گنجینه

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

English بسم الله الرحمن الرحیم

گنجینه
کد:10011


پی‌دی‌اف:دریافت
پی‌دی‌اف (نسخه موبایلی):دریافت
تاریخ سخنرانی:1392-02
مطالب این کتاب؛ برگرفته بخشی از زحمات بسیار یکی از عرفای بزرگ شیعه است که برای شناخت بهتر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بیان شده، ان‌شاءالله قدردان حقایق ارزشمندی که در اختیارمان قرار گرفته باشیم.


قال امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): وانظر إلی ما قال، ولا تنظر إلی من قال [۱]

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: نگاه کن به آن‌چه گفته می‌شود، نگاه نکن که چه‌کسی می‌گوید.


کسی‌که علی (علیه‌السلام) ندارد، اصلاً هستی ندارد

کسی‌که علی (علیه‌السلام) ندارد، اصلاً هستی ندارد.

مسجدی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، ضرار است، خرابه است.

عبادتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، خیالی است.

کتابی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، دفتر است.

قرآنی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، کاغذ و قلم است.

عالِمی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، جاهل است.

عالَمی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، فروزان می‌شود.

حرفی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، من است.

امری که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، بدعت است.

سخاوتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، ذوقی است.

کعبه‌ای که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، سنگ و کلوخ است.

مقصدی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، باطل است.

مسلمانی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، ادعاست.

ذکری که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، ورد است.

سابقه و درسی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، شریح‌قاضی است.

جلسه‌ای که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، بنی‌ساعده است.

عدالتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، ظلم است و تظاهر.

ولایتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، مردمی است.

زنده‌ای که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، مرده است.

مرده‌ای که در آن علی (علیه‌السلام) باشد، زنده‌است.

فرشته‌ای که علی (علیه‌السلام) در آن نباشد، شیطان است.

حبّی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، بغض است.

ثوابی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد گناه است.

جمعیتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، باطل و حسین‌کش است.

لذتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، ذلت است.

عملی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، «هباءاً منثوراً» است.

عقیده‌ای که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، سلیقه است.

طوافی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، دور زدن است.

صراطی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، مستقیم نیست.

کشتی نوحی که در آن اسم علی (علیه‌السلام) نباشد، متزلزل است.

قبولی پیامبری که در آن ولایت علی (علیه‌السلام) نباشد، مرتدی و کافری است.

دنیایی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، استخوان خوک است.

روایتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، حرف است.

شفاعتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، وجود ندارد!

خدایی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، کفر است به امر خدا، چون علی (علیه‌السلام) مقصد خداست.

توبه‌ای که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، رد است.

زمانی‌که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، وجود ندارد.

بهشتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، زشت است.

سعادتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، شقاوت است.

اطاعتی که در آن علی (علیه‌السلام) نباشد، سرکشی است.

مقدمه

زیر قبه امام‌حسین (علیه‌السلام) به او گفتم: آقا جان! سِمتی به‌من بده که مادرت‌زهرا (علیهاالسلام) و پدرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را افشا کنم. فقط می‌خواهم که مادرت یک لبخند به‌من بزند، هیچ‌چیز دیگری نمی‌خواهم! لبخند زهرا (علیهاالسلام)، رضایت تمام خلقت است، رضایت مادرت‌زهرا (علیهاالسلام) را از بهشت و فردوس و از همه خلقت بیشتر می‌خواهم.

اگر بعد از رسول‌الله آن‌ها به یاری امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌آمدند، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌خندید و خوشحال می‌شد؛ اما او را غصه‌دار کردند و جلسه بنی‌ساعده را تشکیل دادند و تا قیام‌قیامت مردم را گمراه کردند.

پیامبر اکرم سینه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را می‌بوسید، گاهی عایشه اعتراض می‌کرد. حضرت می‌فرمود: من هر وقت مشتاق بهشت می‌شوم، سینه فاطمه را می‌بوسم.[۲]

سینه زهرا (علیهاالسلام) گنجینه است! یعنی آنچه که احکام و امر در تمام خلقت است، در سینه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) است. اگر نام این کتاب را گنجینه گذاشتیم، این کتاب به امر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نوشته شده‌است.

وقتی‌که این کتاب را می‌خوانید باید کاملاً توجه‌تان به آن باشد. اگر فکرتان جای دیگر باشد با روح این کتاب آشنا نیستید. این حرف‌ها در جو خلقت بوده و حالا در این کتاب آمده‌است. این کتاب، ذکر مصیبت و افشای ولایت است. خواستِ ائمه‌طاهرین هم، افشای ولایت است.

کاش وعاظ محترم توجه می‌کردند که همه‌چیز در این کتاب هست و دنبال چیز دیگری نمی‌گشتند. الحمد لله به کمک خود حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) این کتاب مصحف است! و آن حرف‌هایی که آن‌زمان نگذاشتند افشا شود، در این کتاب زده شده‌است.

والله! بالله! می‌بینم و می‌دانم، کسانی هستند که این کتاب را احترام نمی‌کنند. به‌دینم! این‌ها کسانی هستند که مصحف را احترام نکردند! عده کمی این کتاب را احترام می‌کنند. جگر من خون‌است؛ اما امر شد این حرف‌ها زده‌شود. ما به امر ایشان این کتاب را نوشتیم. حضرت فرمود: بگو!

مردم آن‌زمان، اهل‌دنیا بودند که قرآن‌ناطق یعنی علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) را نپذیرفتند. والله! بالله! کسی‌که اهل‌دنیا باشد، اهلیتِ خواندنِ این کتاب را ندارد. همانطور که این کتاب آن‌زمان غریب بود، الان هم غریب است. فقط کسی‌که ولایتش تزریقی باشد این کتاب را می‌پذیرد؛ چون خواست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) است و این کتاب، خواستِ فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) است! باید ولایت‌پذیر باشید تا این کتاب را بپذیرید وگرنه حوصله خواندنش را هم ندارید و کمی از آن‌را می‌خوانید و کنار می‌گذارید، چون یقین به احکام ندارید. اما حوصله ویدئو و تلویزیون و ماهواره را دارید و این‌ها در نظر شما افضل به احکام و امر شده‌است! این کتاب، نظریه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) است.

همانطور که حرف حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را نپذیرفتند، به سی‌جزء کلام‌الله این کتاب را هم نمی‌پذیرند؛ چون مانند همان عده الان هم در دنیا هستند. مگر نسل بنی‌امیه و بنی‌مروان در دنیا نیستند؟ نمی‌توانم افشا کنم که مرا مجرم کنید. چون اغلب شما گنه‌کاران را بی‌گناه و بی‌گناهان را گنه‌کار می‌دانید. آن‌هایی که حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را کشتند تا مصحف را افشا نکند، امروز هم متقی را می‌کشند که احکام را فاش نکند! چون مردم پایبند گناه هستند؛ اما متقی می‌گوید گناه نکنید و پیرو خدا و ائمه باشید. او دائم آگاهی می‌دهد. این‌مردم نمی‌خواهند آگاه باشند، می‌خواهند آزاد باشند! این‌است که حضرت می‌فرماید: در آخرالزمان اگر یکی با دین از دنیا رفت، ملائکه آسمان تعجب می‌کنند! [۳]

باید این حرف‌ها را بخوانید و برای مظلومیت حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) اشک بریزید، آن‌وقت به تمام آیات قرآن! برای دوازده‌امام، چهارده‌معصوم اشک ریخته‌اید. چون امام‌حسن (علیه‌السلام) می‌فرماید: وقتی مادرم فاطمه (علیهاالسلام) را کشتند، همه ما را کشتند!

گنجینه

تمام خلقت ذرات است، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مافوق ذرات است؛ یعنی ذراتی محبت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را داشته‌باشی نجات پیدا می‌کنی؛ اما باید محبت کس دیگر را نداشته‌باشی، فقط محبت علی (علیه‌السلام)! در باطنِ هر کسی باید خدا باشد تا ولایت را قبول کند. اگر باطنِ شما خداخواه نباشد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول نمی‌کنید؛ چون امر خدا علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است.[۴] اهل‌تسنن، خدا، خدا و قرآن، قرآن می‌کنند، اما این تظاهر است؛ چون امر خدا را قبول ندارند.

علی‌شناسی، خداشناسی است، نه این‌که خداشناسی، علی‌شناسی باشد؛ چون شناختی که امر خدا را قبول نداشته‌باشی صحیح نیست! این‌چه خداشناسی است که اهل‌تسنن دارند؛ اما خدا آن‌ها را از خودش دور می‌کند و می‌گوید کافر و مرتدند![۵] در آخرالزمان هم که می‌گوید: اگر یک‌نفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب می‌کنند؛ چون ما علی (علیه‌السلام) نداریم و عقیده خودمان را در ولایت پیاده می‌کنیم، در صورتی‌که باید ولایت را در خودمان پیاده کنیم.

قبولی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، قبولی تمام خلقت است؛ یعنی اگر تمام خلقت «علی» نگویند، خدا قبولشان نمی‌کند.[۶] این قانون خدا است! اگر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را شناختید، تمام خلقت را شناختید وگرنه هیچ‌چیزی را نشناخته‌اید. اگر علی (علیه‌السلام) را شناختید، خدا نمی‌شوید؛ اما صفات خدا می‌شوید! چون فقط خداست که علی (علیه‌السلام) را می‌شناسد، هیچ‌کسی او را به‌طور کامل نمی‌شناسد! خدا درباره هیچ‌کسی نفرموده به عزت و جلالم قسم! اگر عبادت ثقلین کنی و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به «الیوم اکملت لکم دینکم»[۷] قبول نداشته‌باشی تو را به‌رو در جهنم می‌اندازم! [۸]

پس خواست خدا ولایت است، نه عبادت! این مانند آن‌است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به سلمان فرمود: اگر همه عالم یک‌طرف رفت و علی (علیه‌السلام) طرف دیگر، تو طرف علی (علیه‌السلام) برو![۹] پس اگر طرفدار علی (علیه‌السلام) نباشید، طرفدار هر کس دیگری که باشید، باطل است؛ اما در آخرالزمان برای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مصداق درست می‌کنند! چرا می‌گوید آخرالزمان «شر الازمنه»[۱۰] است؟ چون تمام این‌مردم طرف مصداق می‌روند، نه طرف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)! یک عده‌ای آمریکا را می‌خواهند، یک عده‌ای انگلیس را می‌خواهند و عده‌ای هم پیرو ادیان می‌شوند. تمام این‌ها، مصداق درست‌کردن است! آن‌زمان هم مصداق درست کردند که فرمود مرتد و کافرند! ما باید پیرو کلام باشیم، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید «أنا قرآن‌الناطق!» [۱۱]

بیایید علی (علیه‌السلام) داشته‌باشید تا در برابر تمام ممکنات خدا سرافراز باشید. چون تمام خلقت می‌گویند علی![۱۲] در پایه‌های عرش نوشته علی! زنگ درِ بهشت علی است.[۱۳] عرش خدا عبورگاه علی (علیه‌السلام) است. پس اگر می‌گوید «قلب‌المؤمن عرش‌الرحمن[۱۴]»، باید در آن قلب، خواست علی (علیه‌السلام) باشد، نه خلق، نه بدعت‌گذار و نه خیال‌های باطل! باید قلبتان مانند آن‌کسی‌که قلبش علی، علی می‌گفت، علی (علیه‌السلام) بگوید!

همه‌جا، جای علی (علیه‌السلام) است. چرا؟ دومی یک‌شب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را مهمان کرد، صبحِ آن‌روز گفت که دیشب علی (علیه‌السلام) خانه ما بوده‌است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) فرمود: علی (علیه‌السلام) در خانه بود! ملائکه هم گفتند: علی (علیه‌السلام) در عرش خدا بود. پس علی (علیه‌السلام) همه‌جا هست. مکان کوچکتر از آن‌است که علی (علیه‌السلام) در آن باشد. همان‌طور که خدا مکان را به‌وجود آورده، مکان در علی (علیه‌السلام) است، نه این‌که علی (علیه‌السلام) در مکان باشد! وقتی‌که خدا ایجاد سخن می‌کند، صدایش از همه خلقت می‌آید؛ پس خدا جا ندارد! تمام خلقت اسم خداست، تمام خلقت، اسم علی (علیه‌السلام) است!

کسی از مُلک و ملکوت خدا سر در نمی‌آورد. در تمام خلقت کسی‌که نافرمانی می‌کند بشر است. بشر هم می‌تواند «اولئک کالانعام بل هم اضل»[۱۵] بشود و هم می‌تواند ازلی شود. وقتی پیامبر به معراج رفت، به قطار شتری رسیدند که بار آن‌ها کتاب بود، کمی مکث کرد. جبرئیل گفت باید از زیر آن رد شویم. ستاره‌ای است که هر سی‌هزار سال یک‌بار می‌درخشد و من سی‌هزار بار آن‌را دیده‌ام و هنوز این قطار می‌رود. پرسید در این کتاب‌ها چیست؟ گفت: این‌ها همه‌اش فضایل پسر عمت علی (علیه‌السلام) است که به تمام کرات خلقت می‌رود![۱۶] پس همه کرات خلقت باید فضایل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را بگویند. دنیا، مثل یک‌دانه خشخاشی است که در فضای این خلقت انداخته شده و این‌را هم خدا برای امتحان بشر خلق کرده‌است. قرآن در زمان پیامبر به ایشان نازل‌شد؛ اما قبل از نزول قرآن، این کتاب‌ها به تمام کرات پخش می‌شده و آن‌ها باید عمل می‌کردند.

همه کرات خلقت تنظیم است؛ یعنی «لا اله الا الله، محمد رسول‌الله، علی‌ولی‌الله» می‌گویند. معلوم می‌شود که به همه آن‌ها ولایت نازل شده‌است و قرآن برای ما زمینی‌هاست! پیامبر فرمود: من دو چیز بزرگ را در میان شما به امانت می‌گذارم: یکی قرآن است و یکی عترت. دست روی دوش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گذاشت و گفت: قرآن را از او بپرسید.[۱۷] همانجا دومی جگر رسول‌الله را خون کرد و گفت: «حسبنا کتاب‌الله!» کتاب خدا ما را بس است و عترت را کنار زد.[۱۸] مگر می‌شود عترت را کنار زد؟! اگر می‌توان خدا را کنار زد، عترت را هم می‌شود کنار زد! عترت کنار نیست، عترت تمام خلقت است. اصلاً خدا خلقت را به‌واسطه علی (علیه‌السلام) و فرزندان علی (علیه‌السلام) خلق کرده‌است! محبوب خدا، مقصد خدا و امر خدا، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است. آن کتاب‌هایی که بار شترها بود، همه‌اش فضایل علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است که به تمام خلقت صادر می‌شود.

تنظیم تمام خلقت قبولی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. مگر این خطاب که خدا می‌گوید: اگر علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشی، تو را می‌سوزانم، به ما چهار تا شاخ شکسته‌است؟ این امر، برای کل خلقت است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امیرِ تمام کرات است![۱۹] مقصد خدا از گردش تمام افلاک امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.

امر خدا علی (علیه‌السلام) است، هدف خدا علی (علیه‌السلام) است! حالا بشر به‌جای قبولی ولایت، برای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، یعسوب‌الدین، امام‌المبین، حجت‌خدا، وصی رسول‌الله، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) مشابه درست می‌کند! مگر بعد از رسول‌الله این‌کار را نکردند؟ ما باید فهم داشته‌باشیم؛ اما آدم هر چقدر نگاه می‌کند، از این‌مردم نفهمی می‌جوشد!

خدا تمام این خلقت را که خلق کرد، یک امریه صادر کرد: ای خلقت! در امر علی (علیه‌السلام) باش؛ یعنی تمام خلقت در یَد قدرت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است.[۲۰] چرا؟ خورشید در جای خود ایستاده و دنیا دور آن می‌گردد. حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آن‌را برگرداند. پس اختیار تمام خلقت با اوست. به کوری چشم آن‌ها که برای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مشابه درست می‌کنند! آن‌ها خنگ‌ترینِ مردم هستند، تا حتی از حیوانها خنگ‌ترند!

اصلاً غیر از علی (علیه‌السلام) کسی وجود ندارد که خدا حرف او را بزند! همه کسِ خدا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. همه کسِ پیامبر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است، همه کسِ حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که جانش را فدای علی (علیه‌السلام) کرد. چرا حضرت فاطمه (علیهاالسلام) می‌گوید: جانم را فدای علی (علیه‌السلام) کردم و نمی‌گوید فدای خدا کردم؟! چون امر خدا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) خودش را فدای امر خدا کرد! خود امام‌حسین (علیه‌السلام) هم فدای علی (علیه‌السلام) شد، وقتی گفت برای چه مرا می‌کُشید؟ گفتند: «بُغضاً لاَبیک!»[۲۱] حالا که امام‌حسین (علیه‌السلام) فدای علی (علیه‌السلام) شد، آن‌وقت خدا می‌گوید: یا ثارالله! ای خون من! یعنی حسین‌جان! وقتی به تو جسارت کردند، خون مرا ریختند و مرا کشتند! تمام خلقت، فدای علی (علیه‌السلام) شده‌است.

زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) مافوق تمام خلقت است. چون حضرت می‌فرماید: ما حجتیم از برای تمام خلقت و مادرم زهرا (علیهاالسلام) حجت است از برای ما.[۲۲] یا این‌که امام‌حسن (علیه‌السلام) می‌فرماید: وقتی مادرم زهرا (علیهاالسلام) را کشتند، همه ما را کشتند. پس اگر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) خودش را فدای علی (علیه‌السلام) می‌کند، تمام خلقت فدای علی (علیه‌السلام) است، فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) مافوق تمام خلقت است.

در تمامِ قطراتِ خونم بغض است، بغضی که نمی‌توانم حرفم را بزنم، تا زمانی‌که ان‌شاءالله آن حقیقتِ خلقت یعنی امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) تشریف بیاورد و ما با او هماهنگ شویم و حرفمان را بزنیم. آن‌موقع به پیشانی‌ها مُهرِ مؤمن یا منافق می‌خورد و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) منافقین را گردن می‌زند، (امام‌صادق قسم می‌خورد مُهرزننده، جدّم علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است.[۲۳]) آن‌وقت است که می‌توان حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و دشمنان او را افشا کرد. حالا در این‌جا کمی از آن حقایق را افشا می‌کنیم.

خدا می‌گوید: یا محمد! اگر تو نبودی زمین و آسمان را خلق نمی‌کردم و اگر علی (علیه‌السلام) نبود تو را خلق نمی‌کردم، اگر زهرا (علیهاالسلام) نبود، شما را خلق نمی‌کردم.[۲۴] همان‌طور که پیامبر می‌فرماید: وقتی آدم در گِلش بود من نبی بودم،[۲۵] یا این‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: با تمام انبیاء در خفا و با پیامبر آخرالزمان آشکارا آمده‌ام[۲۶]، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هم بوده‌است.[۲۷] چرا؟ قرآن به پیامبر و مُصحف به حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نازل‌شد. مصحف در تمام خلقتها و قبل از قرآن بوده، پس زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) هم بوده‌است. تمام انبیاء باید فرمان مصحف را می‌بردند[۲۸] و با مصحف زندگی می‌کردند. قرآن برای زمینی‌ها و امتحانِ اهل‌دنیا است؛ اما راجع‌به مصحف، آسمانی‌ها از امتحان درآمدند.

مصحف در تمام خلقت پخش شده‌بود. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌خواست که در دنیا هم پخش بشود؛ اما دومی نگذاشت و به معاویه نوشت من زهرا (علیهاالسلام) را کشتم و نگذاشتم مصحف را فاش کند. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) به‌واسطه مصحف و به‌واسطه حمایت از علی (علیه‌السلام) کشته‌شد؛ چون اگر آن‌را فاش می‌کرد، غاصب بودنِ آن‌ها معلوم می‌شد. یکی از خصوصیات مصحف این‌است که اسم شیعه‌ها و تمام وقایع تا قیام‌قیامت در آن هست.[۲۹] شخصی خدمت امام‌صادق (علیه‌السلام) آمد و ادعای عبادت و تقدس کرد. حضرت آن‌را رد کرد و فرمود: اسم تو در مصحفِ مادرم زهرا (علیهاالسلام) نیست!

وقتی پیامبر سینه زهرا (علیهاالسلام) را می‌بوسید، عایشه اعتراض می‌کرد! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمود: هر موقع می‌خواهم بوی بهشت را استشمام کنم، سینه او را می‌بوسم؛ یعنی سینه زهرا (علیهاالسلام) ولایت است! حالا چه‌کسی سینه فاطمه را خُرد کرد؟ آیا چنین کسی را می‌خواهید؟! به زهرا (علیهاالسلام) قسم! پیامبر، ولایت را می‌بوسد. اگر پیامبر، افشاءکُن است، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) خودِ افشاست. به تمام آیات قرآن! خلقتی را سِیر می‌کنم و می‌گویم، زهرا (علیهاالسلام) افشاءکنِ تمام خلقت است.

ما فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) را نشناخته‌ایم! باید بفهمیم زهرا (علیهاالسلام) کیست! مگر تو اِسمت را زهرایی گذاشتی، پیرو زهرا (علیهاالسلام) شدی؟ ببین از دهانت چه بیرون می‌آید؟ آیا این حرفی که می‌زنی، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) راضی است؟ باید پیرو زهرا (علیهاالسلام) باشید، ما بعضی‌هایمان از اسم و شغلمان می‌خواهیم استفاده مادی کنیم. وای به حال ما!

به روح تمام انبیا قسم! اگر بخواهید اسم حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را بیاورید، باید با وضو باشید. آیا وضو دست و صورت شستن است؟ وضو؛ یعنی باید دست از تمام دنیا و مافی‌های آن بشویی، آن‌وقت بگویی زهرا (علیهاالسلام)! فاطمه یعنی این! حضرت می‌فرماید: اگر اسم دخترت را زهرا (علیهاالسلام) گذاشتی، احترامش کن، مبادا او را بزنی، اسم زهرا (علیهاالسلام) را احترام کن. حالا این‌ها به خودِ حضرت جسارت کردند و او را زدند.

با این‌که خدا گفت نورِ زمین‌ها و آسمانها به‌واسطه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است؛ اما حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) در ظاهر نورفشانی می‌کرد. عایشه در صورتی‌که با حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) خوب نبود، نقل می‌کند تا زمانی‌که زهرا (علیهاالسلام) در مدینه بود، ما در شب به نور زهرا (علیهاالسلام)، سوزن نخ می‌کردیم[۳۰] یعنی نورِ زهرا (علیهاالسلام) تمام مدینه را گرفته‌بود. حالا این‌را او می‌گوید؛ اما شاید این نور، تمام دنیا را گرفته‌بود![۳۱] زهرا (علیهاالسلام) یعنی نورفشان.[۳۲]

آیا زهرا (علیهاالسلام) را شناختید یا نه؟ گفتم: زهرا جان! خوشا به حال آن یهودی که چادرت را نزد او به امانت گذاشتی، پیشِ ما چیست؟! ما باید محبتِ زهرا (علیهاالسلام) داشته‌باشیم. محبتِ فاطمه این‌است که همیشه یاد مصیبت‌هایش باشیم و بیزاری از دشمنان او داشته‌باشیم. حالا حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) چادرش را به آن شمعون یهودی امانت داد و قدری جُو گرفت تا نان بپزد. مردم نگاه فقیری به این‌ها می‌کردند؛ اما نمی‌دانستند که تمام خلقت به امر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) است و می‌خواهد به این واسطه، آن یهودی را هدایت کند! وقتی‌که شب شد، شمعون دید نوری به آسمان می‌رود، خوب نگاه کرد و دید چادر زهرا (علیهاالسلام) است که نورفشانی می‌کند.[۳۳] همانطور که زهرا (علیهاالسلام) نور است، چادرش هم نورفشانی می‌کند.

آن یهودی چادر فاطمه را دید و مسلمان شد؛ اما آن مسلمان‌ها، خودِ حضرت را دیدند و کشتند. فاطمه را نشناختند و این‌کارها را کردند! زهرا (علیهاالسلام) شناختن، خلقت شناختن است. چون خدا فقط در مورد او گفته که ناموسِ من است. این منحصر به حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) است.

همان‌طور که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کفواً اَحد است، زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) هم کفواً اَحد است! یعنی مانند ندارد. آن‌هایی که زهرا (علیهاالسلام) را کشتند کفواً اَحد را کشتند! ای کاش با او مانند یک زن عادی برخورد می‌کردند. به تمام آیات قرآن! در عجبم که چرا جان نمی‌دهم! خدا با قدرتش مرا حفظ کرده‌است وگرنه باید از این غصه بمیرم. مگر به یک زن عادی سیلی می‌زنند؟ بازویش را می‌شکنند؟ و او را بین در و دیوار می‌گذارند؟! به اندازه یک زن مسلمان هم به او احترام نگذاشتند. چرا؟ کینه داشتند! آن‌ها گفتند اسلامِ بی‌علی و مردم هم از آن‌ها پیروی کردند و این‌همه مذمت شدند.

تمامِ همت و عقیده حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) این‌بود که آن دو نفر پیش نروند و مردم تسلیم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شوند که هم خودشان و هم آیندگان هدایت شوند. به همین دلیل با صورتِ نیلی، پهلوی شکسته و بازوی وَرم‌کرده، سوار الاغ می‌شد و به درِ خانه‌ی مهاجر و انصار می‌رفت که بیایید علی (علیه‌السلام) را یاری کنید![۳۴] چون رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: علی‌جان! اگر چهل‌نفر با تو بودند، حقّت را از آن دو نفر بگیر.[۳۵] فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) می‌خواست که آن چهل‌نفر بیایند. آن‌ها باید با شمشیر برهنه و سرهای تراشیده، آستین‌های بالا زده می‌آمدند؛ اما هیچ‌کسی نیامد! فقط سلمان، اباذر، مقداد و عمار یاسر آمدند.

حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌خواست ولایت افشا شود. در آخر هم به تمام این خلقت و مردم گفت: علی (علیه‌السلام) بر حق است، حق، علی (علیه‌السلام) است! چون‌که اگر علی (علیه‌السلام) نباشد حق، شما را نمی‌پذیرد. به تمام عالمیان اعلام کرد: حالا که نیامدید، من جانم را فدای علی (علیه‌السلام) می‌کنم. به‌دینم! ندای زهرا (علیهاالسلام) در تمام این خلقت هست؛ اما فقط کسی‌که عمل می‌کند، آسمانی‌ها هستند. خدا گفت: زهرا جان! ای ناموس من! ای ناموس دهر! اگر زمینی‌ها به «هَل مِن ناصر» تو لبیک نگفتند، کُراتی را خلق می‌کنم که به ندای تو پاسخ دهند. خلقت‌هایی را خلق می‌کنم که فقط علی (علیه‌السلام) بگویند. به‌دینم! تمام کراتِ این عالم برای دل‌خوشی زهرا (علیهاالسلام) است وگرنه در این دنیا که مردم پشت به ولایت کردند و دنبال خلق رفتند![۳۶]

در هر زمانی اشخاصی در دنیا برانگیخته می‌شوند و زِمام را در دست می‌گیرند. بعد از رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آن دو نفر برانگیخته شدند و بعد از آن بنی‌امیه و بنی‌عباس آمدند و مردم هم دنبالشان رفتند. همه این‌ها برانگیخته دنیاست، نه این‌که برانگیخته خدا و پیامبر باشد و تمامشان در باطلند! عده‌ای بودند که نقشه می‌ریختند و از اول با علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) دشمنی داشتند. وقتی به خواستگاری حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) آمدند[۳۷]، پیامبر فرمود: همسر زهرا (علیهاالسلام) را خدا باید حواله بدهد. ندا آمد یا محمد! من ستاره‌ای از آسمان می‌فرستم، به خانه هر کسی‌که رفت، زهرا (علیهاالسلام) همسر اوست. مردم خانه‌هایشان را چراغانی و آب‌پاشی کردند. این‌ها آنقدر نادانند که می‌خواهند حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) همسر و به امر آن‌ها باشد؛ اما دیدند که آن ستاره آمد و به خانه علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) رفت.

عقد حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در عرش معلی شده‌است، نه برای زهرا (علیهاالسلام) کُفوی به‌غیر علی (علیه‌السلام) است، نه علی (علیه‌السلام) کُفوی به‌غیر زهرا (علیهاالسلام) دارد[۳۸] اما این جریان را خدا به‌وجود آورد که مردم اعتراض نکنند.

خدا آب و نمک را مهریه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) قرار داد. (در گذشته آب و نمک را نمی‌فروختند، می‌گفتند اگر بفروشیم توهین به مهریه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) شده‌است.) اگر از آب مهم‌تر بود، خدا همان را مهر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌کرد. تمام خلقت تا حتی آسمان‌ها احتیاج به آب دارند و اگر آب نباشد تمام آن‌ها خشک می‌شود. پس تمام خلقت نه فقط مدیون زهرا (علیهاالسلام) است؛ بلکه مدیون مهریه حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) است. شیعه وارث حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) است! وارثِ زهرا (علیهاالسلام) وقتی از آب استفاده می‌کند باید خدا را شکر کند که زهرا (علیهاالسلام) را به او داده‌است. به‌واسطه زهرا (علیهاالسلام) دریاها و باران را به او داده، به‌واسطه مهریه زهرا (علیهاالسلام) تمام ممکنات، سبز است. چرا حواستان به تولید خارجی‌هاست و به تولید حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نیست؟! شما اگر آب می‌خورید و صورتتان را می‌شویید، باید بدانید که مدیون زهرا (علیهاالسلام) هستید. من دوش را که باز می‌کنم می‌گویم: زهرا جان! من دارم به‌توسط مهریه تو پاک می‌شوم. این‌طور که باشید همیشه یاد حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هستید.

ما فراموش‌کاریم! همانطور که مردمِ آن‌زمان سفارشهای رسول‌الله را در مورد حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) فراموش کردند و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را تنها گذاشتند. حالا آن عده‌ای که با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دشمنی داشتند، گفتند: باید قرابت علی (علیه‌السلام) را با پیامبر قطع کنیم، چون علی (علیه‌السلام) در بین مردم به‌واسطه همسری حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) احترام دارد![۳۹] چطور این‌کار را بکنیم؟ باید با اسمِ اسلام، زهرا (علیهاالسلام) را بکُشیم! این‌ها بعد از این‌که در جلسه بنی‌ساعده جمع شدند و خودشان برای پیامبر جانشین معلوم کردند به‌مسجد آمدند و از مردم برای اولی بیعت گرفتند. گفتند که علی (علیه‌السلام) با خلیفه مردم بیعت نکرده و مدتی است که به‌مسجد نیامده‌است. دومی گفت: مگر پیامبر نگفته‌است که هرکس به‌مسجد نیامد به سراغ او بروید؟ و از این روایت سوء استفاده کرد. بعد به مُغیره گفت: برو و به علی (علیه‌السلام) بگو که به‌مسجد بیاید. وقتی مغیره به درِ خانه آمد، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) به او گفت که علی (علیه‌السلام) دارد قرآن را جمع‌آوری می‌کند. مغیره برگشت و دومی گفت دیدید که علی (علیه‌السلام) نیامد؟ او دارد بین مسلمان‌ها تفرقه می‌اندازد. همگی با هم برویم و علی (علیه‌السلام) را به‌مسجد بیاوریم! و با مردم به درِ خانه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هجوم آوردند. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) گفت شاید به‌واسطه سفارش‌های پیامبر حیا کنند و برای این‌که حجت تمام شود، خودش پشت در آمد و گفت هنوز آب غسل پدرم خشک نشده‌است! دومی گفت: حرف‌های زنانه را کنار بگذار، در را باز کن وگرنه در را آتش می‌زنم! گفتند که در این‌خانه حسن و حسین حضور دارند! درِ این‌خانه را جبرئیل می‌بوسیده و پیامبر با اجازه وارد می‌شد. گفت: تفرقه‌ای که در اسلام می‌افتد، از این حرف‌ها مهم‌تر است! خانه را با اهلش آتش می‌زنم. هیزم بیاورید! و در را آتش زد.

یکی از وعاظ گفته‌بود که باعث کشته‌شدن حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) آن غلاف شمشیر بود که قنفذ به بازوی حضرت زد. برایش پیغام دادم چه می‌گویی؟ مگر دست کسی بشکند از بین می‌رود؟ باعث کشتن حضرت‌زهرا (علیهاالسلام)، دومی بود! خودش به معاویه نوشت: وقتی‌که دیدم زهرا (علیهاالسلام) پشت در است، کمی رقت کردم؛ اما یاد بغضی که با علی (علیه‌السلام) داشتم افتادم و چنان به در فشار آوردم که عضله‌های فاطمه را خُرد کردم. (یعنی تمام اشیای بدنش خُرد شد!) ای معاویه! بدان که زهرا (علیهاالسلام) دیگر مُصحف را افشا نمی‌کند. [۴۰]

نه این‌که حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) عرش خدا باشد، خانه زهرا (علیهاالسلام)، عرش‌الرحمن است. عرش خدا، جای عبور ائمه است، خانه زهرا (علیهاالسلام) هم جای این‌هاست. آن بالای آسمان است و این روی زمین است. اگر عرش نبود که حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) عمویش را راه می‌داد،[۴۱] آن دومی عرش خدا را آتش زد. همان آتش شعله کشید و خیمه‌های امام‌حسین (علیه‌السلام) را آتش زد. همانها که آمدند درِ خانه حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را آتش زدند، خیمه‌های امام‌حسین (علیه‌السلام) را هم آتش زدند. این‌ها همان افراد بودند و الان هم از آن نسل هستند! مگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید و گردن آن‌ها را بزند.

صبر کن یا فاطمه! ای بانوی پهلو شکسته!آن طبیب دردمندان با شیشه دارو و درمان خواهد آمد[۴۲]

آن متقی را خدا نگه‌داشته، وگرنه از غصه آن حملاتی که به فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) و امام‌حسین (علیه‌السلام) شده‌است، نابود می‌شود. چون حملات، بد حملاتی بود! تمام ظلم و جنایتی که در این عالم می‌شود کسانی می‌کنند که پیرو خلق هستند! این‌همه که می‌گویم دنبال خلق نروید، یزیدِ سگ‌بازِ بچه ملوطِ حرام‌زاده که نمی‌توانست حسین ما را شهید کند. آن‌هایی که به امرش بودند، این‌کار را کردند! شما باید خیلی مواظب باشید که به ولایتتان خدشه نخورد. هیچ‌چیزی به ولایت خدشه نمی‌زند، مگر پیروی از خلق!

شما باید پیرو امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشید و دنبال خلق نروید. آن‌ها دنبال خلق رفتند که جسارت به ولایت کردند! جسارت به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، جسارت به تمام خلقت است. وقتی‌که حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) پشت در افتاده‌بود، به داخل خانه هجوم آوردند و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را با طناب به‌مسجد بردند! این طنابی که گردن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) انداختند گردن تمام خلقت انداختند. مسلمان‌ها کافر شدند؛ اما یک یهودی مسلمان شد! وقتی‌که دید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌کِشند، یک‌دفعه گفت: «لا اله الا الله، محمد رسول‌الله، علی‌ولی‌الله» گفتند: مگر در جنگ خیبر نبودی؟ گفت: آن‌جا دیدم که علی (علیه‌السلام) هفت‌قلعه را روی‌هم ریخت؛ اما الان با آن قدرتی که دارد، به گردنش طناب انداخته‌اند و می‌کِشند و حرفی نمی‌زند. پس علی (علیه‌السلام) بر حق است! اما مسلمانها، نمازخوان‌ها، حج‌بروها، قرآن‌خوان‌ها، نماز شب‌خوان‌ها، کافر شدند!

هیچ گناهی بدتر از این‌نیست که دنبال خلق بروید و ائمه را خلق حساب کنید! این‌ها که خلق نیستند. آن‌قدر این پنج‌تن مهم هستند که خدا عرش و فرش و آسمان و تمام خلقت را به‌واسطه این‌ها خلق کرده‌است! [۴۳] مگر ما می‌توانیم این‌ها را بشناسیم؟! تمام خلقت در مقابل زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) کادو است. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) یک نفس از روی ناراحتی کشید، تمام ماوراء اعلام آمادگی کرد که ای زهرا، ما به امر تو هستیم. تمام خلقت فرمان زهرا (علیهاالسلام) را می‌برند. [۴۴]

وقتی حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) برای حمایت از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به‌مسجد آمد و گفت دست از علی (علیه‌السلام) بردارید، هنوز نفرین نکرده‌بود که ستون‌ها از جا حرکت کرد.[۴۵] این‌ها فقط مسجد را می‌دیدند؛ اما دنیا می‌خواست با نفرین حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) زیر و رو شود، چرا؟ توهین به ولایت شد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) زهرا (علیهاالسلام) را می‌شناسد و می‌داند که تمام این خلقت در قبضه قدرت زهرا (علیهاالسلام) است و اگر نفرین کند همه نابود می‌شوند. اصلاً خلقت در مقابل حضرت‌زهرا (علیهاالسلام)، ارزش ندارد. زهرا (علیهاالسلام) ناموس دهر است. حالا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: سلمان! به زهرا (علیهاالسلام) بگو تو دختر رحمة للعالمین هستی، اگر نفرین کنی طیور در جوِ هوا هلاک می‌شوند. این نفرین به آن‌جا هم اثر می‌کند و تمام، نابود می‌شوند! اما به‌خاطر طیور نفرین نکن. نگفت به‌خاطر این‌مردم! خدا هم می‌گوید «الّلهُم العَن جِبتِ و الطاغوت و اتباعهُما»؛ یعنی لعنت خدا بر آن دو نفر و پیروانشان. این‌ها همه داشتند نگاه می‌کردند و کسی از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) حمایت نکرد.

شما هم نگاهتان به آمریکایی‌ها و انگلیسی‌هاست! برو خجالت بکش و حیا کن. به تمام آیات قرآن! نگاه‌کردن به تلویزیون و بساط لهو و لعب، رو برگرداندن از فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) است. ای هیأتی! برو غیرتی شو!

آن دو نفر می‌خواستند بعد از این‌همه ظلم و جنایت، خودشان را بی‌تقصیر نشان دهند و گفتند که ما می‌خواهیم به عیادت دختر پیامبر بیاییم! اما حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) اجازه نداد. دوباره تکرار کردند و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گفت: فاطمه‌جان! این‌ها مرا اذیت می‌کنند. حالا حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) اجازه داد؛ اما وقتی آمدند رویش را از آن‌ها برگرداند و گفت: مگر پدرم نفرمود هر کس زهرا (علیهاالسلام) را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هرکس مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده، رضایت زهرا (علیهاالسلام)، رضایت من است و رضایت من، رضایت خداست؟! خدایا، شاهد باش که من از این دو نفر ناراضی‌ام! [۴۶] وقتی‌که بیرون آمدند، اولی گریه کرد! دومی به او گفت: تو خلیفه اسلامی! چرا یک زن تو را ناراحت کرده؟ فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) را زن حساب کردند که این‌کارها را کردند، اما این‌ها نور خدا هستند و خلق نیستند.

وقتی‌که زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را زدند و کشتند، خدا می‌خواست تمام دنیا را نابود کند! دنیایی که در آن زهرا (علیهاالسلام) را بکشند ارزش ندارد. چرا فکر نمی‌کنید؟ چرا اندیشه ندارید؟ آیا حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) از ناقه‌صالح کمتر است؟[۴۷] وقتی ناقه را پی کردند، همه نابود شدند. خدا می‌داند که با جگر من چه می‌شود؟ چرا معرفت در حق زهرا (علیهاالسلام) ندارید؟! عده‌ای کشتند و عده‌ای نگاه کردند و بعد به نماز جماعت رفتند و به زهراکش اقتدا کردند! یعنی تمام مردم به این‌کار شرکت کردند. حالا خدا گفت: یا علی! چون حبیبه مرا کشتند، می‌خواستم همه عالم را نابود کنم، اما به‌خاطر این چند نفر که به زهرا (علیهاالسلام) نماز خواندند و دل تو را کمی خوش کردند، زمین و آسمان را نابود نکردم و به تمام عالم روزی می‌دهم.[۴۸] یعنی حیاتِ عالم تجدید شد! این عظمت فاطمه و پیروان فاطمه است.

عالم به‌واسطه زهرا (علیهاالسلام) و پیروانش باقی ماند. خدا کسانی را که ولایتشان کامل است، این‌همه دوست دارد و می‌گوید اگر تمام دنیا را یک لقمه کنی و دهان مؤمن بگذاری اسراف نکرده‌ای.[۴۹] اما چه‌کسی این حرف‌ها را می‌فهمد؟! وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) شهید شد، جبرئیل میان زمین و آسمان گفت: ارکان خدا شکست؛ اما زهرا (علیهاالسلام) عصاره تمام ارکان است.

«هو الاول و الآخر» علی (علیه‌السلام) است؛ اما حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هم هست. آنچه صفات امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دارد، فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) هم دارد. آن‌ها همه‌چیز را می‌دانند؛ اما گاهی با هم نجوا می‌کنند. روزی حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بیتوته‌ای داشتند. فرمود: علی‌جان! می‌خواهی بگویم که چه‌وقت اصلاً عالمی نبوده؟ یعنی اصلاً وجودی در تمام کون و مکان نبوده و چه‌وقت وجود شده‌است؟! چه‌وقت خدا زمین و آسمانها و کُرات را خلق کرده‌است؟! هر کُره‌ای چه مخلوقات و افرادی دارد؟ و هدف خدا از خلقت این‌ها چه بوده‌است؟[۵۰] همه خلقتها را در نظر دارم، علی‌جان! بشارت به تو می‌دهم، تمام آن‌ها می‌گویند: علی! خاک بر سر اهل‌دنیا کند که می‌گویند ناعلی! حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌خواهد بگوید که این‌ها را خدا در اختیار ما گذاشته‌است، تو من هستی و من تو هستم! آنچه که تو می‌دانی من می‌دانم و آنچه که من می‌دانم تو می‌دانی! سینه زهرا (علیهاالسلام) گنجینه تمام خلقت است! هنوز خلقت به‌وجود نیامده، زهرا (علیهاالسلام) بوده‌است؛ یعنی آن‌زمان که خدا بوده، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم بوده‌اند؛ چون این‌ها نور خدا هستند.

نه برای زهرا (علیهاالسلام) کفوی به‌غیر از علی (علیه‌السلام) هست و نه علی (علیه‌السلام) کفوی به‌غیر از زهرا (علیهاالسلام) دارد. حالا می‌گویند غلو می‌کنی! تو اصلاً نمی‌فهمی که غلو چیست؟! ساکت باش!

گر نداری معرفت ساکت نشین و دم مزنپسته بی‌مغز اگر لب وا کند رسوا شود

تو مگر عظمت فاطمه را می‌دانی که می‌گویی غلو کرده‌ای؟! تو که شناسایی نداری چرا جسارت می‌کنی؟[۵۱] تمام این‌ها که می‌گوییم از روی اثرِ حب ولایت است، وگرنه زهرا (علیهاالسلام) بالاتر از این‌هاست. والله! بالله! تو بغض زهرا (علیهاالسلام) داری که می‌گویی غلو نکن وگرنه باید بگویی که زهرا (علیهاالسلام) از این حرف‌ها مهم‌تر است؛ چون زهرا (علیهاالسلام) ناموس خداست.

مگر ما می‌توانیم ناموس خدا را افشا کنیم؟! ما نه خدا را شناختیم و نه ناموسش را! مگر خدا در تمام خلقت دو ناموس دارد؟ یک امر دارد که علی (علیه‌السلام) است و یک ناموس دارد که زهرا (علیهاالسلام) است. این‌ها توأم به‌هم هستند. حالا زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را شناختید؟ آن‌کسی‌که او را زد، ناموس خدا را زد، ناموس دهر را زد! عصاره تمام خلقت را زد!

اگر گفتیم هر کاری را با فکر انجام دهید درست‌است؛ اما این بدل است. اصلِ تفکر این‌است که کتک خوردن زهرا (علیهاالسلام) را ببینید، فشار دادن زهرا (علیهاالسلام) و شکستن بازویش را ببینید و به قاتل او نگویید خلیفه اسلام! چرا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) گریه می‌کند؟ بازوی شکسته زهرا (علیهاالسلام) را می‌بیند، صورت نیلی را می‌بیند، آیا شما می‌رقصید؟ خجالت نمی‌کشید؟ حیا نمی‌کنید؟ چرا نمی‌بینید؟ مگر زهرا (علیهاالسلام) در عالم دفن شده‌است؟ زهرا (علیهاالسلام) در عالم نقل شده‌است. اگر اتصال به ولایت باشید، باید اتصال به مصیبت فاطمه (علیهاالسلام) باشید.

به حضرت‌عباس! من دارم می‌بینم. هر شب یک سلام به حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) می‌دهم و می‌گویم خدا لعنت کند آن‌کسی‌که به بازویت غلاف شمشیر زد، خدا لعنت کند آن‌کسی‌که کاغذِ فدکِ تو را جوید و تُف کرد! اگر دائم به یاد آن‌ها باشید، سنخه آن‌ها می‌شوید؛ این دین است! اگر اینطور شدید دین دارید! چون حضرت می‌فرماید: دین حب و بغض است.[۵۲] اگر شما حب ائمه‌طاهرین و بغض دشمنانشان را داشته‌باشید، نه این‌که نجات پیدا کنید، نجات‌دهنده هستید.

به تمام آیات قرآن! تمام اجزای بدنم گواهی می‌دهد که باعث گمراهی و دوری از زهرای مرضیه (علیهاالسلام)، حب دشمنان ولایت است! حب آن‌ها جهنم است و بغضشان نجات شماست و اگر آن بغض را نداشته‌باشید، بی‌دین هستید![۵۳] این‌که می‌گوید آخرالزمان «شر الازمنه» است، چون بی‌دینی دین شده‌است و دین بی‌دینی! یعنی در آخرالزمان اغلب مردم به‌جای بغض دشمنان ولایت، حب آن‌ها را دارند. بغض دشمنان ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام)، حب ولایت است![۵۴]

اویس تبری از دشمنان ولایت داشت که برادر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شد. وقتی سلام دومی به او رسید، گفت شهری را که در آن سلامِ این غاصب به‌من برسد نمی‌خواهم ببینم. حالا با این تبرّی، برادر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌شود.[۵۵] چون آنچه که جنایت در حق امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) شده، از طرف آن دو نفر شده‌است.

ای کسانی‌که این کتاب را می‌خوانید! باید شما هم اویس بشوید؛ یعنی بغض دشمنان ولایت را داشته‌باشید، نه حب آن‌ها را! اما الان کسانی در دنیا هستند که حب آن‌ها را دارند. شما باید از دشمنان ائمه (علیهم‌السلام) بدتان بیاید و از دوستانشان خوشتان بیاید.[۵۶] آن‌قدر حضرت از آن دوست خوشش می‌آید که می‌گوید اگر او را نخواهید، دروغ می‌گویید که ما را می‌خواهید! یک دوست واقعی این‌همه عظمت دارد؛ اما باید تولی و تبری داشته‌باشد، دوستِ این‌ها باشد نه فرمان‌بردار خلق! چون عباس (عموی پیامبر) فرمان خلق را برد که حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) راهش نداد و گفت برو! تو از ما جدایی. ما هم اگر فرمان خلق را ببریم، زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) به ما راه نمی‌دهد؛ اما اگر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) به ما راه بدهد، تمام ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) به ما راه می‌دهند.

دو چیز است که من همیشه تأکید می‌کنم: از بعدِ رسول‌الله که تمام مردم مبتلا به گناه و جهنم و دوزخ و نافرمانی و غضبِ خدا و پیامبر شده‌اند، ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) را خلق حساب کردند و دنبال خلق رفتند. زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را خلق حساب کردند که مرتکب این‌همه جنایت شدند و حالا میلیاردها مردم دنبال آن‌ها هستند؛ اما میلیاردها مردم اشتباه می‌کنند! هیچ‌کس از زهرا (علیهاالسلام) حمایت نکرد. چه کسانی؟ مسلمانها! حج‌بروها! نمازخوانها!

آخرالزمان همین‌طور می‌شود که می‌گوید بی‌دین از دنیا می‌روید. شما که مکه و عمره و زیارت دارید! شما که نماز می‌خوانید! پس چرا این‌را می‌گوید؟ چون مصداق همان مردم هستید و از متقی حمایت نمی‌کنید. خدا متقی را در تمام این خلقت و در تمام این دنیا معرفی کرده و گفته‌است: ای مردمِ دنیا! بدانید که متقی از جانب من است. اعمال و حرفش را قبول می‌کنم.[۵۷] اما در آخرالزمان همانطور که زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را کنار می‌زنند، متقی را هم کنار می‌زنند!

اغلب مردم سواد و عبادت زیاد را تقوا می‌دانند و دنبال آن می‌روند، در صورتی‌که باسوادها هم باید متقی باشند، این ابلاغِ کلی به تمام باسوادهاست! متقی شرایطی دارد که ما در شرایط آن اهمال می‌کنیم. متقی باید امام‌المتقین را قبول داشته‌باشد. اهل‌تسنن با تمام سواد و عبادتشان چون امام‌المتقین را قبول ندارند می‌گوید: مرتد و کافرند! متقی «الیوم اکملت لکم دینکم»[۷] را قبول دارد. متقی باید اهل‌دنیا نباشد و ذره‌ای محبت دنیا نداشته‌باشد. باید حرف از خودش نزند. باید تولی و تبرایش کامل باشد؛ یعنی بغض دشمنان و حب دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) داشته‌باشد. متقی باید آن‌چه برای خودش می‌خواهد برای مردم هم بخواهد. باید راهنمای مردم باشد؛ یعنی آن‌ها را به امر راهنمایی کند، نه به خودش و نه به خلق! پس ما متقی نیستیم. ما خودمان را شبیه متقی کرده‌ایم! وقتی‌که متقی شدیم، خدا عظمتش را به ما می‌فهماند، ما هنوز متقی نشده‌ایم.

عقیده‌ام این‌است که اگر بشر در برابر محشور شدن با حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، بهشت را ترجیح بدهد، حیوان است.[۵۸] وقتی چنین عقیده‌ای داشتی، خدا امتحانت می‌کند. بهشت و فردوس را نشانت می‌دهد و می‌گوید این‌هم حضرت‌زهرا (علیهاالسلام)! کدام را می‌خواهی؟! مرد می‌خواهد که بگوید:

پشت پا بر عالم امکان زدمدست بر دامن زهرا زدم

مگر من بهشت می‌خواهم که گلابی‌اش را بخورم و یا حوریه‌اش را ببینم؟ به تمام آیات قرآن! میلیاردها حوریه را به کفش فاطمه صلح نمی‌کنم! یکی از حرف‌هایی که من به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌زنم این‌است که آقا جان! افتخار تو این‌است که کفش حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و پیراهن امام‌حسین (علیه‌السلام) پیش توست.

به تمام آیات قرآن! اگر کفش حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را به‌من بدهند، به بهشت و فردوس صلح نمی‌کنم، می‌گویم من می‌خواهم این‌را بو کنم، چون بوی زهرا (علیهاالسلام) به تمام این خلقت می‌ارزد! چرا از جو این دنیا پرش نمی‌کنید؟ چرا هنوز پابندید؟! متقی باید در عالم یک مقصد داشته‌باشد، خدا و ولایت! هر دوی این‌ها یکی هستند. باید در این عالم هیچ مقصد دیگری نداشته‌باشید. باید طوری باشد که به آن‌ها برسید و سنخه آن‌ها شوید. آن‌وقت سنخه تمام خلقت شده‌اید. عزیزان من! بیایید در تمام خلقت یک مقصد داشته‌باشید، مقصد ما علی (علیه‌السلام) باشد.

چرا دست از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برداشتند و دل زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را شکستند؟ چرا دل خدا را شکستند؟ خدا که دل ندارد؛ یعنی مقصد خدا را شکستند. اما در آخرالزمان آن‌ها را بی‌تقصیر می‌کنند![۵۹]

عزیزان من! کجا می‌روید؟ خدا می‌داند که از غصه دارد استخوانهایم آب می‌شود، می‌گویم: خدایا، اگر مرا جایی بگذاری و تمام آب‌های هفت‌آسمان را روی من بریزی، باز هم می‌سوزم. ممکن‌است که جسمم خنک شود؛ اما روحم خنک نمی‌شود. ای‌خدا! کاش مرا در دنیا نیاورده بودی و جای دیگری بودم که از این مصیبتها خبر نداشتم. خدایا، مصیبت امام‌حسین (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) مرا می‌کُشد.

مگر می‌توانم فراموش کنم؟! اما اغلبِ مردم این‌ها را فراموش می‌کنند. این فراموشی، شما را از آن‌ها جدا می‌کند. زینب جدا نشد، أم کلثوم جدا نشد، خودِ امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) هم می‌گوید: اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه می‌کنم. آن‌وقت شما دنبال تماشای تلویزیون و ماهواره می‌روید! روایت است که می‌گوید: اگر قهقهه زدی، بگو «اللهُمَ لاتَمقُتنی» که دلت نمیرد. دل مُرده کسی است که از مصیبت زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) و امام‌حسین (علیه‌السلام) جداست! آن‌موقع‌که دنبال تجدد و خلق بروید از حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و ائمه (علیهم‌السلام) جدا شده‌اید.

ای مسلمان! حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) دارد فریاد می‌زند و هل من ناصر می‌گوید، چرا او را ناراحت می‌کنید؟ متقی هم شما را دعوت می‌کند، راهنمایی می‌کند و صراط مستقیم را نشانتان می‌دهد. به دین و آیینم قسم! همان‌طور که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) صراط مستقیم است، فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) هم صراط مستقیم است[۶۰]، چون حضرت می‌فرماید: اگر ذره‌ای محبت مادرم فاطمه را داشته‌باشید، از آتش جهنم ایمن هستید.[۶۱] اما می‌گوید در آخرالزمان اگر کسی‌که با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب می‌کنند. معلوم می‌شود که ما یک‌ذره هم محبت حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نداریم؛ چون تبری از دشمنان زهرا (علیهاالسلام) نداریم، دنبال خلق می‌رویم و تجددی شده‌ایم.

شخصی خیلی از حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) تعریف کرد. به او گفتم تو که این‌را می‌گویی چرا خانمت مثل حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نیست؟ چرا مثل خارجی‌هاست؟! این‌چه حجاب و لباسی است که در جامعه وجود دارد؟ ما باید در دار الامر باشیم؛ اما در دار الفسادیم! پس حرف حضرت فاطمه را زدن، شرط نیست. اصل این‌است که امر حضرت را اطاعت کنیم. حرف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را زدن، شرط نیست وگرنه دومی هم از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) تعریف کرده‌است. هفتاد جا گفته‌است که اگر علی (علیه‌السلام) نبود، من هلاک می‌شدم. اما آیا اعتقاد داشت یا طناب گردنش انداخت؟ پس باید امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را اطاعت کرد.

امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، خواستن وجودِ مبارکِ فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) است. اگر شما محبت حضرت فاطمه را دارید، باید تجددی نشوید! تجدد یعنی پیرو خارجی‌ها شدن! شما خودتان نمی‌فهمید که پیرو آن‌ها شده‌اید. مگر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) چادر نداشته‌است؟ اما حالا می‌گویند: مانتو بپوش! شما پیرو چه‌کسی هستید؟ مانتو برای انگلیس و آمریکاست، نه در مردم اسلام! وقتی‌که انگلیسی‌ها احمدشاه را از ایران بیرون کردند، عده‌ای از علما جمع شدند و پیغام دادند که ما تو را به ایران برمی‌گردانیم. احمدشاه گفت رضاخان کیست که مرا بیرون کند؟ از طرف انگلیس به‌من ابلاغ شد که بی‌حجابی را در ایران رواج دهم و من گفتم که آبروی قاجار را نمی‌برم. پهلوی شرایط آن‌ها را قبول کرد. وقتی‌که روی کار آمد، با قلدری چادر از سر زنها می‌کشید و این‌کار را با امریه انگلیس اجرا کرد.

چادر، لباس ولایت است! چون حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) تا وقتی حرکت نمی‌کرد، متوجه نمی‌شدند که رویش کدام طرف است، یعنی چادرش مثل خیمه بود.[۶۲] حالا زمانی شده که می‌گوید اگر رویت را باز کنی، اشکال ندارد. خدا و پیامبر و امام تأکید می‌کنند که رویت را بگیر؛ اما یکی که می‌گوید عیب ندارد، همه حرف او را قبول می‌کنند.

حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) وقتی می‌خواست از دنیا برود گریه می‌کرد. گفتند: زهرا جان! مگر نگفتی دیشب پدرم را دیدم که بشارت داد تمام ملائکه صف کشیده‌اند و فردا نزد ما می‌آیی؟ پس چرا گریه می‌کنی؟ حضرت فرمود: ناراحتم که در موقع تشییع، حجم بدنم پیداست. فضه گفت: ما در ایران تابوت درست می‌کنیم که در آن جنازه پیدا نیست. حضرت خوشحال شد و تبسم کرد.[۶۳] پس حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نمی‌خواهد حجم بدنش را کسی ببیند. اما حالا تو ناموست را در اختیار مردم می‌گذاری، فکری به حال خودت بکن! بدان این حرف‌ها درست‌است و فردای‌قیامت از شما بازخواست می‌شود، «انما الدنیا فناء و الاخرِةُ بقَاء[۶۴]» خدا رحمت کند علمایی را که حرفشان قال الصادق و قال‌الباقر بود، حاج‌میرزا ابوالفضل زاهد در درس تفسیرش می‌گفت: تا حتی فوتی که به آتش می‌کنید از شما سوال می‌شود!

ما در آخرالزمان قیامت را فراموش کردیم. آخرتمان را فنا و دنیا را بقا کرده‌ایم.[۶۵] وای بر حال ما و ننگ بر روزگار ما! کاش می‌فهمیدیم و می‌گفتیم که باید چادر سر کنید! چه‌کنم که نمی‌توانم حرفم را بزنم،[۶۶] چون الان گفتنِ حقیقتِ ولایت، جرم شده‌است.

وقتی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دید افشای حقیقتِ ولایت، جرم است و خریداری ندارد، حرفش را در چاه زد. الان هم ما باید حرفِ واقعیت را در چاه بزنیم. من فقط پیام آورم و می‌خواهم شما به این حرف‌ها لبیک بگویید. پیامِ خدا زهرا (علیهاالسلام) است، پیامِ خدا، علی (علیه‌السلام) است، پیامِ خدا حسین است، پیام خدا این‌است که گناه نکنید! به سی‌جزء کلام‌الله! خلقتی را می‌بینم، تمام خلقت پوشالی است مگر این‌که اتصال به ائمه‌طاهرین یا متقی باشد؛ یعنی در نظر خدا، ارزش تمام خلقت برای ولایت است تا حتی آسمانها، همه و همه! حالا شما دنبال کَس دیگری می‌روید! تُف بر این عقیده!

مگر محبت زهرا (علیهاالسلام) را می‌شود با دنیا و آخرت صلح کرد؟ زهرا (علیهاالسلام) روح تمام خلقت است.[۶۷] انسان باید روح را بخواهد نه جسم را! دل‌خوشی آن‌است که آن‌ها ما را تأیید کنند. وقتی بشر تأیید شد به آسمان و ماوراء دست پیدا می‌کند. کل کمال آن‌است که آن‌ها ما را بپذیرند، اما چون هنوز مِهر دنیا داریم، ما را نمی‌پذیرند. «حب الدنیا رأسُ کلِّ خَطیَئه[۶۸]» با مِهر دنیا به ماوراء دست پیدا نمی‌کنید! مگر این‌که بدانید دنیا مُرده‌است و آن‌را باید خاک کرد و این مُرده دیگر حاجتی را برآورده نمی‌کند! اگر مثالی بدتر از استخوان خوک در دهان سگ خوره‌دار وجود داشت، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) همان را در مورد دنیا می‌گفت.[۶۹] شما باید پستی دنیا را ببینید.

چرا دنیا این‌قدر پست شد؟ چون عزیزانِ خدا در آن کشته‌شدند. نمی‌گوید آسمان یا کرات به منزله استخوان خوک است، فقط این‌را درباره دنیا می‌گوید. آیا شما آن قتله‌گاهی که امام‌حسین (علیه‌السلام) یا حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) در آن کشته شده‌است را می‌خواهید؟ دنیا قتله‌گاه ائمه است، نباید آن‌را بخواهید! چه‌کسی در این دنیا از حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) حمایت کرد؟! به تمام آیات قرآن! فقط آسمانی‌ها حمایت کردند.

به‌دینم قسم! نمی‌توانم روضه حضرت فاطمه را بخوانم، چون مرا از بین می‌برند. مگر امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید که بگویم چه بر سر فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام) آمده‌است! به‌دینم! حرفی ندارم که از بین بروم. من این حرف‌ها را از جان خودم بهتر می‌خواهم، خودم را حفظ می‌کنم که این حرف‌ها را افشا کنم. تا جان دارم حرفم این‌است، نیمه‌جان هم باشم می‌گویم: دنبال خلق نروید! خلق تقصیر کار را بی‌تقصیر می‌کند و بی‌تقصیر را تقصیرکار! ای کاش فقط حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را تأیید نمی‌کردند، دیگر تکذیب نمی‌کردند، اما در آخرالزمان تکذیب می‌کنند![۷۰] دشمن زهرا (علیهاالسلام) را تأیید و عایشه را ام المؤمنین می‌کنند!

من دیگر آخر عمرم است و حرفم را می‌زنم تا حجت بر شما تمام شود! این ام المؤمنین نیست، ام الفساد است! روزی پیامبر به زنان خود هشدار داد و فرمود بعد از من یکی از شما به جنگ وصی من می‌رود! عایشه گفت خدا او را لعنت کند. نشانه‌ای بده که مبادا آن‌زن، ما باشیم. حضرت فرمود: او با دو نفر دیگر همراه می‌شود و در مسیر حرکت به جایی به‌نام آبادی حوئب می‌رسند و سگ‌های آن‌جا به آن‌ها حمله می‌کنند. وقتی عایشه با طلحه و زبیر به جنگ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌رفتند به جایی رسید که سگ‌های آن‌جا به آن‌ها حمله کردند، عایشه گفت: نام این محل چیست؟ گفتند: حوئب! گفت من دیگر نمی‌آیم. آن‌ها پیرمردی را آوردند که بگوید این محل نام دیگری هم دارد و بعد از آن به جنگ جمل رفتند.[۷۱] حالا این جمعیت فریاد می‌زدند که بیایید از حرم رسول‌الله دفاع کنید و شاشِ شتر عایشه را به صورتشان می‌مالیدند.

وقتی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دید لشکر با این ام الفساد، این‌قدر همراهی می‌کند، به امام‌حسن (علیه‌السلام) فرمود ناقه را پی کن. حضرت ناقه را پی کرد و عایشه افتاد و او را گرفتند و با چند نفر به مدینه فرستادند. عایشه در مدینه اعتراض کرد که ببینید، علی (علیه‌السلام) ناموس پیامبر را با عده‌ای مرد فرستاده است! آن‌وقت آن‌ها نقابشان را کنار زدند و گفتند ما زن هستیم و لباسِ مردانه پوشیدیم که کسی به تو آسیب نرساند. عایشه با امام‌حسن (علیه‌السلام) از آن‌جایی که شترش را پی کرد، کینه داشت و این‌بود که دستور داد پیکر مبارکش را تیرباران کنند.

تمام این‌که هشتاد سال است فریاد می‌زنم دنبال کسی نروید، دنبال عایشه رفتند که جنازه آقا امام‌حسن را تیرباران کردند. دنبال معاویه رفتند این‌همه جنگ به راه انداختند، دنبال شریح‌قاضی رفتند که امام‌حسین (علیه‌السلام) را کشتند. عزیزان من! به شما وصیت می‌کنم، این وصیت با امر است و مطابق میل خودم نیست: تا می‌توانید دنبال خلق نروید! دنبال امر بروید! بروید کنار.[۷۲] به تمام آیات قرآن! اگر دنبال خلق بروید، زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) شما را نمی‌پذیرد. اگر زهرا (علیهاالسلام) نپذیرفت، تمام خلقت نمی‌پذیرد، چون عمویش عباس امر خلق را اطاعت کرد که راهش نداد! زهرا (علیهاالسلام) امرش را می‌پذیرد.

اغلب مردم، حرف حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را می‌زنند و برایش عزا می‌گیرند اما امرش را اطاعت نمی‌کنند! آن عزایشان هم به‌درد نمی‌خورد. روضه‌ای که می‌گیرند دکان است و استفاده دیگری می‌خواهند بکنند. کجا ما مجلس تاییدی داریم؟![۷۳] اغلب مجالس تعریفی است؛ یعنی در آن از خلق تعریف می‌شود! در مجلس زهرا (علیهاالسلام) باید از علی (علیه‌السلام) تعریف کرد! در مجلس زهرا (علیهاالسلام) باید از نور زهرا (علیهاالسلام) یعنی امام‌حسن (علیه‌السلام) و امام‌حسین (علیه‌السلام) تعریف کرد. در مجلسِ زهرا (علیهاالسلام) باید تعریفِ زینب و ام‌کلثوم و رقیه را کرد. شما تعریف چه‌کسی را می‌کنید؟! این‌است که با تمام آن مجالس و عبادت‌هایتان بی‌دین از دنیا می‌روید. مگر پیامبر به سلمان نگفت برو کنار!؟ چرا نگفت عزاداری کن!؟ چون می‌دید که خلق مسلط است، گفت برو کنار![۷۴] اگر همه عالم یک‌طرف رفتند، تو برو طرف علی (علیه‌السلام)!

به تمام آیات قرآن، این حرف‌ها تفکر می‌خواهد؛ یعنی شما بخواهید هدایت شوید، آن‌وقت با تفکر این‌ها را قبول می‌کنید، حالا خدا تاییدتان می‌کند! وگرنه با تمام مجالسی که می‌گیرید تکذیب هستید، نه تأیید! تأیید آن‌است که کنار بروید.

کنار رفتن باید با حبِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باشد، نه با حب خلق! باید با بغض بدعت‌گذار و آن‌هایی باشد که به زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) ظلم کردند. با امر کنار برو، نه با خلق! کنار رفتن باید با سرمایه باشد. سرمایه حب امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و فرزندان علی (علیه‌السلام) و بغض دشمنان آن‌هاست. نجات این‌است! اویس با سرمایه کنار رفت که پیامبر فرمود برادر من است. در مورد آخرالزمان هم فرمود: سلامِ من به برادرانم در آخرالزمان.[۷۵] یعنی اویس بشو! آن‌وقت پیامبر می‌فرماید: هرکس در آن‌زمان دینش را حفظ کند، با من و در درجه من است.[۷۶]

اگر کنار بروید همه‌جا هستید. به تمام آیات قرآن! در آسمان هم هستید. به سی‌جزء کلام‌الله پیش امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) هم هستید. بیایید از خلق و دنیا و لهو و لعب جدا شوید تا تحویلتان بگیرند.[۷۷] خدا هستی‌اش را به شما می‌دهد؛ اما در صورتی‌که محبت دنیا نداشته‌باشید و فقط محبت امر داشته‌باشید.

ما نیستی داریم، بیایید هستی داشته‌باشید! هستیِ خدا، علی (علیه‌السلام) و زهرا (علیهاالسلام) است، هستیِ خدا، امام‌حسین (علیه‌السلام) است. ما باید این‌را یقین کنیم. یقین به‌غیر از دانستن است. اصحاب‌امام‌حسین (علیه‌السلام) یقین کردند که این‌ها هستی خدا هستند و جانشان را فدای امام‌حسین (علیه‌السلام) کردند نه فدای خلق! حالا به جایی رسیدند که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌گوید: پدر و مادرم به فدای اصحاب باوفای جدم![۷۸] آقا ابوالفضل چنان خلق را نیستی و آن‌ها را هستی می‌داند که می‌گوید: دینم حسین (علیه‌السلام) است.

افتاده‌است ای لشکر دست یمینمتا زنده‌ام ای لشکر حامی دینم[۷۹]

امام‌حسین (علیه‌السلام) وجه خداست، وجه یعنی زیبایی. تمام آن زیبایی که هر ممکناتی دارد، به‌واسطه گریه‌ای است که برای امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌کند. وجه نظری است که امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌کند و شما برای او گریه می‌کنید. آن‌وقت شما را از تمام گناهان و از پیرویِ خلق و از محبت دنیا نجات می‌دهد و یک نظری می‌کند که تمام کارهایتان محض خدا و امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌شود.

خدا، آقای‌بروجردی را رحمت کند، اعتقاد زیادی به امام‌حسین (علیه‌السلام) داشت. خیلی چشمش درد می‌کرد، روز عاشورا دسته سینه‌زنی وارد خانه‌اش شد. باران آمده‌بود و پاهایشان گِلی بود، آمد و از گِل پای یکی از سینه‌زن‌ها روی چشمش گذاشت و چشمش خوب شد و تا آخر عمر بدون عینک قرآن می‌خواند. نه این‌که خاکِ قبرِ امام‌حسین (علیه‌السلام) تربت باشد، بلکه خاک پای سینه‌زن حسین (علیه‌السلام) هم تربت است، اما آن سینه‌زن فقط حسین (علیه‌السلام) می‌گفت، آن‌زمان دیگر گذشت.

ما اصلاً نمی‌فهمیم که چه خاکی به سرمان شده‌است. به‌جای خاک، خاکستر به سرمان شده و چشممان را هم کور کرده‌است؛ یعنی شخص را می‌بینید، امامتان را نمی‌بینید! شخص را تأیید می‌کنید، امامتان را تأیید نمی‌کنید! مگر از این کورتر هست؟!

امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «کُل یومٍ عاشورا[۸۰]»، یعنی همیشه عاشوراست. ما در این فکر نرفته‌ایم که عاشورا یعنی امام‌کُشی! مگر بعد از امام‌حسین (علیه‌السلام)، امام‌سجّاد را نکشتند؟! بعد هم یک، یک ائمه (علیهم‌السلام) را کشتند. امام‌حسین (علیه‌السلام) به دوستانش خطاب می‌کند که حواستان جمع باشد، هر روز عاشوراست. در عاشورا امام‌حسین (علیه‌السلام) را کشتند، از آن به بعد تا زمان ما، مقصد امام‌حسین (علیه‌السلام) را می‌کشند! حالا که اینطور است چه‌کار باید کرد؟ می‌گوید واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، به‌خیر و شر مردم شرکت نکن، برو کنار! دنبال خلق نرو! دنبال خلق رفتند که جلسه بنی‌ساعده را درست کردند! حالا امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌فرماید: من کشته جلسه بنی‌ساعده‌ام.[۸۱] کسانی‌که در آن جلسه شرکت کردند و در جلسه پدرم شرکت نکردند آن‌ها هم جزو بنی امیه‌اند. الان هم اگر کسی در مجلس واقعی امام‌حسین (علیه‌السلام) شرکت نکند و در مجالسی که حرف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و اهل‌بیت زده نمی‌شود شرکت کند، در جلسه بنی‌ساعده شرکت کرده‌است! در آن‌جا خلق را تأیید کردند.

ما باید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را تأیید کنیم. در جلسه باید به آن اشخاص ولایت تزریق شود. اگر در مجلس دیگری بروند، سخنانِ غیر ولایت، به آن‌ها تزریق می‌شود. قدر این حرف را بدانید، این حرف خیلی مهم است، مواظب باشید هر کجا نروید! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، وصی رسول‌الله است، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، مقصد خداست، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، کفواً اَحد است، اَحدی مثلش نیست. اما مردم او را رها کردند و طرف آن دو نفر رفتند، حالا خدا گفت مرتد و کافرند. آن‌ها در سقیفه بنی‌ساعده امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خلق حساب کردند و این ادامه پیدا کرد! ابوموسی اشعری هم با تمام سواد و عبادتش، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خلق حساب کرد که گفت: مانند انگشتری که از دستم درمی‌آورم علی (علیه‌السلام) را خلع و خودم را به‌جای آن نصب می‌کنم.

کسی‌که خدا می‌گوید اگر او را نخواهی به عزت و جلالم قسم! به‌رو در جهنم می‌اندازمت، خلق است یا مافوق تمام خلقت است!؟ درد بی‌درمان مردم دنیا، این‌است که ولایت را خلق حساب می‌کنند! این‌چه خلقی است که هرکس بمیرد بالای سرش حاضر می‌شود؟![۸۲] کسی نمی‌تواند علی (علیه‌السلام) را خلع کند! مگر علی (علیه‌السلام) خلق است که تو خلعش کنی؟ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امر است، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، مقصد خدا است.

وقتی پیامبر، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را معرفی کرد، آیه نازل‌شد که «الیوم اکملت لکم دینکم»[۷] یعنی دین علی (علیه‌السلام) است! دین که خلق نمی‌شود! آیا خلق دین می‌شود؟ چرا توجه ندارید؟! خدا آن دو نفر را لعنت کند که این‌ها را خلق حساب کردند. در آخرالزمان اشخاصی پیدا می‌شوند که آن دو نفر را تأیید می‌کنند! تأیید خلق اشتباه بود، تأیید دست ماوراء بود، تأیید دست رسول‌خدا بود. رسول‌خدا، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را تایید کرده‌است.

اگر خدا به پیامبر می‌گوید من به تو دادم، می‌خواهد بگوید این حرفی را که پیامبر می‌زند، ابلاغِ من است! یعنی ای مردمِ تمام خلقت! اگر حرف پیامبر را قبول نکنید حرف مرا قبول نکرده‌اید؛ اما مردم دنبال تأیید خلق رفتند و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را خلق حساب کردند. شریح‌قاضی هم امام‌حسین (علیه‌السلام) را خلق حساب کرد که گفت: «خَرج عَن دین جَده» [۸۳] و این هنوز ادامه دارد، تا زمانی‌که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید و به پیشانی آن‌ها مُهر منافق بخورد و حضرت گردن‌هایشان را بزند.

چه‌کسی این حرف‌ها را می‌فهمد؟ خوشا به حال آن‌کسی‌که بفهمد. چرا بیدار نمی‌شوید؟!

صبح صادق می‌دمد یک‌دم ولی هشیار شوصبح کاذب می‌رود یک‌دم ولی بیدار شو

اگر مردم از اول بیدار بودند و فریب خلق را نمی‌خوردند، این‌همه فجایع به‌وجود نمی‌آمد. در عاشورا به قطب عالم امکان جسارت شد، امام‌حسین (علیه‌السلام) قطب عالم امکان است. آن‌چه که در تمام خلقت است، همه عزادار امام‌حسین (علیه‌السلام) هستند. تا آن‌زمان که وعده خدا به ملائکه محقق شود؛ عرش، فرش، بهشت، جهنم، آسمان‌ها، زمین، ریگ، درخت، اِنس، جن و ملک برای امام‌حسین (علیه‌السلام) گریه می‌کنند.[۸۴] وقتی‌که امام‌حسین (علیه‌السلام) را شهید کردند، ملائکه آسمان ضجه زدند و تعادلشان را از دست دادند که خدایا این‌ها با محبوب تو چه می‌کنند؟ ندا آمد: ای ملائکه من! به ساق عرش نگاه کنید. دیدند جوانی با شمشیر ایستاده‌است. گفت: به عزت و جلالم قسم! به‌دست این جوان (امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)) احقاق حق می‌کنم.[۸۵] پس تمام خلقت منتظر رجعتند تا گریه‌شان تمام شود.

اگر امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: «کل یوم عاشورا» یعنی همیشه عاشورا بوده، اما در آن‌روز افشا شد! چرا؟ وقتی آدم ابوالبشر مبتلا به ترک‌اولی شد و چهل‌سال گریه کرد، گفت: خدایا، توبه مرا قبول‌کن. خدا گفت به آسمان نگاه کن. مرا به این پنج‌نور پاک قسم بده! این‌ها محمد و علی (علیه‌السلام) و فاطمه و حسن و حسین هستند.[۸۶] آدم گفت تا اسم حسین آمد دلم شکست. خدا آن‌وقت روضه خواند. (کفر است اگر بگویم: روضه‌خوان وقتی روضه می‌خواند خودش هم ناراحت است و گریه می‌کند) خدا گفت: یا آدم! این حسین است که او را در صحرای‌کربلا می‌کشند و بدنش از تشنگی تَرَک، تَرَک می‌شود[۸۷] . پس هنوز امام‌حسین (علیه‌السلام) در کربلا کشته‌نشده، مصیبتش به کل خلقت سرایت کرده‌است. روایت داریم قوم حضرت‌موسی هم برای امام‌حسین (علیه‌السلام) عزاداری می‌کردند. پس همیشه عاشورا بوده‌است.[۸۸]

حالا امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌گوید گریه شما زخم‌های مرا شفا می‌دهد.[۸۹] گریه؛ یعنی آن‌ها یاد من هستند و بیزاری از دشمنان ما دارند و به «هل من ناصر» من لبیک گفتند و دنبال خلق نمی‌روند وگرنه ابن‌سعد هم در روز عاشورا از روی رقت گریه کرد.[۹۰] گریه رقت، ذلت است! گریه باید از روی محبت و شناخت باشد. شناخت یعنی امام‌حسین (علیه‌السلام) خریدار کل خلقت است و حاضر شد برای این‌که دوستان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در تمام خلقت آمرزیده شوند، کشته شود.[۹۱] پس امام‌حسین (علیه‌السلام) درباره امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فدا شد و درباره شما نجات! نجات هر بشری به‌واسطه گریه حقیقی برای امام‌حسین (علیه‌السلام) است.

این آخرالزمان است که در عاشورا مداح خنده می‌کند، زینب گریه می‌کند! واعظ خنده می‌کند، امام‌سجّاد (علیه‌السلام) گریه می‌کند! به‌دینم! خودم دیدم که روضه‌خوانی می‌خندید و می‌گفت در این محرم فلان مبلغ گیرم می‌آید! مگر نمی‌گوید که اگر گریه‌ات نمی‌آید تباکی کن؟![۹۲] یعنی خودت را به حالت گریه درآور. جگرم خون‌است که بیشتر از این نمی‌توانم افشا کنم.

به خدا می‌گویم اگر مطابق همه جمعیت دنیا بودم و آمرزشم به‌واسطه کشته‌شدن امام‌حسین (علیه‌السلام) بود، حاضر بودم که بسوزم اما امام‌حسین (علیه‌السلام) باشد! او خودش را فدای امر خدا کرده‌است، ما باید آماده باشیم که جانمان را فدای این‌ها کنیم؛ یعنی فدای وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)! فداییِ ولایت، فداییِ خداست. چرا؟ ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) امر خدا، نماینده خدا، حجت‌خدا و مقصد خدا هستند.

بشر باید دو بال داشته‌باشد، یک بالش ولایت باشد و بال دیگرش قرآن، اما قرآن‌ناطق! اگر این دو بال باشد به همه خلقت پرَش می‌کند. اما اهل‌تسنن می‌گویند ما فقط قرآن را قبول داریم. به‌دینم قسم! قرآن را هم قبول ندارند؛ چون قرآن می‌گوید علی! آن‌ها فقط ظاهرِ قرآن را احترام می‌کنند، نه این‌که قرآن را قبول داشته‌باشند! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «انا قرآن‌الناطق». این خیالی است که کسی بگوید ما فقط قرآن را قبول داریم، اهل‌جهنم هم هست! خدا امرش را از ما مطالبه می‌کند. امر خدا علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. قرآنی که بخوانید و علی (علیه‌السلام) را قبول نداشته‌باشید، آواز خوانده‌اید!

اگر می‌خواهید پرچم هدایت دستتان باشد، هر کاری که می‌کنید باید با امرِ خدا باشد، نه با امر خلق! البته نه هر خلقی! وگرنه سلمان و شاه‌عبدالعظیم حسنی هم خلق هستند. ما اگر می‌گوییم امر خلق را اطاعت نکنید، منظورمان خلقی است که امر خودش را می‌گوید، یزید امر خودش را گفت، شریح و ابوموسی اشعری امر خودشان را گفتند که مردم را گمراه کردند. امر از جانب خدا در تمام خلقت صادر شده‌است و ما باید با آن صادرات خدا زندگی کنیم.

همان‌طور که خدا و ولایت واحد است، باید امر هم در نظر شما واحد باشد و امر دیگری را نبینید، آن‌وقت متصل هستید. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به کمیل فرمود: دست و جوارحت را نزد خدا بگذار؛ یعنی در فرمان خدا باش، فرمان خدا علی (علیه‌السلام) است! به تمام آیات قرآن! اگر در فرمان خدا باشید، او شما را فرمانده می‌کند و تمام اشیا در امر شما قرار می‌گیرد. مگر آصف این‌طور نبود؟ او در ظاهر یک عمله است و در باطن فرمانده این دنیاست! امر می‌کند تخت بلقیس بیاید و می‌آید! وقتی‌که این‌طور شد به هر کجا بخواهید می‌روید. به آسمان، برزخ، بهشت و قیامت هم می‌توان رفت؛ اما باید زمینی نباشید، زمینی، مهر دنیا دارد.

وقتی‌که عیسی را به آسمان بردند، در آسمان چهارم بازرسی کردند و گفتند یک سوزن و نخ همراه اوست و به اندازه آن مهر دنیا دارد. به همین دلیل از آن بالاتر نرفت.[۹۳] شما هنوز مزه‌اش را نچشیده‌اید که تا خیال می‌کنید آن‌جا که می‌خواهید باشید، این‌کارها زمان ندارد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در این فاصله که ام‌السلمه آب در ظرف می‌ریخت، به معراج رفت و برگشت و در آن مدت تمام آسمانها، عرش، بهشت و جهنم را سِیر کرد. پس زمان در اختیار ولایت است. متقی هم به‌طوری می‌شود که زمان ندارد. آصف همین‌طور بود. اما شرطش این‌است که خلق را موثر ندانید و هیچ مهری جز مهر خدا و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) نداشته‌باشید. آن‌وقت پاک و منزه می‌شوید و آن‌ها تحویلتان می‌گیرند؛ یعنی از کارهایی که خودشان می‌کنند به شما هم می‌دهند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در جنگ صفین هزاران علی (علیه‌السلام) ایجاد کرد.[۹۴] از آن‌که خودش دارد به سلمان داد، چون‌که او مَحرم به ولایت شده‌است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) جان می‌دهد و جان می‌گیرد و در تمام کون و مکان است؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مسلط به تمام خلقت است و تمامِ آن در مقابل علی (علیه‌السلام) کوچک است، چون تمام خلقت یک علی (علیه‌السلام) دارد! حالا باید بدانیم که خدا این‌ها را به او داده؛ اما به کس دیگری نداده‌است. اگر شما این‌طور خدا و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را شناختید، موحد هستید و دنبال کس دیگری نمی‌روید.

خدا هستی‌اش را به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داده‌است. هستی‌اش را به حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) داده‌است. ما طرف نیستی رفته‌ایم که از هستی ساقط شده‌ایم. نمی‌توانم حقیقت را افشا کنم! خدا کند که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) بیاید و این عُقده را باز کند و بتوانم حرفم را بزنم، الان از دست کسانی‌که خودشان را شبیه متقی کرده‌اند، نمی‌شود پرده از حقائق برداشت، وگرنه کسی‌که متقی است باید طرفدار ولایت و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) باشد. چه‌کسی طرفدار حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) بود؟ هفتاد هزار نفر، طرفِ آن دو نفر رفتند.[۹۵] در آخرالزمان هم آن‌ها را تجدید می‌کنند! آن‌ها به امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) پشت کردند که می‌گوید مرتد و کافر شدند، ما هم به امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) پشت کرده‌ایم که می‌گوید اگر یک‌نفر با دین از دنیا برود ملائکه آسمان تعجب می‌کنند.

شبی خواب دیدم که لوحی میان زمین و آسمان است و دو نفر کنار این لوح هستند، بالای لوح نوشته شده‌بود «یا حجة‌بن‌الحسن». به‌من گفتند در مکه سخنرانی کرده‌ای و ما آن‌را به این لوح نوشته‌ایم، در آن‌جا افشا کردی: «هر کس گناه کند و باز گناه کند و حالِ توبه نداشته‌باشد، این مُصِر است و خدا او را نمی‌آمرزد». اهل‌تسنن چون ولایت ندارند با تمام عبادتشان مذمت شده‌اند. چرا؟ مُصِرند و حالِ توبه ندارند. توبه آن‌ها این‌است که باید ولایت را قبول کنند.

در آخرالزمان اغلب مردم درونشان گناه و قبولی گناه است؛ اما دنبال فرصت می‌گردند، یعنی مُصرّ خفی هستند. به‌طور مثال درگذشته چون تمام علمای سابق، ساز و آواز را حرام می‌دانستند، کسی دنبال آن نمی‌رفت! گناهانی است که باعث رسوایی در دنیا و جهنمی‌شدن در آخرت است. این‌ها، گناهان خیلی عجیبی است. یکی از آن‌ها عمل جنسی است. در زمان خلافت عمر، شخصی ارباب خود را کشت و ادعا کرد که این عمل را با او کرده‌است و عمر می‌خواست حکم اعدام او را بدهد، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: مقتول را خاک کنید و سه‌روز بعد قبرش را بشکافید. وقتی قبر را شکافتند دیدند فقط مقداری خاکستر آن‌جاست. حضرت فرمود: او را به قوم‌لوط ملحق کردند! [۹۶]

اگر کسی با جوانی عمل جنسی کند، نمی‌تواند با خواهر او ازدواج کند! این حکم، فتوایی نیست، بلکه یک حکم الهی است. شخصی به خانه آقای‌بروجردی آمده‌بود و با گریه سوال می‌کرد که من مبتلا به این مشکل شده‌ام و چند فرزند دارم و اگر زنم را طلاق بدهم آبرویم می‌ریزد. حالا چه‌کار کنم؟ آقا فرمود: زنت به تو حرام است. در آخرالزمان بعضی از مردم به این‌کارها مبتلا هستند که می‌گوید بی‌دین از دنیا می‌روند. این کتاب، کتاب تذکر است و این حرف‌ها بی‌حیاگری نیست؛ بلکه عین حیاست. به وعاظ توصیه می‌کنم که این مسأله را به مردم بگویید؛ اما می‌گویند بعضی به ما اعتراض می‌کنند که این مسائل را نگویید! گفتم شما باید بگویید که مردم مبتلا نشوند. چون موقعی‌که دومی از دنیا می‌رفت، به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) گفت: من آتش جهنم را می‌بینم که مرا صدا می‌زند. آیا راهی دارم؟ حضرت فرمود: بالای منبر برو و بگو ما خلافت را غصب کرده‌ایم، خلافت برای وصی رسول‌الله، علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است.[۹۷] در صورتی‌که دومی این‌همه گناه کرده، زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را کشته، جلسه بنی‌ساعده را درست‌کرده و این‌همه مردم را گمراه کرده‌است. چطور حضرت این‌را گفت؟! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌خواهد جلوی فساد را بگیرد که دیگر مردم سنی نشوند، آن‌هایی هم که گمراه شده‌اند، توبه کنند. وعاظ محترم! شما هم حرفتان را بزنید که این‌کار تکرار نشود و آن‌هایی که مبتلا هستند توبه کنند.

گناهانی است که در آخرالزمان عادی شده‌است[۹۸]، اهل‌تسنن سواد و عبادت دارند، چون ولایت ندارند، اهل آتشند؛ اما دیوث نیستند. چون زنانشان را برای کار به مغازه‌ها نمی‌برند![۹۹] الان بعضی از مردم ایران سواد و عبادت دارند، اما دیوث هستند؛ چون دختران و زنانشان را برای کار به محلی که نامحرم در آن‌جا هست روانه می‌کنند. پیامبر فرمود: هرکس حاضر شود به ناموس او نگاه کنند، دیوث است و از امت من نیست.[۱۰۰] حالا همین آدم به مکه و کربلا و زیارت هم می‌رود؛ اما اصلاً از امت پیامبر نیست که عبادتش قبول باشد!

عده‌ای هم که به آن زن‌ها نگاه می‌کنند مانند همان افراد هستند. چون زنی آمد مساله‌ای از پیامبر بپرسد و پسر عباس به او نگاه کرد، پیامبر غضب کرد و فرمود: ای پسر عباس! چرا نگاه کردی؟ فردای‌قیامت خدا چشمت را پر از آتش می‌کند.[۱۰۱] آن‌کسی هم که زنان و دختران را برای کار می‌آورد مشابه آن دو عده است. پس این‌است که بی‌دین از دنیا می‌رویم! همه‌جا پر شده از سواد و عبادت، هیچ خبری نیست از امر ولایت.

یکی از رؤسای بانک نقل می‌کرد که شخصی زنش را برای کار آورده‌بود، به او گفتم که در این‌جا ده‌ها مرد کار می‌کنند! گفت: می‌خواهم کمک خرجی‌ام باشد! والله! این‌شخص این‌را قبول ندارد که خدا قسم خورده و می‌گوید «والله خیر الرازقین[۱۰۲]» این آقا هم دیوث است و هم مشرک! من آخر عمرم است و حرفم را می‌زنم. تمام این حرف‌ها روایت و حدیث است، توجه کنید وگرنه وقتی‌که از دنیا رفتید، به این مشکلات برمی‌خورید! «اِنمَا الدُنیا فَناء و الآخِرة بَقاء».

حالا اگر می‌خواهید به مشکلات برنخورید قانع و راضی باشید. مگر درگذشته نبود که زنها خیاطی و کاربافی می‌کردند؟ خودشان را در خانه مشغول می‌کردند و برای کار به درِ مغازه‌ها نمی‌رفتند.[۱۰۳] مردم می‌گویند که این حرف‌ها برای آن‌زمان بوده و الان زمان عوض شده‌است! مگر حکم خدا عوض می‌شود؟ تو عوضی شده‌ای! پیامبر فرمود: «حلالی حلال الی یوم‌القیامة، حرامی حرام الی یوم‌القیامة[۱۰۴]» خدا لعنت کند آن‌کسی‌که حلال مرا حرام و حرام مرا حلال کند[۱۰۵]، آیا حرف پیامبر را قبول ندارید؟ کسی‌که حرف رسول‌الله را قبول ندارد، مرتد است! حالا تو زنت را آن‌جا برده‌ای و می‌گویی می‌خواهم کمک خرجی‌ام باشد!؟ روزی را خدا تعیین و تأمین کرده‌است. حالا این فرد در ظاهر لباس روحانیت هم داشت! این‌چه روحانی است؟ این‌چنین شخصی فقط لباس روحانی را دارد وگرنه این حرکت زشت را نمی‌کند. روحانی باید روح باشد. روح غذای غیر امر نمی‌خواهد و قانع است. هرکس این‌طور باشد روح است.

زمان، ما را دعوت می‌کند، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هم دعوت می‌کنند. این‌که ما از ائمه (علیهم‌السلام) جدا می‌شویم و خودمان را بدبختِ دنیا و آخرت می‌کنیم برای این‌است که دعوت زمان را می‌پذیریم! ما باید انتظار الفرج داشته‌باشیم؛ اما انتظار الخلق داریم و منتظر حرف خلق هستیم و دیگر فکر نمی‌کنیم که آیا حرف او مطابق امر خدا و پیامبر است یا نه؟! تفکر از ما گرفته شده‌است.

فکر یعنی عقل و عقل یعنی ولایت! اهل‌تسنن پشت به ولایت کرده‌اند و ما پشت به امر ولایت کرده‌ایم! البته دنبال ولایت رفتن سختی دارد[۱۰۶]، هر کسی نمی‌تواند دنبال آن برود چون ولایت با فکر باطلِ شخص موافق نیست. اغلب به فکرِ خوشی خودمان هستیم؛ اما ولایت این خوشی را منع کرده‌است! الان که به عمره می‌روید، چقدر خوشید؟![۱۰۷] از این‌جا که حرکت می‌کنید در هواپیما می‌نشینید و می‌گویید و می‌خندید و خوشید! آن‌جا هم یک طواف می‌کنید و به بازارها می‌دوید. چرا به‌جای سفر عمره یک حاجت مؤمن را که می‌گوید ثوابش از هفتاد حج و هفتاد عمره بالاتر است، برآورده نمی‌کنید؟[۱۰۸] چون می‌خواهید به خوشی خودتان برسید.

امر است که بشر را نجات می‌دهد. بیشتر مردم دلشان به این خوش است که به زیارت بروند؛ اما این دلخوشی‌ها خیالی است. ما باید به امر خدا و پیامبر خوش باشیم. من در فکر رفتم که مگر جواد الائمه (علیه‌السلام) نفرموده که ثواب زیارت قبر پدرم از هفتاد حج و عمره بالاتر است، پس چطور می‌شود که با این‌همه زیارت، ما بی‌دین از دنیا می‌رویم؟! تصمیم گرفتم از خود امام بپرسم، من امام را مُرده نمی‌دانم، زنده می‌دانم. چون وقتی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را شهید کردند، حضرت فرمود عقب تابوت را بگیرید. یک‌وقت امام‌حسن دید که فردی جلوی آن‌را را گرفته‌است، دید خودِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است[۱۰۹]، یعنی حضرت فرمود من در تمام فضای این عالم هستم، پس امام زنده‌است. من با این عقیده، سوالم را از خود امام می‌پرسم. در عالم رؤیا دیدم که در مشهد هستم و حضرت، بیرون قدم می‌زند، خدمتش رسیدم و سلام کردم. گفتم: آقا جان! نور چشمت، گیر زانوهایت، حجت‌خدا، ولی خدا، جواد الائمه، فرموده است که زیارت پدرم هفتاد حج و هفتاد عمره دارد، پس چطور می‌شود که مردم با این‌همه ثواب، بی‌دین از دنیا می‌روند؟ به خودش قسم! که از تمام خلقت بالاتر است و همه خلقت به امر اوست، فرمود: این‌مردم کارشان است و زیارتشان را رد کرد. چون بی‌امر می‌آیند، همه‌جا می‌روند، به شمال و به سینما و تماشا می‌روند، یک زیارت هم می‌آیند. روزی هم حضرت‌معصومه را دیدم، حضرت گلایه کرد و فرمود: «زیارت می‌کنند قبر ما را، اطاعت نمی‌کنند امر ما را!» حضرت با من درد دل کرد.

وقتی‌که امام‌رضا به نیشابور رسید چندین هزار قلمدان طلا حاضر شد و از حضرت خواستند چیزی که از دو لب جدت شنیده‌ای به ما بگو! حضرت فرمود «قال الله تبارک و تعالی، کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی امن من عذابی، بشرطها و شروطها و انا من شروطها[۱۱۰]» امام‌رضا فرمود: شروط لا اله الا الله ماییم! این‌که در آخرالزمان تمام عبادت‌ها و زیارت‌هایمان رد است چون کَس دیگر را به‌غیر از امام، شروط قرار داده‌ایم؛ یعنی پشت به امام و رویمان را به خلق کرده‌ایم! بعد از رسول‌الله، دومی جلسه بنی‌ساعده به‌وجود آورد و حق امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را گرفت و یک اسلام مردمی درست کرد و این‌همه فجایع را به‌وجود آورد. ما هم همین‌طور شده‌ایم. فقط می‌گوییم اسلام و هر کاری دلمان بخواهد می‌کنیم.[۱۱۱]

روزی امام‌صادق (علیه‌السلام) از در خانه بُشر رد می‌شد و دید صدای ساز و آواز می‌آید. کنیزش بیرون آمد. حضرت گفت: صاحب این‌خانه آزاد است یا بنده است؟ گفت: آزاد است و کنیز و نوکر دارد. حضرت فرمود: آزاد است که این‌کارها را می‌کند! وقتی خبر به بُشر رسید، پابرهنه دنبال امام دوید و توبه کرد و گفت: آقا جان! مرا ببخشید، آزاد بودم که این‌کارها را کردم و بعد از آن همیشه پابرهنه بود.[۱۱۲] حالا حیوانات در آن مسیری که بُشر رفت و آمد می‌کرد به احترام او سرگین نمی‌انداختند. شما آزادید که مشغول تلویزیون و ماهواره و ویدئو هستید، وای به حالتان و وای به روزگارتان!

من هشدار می‌دهم که ما مثل اهل‌تسنن نشویم. آن‌ها امر رسول‌الله را اطاعت نکردند؛ چون رسول‌الله امر کرد علی (علیه‌السلام) را قبول کنید. ما حرف رسول‌الله را اطاعت نمی‌کنیم که بی‌دین از دنیا می‌رویم؛ چون پیامبر به سلمان فرمود: اگر آخرالزمان را درک کردی انجام واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، به‌خیر و شر مردم شرکت نکن و برو کنار! آن‌ها برای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مشابه درست کردند، ما هم برای امر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مشابه درست می‌کنیم.

تمام بدبختی بشر این‌است که خلق را تأیید و امر را تکذیب می‌کند، چرا فکر نمی‌کنید؟ یک‌موقع می‌بینید که عمرتان تمام شده‌است، مقصد خدا را فراموش کرده و دنبال خلق رفته‌اید. مقصد خدا علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است! ما باید دنبال امر برویم، امر خدا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) و وجود مبارک امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. این‌است که حضرت می‌فرماید: ساعتی فکر بهتر از هفتاد سال عبادت است! مگر اُسامه نبود که تمام عمرش را از بین برد و طرف آن دو نفر رفت؟ خدا نکند که ما امر خدا را فراموش کنیم و یک عمر زحمت و عبادت و اطاعتمان را از بین ببریم و امر خلق را اطاعت کنیم. امر خدا این‌است که ما حبِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و تبری از دشمنانش را داشته‌باشیم. حالا اگر کسی گفت تبری نداشته‌باشید، باید امر خدا و پیامبر و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را اطاعت کنیم و به حرف خلق نرویم. ما خدا و ائمه (علیهم‌السلام) را فراموش کرده‌ایم و بدون تفکر راهی را انتخاب کرده و می‌رویم و اصلاً هم متوجه نیستیم که این راه به کجا می‌رسد! فراموش کرده‌ایم امر را، اطاعت می‌کنیم خلق را.

این حرف‌ها تذکر است و به راحتی به‌دست نیامده‌است. در چه کتابی این حرف‌ها افشا شده‌است؟ آنقدر متقی باید به خدا و ائمه التماس کند که آن‌ها القا کنند تا او افشا کند. تمام این حرف‌ها القای خداست. القای وجود مبارک علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) است. اگر می‌خواهید رستگار شوید، از این حرف‌ها قدردانی کنید و اگر هم می‌خواهید گرفتار شوید که الان گرفتار هستید! چرا مردم این‌همه گرفتار شده‌اند؟ کفران ولایت کردند!

قدردانی هیچ‌چیزی در تمام خلقت مهمتر از ولایت نیست. چون‌که بشر را از هر بدی مبرا کرده و مستحق بهشت و جنات می‌کند و تا حتی انسان را به خدا می‌رساند. قدردانی از ولایت این‌است که سنخه ولایت باشید و ولایت را فراموش نکنید. قدردانی از ولایت این‌است که عادل و مظلوم‌خواه باشید، نه ظالم‌خواه و ظالم‌پرور! قدردانی از ولایت این‌است که امرش را اطاعت کنید، گناه نکنید، خدعه نکنید و ستار العیوب باشید.[۱۱۳] قدردانی از ولایت این‌است که سخاوت داشته‌باشید. قدردانی از ولایت این‌است که در مقابل ولایت خجل باشید و خودتان را نادان حساب کنید. قدردانی از ولایت این‌است که بفهمید ولایت امر خدا، خواست خدا و مقصد خداست، مشابهی ندارد و کفواً اَحد است؛ یعنی احدی مثلش نیست که دنبالش بروید.

اگر شما از ولایت قدردانی کنید، از همه چیزِ خدا تشکر کرده‌اید. این‌که می‌گوید اهل‌تسنن کافر و مرتدند، کفران ولایت کرده‌اند و دنبال آن دو نفر رفتند. نمی‌توانم خیلی افشا کنم، به‌دینم! ما قدردانی از ولایت نمی‌کنیم که می‌گوید بی‌دین از دنیا می‌روید! یعنی باید امر ولایت را اطاعت کنیم تا هماهنگ با آن شویم. ما هنوز هماهنگ با خواست خودمان هستیم.

برای هماهنگی با ولایت باید صفات ائمه را داشته‌باشیم. صفات آن‌ها صفات‌الله است، صفات آن‌ها سخاوت است. ما باید در همه حال به‌فکر فقرا و دوستان‌علی (علیه‌السلام) باشیم. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) همین‌طور بود، با فقیرترین مردم سر و کار داشت. فقیرترین مردم، قوی‌ترین مردم است.[۱۱۴] امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قدرت خدا، امر خدا، مقصد خدا، حجت خداست؛ هر نفس او «اَفضل من عبادة ثَقلین» است؛ اما به خرابه‌ها می‌رفت و به فقرا رسیدگی می‌کرد. یا به زن‌ها کمک می‌کرد و مشک آبشان را می‌برد، نخلستان درست می‌کرد و به فقرا می‌داد؛ چون می‌دید خدا از این‌کار خوشش می‌آید.

روایت داریم که اشخاصی بودند که تا چندهزار شتر سرخ‌مو داشتند؛ اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) درِ دکان میثم می‌رفت و به آن خرمافروش که ولایت خود را نفروخته سر می‌زد. این ارزش میثم است! خوشا به حال کسی‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) سراغ او بیاید، حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) سراغ او بیاید. یک‌وقت ما حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) را می‌خواهیم؛ اما یک‌وقت آنقدر ارزش پیدا می‌کنیم که حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) دنبال ما می‌فرستد! فرمود: علی‌جان! چهار روز است که سلمان و اباذر و مقداد را ندیده‌ام، بگو بیایند که آن‌ها را ببینم. اگر سراغ گناه و معصیت و نافرمانی نرفتید، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) سراغتان می‌آید. آن‌ها به دیدن امر خودشان می‌آیند. حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) در تمام خلقت فقط دوستِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را می‌خواهد. یک‌کاری کنید که دوست آن‌ها شوید.

میثم عزت از خلق نمی‌خواهد که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یعنی عظمت تمام خلقت، او را عزت می‌کند. ما عزت از خلق می‌خواهیم! باید در مقابل ائمه (علیهم‌السلام) شرمنده و در مقابل تمام مردم سرافراز باشیم. به سی‌جزء کلام‌الله در تمام عمرم، نه تنها در مقابل خدا خاضع و خاشع بودم؛ بلکه در برابر فقرا هم فروتن بودم.[۱۱۵] در مقابل ثروتمندان متکبر بودم و به فقرا تواضع می‌کردم. روایت داریم اگر به شخص دارایی برای ثروتش سلام کنی، ثلث ایمانت را از دست می‌دهی، سلام دوم و سوم، دیگر ایمان نداری.[۱۱۶] عزت را خدا می‌دهد. اگر عزت از خلق خواستید، خوار می‌شوید![۱۱۷]

شخصی به خانه امام‌حسن آمد و گفت: آقا جان! من فقیرم. امام‌حسن فرمود: نگو که فقیرم. گفت: من که چیزی ندارم! فرمود آیا ولایتِ ما را می‌فروشی؟ گفت: والله! اگر دنیا را پر از طلا و نقره کنند، ولایت شما را نمی‌فروشم! جان می‌دهم اما ولایتم را نمی‌دهم. حضرت فرمود تو دست‌تنگی وگرنه غنی هستی. چنین کسی همیشه بر روی قله ولایت است و آن‌را از دست نمی‌دهد، چون ولایت خود را به همه دنیا نمی‌فروشد. این گدا نیست. گدا آن‌کسی است که در فکر دنیاست و مدام می‌خواهد جمع کند!

در این عالم یک رزق وجود دارد و یک روزی! و این دو با هم تفاوت دارند. روزی آن‌است که می‌خوریم و رزق محشور شدن با ائمه‌طاهرین (علیهم‌السلام) است.[۱۱۸] این حرف‌ها رزق است، این‌ها خواست ائمه است. روزی جسم شما را پرورش می‌دهد؛ اما رزق، دین و روح شما را پرورش می‌دهد.

این حرف‌ها حرف نیست، کلام است. این‌ها نجات بشر است. این‌ها کل کمال است. این حرف‌ها انسان‌ساز است. این‌ها حرف نیست، امر مُنزَل است که به زبان آن متقی که در بنیادش علی (علیه‌السلام) بوده و در نطفه‌اش علی (علیه‌السلام) دمیده شده، افشا می‌شود. متقی شما را از جهل می‌رهاند، جهل آن‌است که معرفت به ولایت نداشته‌باشید[۱۱۹]، پس باید از این حرف‌ها قدردانی کنید.

وقتی پیامبر می‌خواست از دنیا برود، به مردم خطاب کرد که من چه پیامبری برای شما بودم؟ مردم گفتند: تو بودی که به ما تمدن دادی. پیامبر فرمود: من هیچ اجری از شما نمی‌خواهم، فقط ذوی‌القربای مرا احترام کنید! حالا من هم فقط از شما درخواست می‌کنم که این حرف‌ها را با حرف‌های بعضی فرق بگذارید! همان‌طور که پیامبر فرمود: علی (علیه‌السلام) بر حق است، این حرف‌ها ماورایی و برحق است و شما را به کل کمال می‌رساند، دنبال حرف و فکر دیگری نروید!

به تمام آیات قرآن! توان دارم و بی‌توانم. هیچ چاره‌ای هم ندارم؛ چون کسی را سراغ ندارم که توانش را خرج مقصد من کند! رفتنها را می‌بینم و استقامتی نمی‌بینم. مبادا از محدوده کنار بروید! خدا برای هر چیز مصداقی گذاشته‌است. سلمان جزء اهل‌بیت و اُسامه جزء آتش شده‌است. هر دوی آن‌ها خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمه (علیهم‌السلام) بوده‌اند. مگر اُسامه دفاع از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نکرد!؟ مبادا شما که الان آمده‌اید و دفاع از ولایت می‌کنید، مانند اُسامه بشوید و تا آخر نرسانید![۱۲۰] به خدا می‌گویم: تو را به‌حق پنج‌تن قسم می‌دهم که اگر قرار باشد مثل اُسامه شوم، قبل از آن جان مرا بگیر تا فردای‌قیامت پیش زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) سرافراز باشم.

اگر بخواهید خدا فهم بهتان بدهد، باید تمام نفهمی‌های دنیا را کنار بزنید. هوا و هوس، خیال و گُل‌های مَنجلابی دنیا، بشر را محاصره کرده و به او حمله آورده‌است. ما باید از محاصره دنیا سرپیچی کنیم و بگوییم علی! اما خیلی مشکل است. چرا به این‌زمان «شر الازمنه» می‌گوید؟ چون تمام فسادها به بشر حمله آورده‌است. شما باید مؤمن باشید و تمام این‌ها را با فکر و عقل و کمک ائمه (علیهم‌السلام) خنثی کنید. پیامبر فرمود: امت من هفتاد و سه فرقه می‌شوند، فقط یکی از آن‌ها ناجی است. خدا حاج‌شیخ‌عباس تهرانی را رحمت کند. می‌گفت: باز هر کدام از آن‌ها فرقه، فرقه می‌شوند.

شما باید در بین تمام آن‌ها پرچم علی (علیه‌السلام) و زهرای‌عزیز (علیهاالسلام) را به‌دست داشته‌باشید و به تمام خلقت افتخار کنید و بگویید: خدا ما را ثابت نگه‌داشت که طرفدار اهل‌دنیا نشده‌ایم. پس خدا شما را حفظ می‌کند، نترسید و حوادث دنیا را خنثی کنید. باید آتش غضب، خیال و فکر باطلتان را خاموش کنید و یک پرچم «لا اله الا الله، محمد رسول‌الله، علی‌ولی‌الله» در سینه‌تان باشد و پذیرای هیچ پرچمی نباشید؛ چون آن پرچمِ توحید و ولایت است.

امروز اغلب مردم ولایت‌خنثی کنند، نه ولایت‌قبول‌کن. دنیا می‌گذرد، آخرت بقاست و دنیا فناست، ما در فناییم؛ اما باید در بقا باشیم. ولایت است که بشر را باقی و از تمام حوادث دنیا حفظ می‌کند؛ اما ولایتتان را نفروشید!

آسوده‌خاطرم که در دامن توامدامن نبینم که در دامنش روم
دامن به‌غیر دامن تو بی‌محتوا بوددامان توست که اتصال به ماوراء بود

کجا ولایت را بیشتر می‌شناسیم؟

کجا کسری نداریم؟ وقتی بگوید سلمان منا اهل‌البیت. تا جزء اهل‌بیت نشویم، کسری داریم.

کجا بشر در باطن پیش می‌رود؟ وقتی محبت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دارد. آنچه مشکل در تمام خلقت گشوده می‌شود، توسط امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است.

کجا گناه در برابر ما فلج است؟ جایی‌که حربه گناه نداشته‌باشیم.

کجا حربه گناه نداری؟ وقتی‌که ولایت ما کامل باشد، دیگر حربه گناه نداریم و همیشه در فکر نجات بشریم.

کجا ما نماینده خدا یا امام‌حسین (علیه‌السلام) می‌شویم؟ جایی‌که فقرای واقعی را مثل فرزند خودمان بدانیم و شب و روز به‌فکر آن‌ها باشیم.

کجا آسمان‌شکن می‌شویم؟ وقتی کارت علی (علیه‌السلام) داشته‌باشیم؛ یعنی چشممان را بپوشانیم، سخی باشیم و مهر دنیا نداشته‌باشیم.

کجا از اهل‌بهشت بالاتر می‌شویم؟ وقتی ولایتمان تزریقی باشد و برای معرفة‌الله کار کنیم، نه برای بهشت!

کجا سقوط می‌کنیم؟ زمانی‌که بگوییم ما بلدیم! بلد، خودِ ولایت است.

کجا دنبال کسی نمی‌رویم؟ وقتی بدانیم هرکسی خودش محتاج است. باید دنبال کسی برویم که محتاج نیست. تمام خلقت دستش در برابر علی (علیه‌السلام) دراز است.

کجا گوارای امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌شویم؟ وقتی تصفیه بشویم. گواری امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) یعنی آن‌موقعی‌که امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) از ما راضی باشد.

کجا تمام خلقت را با جو ولایت می‌بینیم؟ وقتی تمام خلقت را در اختیار ولایت ببینیم. هشام تمام خلقت را در در حضور امام دید که امام تمام خلقت را می‌بیند.

کجا اعتقاد دنیایی‌مان درست‌است؟ وقتی ایمان به آخرت پیدا کنیم.

کجا متصل به ظلمت هستیم؟ وقتی کارمان روی امر نباشد.

کجا عقلمان نمی‌رسد؟ وقتی ولایتِ خیالی داشته‌باشیم.

کجا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را نشناخته‌ایم؟ وقتی کسی را مصداق او بدانیم.

کجا مَحرم عقایدی می‌شویم؟ وقتی «لا اله الا الله، محمد رسول‌الله، علی‌ولی‌الله» می‌گوییم.

کجا به آسمان مَحرم می‌شویم؟ وقتی محبت دنیا نداشته‌باشیم.

کجا مَحرم تعریفی هستیم؟ وقتی خودمان می‌گوییم که من مَحرم هستم.

کجا مَحرم تأییدی هستیم؟ وقتی به کل خلقت مَحرم می‌شویم.

کجا به کل خلقت مَحرم می‌شویم؟ وقتی با کل خلقت سنخه شویم.

کجا با کل خلقت سنخه می‌شویم؟ وقتی ولایت را مطلق بدانیم و مطلق دنبال خلق نرویم!

کجا توجه به‌دنیا نداریم؟ وقتی این حرف‌ها را مرور کنیم.

کجا کافر به حجت‌خدا می‌شویم؟ وقتی امام را خلق حساب کنیم.

کجا بنده‌خدا می‌شویم؟ وقتی قدرتمان را صرف قدرت کنیم.

کجا در برابر وجدانمان رفوزه می‌شویم؟ وقتی مقدس می‌شویم.

کجا خوابمان بیداری است؟ وقتی در خواب نیز به‌فکر کار خیر باشیم.

کجا بیداری‌مان خواب است؟ وقتی ولایت را نشناسیم.

کجا عالم خشک می‌شود؟ وقتی مَهر حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) نباشد.

کجا عالم فرو می‌ریزد؟ وقتی حجت‌خدا در آن نباشد.

کجا بفهمیم که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را قبول داریم؟ وقتی امرش را اطاعت کنیم، گناه نکنیم، دروغ نگوییم، خدعه نکنیم، چشممان را حفظ کنیم و سخی باشیم.

کجا دنبال خلق نمی‌رویم؟ وقتی ما ناقص‌بینِ مردم باشیم، نه بدبینِ مردم.

کجا حضرت‌زهرا (علیهاالسلام) روز قیامت از ثوابش به ما می‌دهد؟ جایی‌که ما از عنایت و عطایی که بهمان شده، انفاق کنیم.

کجا ما مصرّ خفی نیستیم؟ زمانی‌که گناهی جرم نباشد و آن‌را مرتکب نشویم.

کجا کارمان به مشکل برنمی‌خورد؟ وقتی خلق را تأیید نکنیم.

کجا فکرمان ذکر است و ذکرمان ورد است؟ اگر فکر داشته‌باشیم، ذکر است؛ اما ذکر بی‌فکر ورد است. اگر اهل‌تسنن فکر داشتند، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، یعسوب‌الدین، امام‌المبین را در خانه نمی‌گذاشتند و آن دو نفر را قبول نمی‌کردند.

کجا شبیه امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) می‌شویم؟ بقیة الله یعنی حضرت جایی نمی‌رود، ما هم جایی نرویم.

کجا اهل‌جهنم می‌شویم؟ زمانی‌که در اجتماع آمدیم؛ چون این اجتماعِ خلق است. هفتاد هزار نفر در اجتماع آمدند. اجتماع یعنی جمعیت زیاد و امر کم. اجتماع یعنی اشتباه!

یا علی

ارجاعات

  1. (غررالحکم، ح 5048، )
  2. كان رسول‌الله ص يكثر تقبيل فاطمة عليها و على أبيها و بعلها و أولادها ألف ألف التحية و السلام فأنكرت ذلك عائشة فقال رسول‌الله ص يا عائشة إني لما أسري بي إلى السماء دخلت الجنة فأدناني جبرئيل من شجرة طوبى و ناولني من ثمارها فأكلته فحول الله ذلك ماء في ظهري فلما هبطت إلى الأرض واقعت خديجة فحملت بفاطمة فما قبلتها قط إلا وجدت رائحة شجرة طوبى منها.
    على بن ابراهيم قمى در تفسيرش از امام‌صادق عليه السلام روايت كرده: پيامبر دخترش فاطمه را خيلى دوست داشت و هر وقت او را می‌‏دید می‌‏بوسید، عایشه از اين موضوع اظهار ناراحتى می‌‏كرد، پس رسول خدا فرمود: اى عایشه! در آن شبى كه مرا به آسمان بردند، داخل بهشت، جبرئيل دست مرا گرفته نزدیک درخت طوبى برد و مقدارى از ميوه آن را به من داد، پس از خوردن آن ميوه، نطفه‌‏اى در پشت من به هم رسيد، هنگامى كه به زمين بازگشتم با خديجه همبستر شدم و او به فاطمه حامله شد، پس هيچ گاه فاطمه را نبوسيده‌‏ام مگر اينكه بوى درخت طوبى را از او استشمام كرده‌‏ام. (بحار الانوار، ج 8، ص 120) و (احقاق الحق، جلد 10، صفحه 186) و (لسان المیزان، جلد 1، صفحه 134)
  3. «اذا صعدت روح المؤمن الی السماء تعجبت الملائکه و قالت: عجبا لکیف نجی من دار فسد فیها خیارنا»
    وقتی روح مؤمن به آسمان صعود می‌کند ملائکه تعجب می‌کنند و می‌گویند: عجبا! چگونه نجات پیدا کرد از دنیایی که بهترین‌های ما در آن فاسد شدند. (غررالحکم: ج 3، ص 145 در باب احوالات آخرالزمان و عیون الحکم و المواعظ، ص 1)
  4. «انا امر الحی الذی لایموت، انا امرالله و الروح، کما قال سبحانه یسالونک عن الروح قل الروح من امر ربی» (بحار، ج 39، ص 347 و مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام‏، ص 268)
  5. «ارتد الناس بعد النبی الا ثلاثة نفر، المقداد، ابوذر و سلمان»... (اختصاص، ص 6 و بحار، ج 34، ص273)
  6. ما رواه عمّار عن أمير المؤمنين عليه السّلام في كتاب الواحدة، أنه قال: «يا عمّار باسمي تكوّنت الكائنات و الأشياء، و باسمي دعا سائر الأنبياء ...»
    امیرالمومنین فرمود: موجودات و اشیا با اسم من موجود شدند و تمام پیامبران به اسم من دعا کردند. (مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام‏، ص 253) و جامع الاسرار، ص20
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ (سوره المائدة، آیه 3)
  8. رُوِيَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: مَرَّ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي مَسْجِدِ اَلْكُوفَةِ وَ قَنْبَرُ مَعَهُ فَرَأَى رَجُلاً قَائِماً يُصَلِّي فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَا رَأَيْتُ رَجُلاً أَحْسَنَ صَلاَةً مِنْ هَذَا فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا قَنْبَرُ فَوَ اَللَّهِ لَرَجُلٌ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وَلاَيَتِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ خَيْرٌ مِمَّنْ لَهُ عِبَادَةُ أَلْفِ سَنَةٍ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اَللَّهَ أَلْفَ سَنَةٍ لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ مِنْهُ حَتَّى يَعْرِفَ وَلاَيَتَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اَللَّهَ أَلْفَ سَنَةٍ وَ جَاءَ بِعَمَلِ اِثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ نَبِيّاً مَا يَقْبَلُ اَللَّهُ مِنْهُ حَتَّى يَعْرِفَ وَلاَيَتَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ إِلاَّ أَكَبَّهُ اَللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ .
    جامع الاخبار: از حضرت صادق عليه السّلام از پدر بزرگوارش از جد عزيزش نقل كرد كه امير المؤمنين عليه السّلام با قنبر در مسجد كوفه بمردى برخوردند كه ايستاده و نماز ميخواند قنبر گفت يا امير المؤمنين شخصى را نديده‌ام كه بهتر از اين مرد نماز بخواند امير المؤمنين عليه السّلام فرمود اى قنبر كسى كه يقين بولايت ما اهل- بيت داشته باشد بهتر است از كسى كه هزار سال عبادت كند اگر شخصى هزار سال خدا را عبادت كند و عمل هفتاد و دو پيامبر را انجام دهد خداوند از او نمى‌پذيرد مگر اينكه عارف بولايت ما باشد و گر نه او را بسر در آتش جهنم مى‌افكند. (بحار الانوار، ج 27، ص 196) و تاریخ بغداد، ج 3، ص 122
  9. يَا عَمَّارُ إِذَا رَأَيْتَ عَلِيّاً سَلَكَ وَادِياً وَ سَلَكَ اَلنَّاسُ وَادِياً غَيْرَهُ فَاسْلُكْ مَعَ عَلِيٍّ وَ دَعِ اَلنَّاسَ إِنَّهُ لَنْ يُدْلِيَكَ فِي رَدًى وَ لَنْ يُخْرِجَكَ مِنَ اَلْهُدَى
    ای عمار، هر گاه تو بینی که علی به یک وادی می‌رود و همه مردم به وادی غیر او می‌روند، تو به وادی علی سلوک کن و وادی مردم را بگذار که او [امیرالمؤمنین] تو را به هلاکت نزدیک نمی‌گرداند و از هدایت بیرون نمی‌برد. (کشف الغمة، ج 1، ص 143)
  10. عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ ...فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ السَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الْأَزْمِنَةِ...
    آخرالزمان و نزدیک به قیامت، بدترین زمانهاست... (وسائل الشیعه، جلد 20، ص 35 و من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 390 )
  11. عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ: هَذَا کِتَابُ اللَّهِ الصَّامِتُ وَ أَنَا کِتَابُ اللَّهِ النَّاطِقُ. (وسائل الشیعه، ج 27، ص 34) و بحار، ج 30، ص 546 و مرآة العقول، ج 1، ص23
  12. پیامبر فرمود: شبی که به معراج برده شدم هیچ در و حجاب و هیچ درخت و برگ و میوه‌ای ندیدم مگر روی آن نوشته‌بود: علی، علی! و اسم علی بر روی تمام اشیاء نوشته شده‌است. انوار النعمانیه، ج 1، ص124
  13. عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: إِنَّ حَلْقَةَ بَابِ الْجَنَّةِ مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ عَلَى صَفَائِحِ الذَّهَبِ فَإِذَا دُقَّتِ‏ الْحَلْقَةُ عَلَى الصَّفْحَةِ طَنَّتْ وَ قَالَتْ يَا عَلِيُّ. (امالی شیخ صدوق، ص 589) و مدینة المعاجز، ج 2، ص 362 و کنزالعمال، ج 11، ص 624
  14. «قلب المومن عرش‌الرحمن» بحار، ج 55، ص 39
  15. (سوره الأعراف، آیه 179)
  16. وفي خبر طويل قال رسول‌الله لما أسري بي الى السماء رأيت تحت العرش فضاء وسعيا مملوءا من نياق الجنة لا يرى أولها ولا آخرها وعليها أحمال وعلى كل ناقة جارية وزمام كل ناقة بيد غلام من غلمان الجنة وسئلت عن جبرئيل عن هذه النوق وأحمالها قال هذه جهاز أبنتك فاطمة الى دار علي وقلت له ما هذه الأحمال فقال لا أدري فقلت له أنخ واحدة منها وفعل و رأيت حملها مملوءا من الكتب كل حمل مشتمل على ألف كتاب وكل كتاب فيه ألف فضيلة من فضايل أمير المؤمنين وقرأت فضيلة من فضائله وإذا كتب فيها أن الله عز وجل خلق سبعين ألف عالم وفي كل عالم سبعين ألف بلد وفي كل بلد سبعين ألف مسجد وفي كل مسجد سبعين ألف محراب وفي كل محراب يصلي أمير المؤمنين عليه السلام (مجمع النورین و الملتقی البحرین، ص 45) و کشف الاسرار الشهاده، ص 202
  17. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ هُوَ أَفْضَلُ لَكُمْ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ لِأَنَّهُ يُتَرْجِمُ لَكُمْ كِتَابَ اللَّه‏
    از زيد بن ثابت روايت است كه پيامبر فرمود: من دو چيز گرانبها را در ميان شما می‌‏گذارم: كتاب خدا و على بن ابى طالب و او برايتان از كتاب برتر است، چرا كه او كتاب را براى شما، تفسير می‌‏كند. (ارشاد القلوب، ج 2، ص 378) و ینابیع المودة، ص 40
  18. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِيَّ ص الْوَفَاةُ وَ فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَقَالَ عُمَرُ لَا تَأْتُوهُ بِشَيْ‏ءٍ فَإِنَّهُ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه...‏ (امالی مفید، ص 36)
    عبد اللَّه بن عبّاس گويد: چون زمان رحلت رسول خدا (ص) فرا رسيد گروهى كه عمر بن خطّاب نيز در ميان آنان بود در خانه حضور داشتند، رسول خدا (ص) فرمود: بيایيد نامه‏‌اى براى شما بنويسم تا هرگز پس از آن گمراه نشويد. عمر گفت: چيزى نياوريد كه درد بر او غلبه كرده، و قرآن نزد شما هست، و كتاب خدا ما را كافى است... و صحیح بخاری، ج 4، ص 5 و کتاب المرضی، باب 357 و مسند احمد بن حمبل، ج 1، ص 325 و صحیح مسلم، ج 3 و...
  19. قال رسول‌الله: لو انَ الملائکة المقربین و الانبیاء المرسلین اجتمعوا علی بغض علی و لن یفعلوا لعذبهم النار» امالی، ج 1، ص 132 و البرهان، ج 5، ص 774
    امام‌صادق فرمود: خدا دوازده‌هزار نوع عالم دارد که هر عالمی از آن‌ها بزرگتر از هفت‌آسمان و زمین است و هر کدام این عوالم نمی‌دانند که برای خدای عزوجل عالم دیگری هم غیر از این عالم وجود دارد و من حجت‌خدا بر تمام آن‌ها هستم. خصال شیخ صدوق، ص 781
  20. أنا حجّة اللّه على خلقه من أهل سماواته و أرضه، و ما في السماء من ملك يخطو قدماٌ عن قدم إلّا بإذني
    امیرالمومنین فرمود: من حجت خدا بر مخلوقات او، اعم از اهل آسمانها و زمین هستم و در آسمانها هیچ فرشته‌ای قدم از قدم برنمی‌دارد؛ مگر با اجازه من (مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين، ج1، ص 345)
  21. ... ثم توجه [الحسین علیه‌السلام] نحو القوم، وقال: يا ويلكم! علی ما تقاتلوني، على حق تركته، أم على سنة غيرتها، أم على شريعة بدلتها؟! فقالوا: بل نقاتلك بغضا منا لأبيك! وما فعل بأشياخنا يوم بدر وحنين! ... (مقتل ابومخنف، ص 132) و ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص 366 و منهاج البراعه، ج 18، ص 18
  22. امام‌حسن عسکری فرمود: «نحن حجج الله علی خلقه و جدتنا فاطمة حجة الله علینا» (تفسیر اطیب البیان، ج 13، ص 226)
  23. قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَم‏ (کافی ج 1، ص 198)
    اميرالمؤمنين فرموده: من از طرف خدا بهشت و دوزخ را تقسيم كنم، من فاروق اكبرم، من صاحب عصا و ميسم هستم.
    فِي جَوَامِعِ اَلْجَامِعِ وَ رُوِيَ: فَتَضْرِبُ اَلْمُؤْمِنَ فِيمَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ بِعَصَا مُوسَى، فَتَنْكُتُ نُكْتَةً بَيْضَاءَ فَتَفْشُو تِلْكَ اَلنُّكْتَةُ فِي وَجْهِهِ حَتَّى يُضِيءَ لَهَا وَجْهُهُ، وَ تَكْتُبُ بَيْنَ أَيْدِيهِ: مُؤْمِنٌ، وَ تَنْكُتُ اَلْكَافِرَ بِالْخَاتَمِ فَتَفْشُو تِلْكَ اَلنُّكْتَةُ حَتَّى يَسْوَدَّ لَهَا وَجْهُهُ وَ تَكْتُبُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ كَافِرٌ (تفسير نور الثقلين، جلد۴، صفحه۹۹) و ملاحم و فتن، ص 80
  24. جابر بن عبدالله انصاری عن رسول‌الله، قال الله تبارک و تعالی: «یا احمد، لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما» (جنة العاصمه، ص 284 به نقل از کشف اللالی، ملتقی البحرین، ص 104 و مستدرک سفینة البحار و بحار، ج 54، ص 199)
  25. كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ اَلْمَاءِ وَ اَلطِّينِ.
    [پیامبر فرمودند:] من نبی بودم هنگامی که آدم در گلش بود. (مناقب، ج1،‌ ص 214) و کنزالعمال، ج 12 ص 426 و سنن ترمذی، ج 5، ص 585
  26. بعث علىّ مع كلّ نبىّ سرّا، و معى جهرا (جامع الاسرار، ص 382 و المراقبات، ص 259)
  27. امام‌صادق فرمود: «و هی الصدیقه الکبری و علی معرفتها دارت القرون الاولی» و او صدیقه کبری است و قرون نخستین حول معرفت او گذشته است. (بحار، ج 43، ص 105)
  28. ما تكاملت النبوّة لنبيّ، حتّى أقرّ بفضلها و محبّتها
    امام‌صادق فرمود: هیچ پیامبری به رسالت مبعوث نشد مگر این‌که به فضیلت و محبت حضرت زهرا (علیهاالسلام) اقرار کرد. (مدینة المعاجز، بحرانی، )
  29. از امام‌باقر درباره مصحف سوال شد و حضرت فرمود: اخبار آنچه تا حال بوده و آنچه تا روز قیامت خواهد بود و هریک از آسمانها و نام هر فرشته و تمام انبیا و اقوام ایشان و اسامی مخالفانشان، اسامی تمام شیعیان و کافران از آغاز تا پایان آفرینش، نام تمام شهرها... و هر دگرگونی در ادوار گوناگون در مصحف فاطمه وجود دارد. اسامی تمام آفریدگان و مدت عمر آن‌ها، صفت و عداد بهشتیان، صفت و تعداد جهنمیان، علم حقیقت قرآن، علم تورات و انجیل و زبور...، تمام آنچه را که گفتم فقط در دو برگ اول آن بود و حتی یک‌حرف از مابقی آن‌را بازگو نکردم. دلائل الامامه، ص 28-27
  30. قالت عائشة: کنا نخیط ونغزل وننظم الابرة باللیل فی ضوء وجه فاطمة
    عایشه می‌گوید: ما در شعاع نور صورت فاطمه، در شب تاریک خیاطی، پشم‌ریسی و سوزن نخ می‌کردیم. (الاخبار الدول وآثار الاول فی التاریخ، ج۱، ص۲۵۶) و (احقاق الحق شوشتری، جلد 19، صفحه 16)
  31. بحار، ج 43، ص 30
  32. قال رسول‌الله: «سمیت الزهرا لان نورها زهرت به السماوات» به آن جهت حضرت را زهرا (علیهاالسلام) نامیدند که آسمان‌ها به نور او روشن شد. (بحار الانوار، جلد 40، صفحه 44) و (بحار الانوار، جلد 43، صفحه 11)
  33. أَنَّ عَلِيّاً اسْتَقْرَضَ مِنْ يَهُودِيٍّ شَعِيراً فَاسْتَرْهَنَهُ شَيْئاً فَدَفَعَ إِلَيْهِ مُلَاءَةَ فَاطِمَةَ رَهْناً وَ كَانَتْ مِنَ الصُّوفِ فَأَدْخَلَهَا الْيَهُودِيُّ إِلَى دَارٍ وَ وَضَعَهَا فِي بَيْتٍ فَلَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ دَخَلَتْ زَوْجَتُهُ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الْمُلَاءَةُ بِشُغُلٍ فَرَأَتْ نُوراً سَاطِعاً فِي الْبَيْتِ أَضَاءَ بِهِ كُلُّهُ فَانْصَرَفَتْ إِلَى زَوْجِهَا فَأَخْبَرَتْهُ بِأَنَّهَا رَأَتْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ ضَوْءاً عَظِيماً فَتَعَجَّبَ الْيَهُودِيُّ زَوْجُهَا وَ قَدْ نَسِيَ أَنَّ فِي بَيْتِهِ مُلَاءَةَ فَاطِمَةَ فَنَهَضَ مُسْرِعاً وَ دَخَلَ الْبَيْتَ فَإِذَا ضِيَاءُ الْمُلَاءَةِ يَنْشُرُ شُعَاعُهَا كَأَنَّهُ يَشْتَعِلُ مِنْ بَدْرٍ مُنِيرٍ يَلْمَعُ مِنْ قَرِيبٍ فَتَعَجَّبَ مِنْ ذَلِكَ فَأَنْعَمَ النَّظَرَ فِي مَوْضِعِ الْمُلَاءَةِ فَعَلِمَ أَنَّ ذَلِكَ النُّورَ مِنْ مُلَاءَةِ فَاطِمَةَ فَخَرَجَ الْيَهُودِيُّ يَعْدُو إِلَى أَقْرِبَائِهِ وَ زَوْجَتُهُ تَعْدُو إِلَى أَقْرِبَائِهَا فَاجْتَمَعَ ثَمَانُونَ مِنَ الْيَهُودِ فَرَأَوْا ذَلِكَ فَأَسْلَمُوا كُلُّهُمْ.
    ابن شهر آشوب و قطب الدين راوندى گويند: روايت شده كه على عليه السّلام مقدارى جو از يك يهودى قرض كرد، يهودى مزبور گفت: بايد در ازاى آن چيزى را به عنوان رهن در نزد من بگذارى. و على عليه السّلام چادر حضرت فاطمه عليها السّلام را كه پشم بود به او داد. آن شخص چادر را گرفته و به خانه برده، در اطاقى گذاشت. به هنگام شب زن آن شخص براى انجام كارى داخل اطاق مذكور گرديد و نورى را ديد كه اطاق را روشن كرده، فورا از اطاق خارج شد و آنچه را ديده بود به شوهرش اطلاع داد، مرد يهودى كه فراموش كرده بود چادر فاطمه عليها السّلام در آن اطاق است تعجّب نمود و به سرعت برخاسته داخل آن اطاق گرديد و بلافاصله دريافت كه آن نور از چادرى ساطع مى‏شود كه على عليه السّلام آن را گرو گذاشته است. پس آن مرد يهودى و همسرش از خانه خارج شده و هر يك به سوى اقوام خويش شتافته و آن‌ها را از معجزه‏اى كه ديده بودند آگاه نمودند، و در اثر اين واقعه هشتاد نفر از آن‌ها به اسلام متمايل گرديده و ايمان آوردند. (بحار، ج 43، ص 30) و سفینة البحار، ج 1، ص 570 و بحار الانوار، ج 43، ص 70
  34. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَمَلَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا عَلَى حِمَارٍ وَ سَارَ بِهَا لَيْلاً إِلَى بُيُوتِ اَلْأَنْصَارِ يَسْأَلُهُمُ اَلنُّصْرَةَ وَ تَسْأَلُهُمْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ اَلاِنْتِصَارَ لَهُ فَكَانُوا يَقُولُونَ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ قَدْ مَضَتْ بَيْعَتُنَا لِهَذَا اَلرَّجُلِ لَوْ كَانَ اِبْنُ عَمِّكِ سَبَقَ إِلَيْنَا أَبَا بَكْرٍ مَا عَدَلْنَاهُ بِهِ ... (بحار، ج 28، ص 351)
  35. أَقْبَلَ [رسول‌الله] عَلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ: يَا أَخِي، إِنَّ قُرَيْشاً سَتَظَاهَرُ عَلَيْكُمْ وَ تَجْتَمِعُ كَلِمَتُهُمْ عَلَى ظُلْمِكَ وَ قَهْرِكَ. فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقُنْ دَمَكَ.
    پيامبر رو به امير المؤمنين كرد و فرمود: برادرم، به زودى قريش بر عليه تو متّحد می‌‏شوند و بر سر ظلم و مغلوب كردن تو سخنشان يكى می‌شود. اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را حفظ كن‏. (کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 907) و هنگامی که می‌خواستند از امیرالمؤمنین برای ابوبکر بیعت بگیرند، امام فرمود:
    أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَلُومُ نَفْسِي فِي جِهَادِكُمْ وَ لَوْ كُنْتُ اسْتَمْكَنْتُ مِنَ الْأَرْبَعِينَ رَجُلًا لَفَرَّقْتُ جَمَاعَتَكُمْ وَ لَكِنْ لَعَنَ اللَّهُ أَقْوَاماً بَايَعُونِي ثُمَّ خَذَلُونِي‏
    به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمی‌‏كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن می‌‏شد جمعيت شما را متفرّق می‌‏ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند. (کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 588)
  36. پیامبر فرمود: خدا مردم را عذاب می‌کند به‌خاطر پیروی از کسانی‌که حق را در فضیلت علی و عترت او کتمان می‌کنند. امام علی، تالیف همدانی، ص 35 و مشارق، ص 479
  37. الروض الفائق، ص 256
  38. پیامبر خطاب به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود اگر تو نبودی کفوی برای فاطمه نبود. (بحار الانوار، جلد 43، صفحه 107) و...
  39. عایشه می‌گوید تا وقتی‌که فاطمه زنده بود، علی موقعیت بهتری در بین مردم داشت؛ اما پس از آن مردم به کلی از او برگشته و به او توجهی نداشتند. تلخیص الشافی، ج 3، ص 130
  40. در نامه طولانی دومی به معاویه، اعتراف به این جنایات به‌طور کامل وجود دارد. مراجعه شود به بحار، ج 8، صص 223-221
  41. وقتی‌که عباس برای عیادت به نزد حضرت‌زهرا آمد، حضرت او را نپذیرفت. بیت‌الاحزان شیخ‌عباس قمی، ص 242
  42. امام‌صادق فرمود: هنگامی که قائم ما به سوی مدینه می‌آید آن دو نفر را از قبر بیرون می‌آورد در حالی‌که تر و تازه هستند، پس آن دو را لعنت می‌کند و آن‌ها را بر درختی آویزان می‌کند و سپس آن‌ها را پایین آورده آتش می‌زند و خاکستر آن‌ها را به باد می‌دهد. (بحارالانوار، جلد 52، صفحه 386)
  43. (حدیث کساء، غرر الاخبار و درر الآثار دیلمی، المناقب دمشقی، عوالم العلوم بحرانی، منتخب طریحی، نهج المحجة، )
  44. امام‌باقر فرمود: اطاعت حضرت‌زهرا بر همه مخلوقات اعم از جن و انس و طیور و وحوش و ملک واجب است. دلائل الامامه، ص 28
  45. مناقب، ج 3، ص 331 و تفسیر عیاشی، ج 2، ص 67 و بحار، ج 28، ص 206 و...
  46. (علل الشرایع، باب 148، صفحه 187)
  47. در نامه دومی تصریح شده که امیرالمومنین به حضرت‌زهرا فرمود: اگر نفرین کنی بر روی زمین، هیچ انسانی نخواهد ماند. زیرا تو از نوح، از عاد و از هود برتری. ثمود که دوازده‌هزار نفر بودند، به‌خاطر آن ناقه عذاب شدند! بحار، ج 8، ص 222
  48. از امیرالمومنین روایت شده زمین به‌خاطر هفت نفر خلق شد و مردم به‌خاطر آن روزی می‌خورند و به جهت آن‌ها باران می‌آید و من امام و پیشوای آن‌ها هستم! و آن‌ها همان کسانی هستند که بر حضرت‌زهرا نماز خواندند. خصال، ص 36
  49. بحار، ج 67، ص 250
  50. عوالم المعارف، ج 11، ص 7 و بحار، ج 43، ص 8
  51. در حدیث نورانیت آمده که ما را خدا نگویید؛ اما هرچه که می‌خواهید درباره ما بگویید. بحار، ج 26، ص 5
  52. امام‌صادق فرمود: «هل الدین الا الحب والبغض»؟ بحار، ج 68، ص 63
  53. امام‌رضا فرمود: «کمال الدین ولایتنا و البرائه من عدونا» کمال دین ولایت ما و برائت از دشمنان ماست. بحار، ج 27، ص 58
    رسول‌خدا فرمود: خدا ایمان بنده‌ای را قبول نمی‌کند مگر با ولایت علی‌بن‌ابیطالب و برائت از دشمنان او. بحار، ج 26، ص 229
  54. امام‌صادق فرمود: دروغ می‌گوید کسی‌که ادعای محبت ما اهلبیت را دارد اما از دشمنان ما تبری نمی‌جوید! بحار، ج 27، ص 58
    امام‌صادق فرمود: به خدایی که محمد را به‌حق مبعوث کرد سوگند که اگر جبرییل و میکاییل در قلبشان ذره‌ای محبت آن دو نفر باشد، خداوند آن‌ها را به‌رو در جهنم می‌افکند. بحار، ج 45، ص 339
    امام‌حسن عسگری از قول رسول‌خدا فرمود: هرکس در تنهایی خود، بر دشمنان ما لعنت بفرستند، خدا صدای او را به جمیع ملائکه می‌رساند و ملائکه آن لعن را بالا می‌برند و لعنت می‌کنند بر کسی‌که دشمنان ما اهلبیت را لعن نکند... بحار، ج 50، ص 316
  55. تاریخ گزیده، ص 630
  56. امام‌صادق فرمود: کسی‌که ما را به‌خاطر خدا دوست بدارد و دوستان ما را به‌خاطر دوستی ما و نه به‌خاطر امور دنیوی دوست داشته‌باشد و دشمنان ما را به‌خاطر دشمنی که با ما دارند و نه به‌خاطر کینه‌های شخصی دشمن داشته‌باشد، فردای‌قیامت اگر با گناهانی مانند ریگ بیایان و کف دریا وارد شود خداوند تبارک و تعالی او را می‌آمرزد. امالی طوسی، ص 156 و بحار، ج 27، ص 54 و ارشاد القلوب، ج 2، ص 77
  57. «انما یتقبل الله من المتقین» سوره مائده، آیه 27
  58. «یوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا» سوره مریم، آیه 85
  59. امام‌صادق فرمود: هرکس شک کند در کفر دشمنان ما اهل‌بیت و کسانی‌که به ما ظلم روا داشتند، پس خود او کافر است. وسائل الشیعه، ج 18، ص 561 و بحار، ج 27، ص 62
  60. . شواهد التنزیل، ج 1، ص 58
  61. پیامبر اکرم فرمود: ای سلمان هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد با من در بهشت است و هر کس کینه او را داشته‌باشد در آتش جهنم است. ای سلمان دوستی او در صد جا سودمند است که آسانترینِ آن مواضع: هنگام مرگ، در قبر، میزان، در محشر، در پل صراط و هنگام محاسبه اعمال است... بحار، ج 27، ص 116
  62. احتجاج طبرسی، ج 1، ص 98 و برهان، ج 3، ص 371
  63. وسائل الشیعه، ج 2، ص 875 و اهل‌البیت، توفیق ابوعلم، ص 165
  64. امیرالمومنین فرمود: «ایها الناس، انّ الدنیا دار فناء و الاخره دار بقاء» امالی صدوق، ص 110
  65. «وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْاخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِینَ یتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» سوره انعام، آیه 32
  66. امام‌صادق فرمود: به خدا سوگند که اگر دهان‌های شما لجام داشت، من به هر یک از شما چیزی که به سود اوست می‌گفتم، به خدا سوگند، اگر افرادی متقی می‌یافتم، حتماً سخنانم را می‌گفتم. غیبت نعمانی، ص 57 و ثواب الاعمال، عقاب الاعمال، ص 19
  67. رسول‌خدا فرمود: زهرا پاره‌تن و قلب و روح من است! همان روحی که بین دو پهلوی من قرار دارد و هرکس او را بیازارد مرا آزرده است. نزهة المجالس، ج 2، ص 228 و نور الابصار، ص 45
  68. ارشاد القلوب دیلمی، ج 1، ص 21
  69. نهج‌البلاغه، حکمت 236
  70. «إِنَّ الَّذِینَ یکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَینَاتِ وَالْهُدَی مِنْ بَعْدِ مَا بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یلْعَنُهُمُ اللُّه وَیلْعَنُهُمُ اللَّعِنُونَ» سوره بقره، آیه 159
    کسانی‌که دلایل روشن، و وسیله هدایتی را که نازل کرده‌ایم، بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آن‌ها را لعنت می‌کند؛ و همه لعن‌کنندگان نیز، آن‌ها را لعن می‌کنند.
  71. ملاحم، ص 26 و فقیه، ج 2، ص 44 و کتاب یأتی علی الناس
  72. امام‌صادق فرمود: در آخرالزمان در خانه خودت قرار بگیر و مانند فرش منزل باش و ساکت بمان... بحار الانوار، ج 52، ص 270
  73. در باب مجالس آخرالزمان به حدیث ذی قار در روضه کافی، ج 2، ص 359 و به جامع الاخبار، فصل 88 و 102 و بحار ج 22، ص 453 و بحار، ج 52 ص 264، یأتی علی الناس، حدیث 245 و حدیث مشهور رسول‌الله به ابن مسعود در مکارم الاخلاق، ص 447 و بحار ج 14، ص 717 مراجعه شود.
  74. امام‌باقر فرمود: بهترین چیز در آن‌زمان حفظ السان و لزوم البیت است. کمال الدین: ج 1، ص 330 و بحار، ج 52، ص 145
    امام‌صادق فرمود: گلیم‌های خانه خود باشید؛ زیرا فتنه، ورز و وبال کسی است که او را برانگیزند! تحف العقول، ص 91
    امام‌رضا فرمود: عافیت در آن‌زمان بر ده جز است، نه جز آن دوری از مردم و یک جزء آن در سکوت است. خصال، ج 2، ص 509 و بحار، ج 71، ص 279
    امام‌صادق فرمود: در آخرالزمان ملازم خانه خود و گلیمی از گلیم‌های آن باش. روضه کافی، ص 211، حدیث 383 و بحار، ج 52، ص 270
    امیرالمومنین در نهج‌البلاغه فرموده: در هنگام فتنه مانند بچه شتر دوساله باش که نه پشتی دارد که سوارش شوند و نه پشمی و نه شیری دارد که دوشیده شود. نهج‌البلاغه صبحی صالح، ص 651
  75. القطره، ج 2، ص 815 و بصائر الدرجات، ص 84 و بحار الانوار، ج 52، ص 123
  76. کمال الدین، ج 1، ص 303 و بحار، ج 51، ص 109
  77. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یرِیدُونَ عُلُواًّ فِی الَْارْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» سوره قصص، آیه 83
  78. «بأبی انتم و امی طبتم» زیارت مطلقه امام‌حسین، مفاتیح
  79. (شرح الاخبار، جلد 3، صفحه 182) و (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 40)
  80. بکاء الحسین میرجهانی، ص 112 و ص 497
  81. وقتی‌که تیر به قلب مبارک امام‌حسین اصابت کرد، دست مبارکش را پر از خون قلبش نمود و به آسمان پاشید و فرمود: در همین حال جدم رسول‌خدا را زیارت می‌کنم و می‌گویم: یا رسول‌الله، شاهد باش که سران سقیفه مرا کشتند. مقتل خوارزمی، ج 2، ص 34
  82. بحارالانوار، ج 6، ص 179 و بشارة المصطفی، ص 5 و رسائل المرتضی، ج 3، ص 133
  83. ترجمه فتوای ننگین شریح این‌است: حسین ارکان مسلمین را شقه شقه کرده و با امیرالمؤمنین یزید بن معاویه به مخالفت پرداخته است. برای من خروج او از اسلام محرز شده و حکم من جنگ با اوست و قتل او برای حفظ شریعت اسلام واجب است! (الفین علامه حلی، ) و (مقتل جامع، صفحه 282)
  84. امام‌صادق فرمود: همانا آسمان، زمین، کوهها، دریاها و تمام ملائکه، جهنم و... برای امام حسین گریه کرده‌اند. کامل الزیارات، ص 80 و بحار، ج 45، ص 206
  85. کافی، ج 1، ص 465
  86. بحار، ج 27، ص 5 و ناسخ التواریخ، ج 1، ص 275
  87. کشکول النور، ج 1، ص 132 و بحارالانوار، ج 4، ص 242
  88. گریه نوح: خصائص الحسینیه، ص 124 و گریه ابراهیم: بکاء الحسین، ص 146 و کافی، ج 1، ص 465 و گریه موسی: بحار، ج 97، ص 125 و گریه مریم: بحار، ج 12، ص 53 و گریه عیسی: تهذیب الاحکام، ج 3، ص 277 و...
  89. طوبای کربلا
  90. تاریخ طبری، ج 6، ص 245
  91. در زیارت اربعین وارد شده‌است «و بذل مهجته فیک لیستقذ عبادک من الضلالة و الجهالة و العمی والشک والإرتیاب إلی باب الهدی من الردی» یعنی حسین بذل فرمود خون خود را در راه تو تا نجات دهد بندگان تو را از غرق شدن در دریای گمراهی و نادانی و کوردلی و شک و ریب، به سوی دروازه هدایت و از هلاکت نجات دهد.
  92. لهوف، ص 30 و بحار الانوار، ج 44، ص 288 و امالی، ص 141
  93. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 175 و تفسیر صافی، ج 1، ص 518 و البرهان، ج 1، ص 628 و بحار، ج 14، ص 338 و تفسیر کنزالدقائق، ج 3، ص 582
  94. وقتی معاویه دید که همه لشکر فرار کرده‌اند از آن‌ها پرسید که شما را چه شده؟ هرکدام از آن‌ها می‌گفت که رویمان را از هرطرف که می‌گرداندیم علی را می‌دیدیم! معاویه با تعجب به آن‌ها گفت: وای بر شما، شما بیست‌هزار نفر بودید.... مدینة المعاجز، ص 210
    روایت شده که در جنگ جمل هر مجروح و هر کشته‌ای می‌گفت علی مرا زد. کتاب مجلّی، ابن ابی جمهور، ص 40
    و در مورد جنگ احزاب نیز که در زمان پیامبر واقع‌شده مانند این روایات آمده‌است. کتاب مجلی، ص 410
  95. عدد اصحاب موسی که بیعت هارون را از ایشان گرفت هفتاد هزار نفر بود؛ اما همگی بیعت را شکستند و متابعت گوساله و سامری را کردند و رسول‌اکرم از مثل این عدد برای امیرالمومنین بیعت گرفت و همگی بیعت را بعد از آن حضرت شکستند و متابعت سامری و گوساله این امت را کردند! حق‌الیقین مجلسی، ص 79 و احتجاج، ج 1، ص 120
  96. (مناقب، جلد 1، صفحه 495)
  97. حدیقة الشیعه، نوشته مقدس اردبیلی و مدینة المعاجز، ج 2، ص 95
  98. امام‌حسن عسکری فرمود: ای ابا هاشم، زمانی می‌آید که در میان مردم، سنت، بدعت است و بدعت، در میانشان سنت است. سفینه البحار، ج 2، ص 57 و حدیقة الشیعه، ص 592
  99. رسول‌خدا در مورد علائم آخرالزمان فرمود: یا سلمان، در آن‌زمان زنان با شوهرانشان در امور خارج منزل، مانند تجارت، شرکت می‌کنند. بحارالانوار، ج 6، ص 307
    امیرالمؤمنین نیز فرمود: در آن‌زمان، زنان در کارهای اجتماعی و شخصی طرف مشورت قرار می‌گیرند و با مردانشان به جهت حرص به‌دنیا در کار تجارت شرکت می‌کنند. بحارالانوار، ج 52، ص 193
  100. لعالی الاخبار، ج 3، ص 287
  101. مسند احمد، ج 1، ص 76 و مستدرک الوسائل، ج 14، ص 270
  102. سوره جمعه، آیه 11
  103. حضرت‌زهرا فرمود: تنها خداوند می‌داند که چقدر خوشحالم از این‌که رسول‌خدا مرا عهده‌دار مسئولیت‌های خانه فرمود و همین را برای من کافی دانست. بحار، ج 43، ص 81
  104. بحار، ج 2، ص 260
  105. جامع احادیث شیعه، ج 1، ص 289
  106. رسول‌خدا فرمود: در آن‌زمان صبرکننده بر دینش مانند کسی است که آتش در کف دست خود بگیرد. مکارم الاخلاق، ص 447 و بحار، ج 14، ص 7
    امیرالمومنین فرمود: در آن دوران چیزی پنهان‌تر از حق نیست و روشن‌تر از باطل چیزی نخواهد بود. در نظر مردم گمراهِ آن‌زمان، هیچ راهی بدتر از رفتن به راه حق نیست. روضه کافی، ج 2، ص 360
    همانا زمانی برای شما پیش می‌آید که از دین‌داران نجات نیابد؛ مگر او را نادان دانند و او هم آماده‌باشد و تحمل کند! ترجمه اصول کافی، ج 3، ص 180
  107. رسول‌خدا فرمود: در آن‌زمان اغنیاء برای تفریح و تفرج، متوسطین برای تجارت و فقرا برای شهرت به حج می‌روند. بحار، ج 6، ص 307
  108. امام‌صادق فرمود: برآوردن حاجت برادر مؤمن، از هزار حج مقبول و آزاد کردن هزار بنده برای رضای خدا بالاتر است. امالی صدوق، ص 237 و بحار، ج 1، ص 158
  109. (بحار الانوار، جلد 42، صفحه 300)
  110. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 145 و معانی الخبار، ص 370 و بحار، ج 49، ص 1
  111. «وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیرِیدُونَ أَنْ یتَّخِذُوا بَینَ ذَلِکَ سَبِیلا» سوره نساء، آیه 150
  112. منتهی‌الآمال، ص 236 و تحفة الاخیار، ص 215
  113. نقل است: شخصی به‌نام مروی که یکی از ارباب‌های مهم تهران بود، مدرسه علمیه‌ای در تهران ساخت. به حاج‌ملاعلی کَنی گفت هر طلبه‌ای که بخواهد در مدرسه باشد، باید نمازشب بخواند و من او را کاملاً تامین می‌کنم. روزی فرّاش مدرسه به او خبر داد که فردی در فلان حجره یک جعبه شراب آورده‌است. مروی به بهانه احوال‌پرسی به یک‌به‌یک حجره‌ها سر زد تا به آن حجره رسید و آن جعبه را دید و پرسید که این چیست؟ آن‌شخص گفت که این ستارالعیوب است! مروی به روی خودش نیاورد و برگشت! وقتی‌که مروی از دنیا رفت، خوابش را دیدند و پرسیدند جای تو چطور است؟ گفت: تمام کارهایم رد شد، من ارباب بودم و مردم را خیلی اذیت کرده‌بودم. مرا بردند که عذاب کنند، یک‌دفعه ندا آمد که او ستارالعیوبی کرده‌است، آیا من نکنم؟! حالا به‌واسطه آن عرق‌خور این‌همه جاه و جلال به‌من داده‌اند!
  114. موسی‌بن‌جعفر فرمود: کسی‌که نمی‌تواند به ما اتصال باشد، پس به فقرای شیعیان ما اتصال باشد. کافی، ج 4، ص 59
  115. پیامبر فرمود: لعنت خدا بر کسی‌که ثروتمند را به‌خاطر دارایی‌اش گرامی دارد و فقیر را برای فقرش کوچک شمرد. ارشادالقلوب، ج 1، ص 194
  116. امیرالمؤمنین فرمود: کسی‌که به ثروتمندی به‌خاطر ثروتش تواضع کند، پس دو ثلث دینش از بین رفته‌است. حکمت 228 نهج‌البلاغه
  117. «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ» سوره آل عمران، آیه 26
  118. اَللّهُم ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَینِ یوْمَ الْوُرُودِ» همچنین در قسمت دیگری از زیارت‌عاشورا در مورد معنای رزق تصریح می‌کند: «وَرَزَقَنِی الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِکمْ» و «اَنْ یرْزُقَنی طَلَبَ ثاری، مَعَ اِمامٍ هُدیً ظاهِرٍ ناطِقٍ [بِالْحَقِ] مِنْکمْ»
  119. «من مات و لم یعرف امام‌زمانه مات میتة جاهلیه» وسائل الشیعه، ج 16، ص 246 و کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 409
  120. اسامه کسی بود که پیامبر او را محبوب‌ترین فرد نزد خود معرفی کرد و او مدتی در مقابل غصب خلافت توسط اولی و دومی مقاومت کرد، ولی سرانجام تسلیم شد و نزد اولی آمد و گفت: السلام علیک یا خلیفة المسلمین! او هم در جواب گفت السلام علیک ایها الامیر. احتجاج طبرسی، ج 1، ص 225
حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه