او رفتم، یک داد زدم، هنوز توی گوش من است. یک داد زدم، این داد من کوچک بود. بارک‌الله، باید کار بروی، کار برو، من هم تو را کمک می‌کنم.

ما نگفتیم که کسی کار نرود. توجه می‌کنید من چه می‌گویم؟ کار باید با امر باشد. این چه‌کاری است که این روغن را برمی‌داری نمی‌دانم قاطی می‌کنی، این‌کارها را می‌کنی؟ این چه‌کاری است آن‌طوری می‌کنی آن‌طوری می‌کنی؟ والله، تو مشرک هستی. جوان‌عزیز، من می‌گویم مشرک نباش، برو کار کن. توجه می‌کنید چه دارم می‌گویم؟ کار زن هست، کار کربلا هست، کار مکه است، کار بهشت است، اگر شما کار نروی انجام بدهی، کجا در راه خدا می‌توانی چیزی بدهی؟ تو خودت که چیزی نداری بخوری، یک‌چیزی هم باید به تو داد. تمام این برنج و روغن‌ها را کار کردید، دادید. مگر قوم موسی بودید که برنج و روغن‌ها از آسمان برایتان نازل بشود؟ خدا کند قوم موسی نباشید. قوم موسی این‌همه خدا به آن‌ها مجانی داد؛ آخر گوساله‌پرست شدند. این‌ها را از کجا آوردید؟ با عرق جبینتان آوردید. به ارواح پدر و مادرم، من تخم‌مرغ را به یک‌جای مرغ باخته‌ام! حالا اسمش را نمی‌آورم! هنوز برای من نیامده‌است. من می‌گویم به چه‌کسی بدهم، به چه‌کسی بدهم؟ امروز یک‌نفر اعلام کرد نمی‌دانم می‌خواهم دو، سه تا مرغ بدهم. همین‌سان هنوز نیاورده، می‌گویم یکی را به آن بدهم، به فلانی بدهم. دارم همین‌سان می‌گویم. به‌دینم نمی‌گویم من یکی از آن‌را بردارم، فهمیدی؟ تا توی یخچالم می‌روم، می‌بینم [برای] یکی دو دفعه است، می‌گویم: بابا، حالا می‌دهی، خدا دوباره می‌دهد. همیشه، خدا امام‌زمان، تلفن دستش است. فهمیدی؟ می‌گوید: فلانی، اسمت را نمی‌آورم، برو آن‌جا به او بدهید، می‌دهد. تلفن امام‌زمان قطع نمی‌شود. به برق وصل نیست، به امر هست. همه برق ها هم که خاموش بشود، آن تلفنش وصل است. (صلوات)

حالا امشب به‌اصطلاح شب‌احیاء است، به‌قول ما، شب نزول قرآن است. گفتم: «إنّا أنزلناه فی لیلة‌القدر، وما أدراک ما لیلة‌القدر، لیلة‌القدر خیر من ألف شهر، تنزّل الملائکة والرّوح فیها بإذن ربّهم من کلّ أمر» یعنی خدا امر می‌کند، رب به روح امر می‌کند بیا. کجا می‌روی یکی را روح درست می‌کنی؟ بدبخت بیچاره؟ «تنزل الملائکه» به روح نازل می‌شود. گفتیم: روح، امام‌زمان است. حالا اگر شما راست، راستی به حرف امام‌زمان رفتی، شما عضو می‌شوی؛ یعنی عضو امام‌زمان می‌شوی. کسی حجت‌خدا نمی‌شود؛ اما عضو حجت‌خدا می‌شود. اما چرا عضو حجت‌خدا می‌شود؟ وقتی تو امر ولایت را اجرا کردی، آن خودش ولایت است، مشاور ولایت می‌شوی؛ یعنی عضو می‌شوی.

حالا حسابش را بکنید که امشب چه باعث شد؟ این‌مردم پست باعث شدند. بس‌که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را اذیت کردند. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) وقتی زهرا را شهید کردند، این‌ها کشته‌شدند؛ فقط جانشان در نرفت، بس‌که این‌ها زهرای‌عزیز را می‌خواستند. والله، روایت داریم حضرت امام‌حسن گفت: مادر ما را که کشتند، ما را کشتند؛ اما جان ما در نرفته‌است. حالا امیرالمؤمنین، خیلی سینه‌اش تنگ شد. گفت: یا رسول‌الله، ببین امت با ما چه کردند؟ زهرا را کشتند، این‌طور، این‌طور. گفت: علی‌جان، به آن‌ها نفرین کن. امیرالمؤمنین نگفت آن‌ها را شل کن، کور کن. این‌ها که چیزی نیست، گفت: خدایا، من را از آن‌ها بگیر؛ مثل خودشان به آن‌ها بده. آن‌وقت حالا چه شد؟ خدا علی را گرفت، معاویه را به آن‌ها داد. بترسید از روزی که ما از امام‌زمان قدردانی نکنیم؛ خدا کسی را به ما بدهد که دشمن امام‌زمان باشد. فدایتان بشوم، باید ما از امام‌زمان تشکر بکنیم. تشکر این‌است که امرش را اطاعت کنیم. الحمد لله، شکر رب‌العالمین تمام شما دارید امر را اطاعت می‌کنید. فقط دوباره گفتم، شکرانه شما کم است.

حالا این مردک توی مسجد آمد، دمرو خوابیده‌بود. دمرو خوابیدن، کار منافق است. چون‌که روایت داریم: ائمه قفا می‌خوابیدند؛ اما خواب نبودند. مؤمن باید به بغل بخوابد یا آن‌طرف یا این‌طرف. دمرو خوابیدن صحیح نیست؛ چون‌که امیرالمؤمنین صدایش زد. اذان گفت، از ماذنه پایین آمد، صدایش زد. گفت: چرا دمرو خوابیدی؟ می‌خواهی بگویم چه‌چیزی زیر عبای تو هست؟ حالا این ملعون چه‌کاری کرد؟ یک شمشیری بود که حالا آمدند به او گفتند که ممکن‌است آقا امیرالمؤمنین شفا بگیرد؟ گفت: نه، من چقدر پول دادم زهر گرفتم، به این شمشیر زدم. حالا به آن‌زن هم برخورد. گویا امیرالمؤمنین برادر او را در جنگ صفین کشته‌بود. به او گفت: تو علی را بکش. ببین چه می‌گوید؟ می‌گوید: اگر تو را کشتند، بهشت می‌روی، اگر تو را نکشتند می‌آیی با هم هستیم. تا این جنایت بزرگ از دست این ملعون صادر شد.

اگر شما بخواهید بدانید که امیرالمؤمنین چطوری هست، ما باید یک اندازه‌ای روی روایت و حدیث حساب بکنیم. حالا علی که شمشیر خورده‌است، می‌گوید ارکان خدا شکست؛ یعنی ارکان، یعنی تمام این ممکنات به‌هم ریخت. شما خیال نکنید که ما چهار نفر، این‌جا یک گریه‌ای می‌کنیم و یک‌حرفی می‌زنیم، ما هستیم. نه، والله، این جمله را حاج‌شیخ‌عباس گفت، گفت: هفت‌آسمان، هفت علی بود. آن بیت‌المأمور است، این بیت‌المقدس است، آن بیت المامور است. گفت: در هفت‌آسمان ضربت خورد؛ یعنی مثل امشب، هفت‌آسمان گریه می‌کند. هر آسمانی بشری است و ممکنی است و ملائکه‌ای است و عزیزان من، خدا آن‌جا انبار خالی که خلق نکرده‌است، به‌درد ما نمی‌خورد به ما بگوید. به ما می‌گوید: علی، در هفت‌آسمان ضربت خورد، در هفت‌آسمان فرق علی شکست، هفت‌آسمان همه گریه کردند. حالا عزیز من، ببین من به شما چه می‌خواهم بگویم؟ حالا وقتی‌که منادی صدا زد، پارسال هم من یک اشاره‌ای کردم، گفت: «قُتِل امیرالمؤمنین» ارکان خدا شکست، آدم‌هایی که این‌جا گنهکار بودند، امیرالمؤمنین را خیلی پذیرایی نبودند، پذیرایی شدند؛ همه این‌ها اهل‌بهشت شدند. همین‌طور هم اهل‌جهنم. این ندا به هفت‌آسمان رفت، این ندا به تمام خلقت رفت، تمام اهل‌جهنم، آن‌هایی هم که گفتم به‌واسطه گناهشان آن‌جا بودند، تمام این‌ها آمرزیده شدند. حالا علی (علیه‌السلام) می‌گوید: «فُزت و رب الکعبة» به پروردگار کعبه، رستگار شدم؛ یعنی به خواسته‌ام رسیدم.

اگر خواست خدا، امیرالمؤمنین است، والله، خواست امام‌زمان، خواست امیرالمؤمنین، شما هستید. عزیز من چرا قدردانی نمی‌کنید؟ حالا علی (علیه‌السلام) ضربت خورده، حالا آمدند. امیرالمؤمنین توی محراب اشاره‌ای فرمودند، من را خانه ببرید. حالا یک‌چیزی، چادر شبی، چیزی آوردند گذاشتند، امیرالمؤمنین در ظاهر دیگر نمی‌توانست پا بگیرد. [او را] آن‌جا گذاشتند، دَرِ خانه گفت: من را زمین بگذارید. زیر بغل من را بگیرید، مبادا زینب ناراحت بشود. حالا علی (علیه‌السلام) افتاده‌است. به‌قول ما، ایشان سه‌روز بود. یک‌روز ابن‌ملجم را آورد. حالا اگر شیر برایش می‌آوردند، می‌گفت بروید به آن بدهید. من نترسیدم، این ترسیده است، اول بروید به ابن‌ملجم بدهید. به امر امیرالمؤمنین.

عزیز من، قربانت بروم، ببین، کینه نداشته‌باش. خانم‌های‌عزیز، کینه همدیگر را نداشته‌باشید. اگر تو پیرو زهرایی، پیرو علی هستی، گذشت داشته‌باش. چرا ماه‌مبارک رمضان گذشت نداری؟ مگر نمی‌گوید یک دوست‌علی از دستت ناراحت باشد، [خدا] هیچ‌عبادتت را قبول نمی‌کند. عزیزان من، برادران عزیز، بیایید امروز مانند امیرالمؤمنین بشویم. حالا آن آدمی که به تو تهمت زده، یا یک‌کاری کرده، دیگر از ابن‌ملجم که بدتر نیست؛ گذشت داشته‌باش. به تمام آیات قرآن، از اول عمرم همه‌اش گذشتم. فحش به‌من دادند، فحش ناموس به‌من دادند، باز هم می‌رفتم در راهش می‌ایستادم، می‌گفتم: اِه، شما، سلام علیکم، همچنین نگاهم می‌کرد، تعجب می‌کرد. گفتم: بابا حالا تو ناراحت بودی، دو تا فحش هم به ما دادی، چیزی نیست؛ حالا چرا رویت را از ما بر می‌گردانی؟ می‌گفتم: مبادا، این خجالت بکشد که این فحش‌ها را به‌من داده‌است، این‌کارها را کرده، مبادا خجالت بکشد. والله، همین در فکر من است. می‌گفتم: این یک‌روز برای من ناراحت نباشد. این درست‌است. این دِل، دِل علی هست. این دِل، دِل امر علی هست. چرا ما با هم کینه داریم؟

قربانتان بروم، یک‌وقت می‌بینی احیا رفتی، نماز خواندی، مکه رفتی، مگر امر را قبول نداری؟ می‌گوید: یک برادر مؤمن از دستت ناراضی باشد، هیچ‌عبادتت را قبول نمی‌کنم. چرا قبول نمی‌کند؟ تو متقی نیستی. تو گذشت نداری، متقی، اصحاب‌یمین، باید گذشت داشته‌باشد، هم مالش را انفاق کند، هم خودش را انفاق کند، هم امرش را انفاق کند، «من» نداشته‌باشد. آقای بزرگواری این‌جاست. یک‌نفر است قوم و خویشش است، نمی‌خواهم چیز کنم. آقا، شما با تلفن من را دعوت کرده‌اید، باید این‌جا بیایید! حالا بیاید جمال چه چیزت را ببیند؟ جمال «من» تو را ببنید؟ آره، گفتم: قربان قدم‌هایت، که دیگر حرف به او نزدی (صلوات)

حالا علی (علیه‌السلام) افتاده، شیر می‌آورند. صف کشیده‌اند، مردم شیر می‌آورند. شیر این‌ها را قبول نکرد. حسن‌جان، آخر این صف را دارم می‌بینم، آخر این صف یک زن است، آن شیر می‌آورد، دارد گریه می‌کند، برو شیر آن‌را بگیر و بیاور. حالا آقا امام‌حسن رفته‌است. سلام می‌کند، شیر آن‌را می‌گیرد، یک گریه می‌کند. می‌گوید: آقای تو، خوب می‌شود؟ چرا شیر این‌ها را نگرفت؟ می‌فهمد این اهل‌کوفه، حسینش را می‌کشند. نمی‌خواهد این‌ها خدمت به امیرالمؤمنین بکنند. علی دیگر باید پاسخ آن‌ها را بدهد؛ چون‌که می‌خواهد پاسخ این‌ها را ندهد. می‌داند این‌ها حسین را می‌کشند. اصلاً شیر از این‌ها نگرفت. توجه فرمودید چه دارم می‌گویم؟ حالا وصیتی که آقا امیرالمؤمنین کرد، این‌طوری که ایشان گفته‌است، حالا من نمی‌خواهم بگویم شما را خسته کنم، گفت: عباس‌جان، دست از حسین برنداری، دست از او برنداری. عزیز من، حسین، دین تو هست. عباس جانم، حسین دین تو هست، دست از دینت برنداری. حالا ببین، آن رجزی که دارد می‌خواند، رجز علی است که دارد می‌خواند. می‌گوید: تا زنده‌ام ای لشکر، حامی دینم، دینم حسین است.

رفقا، شما باید دینتان امام‌زمان باشد. چرا بعضی‌ها این‌طوری هستید؟ حالا مگر دست برمی‌دارد؟ حالا ببین چقدر آقا حضرت‌عباس را احترام می‌کند. شب‌عاشورا گفت: آقا جان، حالا این‌همه سفارش کرده، آقا امام‌حسین می‌گوید: عباس‌جان، جانم فدایت، ببین لشکر چه می‌گویند؟ یک امشب از این‌ها مهلت بگیر. آمده می‌گوید: یک‌شب وقت به برادرم حسین بدهید. حالا شمر برای آقا ابوالفضل امان‌نامه آورده، [می‌گوید:] عباس، تو خودت و بچه‌هایت در امان هستید. گفت: خدا تو را لعنت کند، با آن‌کسی‌که نوشت. من دست از برادرم بردارم؟ حالا رجز آقا ابوالفضل همین‌است. دارد امر پدرش را اطاعت می‌کند. ندا می‌دهد: ای لشکر، حامی دینم، دینم حسین است.

حالا ببین امیرالمؤمنین چقدر رئوف است، صدا زد: مرغابی‌ها را یا رها کنید یا مبادا این‌ها را تشنه و گرسنه بگذارید. آقا امیرالمؤمنین سفارش مرغابی‌ها را می‌کند، آیا سفارش ما را نمی‌کند؟ چرا توجه ندارید؟ والله، آتش می‌گیرم، بعضی‌ها یک کارهایی می‌کنند. آقا امیرالمؤمنین دارد سفارش این‌ها را می‌کند، چرا سفارش شما را نکرده؟ می‌گوید: هر که توهین به یک دوست من بکند، به‌من توهین کرده‌است. حالا آقا امیرالمؤمنین وصیت کرد: حسن‌جان، حسین‌جان، عقب جنازه را بگیرید. حالا دارد می‌رود، یک‌وقت دید یک کسی جلوی آن راگرفت، چه‌کسی هستی، تقریباً این‌طوری بگویم که خودم متوجه بشوم، که جلوی جنازه را گرفتی؟ دید، خود علی است. مگر علی را می‌شود کشت؟ مگر امام را می‌شود کشت؟ حالا گفت حسن‌جان، حسین‌جان، زینب‌جان، غصه نخورید، من هستم. علی، توی این خلقت هست. پس چه‌کسی این‌طور شد؟ این بدن علیین است. حالا ببین چه‌کسی وصی رسول‌الله است؟ چرا بعضی‌ها یک حرف‌هایی می‌زنند. حالا می‌روند جنازه روی کوه پایین می‌آید، آن‌جا کوه بود حالا تا می‌کند، می‌گوید: این‌جا قبری است که نوح پیامبر از برای وصی پیامبر درست کرده‌است. وصی را قبول ندارید؟ چرا؟ توجه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟

آقا جان من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، بیایید این حرف‌ها را راست، راستی قبول کنید. بیایید ما یک‌قدری فکر کنیم. چرا می‌گوید: نیم‌ساعت فکر، بهتر از هفتاد سال عبادت است؟ یک‌قدری فکر کنید. علی، تُک زبانت نباشد، علی باید توی خون تو آغشته بشود. من یک‌وقت دیدم شب در خانه ما را می‌زنند. رفتم دیدم یک آقایی است، خیلی این بزرگ بود. گفت: من آمده‌ام عقایدم را به تو بگویم، گفتم: بگو، گفت: من علی را دوست دارم؛ اما پدر زن رسول‌الله را، این پیر مرد را، این‌که یک عمری جهاد می‌کرد، نمی‌دانم چه‌کار می‌کرد، بنا کرد تعریف ابابکر را کردن، گفت: من آن‌را هم دوست دارم. گفتم: حالا من هم عقایدم را به تو می‌گویم. گفت: بگو، گفتم: من به‌غیر لعنت که به این دو تا بکنم، هیچ راهی ندارم. به این دوتا. ما دیدیم خانواده، ما را صدا زد، گفت: بیا تو را می‌کشند. گفتم: به علی قسم، به خدا قسم، دلم می‌خواهد کشته شوم، این خونم، قطرات خونم، بگوید: علی، علی، علی. این درست‌است. ما باید فدای علی بشویم، فدای امام‌زمان بشویم. این امام‌زمان، امام‌زمان این‌طوری می‌گویید. من به قربان بعضی‌ها بروم، هدایا می‌دهند، هدایای حسابی هم می‌دهند، این هدایا می‌بینی که اصلاً برای فقرا هدیه می‌شود. من همیشه می‌گویم: خدایا، این‌ها را نگهدار. سایه‌شان را از سر فقرا کم نکن؛ اما این هدایا درست‌است، این هدایا بدل است. اصل این‌است که ما جانمان را فدای امام‌زمان کنیم (صلوات)

حالا چه‌کار کنیم ما این‌طوری بشویم؟ الان آقایانی که در مجلس هستند، الحمد لله مجلس خیلی معظم است، همه‌شما دکتر هستید، مهندس هستید، دانشمند هستید، بالخصوص حاج‌شیخ در این مجلس تشریف‌فرما شدند. ما وقت این‌ها را گرفتیم، امیدوارم که ما را حلال کنند. حالا چطور بشویم که ما این‌طوری بشویم؟ ما باید یقین کنیم که مقصد خدا ولایت است، مقصد خدا علی است. اگر شما واقعاً با آن چشم ولایت، یک نگاهی توی این عالم خلقت بکنید، تمام این خلقت که خلق شده‌است، این‌ها همه خلق هستند. چرا من می‌گویم خلق، حجت نمی‌شود؟ حجت‌خدا نمی‌شود. ممکن‌است امام بشود؛ امام‌جماعت، پیش‌رو یک حرف‌هایی؛ اما حجت، منحصر به دوازده‌امام، چهارده‌معصوم است. (صلوات)

حالا قربانتان بروم، فدایتان بشوم، شما باید یک‌نگاه در تمام این هستی بکنید، این خدای تبارک و تعالی این خلقتی که خلق کرده، با چشم ولایت نگاه کنید، چطور می‌شود با چشم تفکر نگاه کنید؟ دنیا را زمین بگذاری، محبت دنیا را زمین بگذاری، محبتهای بی‌خود را زمین بگذاری، تا زمین گذاشتی، مثل برقی که وصل بشود، به ولایت وصل می‌شوی. به‌دینم، راست می‌گویم. به ولایت وصل می‌شوی، وقتی به ولایت وصل شدی، ولایت، وجه‌الله است؛ تو هم چشمت وجه‌الله می‌شود، همه را می‌بینی، آسمان را می‌بینی، ملائکه را می‌بینی، بهشت را می‌بینی، جنات را می‌بینی، مردم را می‌بینی، اعمال مردم را می‌بینی، کارها را می‌بینی، هفت‌آسمان را می‌بینی، قیامت را می‌بینی، همه را می‌بینی. با چه‌چیزی می‌بینی؟ با چشم ولایت. قربانت بروم، دنیا را زمین بگذار، دنیایی که بی‌امر است. دوباره بگویم کسی حرف در نیاورد، من نوکر شما هستم، من را ادب کنید، من در اختیار شما هستم. والله، شما در اختیار من نیستید، به‌دینم قسم، راست می‌گویم: من دراختیار شما هستم؛ اما حرفی بزنید که وصل به آن‌جا باشد،.

شما همه‌جا را می‌بینید؛ با چشم یقینت می‌بینی. قربانت بروم، حالا توی هفت‌آسمان چشم‌اندازی کردی، نه هفت‌آسمان، به هجده‌هزار کرات چشم‌اندازی کردی، توی تمام این امواج عالم باید نگاه کنی. این چیست که این‌کارها را می‌کنی؟ یک کتابی رفتی خواندی، نگاه می‌کنی چه‌چیزی درون این‌است؟ عزیز من، در امواج خلقت باید نگاه کنی. کجا توی این کتابها نگاه می‌کنی؟ نمی‌گویم کتاب نخوان. والله، من دارم شما را به امواج خلقت سوق می‌دهم، چرا توجه نمی‌کنید؟ پی الک دولک و یک عروسک‌بازی، دلتان را خوش کرده‌اید. این‌کارها عروسک‌بازی است. امشب، شب‌قدر است، من این حرف را می‌زنم. توی امواج خلقت باید نگاه کنی. حالا توی امواج خلقت نگاه کردی، ببینی این خدای تبارک و تعالی چه‌کسی را می‌خواهد؟ مقصدش چیست؟ دنبال آن مقصد بروی. والله، مقصدش، علی‌بن‌ابوطالب است. جسارت می‌کنم، باید مثل موقعی‌که نماز می‌خوانی، وضو بگیری. چرا رسول‌الله پیش حضرت‌زهرا آمده، می‌گوید: چرا اسم علی را نیاوردی؟ می‌گوید: وضو نداشتم. بعضی از این‌ها که فکرشان کوتاه است، [می‌گویند] مگر پیامبر، طیب و طاهر نیست؟ پیامبر اگر وضو می‌گیرد، می‌خواهد تو خدا به او نگویی، «بشر مثلکم» والله، پیامبر طیب و طاهر هست. چرا می‌گوید وضو نداشتم؟ می‌خواهد تو قدردانی از علی کنی. نمازی که علی را قبول نداشته‌باشی، بی‌وضو است، پیامبر دارد تو را ادب می‌کند.

بعضی‌ها یک‌چیزهایی می‌گویند که آدم یخ می‌زند؟ آدم از دست یک عده که جلو افتادند، باید عقب بیفتند، چه‌کار کند؟ حالا می‌گوید وضو نداشته، پیامبر وضو ندارد؟! پیامبر اگر وضو می‌گیرد، ائمه اگر وضو می‌گیرند، این‌ها جلوی ما وضو می‌گیرند که ما ببینیم علی وضو می‌گیرد، ما هم وضو بگیریم. اما حالا عُمر، همین وضو را تغییر داد، این بدعت است. آن‌طوری که پیامبر وضو می‌گیرد، باید بگیری، نه آن‌طوری که عمر می‌گوید بگیری. ای عمر پرست! خجالت نمی‌کشی؟ مگر خدا برای هر چیزی روایت صادر نکرده‌است؟ احکامی را که گفته، همه را گفته، هر چیزی را به جایش گفته‌است. چرا ما این‌کارها را می‌کنیم؟ (صلوات)

چرا پیامبر فرمود: «حلالی حلال الی یوم‌القیامة، حرامی حرام الی یوم‌القیامة» آقا، فهمیدی؟ بعضی‌هایتان توی مجلس هستید، دوباره می‌گویید: فلان کس چیز دیگری گفته‌است. تو خیطش خندیده است، گفته. ببین، علی چه گفته، زهرا چه گفته، ببین، خدا چه گفته، پیامبر چه گفته، چرا مشاور درست می‌کنید؟ می‌ترسم بیشتر بگویم، افشا بشود. آرام باش، عزیز من، قربانت بروم، فدایت بشوم، امر را اطاعت‌کن. خدا به امر جزا می‌دهد. دوباره تکرار کنم: این‌که ثواب هزار ماه به آن‌کسی می‌دهد که امر را اطاعت کرده‌است، به آن‌کسی‌که مانند سلمان و اباذر باشد، به او می‌دهد، نه به هر کس؛ یعنی خدا مزد ولایت را ثواب هزار ماه می‌دهد. متوجه شدید؟ مزد آن‌کسی‌که به ولایت خدشه نزده‌است، تنظیم را به‌هم نزده‌است، ثواب هزار ماه را به او می‌دهد. اما دوباره تکرار می‌کنم، این ثواب هزار ماه را به کسانی می‌دهد که ثواب می‌خواهند. اگر نه من که علی را دارم، گفتم که من ثواب می‌خواهم چه‌کنم؟ ثواب، مشاور ولایت است. من علی می‌خواهم، من مشاور می‌خواهم چه‌کنم؟ من این‌طوری هستم توجه می‌فرمایید من چه می‌گویم؟ (صلوات)

خدایا، عاقبتمان را به‌خیر کن

خدایا، ما را بیامرز

خدایا، ما را از خواب غفلت بیدار کن

خدایا، تو را به‌حق امام‌زمان، به‌حق فرق شکافته امیرالمؤمنین، اگر ما تا حالا ولایتمان عاریه بوده‌است، مانند فرق شکافته علی که انگار فرق تمام خلقت لطمه خورده، خدایا دل ما را باز کن، ولایت در دل ما رخنه پیدا بکند، یعنی سکونت به‌هم بزند.

خدایا، به‌حق امیرالمؤمنین، القا و افشا به ما بده.

خدایا، من این‌را خواستم شب‌قدر، امشب هم همین را می‌خواهم. خدایا، تو را به‌حق امام‌زمان، حمایت از ولایت به ما بده، زهرای‌عزیز حمایت از ولایت کرد. تا آخرین نفس علی بگوییم، تا آخرین نفس، امر خدا را اطاعت کنیم، تا آخرین نفس مقصد خدا را که علی است، اطاعت کنیم. (صلوات)

یا علی
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه