مشهد 94؛ شب اول؛ قبولی زیارت

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم

مشهد 94؛ شب اول؛ قبولی زیارت
کد:10370
پخش صوت:پخش
دانلود صوت:دانلود
پی‌دی‌اف:دریافت
تاریخ سخنرانی:1394-02-20
تاریخ قمری (مناسبت):21 رجب

السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علی‌الحسین و علی‌بن‌الحسین و اولاد الحسین و اهل‌بیت‌الحسین و رحمة‌الله و برکاته

یک چیزهای باطلی است که سالهای سال است مردم عمل می‌کنند. کسی هم به این‌ها نگفته؛ یعنی کسی نبوده‌است که بفهمد. مردم امیدواری شان به آن‌ها بود که آن‌ها هم باطل شدند. سال اولی که من مشهد آمدم، زمان پهلوی بود، دور مرقد حضرت، فولادی بود، همین‌سان پنجره‌ای بود، قبر هم پیدا بود، از فولاد بود. آن‌را برداشتند و حالا در موزه گذاشتند و یک‌طور دیگری کردند. دوباره چند وقت کشید، دوباره یک‌جور دیگری کردند. مردم همه‌شان حواسشان توی همین‌هاست که این در و پنجره را ببوسند. قربانت بروم، آن‌که چیزی نیست. تو باید حواست پیش علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) باشد. من یک عروس خاله داشتم، خیلی زن خوبی بود. مثلاً این مادر شوهرش یک‌روضه داشت، گفت: عروس، این‌را تا آخر برسان. این بنده‌خدا، شوهر هم نداشت و شیرازه گیوه می‌چید. اولها این دمپایی‌ها که درنیامده بود، گیوه بود. بالاخره روضه را جلو می‌برد. این‌قدر هم بنده‌خدا چیز بود که انگار کن که به ما محرم بود. مثلاً من یادم است که یک خاک اره در چشم من رفته‌بود، من را خواباند، این خاک اره را از چشم من درآورد. این همه‌اش گریه می‌کرد که من نمی‌توانم مشهد بروم. گفتم: عروس خاله، من تو را مشهد می‌برم. ما مادرمان بود و این عروس خاله را هم برداشتیم رفتیم.

پیشتر، مثل حالا اینجوری نبود، مثلاً حالا بیابانی‌ها می‌آمدند. بیابانشان تمام شده‌بود، حالا می‌آمدند زیارت. آن‌وقت این نزدیک مرقد رفته‌بود، تنه به او زده‌بودند، افتاده‌بود. مادرم می‌گفت همه این‌هایش سیاه شده‌بود. می‌گفت: من می‌خواهم قبر امام‌رضا را ببوسم. خُب، حالا هم که می‌بینید چقدر شلوغ شده‌است. من یک‌دفعه به او گفتم: عروس خاله، من روز آخر شما را می‌رسانم، تو غصه نخور. ما با امام‌رضا بالاخره یک رابطه‌ای داریم، داشتیم و داریم. الحمد لله هنوز طی نشده‌است. آن جوانی که هم که به‌من گفت من یک حاجتی دارم، جداً به او گفتم به جوادت تو را قسم می‌دهم که حاجت این جوان را برآورده کن. ان‌شاءالله حاجتش را برآورده می‌کند. ما به امام‌رضا گفتیم: آقا جان، این خیلی دلش می‌خواهد. به خود حضرت‌رضا قسم، او را آوردم، اینجوری ایستادم. گفتم: آقا او را آوردم. به علی‌بن‌موسی‌الرضا قسم، یک بدنه حضرت، هیچ‌کس جلو نمی‌آمد؛ همین‌جور انگار یک سد این‌طرف کشیده شده‌بود، یک سد هم آن‌طرف. یک‌نفر هم جلو نمی‌آمد. او را بردم و گرداندم. گفتم عروس خاله، گفت: بله، گفتم: ببین، دو تا قرآن روی قبر است. یکی‌اش قرآن امام‌رضا است یکی هم آریا مهر آورده، پهلوی آورده رویش گذاشته. این قرآن آن‌است. دیدی؟ گفت: بله. گفتم: خوب شد؟ گفت بله. یک‌دفعه مثل کشی که در برود، جمعیت آمد و به‌هم جمع شد.

تو چه‌چیزی می‌گویی؟ قربانت بروم، همه‌اش حواسش پی این‌است که در و پنجره‌ای که خلق درست کرده‌است را ببوسید. همه‌جا را خراب کردند؛ نه این‌که ایران را خراب کردند، عراق را هم خراب کردند. این چیست که روی قبر امام‌حسین گذاشتید؟ دور هم گرداندند. مردم هم گریه کردند و این‌قدر زن و شوهرها به‌هم خوردند. طلاهایشان را دادند. حالا تو هم می‌روی آن‌را می‌بوسی. پس شما پنجره‌بوس هستی، نه حقیقت‌خواه. این پنجره‌ها را این‌ها درست کردند. همین پنجره‌ای هم که الان روی علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) هست، همین دستگاه درست کرده‌است. دو ساله درست‌کرده، این دستگاه درست کرده‌است، رویش گذاشته‌است. کجا را می‌بوسی؟ چه‌کار می‌کنی؟ یک‌چیزهایی که پدران شما این‌کارها را می‌کردند، شما هم می‌کنید. مردم بیشتر تشخیص تجدد دادند، تجددی شدند. با تمام زیارتهایتان می‌گوید: اگر یکی از شما با دین رفتید، ملائکه آسمان تعجب می‌کند. جانم، کار ما نیست. به تمام آیات قرآن، فقط [برای] اهل‌جلسه ما گفت که تمام این دفترهایتان در کامپیوتر جهانی سالم است. من وقتی نگاه به شما می‌کنم، کیف می‌کنم. خجالت می‌کشم وگرنه می‌خواهم همه‌شما را ببوسم. چرا؟ امام‌صادق می‌گوید: اگر این‌ها را نخواهی، دروغ می‌گویی ما را می‌خواهی. من شما را می‌بوسم که امام‌صادق از من راضی باشد.

جانم! خیلی باید توجه ایمانی ولایی داشته‌باشید، نه توجه خلقی. ما بیشترمان توجه خلقی داریم. می‌گوید: امام‌حسین را زیارت کنید، این‌قدر ثواب دارد. نمی‌گوید زیارت کنید، در و پنجره‌هایش را ببوسید. کدام‌یک از ما امام‌حسین را زیارت کردیم؟ ناراحت نشوید. حالا یک‌قدر شما را قبول کرده، بگویید خدا شما را عوض دهد. کدام‌یک از شما امام‌حسین را زیارت کرده‌اید؟ خب، بگویید؟ من رفتم خود امام‌حسین را زیارت کردم، خود آقا ابالفضل را زیارت کردم. چرا شما نمی‌کنید؟ هنوز حواستان پیش تلویزیون و ویدئو و این آشغال‌کاری‌هاست. این‌ها را دور بینداز. تو در و پنجره‌بوس هستی. در و پنجره را هم این‌ها درست کردند و روی امام‌حسین گذاشتند. چرا نباید تو امامت را ببینی؟ چرا نباید امامت تو را ببوسد؟ چرا نباید او را ببوسی؟ چرا نباید خدمت او باشی؟ بدتر از این‌ها هم هست؛ می‌گوید: اگر یکی از شما با دین رفتید، ملائکه تعجب می‌کند.

به تمام آیات قرآن، اگر حقیقت ولایت در قلب ما باشد، اصلاً قدرت معصیت ندارید. من چند جا به معصیتهای خیلی مهم روبرو شدم. اصلاً حربه و قدرتش را به کلی نداشتم. چرا؟ آن از تو گرفته می‌شود. تو نخواستی که هدایت شوی. خدا می‌گوید: اگر بخواهی هدایت شوی، من تو را هدایت می‌کنم. اگر بخواهی هدایت شوی، باید تشنه باشی. شما ماه‌مبارک رمضان را ببین؛ حالا چند ماه دیگر می‌شود. چقدر تشنه‌اید؟ تشنه آب هستید. باید آب بخورید. جانم، ما باید تشنه ولایت باشیم. اگر هر چه به آدم بدهند، آدم ماه‌رمضان آب می‌خواهد. شربت هم که درست کنند، آدم، آب می‌خواهد. ما باید تمام این دنیا را ببینیم، گناهانش را ببینیم، ثوابهای مصنوعی را ببینیم، زیارتها را ببینیم، سیاحت‌ها را ببینیم، تشنه ولایت باشیم. این درست‌است. آن تشنه ولایت که شدی، از تمام معصیتها گذران هستید. من به شما گفتم: چند دفعه من روبرو شدم، گذاران بودم. قربانتان بروم، شما گذران نیستید. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، می‌گفت: کسی‌که کربلا یا امام‌رضا رفت، وقتی برگشت، باید تغییر کند؛ اگر تغییر نکند، اصلاً زیارتش درست نیست، امام به او نظر نکرده‌است. شما ان‌شاءالله وقتی رفتید، تلویزیون را کنار بگذارید، رادیو را کنار بگذارید. من رادیو دارم؛ اما در آن ضبط می‌گذارم، نوار می‌گذارم. ببین همه کار می‌شود کرد. باید فرق کنی، حاج‌شیخ‌عباس می‌گفت: باید فرق کنی.

حالا کسی هست که از اولش نخواسته‌است و نزده‌است و خاموش‌کن رادیو بوده‌است، خاموش‌کن تلویزیون بوده‌است. آن ساز تلویزیون و ساز رادیو در اختیار مؤمن است؛ اما تو خودت در اختیار ساز و نواز هستی. مقدس هستی، متدین نیستی. تو را به آن ایمانی که نصفش را دارید و یک‌قدری از آن‌را ندارید، تو اگر الان گریه زهرا را ببینی که دارد گریه می‌کند، گریه امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را ببینی، دارد گریه می‌کند، گریه علی (علیه‌السلام) را ببینی که دارد گریه می‌کند تمام آن‌ها چشمشان به رجعت است، تا زمان رجعت آن‌ها گریه می‌کنند. تو خنده می‌کنی؟ تو انگلیس‌ها را توی خانه و اتاقت جمع کردی؟ اف بر تو. تف، حیف است. تو کجا زوار امام‌رضا هستی؟ زوار امام‌رضا باید خواستش امام‌رضا باشد. او به تو گفته که این‌کارها را بکن؟ تو یک بچه‌داری الان این بچه آقا مهدی هست، می‌خواهد ناهار یا شام بخورد، اگر بچه گریه کند، تا این بچه را ساکت نکند، نمی‌خورد؛ یعنی به دلش نمی‌چسبد. آیا تو زهرا را ساکت می‌کنی؟ آیا تو امام‌حسین را که دارد گریه می‌کند، ساکت می‌کنی؟ ای عالم، بدانید من کشته جلسه بنی‌ساعده هستم. دنبال مردم نروید. در جلسه بنی‌ساعده جمع شدند، پدر ما را چه‌کار کردند؟ ما را خلق حساب کردند. نروید دنبال مردم که ما را خلق حساب کنند. به‌دینم و آیینم، تمام این جلسات، جلسه بنی‌ساعده است. کجا می‌روید؟ عزیز من، برو کنار. مگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نگفت: واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، برو کنار. چرا کنار نمی‌روید؟

خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، می‌گفت اگر ما را پیش انگلیسیها و آمریکایی‌ها بگذارید، خب، یک اسلامی داریم، مثلاً نمی‌توانیم خودمان را پیش مرحوم شیخ، یا نمی‌دانم بحرالعلوم بگذاریم. جانم، ما چه‌کاره‌ایم؟ آرام! بیا آرام باش. بیا جان من، عزیز من، از بچه‌گی بیرون بیایید. تو خیال می‌کنی که عاقلی. اگر یک شمش طلا دست بچه باشد، یک عروسک به او بدهید، قبول می‌کند. همه‌شما هم عروسک‌باز هستید، گول خوردید. کجا می‌فهمید؟ فردای‌قیامت، خدا یک‌دفعه یک اطلاعیه نازل می‌کند، می‌گوید: «این الرجبیون»، «این الفقراء». این‌ها کجا هستند که در ماه‌رجب، علی من را دوست داشتند، ساز نزدند، آواز نزدند؟ یک‌روایت داریم می‌گوید: اگر طاقت داشتند من به زنها می‌گفتم مردهایشان را سجده کنند. حالا مردها زنها را سجده می‌کنند. می‌گوید: من می‌خواهم ساز باشد، می‌خواهم آواز باشد، می‌خواهم این‌ها باشد. بیچاره چه کند؟ بی‌خود نیست که ما گرفتاریم. من تجربه‌ام خیلی است؛ [فقط] علم ندارم.

یک‌نفر در دکان ما آمد، من دیدم انگار خیلی همچنین جلمبلی است؛ یک کرسی می‌خواست. کرسی را به او دادم، گفت: استاد من پول ندارم به شما بدهم، من خیلی بیچاره هستم. ما شبها سرما می‌خوریم. گفتم: خانه‌ات کجاست؟ گفت: توی چاله کوره‌ها. ما رفتیم، چرخمان را برداشتیم. پایمان که درد نمی‌کرد، رفتیم در چاله کوره‌ها، دیدیم این بیچاره توی زاغه است؛ یعنی خانه نبود. این‌ها برای کوزه‌پزها خاک می‌بردند. آن‌وقت زاغه می‌کندند. یک گونی درش انداختند. رفتیم خانه دیدیم که این بیچاره چیزی ندارد. یک جاجیم این‌جا انداخته‌است و آن‌طرف هم خالی است. دیگر ما یا مال خودمان و یا مال شما بالاخره این‌را به یک‌جا رساندم. پول کرسی را هم نگرفتم. بالاخره جمعه که می‌شد، این‌قدر چیز می‌بردم که تا یک‌هفته بخورد. خب، حالا ما خوشحال شدیم که این بیچاره را رسیدگی کردیم. یک‌روز رفتم دیدم بغل این زاغه یک آنتن تلویزیون است. بغل زاغه! گفتم: حاجی این چیست؟ گفت: این‌را خواهر زنم برایم آورده‌است! خب، بفرما.

این دعا که می‌کنید و مستجاب نمی‌شود می‌فهمید که شما اینجوری هستید. من خدا می‌داند، یادم نمی‌رود. من هم که خُب، چیزی نداشتم؛ یعنی هستی و نیستی‌ام را دادم تا این‌را به یک‌جایی رساندم. حالا بیا! این‌هم خواهر زنش برایش آورده! چند نفر آمدند، گفتند: ما می‌خواهیم برای شما یک تلویزیون بیاوریم، پول هم نمی‌خواهیم. گفتم: باشد. من شما را خبر می‌کنم. حالی‌شان نیست که این چه‌کسی است، به خیالش ندارم. من تمام هیکلت را می‌خرم، تو می‌خواهی برای من تلویزیون بیاوری؟ اصلاً من به‌دینم، هیکلت را می‌خرم. به‌حساب، می‌خواهد به ما خدمت کند.

[این‌خانه] خانه‌ای [است] که علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام)آمده، خانه‌ای که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)آمده، به‌دینم فاطمه‌زهرا (علیهاالسلام)آمده، به‌ایمانم جواد الائمه (علیه‌السلام)آمده، به‌ایمانم امام‌حسین (علیه‌السلام) آمده، کجا در خانه شما آمده؟ چه‌کسی به‌غیر شیطان در خانه شما آمده؟ شیطان هم این تلویزیون را برای شما آورده، کجایی؟ تو باید سنخه شوی. رفیق باشی که بیایی. شما با من رفیق هستید که می‌آیید، اگر رفیق باشید نمی‌آیید. شما باید با آن‌ها رفیق باشید، سنخه باشید، امرشان را اطاعت کنید. خب می‌آید.

قربانتان بروم، چه بگویم؟ (یک تسبیح بدهید ببینم، خوب است یا نه. تسبیح‌هایش هم قشنگ هست، خب، خوب نیامد) خلاصه، رفقای‌عزیز، این استخاره خوب نیامد. آخر من هوای این‌ها را هم دارم که گرفتار نشوند. بله دیگر، اگر نه حرف خیلی هست، بزنم؛ آدم گرفتار می‌شود. به تمام آیات قرآن، اگر شما ولایت داشته‌باشید آرامش داری. ولایت به آدم آرامش می‌دهد. چقدر مردم به‌من زنگ می‌زنند که همه گرفتار هستند؟ گرفتار زن است، گرفتار کاسبی است، گرفتار فقر است، گرفتار نداری است. نمی‌دانم گرفتار چیست. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، می‌گفت: حسین‌جان، نگاه به ماشین‌هایشان نکن، نگاه به دلشان بکن؛ ببین، توی دلش چه‌چیزی هست؟ می‌گفت: حسین‌جان! اگر تو دل این‌را ببینی، می‌گویی قربان گوشت قنبید بروم که می‌خورم و هیچ ملالی ندارم. آقای‌فلانی یک پاره‌وقتها می‌گفت: مَلال نداری؛ یعنی غصه نداری.

تازه خدای تبارک و تعالی خوشی‌ها را آن دنیا برای شما قرار داده‌است. این‌جا، خدا از داخل زندان شما را نجات می‌دهد. حضرت فرمود: دنیا، زندان است، خدا از داخل زندان تو را نجات می‌دهد. چه‌کسی را نجات می‌دهد؟ کسی‌که زندان است. کسی‌که لهو و لعب و این‌کارها را می‌کند که توی زندان که نیست. او با همین کارها خوش است؛ فقط متقی و مؤمن و این‌ها در زندان هستند، مردم را می‌بینند ناراحت می‌شوند، کارهایشان را می‌بینند و ناراحت می‌شوند. می‌فهمد این‌ها همیشه دارند برای جهنمشان کار می‌کنند، برای بهشتشان کار نمی‌کنند. این‌ها را دارد می‌بیند. قربانتان بروم، بیایید کارگر خدا باشید، کارگر ولایت باشید. کارگر گناه و معصیت نباشید. برای شما چه بگویم؟ مثل این‌که من داد می‌زنم، شما که عرق‌خور نیستید، هیچ‌کدام از شما نیستید، قسم حضرت‌عباس هم می‌خورم؛ اما مبتلا به کارهایی هستید که عرق‌خوری [پیش آن] چیزی نیست! آن‌هم باز هم عرق‌خور می‌رود گوشه‌ای که کسی نبیند!

گفتم: من با کسی سلام و علیک داشتم، یک کارهای بدی داشت، سر او من کلانتری هم رفتم. می‌گفت: حسین، عرق‌خور اگر در دریا بیفتد، در جهنم می‌افتد. این‌قدر عرق‌خوری بد است؛ اما همان عرق‌خور می‌تواند توبه کند، خدا از او قبول می‌کند؛ اما گمراه کردن مردم که توبه ندارد. ما اغلبمان دنبال مردم هستیم که دارند گمراه می‌کنند. امروز یک‌نگاه در عالم کردم، در کوچه و بازار، داغ شدم؛ گفتم: ببین، همه را گمراه کرده‌است. تا آخر عمرم همین را می‌گویم. برو کنار. من حرف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را تشویق می‌کنم. گفت: واجبات، ترک محرمات، انتظار الفرج، به‌خیر و شر مردم شرکت نکن، برو کنار. آخر، او می‌داند که این‌کارها خیر است، شما هم در خیر می‌روید. به‌دینم، مقدس هستید، متدین نیستید. کسی‌که برود دنبال مردم، این مقدس است. متدین مثل امیرالمؤمنین است، مثل امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. امیرالمؤمنین دنبال چه‌کسی است؟ امام‌حسین، حسن داد، حسین داد، علی‌اکبر داد، علی‌اصغر داد، دنبال مردم نرفت. امیرالمؤمنین یک شخصیت خلقت [است]، طناب گردن علی (علیه‌السلام) نینداختند، طناب گردن تمام حقیقت خلقت انداختند، حالا خالد بن ولید هم شمشمیر روی سر علی (علیه‌السلام) گرفته‌است که با خلیفه مسلمین بیعت کن. مردم از آن‌ها بدتر هستند! شمشیر روی سرت نگرفتند، خودت رفتی بیعت می‌کنی. طناب گردنت نینداختند، شیطان تو را کشیده‌است؛ اصلاً عین خیالشان هم نیست.

یک‌دفعه رفتم، دیدم همچنین می‌خندند و می‌گویند و شوخی می‌کنند و بازی می‌کنند و عین خیالشان هم نیست که این‌کار بد است. از امام‌رضا بخواهید، یا امام‌رضا، ما بدی را بفهمیم. تو را به‌حق امام محمد تقی، فرزند عزیزت که جگرش را پاره، پاره کردند، ما خوب و بد را بفهمیم، دنبال خوب برویم، دنبال بدی نرویم. این‌را از امام‌رضا بخواهید. چرا حضرت فرمود: حسین، مردم مسموم شدند. چرا گفت مسموم شدند؟ مسموم، کسانی شدند که دنبال خلق رفتند. آن‌وقت گفت: چرا مردم مسموم شدند؟ گفت: مردم اهل‌دنیا شدند. گفت این دو تا را مردم شدند. چرا به‌من نگفت تو شدی؟ نه این‌که من خودم را بگویم، به‌دینم، نمی‌خواهم بگویم. چرا به‌من نگفت تو شدی؟ گفت: مردم شدند. من را جدا کرد. چرا؟ چون من پیرو تلویزیون و رادیو و این آشغال‌کاری‌ها نیستم. هر کسی هم دارد با او می‌سازم. خیلی از او خوشم نمی‌آید. چرا؟ من می‌بینم پابند است. پابند آمریکایی و انگلیسی و این‌هاست. به‌قول امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، مسموم شده‌است. عزیز من، باید مسموم نباشید. ان‌شاءالله اگر از این‌جا می‌روید، کنار بگذارید. حالا از او هم که خریدید [باید] به همان بفروشید. این‌را حق نداری بفروشی، آن می‌رود گناه می‌کند. حالا یک‌مرتبه نروید این‌کار را بکنید. حالا بگذار کنار، خرابش کن، یک دسته‌گل هم رویش بگذار. طوری‌که نیست. [بگو] امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه)، ما این فساد را کنار گذاشتیم، آمدیم حرف تو را بشنویم. آن‌هم می‌گوید: «تقبل‌الله» با این‌کاری که کردی؛ اما شیطان به شما می‌گوید: «تقبل‌الله» با ما رفیق هستی، امر من را اطاعت می‌کنی. خیلی از تو خوشش می‌آید.

خلاصه، قربانتان بروم، از گناه نکردن و گذشتن خیلی سعادت می‌خواهد، این‌قدر سعادت می‌خواهد که خدا می‌داند. «وحده وحده، أنجز وعده و نصر عبده و أعزّ جنده و هزم الأحزاب وحده، فله الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حیّ لا یموت» خدا، از تمام آن مطلع است، تمام را به ما گفته‌است. ای مردم آخرالزمان، در آخرالزمان، هر چه در زمانها شده‌است می‌شود، شما مواظب باشید، پیرو آن زمانها نباش، پیرو عمر و ابابکر نباش، پیرو هارون نباش، پیرو مامون نباش، پیرو متوکل نباش. برو پیرو امام‌زمانت باش. چه‌کار داری؟ آن‌ها بودند؛ ببین چطور شدند. تو مثل آن‌ها نشو که مثل آن‌ها باشی. حالی‌تان می‌شود من چه می‌گویم؛ یا ترکی و کردی می‌گویم؟ دلم می‌خواهد همه‌شما یک باند توحید باشید. ببین، الان پدر ایشان بی‌خود نیست این‌قدر بچه‌هایش خوب هستند، خودش از اول پیرو کسی نبود، حالا هم نیست، در دنیا هم دارد می‌گذراند، فردای‌قیامت ایشان را می‌آورند، شما هم می‌آورند. آخر، وقتی پیرو آن‌ها شدی، صدقاتت هم به‌درد نمی‌خورد، نمازت هم به‌درد نمی‌خورد، روزه‌ات هم به‌درد نمی‌خورد، همه عبادتهایت به‌درد نمی‌خورد. چون‌که مافوق همه آن‌ها هر کدام از شما چند تا کشته دارید. باید بروید جواب آن‌ها را بدهید. تو کاری بکن که می‌گوید یک درهم می‌دهی صد درهم پایت می‌نویسند. چرا؟ ولایت داری. عزیز من، دست از ولایت برندارید. کسی‌که ولایت دارد، گناه نمی‌کند.

حالا حرف من را قبول نمی‌کنی، حرف رئیس‌مذهب را قبول‌کن. می‌گوید: شما عضو مایید؛ اما گناه می‌کنید، از ما جدا می‌شوید. الان این علی‌آقا، عضو امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است؛ اما اگر گناه کند جدا می‌شود. یعنی‌چه؟ یعنی بچه این آقا، عضو آقا امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) است؛ بچه‌ها عضو هستند، اما شما عضو چه‌کسی هستی؟ عضو گناه. چرا به شما می‌گوید بروید برای زن و بچه‌تان کار کنید، جزء شهدا هستید؟ یعنی جزء شهدای کربلا هستید، جزء شهداء احد هستی. خدا دارد می‌گوید، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارد می‌گوید، تو عضو تلویزیون و ماهواره و آشغال‌کاریها هستی. مرد نفهم! حیف از مرد، عزیز من، قربانت بروم، تو باید گناه خنثی‌کن باشی، نه گناه‌کن، گناه را خنثی کنی، نه گناه بکنی.

امروز یکی یک‌چیز به ما داد، خدا می‌داند تا به ما داد، صدا زدم، به او دادم. اصلاً شما نباید اهلیت گناه داشته‌باشید. تمام حرف‌های من سر این‌است. ما نباید اهلیت گناه داشته‌باشیم. گفت: آسوده‌خاطرم که در دامن توأم دامن نبینم که در دامنش بروم. امام‌زمان، دامان توست اتصال به ماوراء بود. دامان توست اتصال به تنبک و تلویزیون بود! این‌را بدانید، من دست از این حرف‌ها برنمی‌دارم، مگر شما دست از این‌کارها بردارید. آن‌وقت «تقبل‌الله» به شما می‌گوید. به‌دینم، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) تقبل‌الله می‌گوید، به‌دینم، ملائکه آسمان می‌گوید ما تعجب می‌کنیم. در تمام این فساد، این دینش را حفظ کرده‌است؛ ما نوکرش می‌شویم. گفت: ملک به سرت می‌ریزم. چرا ناراحتی؟ چه‌چیزی به‌سر تو می‌ریزد؟

خب بنا شد چه کنیم؟ بنا شد چشم شما گناه نکند، دست شما گناه نکند، روح شما، روح معنویت باشد، خدا را ببینی، امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه) را ببینی، زهرای‌عزیز را ببینی، از آن‌ها جدا نشوید، عزیز من، کجا جدا می‌شوی؟ آن‌موقع‌که گناه می‌کنی، دنبال خلق رفتیم، همه چیزمان را دادیم. جانم، تو باید دنبال کسی بروی که بهشت به تو بدهد، فردوس به تو بدهد، جنات به تو بدهد، نه این‌که جهنم به تو بدهد. چرا دنبال بعضی‌ها می‌روید؟ هنوز هم‌دست برنداشتید، جانم، قدرتت را صرف قدرت کن، حالا مگر خدا عطایش را از تو برداشته؟ حالا مثل من که می‌شود پا درد دارد، درد می‌گیرد، می‌افتد، دیگر نمی‌تواند برود، [می‌گوید:] ای ملائکه، پای او ثواب بنویس. آن کاری که کرده، همه را اضافه کن، پای این ثواب بنویس. خدا به تو نزول می‌دهد. این‌کارها را کردی حالا نزولش را به تو می‌دهد! می‌گوید پایش بنویسید، به او بدهید چه‌چیزی به‌من بدهد؟ من که گناه کردم به‌من چه‌چیزی بدهد؟

عزیزان من، بیایید حرف بشنوید. ان‌شاءالله خدمت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) می‌روید، هر دفعه یک‌چیزی می‌گوید:

خدایا، به‌حق صاحب این قبر عقل ما را زیاد کن،

خدایا، به‌حق صاحب این قبر تو را قسم می‌دهیم یک‌جور شود که ائمه از دست ما راضی باشند.

خدایا، ما کاری نکنیم شیطان از دست ما راضی باشد، یک‌کاری کنیم ائمه از دست ما راضی باشند.

خدایا، از سر گذشته ما، گذشتگان ما بگذر.

خدایا، حالا حفظمان کن گناه نکنیم.

خدایا، ما نمی‌دانیم که گناه این‌قدر بد است. ما را شیطان گول می‌زند؛ اما ما باید به شیطان بگوییم گم‌شو، همین‌سان که خدا به شیطان گفت: گُم‌شو، ما هم بنده‌خدا باشیم، ما هم به شیطان بگوییم گم‌شو.

خدایا، این حرف‌ها که من زدم به این رفقا تزریق شود. همین‌جور که گفتم: پیراهن آستین‌دار بپوش، پیراهنشان را عوض کردند، خدایا این گناه را هم از خودشان دور کنند.

خدایا، همین‌جور که حرف شنیدند، حرف‌های ولایت را تصدیق کنند.

خدایا، به حرف‌های ولایت عمل کنند.

خدایا، این‌ها روح بشوند، جسم نباشند، به حضرت‌عباس، اگر شما گناه نکنی، روح می‌شوی. چرا ائمه روح هستند؟ به‌غیر ما هستند. آن‌ها گناه نمی‌کنند. حالا اگر شما محبت آن‌ها را داشته‌باشید، شما هم گناه نمی‌کنید.

خدایا، محبت ائمه را در قلب و جان ما وارد کن.

یا علی

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه