دستور شب‌قدر؛ عبادت بی‌ولایت نجات‌بخش نیست

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم

دستور شب‌قدر؛ عبادت بی‌ولایت نجات‌بخش نیست
کد:10413
پخش صوت:پخش
دانلود صوت:دانلود
پی‌دی‌اف:دریافت
تاریخ سخنرانی:1383-08-04
تاریخ قمری (مناسبت):11 رمضان

اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم

العبد المؤید الرسول‌المکرم ابوالقاسم محمد

السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم، انا انزلناه فی لیلةالقدر، و ما ادراک ما لیلةالقدر، لیلة‌القدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر، سلام هی حتی مطلع الفجر»

اگر شما تفکر داشته‌باشید، خدا در همه‌جا نظر دارد. هیچ‌کجا نیست که خدای تبارک و تعالی نظر نداشته‌باشد. همان‌جور که گفتیم که امیرالمؤمنین و امام‌زمان وجه‌الله هستند، خدای تبارک و تعالی وجه‌الله ها را در وجود آورده، خلق کرده. عزیزان من اگر بخواهید آخرالزمان دینتان حفظ باشد، به این نماز و روزه و این‌ها [اکتفا نکنید]، این‌ها نجات‌دهنده بشر نیست. یک‌دفعه دیگر من در جای دیگر گفته‌ام، نمی‌خواهم تکراری باشد، اگر تکرار می‌کنم می‌خواهم یک مطلبی را پرورش بدهم. گفتم در زمان بعد از رسول‌الله مردم عبادتی شدند، پشت به ولایت کردند، خدای تبارک و تعالی هم گفت این‌ها بعد از رسول‌الله مرتد و کافر شدند. اغلب ماها پشت به امر کردیم، هر کداممان یک‌جوری دلمان را [به چیزی] خوش کردیم و می‌رویم دنبالش. این آقا الان عکاس است، آن‌آقا کاسب است، آن‌آقا مهندس است، آن‌آقا دکتر است، آن‌آقا همین‌جور، می‌رویم پی آن‌کار خودمان. یک‌چیز جزئی پیدا می‌کنیم می‌خریم و یک ماشین می‌خریم و یک‌چیزی خرید و فروش می‌کنیم و اصلاً والله در فکر تفکر جهانی نیستیم. چرا می‌گوید آن‌زمان کافر شدند، این‌زمان می‌گوید اگر یکی با دین از دنیا رفت ملائکه آسمان تعجب می‌کنند. در این کتاب کافی نوشته، من از خودم حرف نمی‌زنم، والله نمی‌زنم. یعنی می‌دانم که از خودم حرف بزنم باعث لعنت هستم، یا انشاء ندارم که از خودم حرف بزنم، مگر القاء و افشا باشد.

شما عزیزان من قربانتان بروم باید یک‌قدری تفکر داشته‌باشید، امروز تفکر شماها را هدایت می‌کند. والله اگر تفکر نداشته‌باشید، زن یا مرد، این بی‌تفکری شما را سقوط می‌دهد. مردها باید تفکر داشته‌باشند، خانم‌ها هم باید تفکر داشته‌باشند. آخر عزیز من در این دنیا آمدید، این دنیا که ابدی نیست، خدا چه می‌گوید؟ «الآخرة بقاء و الدنیا فناء». باید همین‌جور که الان دیگر کمترینش این‌است که شما می‌خواهید یک مسافرت بروید، چقدر تهیه می‌بینید؟ یک آدمی که (همه‌تان البته خیرید، اگر من یکی را می‌گویم نمی‌خواهم نمره بدهم به کسی، والله من نمره‌بده نیستم) می‌خواست بیاید آن‌جا، آن‌را برداشت، آن‌را برداشت، آن‌را برداشت، آن‌را دید، حالا می‌خواهد برود دیدن مثلاً یک‌نفر. شما هم نمی‌خواهید بروید آن‌جا دیدن خدا؟ نمی‌خواهی بروی دیدن زهرا؟ نمی‌خواهی بروی دیدن علی؟ نمی‌خواهی بروی دیدن آن‌ها؟ آن‌ها همه‌شان آن‌جا هستند، البته جا ندارند، اگر آن‌جا هستند آمده‌اند ما را نجات بدهند، همه‌شان آن‌جا هستند. یک‌دوستی داشتم مرده بود، دیدمش گفتم چه‌خبر؟ گفت امام‌حسین در محشر است، امام‌حسین در برزخ است، می‌آید به ما سر می‌زند. شما نباید تهیه ببینی؟ یا آن‌جا هم [می‌خواهی] خجل‌زده باشی.

عزیز من، خدای تبارک و تعالی آن باطنت را می‌خرد، مگر او نبود که در زمان موسی می‌گفت بیا الاغت را این‌جور کنم، سرت را شانه کنم؟ موسی آمد گفت به چه‌کسی می‌گویی؟ گفت به خدا.[موسی] گفت کافر شدی، خدا خر ندارد، سر ندارد، تو یک شانه برداشتی می‌گویی سرش را من شانه کنم، رفت. گفت موسی زبانم دوختی، از پشیمانی تو جانم سوختی، من داشتم یک عشقی می‌کردم با خدا، رد شد. (من شنیدم گویا از آن خدا رحمت کرده حاج‌شیخ‌عباس شاید ایشان گفت) ، گفت [خدا فرمود] موسی برو رضایت این‌را به‌دست بیاور وگرنه از درجه پیغمبری می‌اندازمت. من قال او را نمی‌خواهم، حالش را می‌خواهم. عزیزان من، خدا حال شما را می‌خواهد. این آقا آمده می‌گوید اگر نماز شب این‌جور بکنی، چه‌کار بکنی، این‌جور بکنی، چه داری می‌گویی؟ چرا مردم را عبادتی می‌کنی؟ آشیخ جان، قربانت بروم، فدایت بشوم، (اما اگر حرف من را بشنوی. اگر حرف این‌ها را بشنوی فدایت می‌شوم، اگرنه تو فدای من باید بشوی.) این حرف‌ها چیست درست‌کردید؟ [شیطان] سیصد سال نماز کرده، رکوع و سجود کرد. اگر نماز آدم را نجات می‌دهد، اگر سجده آدم را نجات می‌دهد، اگر نمازشب آدم را نجات می‌دهد، به خدا گفت چهارصد سال در رکوع بودم، در سجود بودم، این‌جوری بودم، این‌جوری بودم. این کمش است که به ما می‌گویند سیصد سال عبادت کرده، معلوم نیست شیطان چند سال عبادت کرده، همه‌جور روایت داریم، پس چرا این‌جوری شد؟ تو مردم را چه‌کار می‌کنی؟ آن‌زمان این‌جوری شده، ما هم پشت به امر کردیم،

عزیزان من بیایید پشت به امر نکنید. بیایید این‌کارها که دارید یک‌احتمال بدهید آخرت هست، «الآخرة بقاء و الدنیا فناء». قربانتان بروم، شما دیگر سیر کردید، ما چندین‌سال است داریم صحبت می‌کنیم. دیگر من که نباید شک [رکعت] یک و دو برای شما بگویم، من حساب می‌کنم چه‌چیز دست شما را به‌دست امام‌زمان می‌رساند، به‌قول فلانی به‌دست خدا، خوب شد؟ دست خدا علی است. یکی از این علی‌اللهی‌ها آمده‌بود، حالا تند شد رفعش را بکنم ان‌شاءالله، [یک شیعه به او] گفت بابا تو چرا علی‌اللهی شدی؟ به شیعه گفت مگر تو [به امیرالمؤمنین] نمی‌گویی اذن‌الله، قدرة‌الله، عین‌الله، اسدالله؟ گفت: چرا، گفت من یک‌مرتبه گفتم خداست، بفرما. حالا امیرالمؤمنین هم می‌فرماید دو عده از برای من جهنم می‌روند: یک عده‌ای که من را خدا می‌دانند، یک عده‌ای هم که من را قبول ندارند. این‌را هم بگویم به شما، این‌ها را داریم صحبت می‌کنیم می‌خواهم جای دیگر شما را ببرم. الان این دنیا یک دنیایی شده که هر کجا نگاه می‌کنی فساد است. اغلب این‌مردم تولیدشان فساد است، تولیدشان یک حرف‌هایی است که به‌غیر امر می‌زنند. از امر ساقط شدند مردم، اهل‌دنیا شدند. رفقای‌عزیز ببین من چه می‌گویم، خدای تبارک و تعالی این‌کار را خوب کرده، «هو الامر هو الخلق»، می‌گوید من خلق کردم امر گذاشتم رویش. چرا ما امر را اطاعت نمی‌کنیم؟ آن خوب خوبمان مقدس شدیم، [می‌گوییم] صلاح است این‌جور بشود، نمی‌دانم این این‌جوری است و یک ابعادی درست می‌کنیم، این‌ها را تو درست می‌کنی. عزیز من، الان حساب بکن ملائکه به چه‌کسی نازل می‌شود؟ به روح نازل می‌شود. خدا دارد حالی‌ات می‌کند، این امام‌زمان روح است. این شب‌قدر که می‌شود شب اندازه‌گیری است عزیز من، قربانت بروم. این شب‌قدر نیست که قرآن نازل‌شده، این شبی است که مصداق آن‌است که قرآن نازل‌شده، ما باید احترام کنیم. چرا شخصی می‌آید خدمت امام‌صادق می‌گوید امشب شما گفتید هزار ماه ثواب دارد، چه‌کار کنم که من به آن ثواب برسم؟ می‌گوید برو علم یاد بگیر، یعنی برو علی را بشناس. کجا این‌مردم را می‌کشید رو به عبادت؟ والله اغلب این وعاظ دارند مردم را سوق می‌دهند رو به اهل‌تسنن، سوق نمی‌دهند رو به ولایت. من آمدم دارم به شما می‌گویم این ولایتی که قبول است، قبولی‌اش چیست؟ عبادت درست‌است، اگر دو رکعت نماز نکنی می‌گویند کافری. نمازت را باید بخوانی، اما «الصلوة عمود الدین»، نماز تو باید به عمود دین اتصال باشد، یعنی علی‌بن ابوطالب. صلوات بفرستید.

الان عزیز من باید تفکر داشته‌باشی، یک نگاهی در این عالم بکنی. خدا ما را خلق کرده‌است که از ما گذشت می‌کند، آن‌هایی آمرزیده می‌شوند که ولایت دارند. گناه را خدا می‌آمرزد، اما کسی‌که ولایت دارد. من در جای دیگر گفتم کسی‌که ولایت دارد گناه نمی‌کند، اما هنوز به آن‌جا نرسیدیم. ما والله هنوز به آن‌جا نرسیدیم که گناه نکنیم، ما گناه می‌کنیم. اما [خدا] گناه را می‌آمرزد، گناهی که نمی‌آمرزد گناه بی‌ولایتی است. امروز این گناه بی‌ولایتی خیلی جریان پیدا کرده، مردم عبادتی شدند، ما تجددی شدیم. تجدد پدر مردم را درآورده.

خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، ما یک شانزده، هفده‌سال پیش ایشان بودیم. برادر زن این حاج‌آقا که الان روبرویش نشسته‌ام (بنده‌زاده ما را ادب کرده، گفته بابا اسم کسی را نیاور، گفتم چشم باباجان، قربانت بروم، من را بیدار کنید. من همه‌جا که حواسم جمع نیست که، درست هم می‌گوید) ، این با پسرش آمد آن‌جا، یکی از آن کلاه‌های پردار سرش بود. این بنده‌خدا [حاج‌شیخ‌عباس] دستگاه اکسیژن به دماغش بود که دیگر داشت جانش درمی‌رفت، مدام این‌طور می‌کرد، این داخل نیاید. گفت آشیخ این پسرت چرا تجددی شد؟ می‌گفت تجدد آخر ندارد، دنبال چیزی بروید که آخر داشته‌باشد. تجدد پدر ما را درآورده، تجدد این‌است که هر چه این خارجی‌ها آوردند خریدی، نه کار به حرامش داشتی، نه به حلالش. نگاه کردیم در اغلب مردم، یک عناد دارند، یک خیال، دلش می‌خواهد. دلت می‌خواهد؟ گفتم تو باید پرچم امر دستت باشد عزیز من، شما حسابش را بکن خدا که رودربایستی ندارد. یک کسی‌که حالا در باطن خدا می‌گوید تمام این‌ها را من به‌واسطه شما پنج‌تن خلق کردم، اما در ظاهر به آدم ابوالبشر گفت که این دنیا را من به‌واسطه تو خلق کردم، تو خلیفه منی. به ملائکه هم گفت می‌خواهم خلیفه خلق کنم، گفتند که خون‌ریزی می‌کنند، این‌را گفتند. الان می‌خواهم نتیجه‌گیری بکنم عزیز من، خدا رودربایستی با کسی ندارد، بترسید از آن روزی که با امر خدا روبرو می‌شوید و آن‌جا باید جواب بدهید. حالا این پیغمبرش که این‌همه یک دنیا را خلق کرده که بشر را در ظاهر از صلب آدم ابوالبشر به‌وجود بیاورد. مگر آدم ابوالبشر یک‌چیز عادی است؟ حالا [خدا] به او گفت آدم، من این دنیا را محض تو خلق کردم، یک تکانی خورد. حالا ببین [آدم] این‌همه شرافت دارد چه‌کارش می‌کند؟ حالا گفت نزدیک این درخت نروی بهتر است، رفت. سیصد سال انداختش آن‌جا، زنش را انداخت [یک‌طرف دیگر] گریه می‌کرد. بترسید که یک‌روز شما را کنار بیندازد، چرا ما توجه نداریم؟ خدا که رودربایستی ندارد، حالا خر [بلعم] اطاعت کرده آن‌را بهشت می‌برد. [به] آدم ابوالبشر نگفت نخور از این [درخت]، اگر گفته‌بود نخور، خورده‌بود، گناه است. پس پیغمبر گناه نمی‌کند، ترک‌اولی دارد، ما گناه می‌کنیم. پرتش کرد آن‌جا، سیصد سال گریه می‌کرد.

حالا آدم چه‌کار بکند؟ چه دارید می‌گویید که لااله‌الاالله، بی‌عقل، چرا مصداق درست می‌کنی؟ اگر مصداق درست‌کنی، هم مشرکی، هم کافر. بعد از رسول‌الله آن‌ها مصداق درست کردند عمر و ابابکر، هم کافرند هم مشرک. چرا در مقابل علی مصداق درست کردی، [ای] اهل‌تسنن؟ توجه کنید عزیزان من، خدای تبارک و تعالی هم این خلقت را کرده، آقایان می‌آیند مقتل می‌نویسند، خیلی زحمت کشیدند، دستتان هم درد نکند، اما خودشان دخالت در مقتل کردند. آن مقتل عالمی که کسی [در آن] دخالت نکرده قرآن‌مجید است، چرا در قرآن‌مجید شما خیلی توجه ندارید؟ باز دوباره می‌ترسم یک‌حرفی بزنم که بعضی‌ها ناراحت بشوند، چرا شما در قرآن‌مجید، چرا شما در نهج‌البلاغه این‌قدر سست هستید؟ پی چیزهایی می‌گردید که خودشان دخالت در نوشته کردند. نوشته علی که دخالت ندارد، قرآن که دخالت ندارد. این عالم مقتل است، اما قرآن کتاب است. این عالم مقتل است، عالم بشریت است، شما باید مراجعه به‌قرآن بکنید عزیزان من. نهج‌البلاغه بخوان تا درست شوی، من که زبانم الکن است، قطع می‌شود، قطع می‌کنند، نمی‌توانم هر حرفی بزنم. چرا نهج‌البلاغه نمی‌خوانید که بفهمید مسجدها چه‌جور می‌شود؟ آقایان چه‌جور می‌شوند؟ مردم چه‌جور می‌شوند؟ چرا حرف نمی‌شنوید باز دوباره یک کارهایی می‌کنید؟ اگر من را قبول دارید حرف من را بشنوید، [اگر قبولم] ندارید بابا رهایم کنید. رهایم کنید یا حرفم را بشنوید، نهج‌البلاغه بخوانید، تا بفهمید این آدم چه به‌سر ما آورده، چه به سرتان آورده، (صلوات بفرستید.)

«انا انزلناه فی لیلةالقدر، و ما ادراک ما لیلةالقدر، لیلةالقدر خیر من الف شهر، تنزل الملائکة و الروح، فیها باذن ربهم من کل امر» قرآن به چه‌کسی نازل می‌شود؟ ملائکه به چه‌کسی نازل می‌شود؟ چرا مصداق درست می‌کنید؟ چرا برای دو روز این دنیا گول می‌خورید؟ عزیز من، تو باید چشمت به علی باشد، قربانتان بروم، چشمتان به زهرا باشد. شما اگر امر را اطاعت نمی‌کنید چشمتان به امر باشد، اگر شما امر را بخواهید با امر محشور می‌شوید. تمام داد و فریادهای من این‌است، والله این حالی‌که پیدا می‌کنم برایم ضرر دارد. به روح تمام انبیاء حرفی ندارم فدای شما بشوم، به گمانم این‌جا جان بدهم، شما هدایت هستید، هدایت‌تر بشوید. عزیز من، یک‌قدری تفکر داشته‌باشید، عزیز من، یک‌قدری بیدار باشید، عزیز من، یک‌قدری این نیرویتان را صرف بی‌خودی نکنید. آن‌جا در آن صحبتم گفتم، این نیرویی که به تو داده اسم اعظم است، تو باید با این اسم اعظم پرش کنی در دامن امام‌زمانت. خانم‌ها شما هم پرش کنید در دامن زهرا، کجا پرش کردی در دامن چه‌کسی؟ عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، قسم می‌خورم به امام‌زمان، حرفی ندارم که جانم را فدای شما کنم. اگر جانم را فدای شما کردم باز یک لیاقتی دارم، جانم را فدای شیعه‌های علی کردم.

فدایتان بشوم، قربانتان بروم، شب‌قدر را زیاد قدردانی کنید. از این شب‌قدردانی کنید، این شب شبی است که همه ما باید قدردانی کنیم. اعمال شما را می‌آورند آن‌جا، ببین من دارم چه به تو می‌گویم، جوانان‌عزیز، قربانتان بروم، خاک کف پایتان را می‌بوسم، اگر شما یک نمره بیاورید که آن استادت، معلمت، ناراحت می‌شود، تو هم ناراحت می‌شوی. مواظب باشید که نمره خوب جلوی امام‌زمان بیاورید. چرا امام‌صادق می‌گوید اگر یک مؤمنی را خوشحال کردی، من را خوشحال کردی، مادرم زهرا و خدا را هم خوشحال کردی. عزیزان من، بیایید نمره‌ای ببرید پیش امام‌زمان [که او را خوشحال کنی]، حالا اگر امام‌زمان را خوشحال کردی، تمام خلقت را خوشحال کردی. حالا چه کنیم امام‌زمان را خوشحال کنیم؟ باید امر را اطاعت کنیم، همیشه در امر باشیم، پرچم امر داشته‌باشیم. شب‌قدر التماس کنیم به امام‌زمان، آقا والله، به خودت قسم ما عاجزیم خودمان را حفظ کنیم. دوباره تکرار [نکنم]، همان که رفته‌بودند خدمت رسول‌الله، گفتند این‌ها می‌خواهند دین ما را ببرند، چاره نداریم باید با این‌ها هم بسازیم. فرمود مثل گوسفندی که از گیر گرگ فرار می‌کند، از گیر آن‌ها که می‌خواهند دینتان را ببرند فرار کنید.

یک‌قدری تأمل کنید، بی‌خودی ندوید عزیز من، با تأنی راه بروید. تمام این عالم عبرت است، پیغمبر هیچ‌کجا ندویده، همه‌اش با تأنی می‌رود. «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما». پیغمبر دارد با راه رفتنش هم ما را ادب می‌کند، می‌گوید تند نرو عزیز من. فقط پیغمبر دنبال یک‌دانه غلام دویده، دنبال هیچ‌کسی ندویده. با تأمل باش، با تأنی باش، با فکر باش. دفتر بشریت، انسانیت، دفتر جود و کرم، دفتر خدا، دفتر پیغمبر، دفتر وحی منزل، قرآن است، بیا به آن عمل کن. بعد از قرآن، نهج‌البلاغه است، عزیزان من، قربانتان بروم، چه می‌گفتم؟ چه می‌شنوید شما؟ حالا ببین دنبال این غلام دویده، نقل می‌کنند، اهل‌تسنن نقل می‌کنند، حالا شیعه‌ها که نقل می‌کنند، آن‌ها هم نقل می‌کنند که پیغمبر از مسجدالنبی آمد بیرون. دید جنازه را می‌برند، روی تخته‌پاره گذاشتند. پیغمبر عبایش را این‌جور کرد و دوید دنبال این، گذاشت یک طرفش را به دوشش، از این‌طرف بردش آن‌جا. خلاصه قبر را دستور داد کند، یک‌قدری کمکش کرد، گذاشتش آن سینه [قبرستان]. گفت مردم این‌را می‌شناسید؟ همه گفتند نه، [فرمود] علی‌جان این‌را می‌شناسی؟ آره، یا رسول‌الله، این غلام بنی‌قریظه است. هر روز می‌آمد در راه من می‌ایستاد، یک سلام به‌من می‌کرد و می‌رفت سرکارش. پیغمبر این‌جا قسم کبیره می‌خورد، می‌گوید والله دنبالش ندویدم، مگر [به‌خاطر] آن محبتی که به تو دارد، علی‌جان.

من بی‌خود که ناراحت نمی‌شوم، می‌بینم این دریای اقیانوس را بعضی‌هایتان نمی‌بینید. مدام می‌روی آن‌جا پی آن جوب‌ها. این جوب‌ها را می‌بینی، آن‌ها را می‌بینی، اقیانوس را نمی‌بینی، من ناراحت می‌شوم، یک‌دفعه انفجار می‌کنم. چرا؟ حالا ببین چه دارم به تو می‌گویم، مگر دنبال غلام بنی‌قریظه ندویده؟ والله دنبال تو هم می‌دود. به خودش قسم دنبال تو هم می‌دود، پیغمبر علی‌خواه است، تو هم علی‌خواه باش. چرا مشابه درست می‌کنی؟ اگر پیغمبر دنبالت دوید، تمام خلقت دنبالت می‌دود. آیا من حق دارم فریاد بزنم یا نه؟ می‌خواهم پیغمبر دنبال شما بدود، یک خلقت دنبال تو بدود. تو این هستی عزیز من، ما بعضی‌هایمان مثل بچه‌هایی که خاک‌بازی می‌کنند هستیم، خاک‌بازی می‌کنی. بیا عشق‌بازی کن، بیا با امام‌زمانت عشق‌بازی کن، چرا خاک‌بازی می‌کنی؟ صلوات بفرستید.

حالا چه بشود این‌جوری بشویم؟ یک‌قدری باید ساکت شویم، یک‌قدری باید تأمل کنیم، یک‌قدری این شب‌قدر بروید یک کناری بنشینید. [ببینید] کجا بودید؟ کجا آمدید؟ چه‌جور شده؟ داراها چه‌جور شدند؟ آن‌ها چه‌جور شده؟ ظالمین چه‌جور شدند؟ آن‌هایی که با این‌ها بد بودند چه‌جور شدند؟ آن‌هایی که با این‌ها خوب بودند چه‌جور شدند؟ تفکر یعنی این، وقتی‌که خیلی تو این‌جوری شدی یک‌دفعه این دریچه خلقت، قلبت را باز می‌کند. مثل همین دستگاه که دارد می‌بیند، به‌دینم، تو یک‌دفعه تمام عالم را با این دستگاه می‌بینی. به حضرت‌عباس من می‌بینم، باور کردی؟ باید بروی بببینی، یعنی تمام این خلقت، که اغلب آسمان و زمین و لوح و قلم، همه را باید ببینی. باید یک‌قدری از زمین حرکت کنی، این‌ها را باید ببینی، آن‌وقت وقتی دیدی، قدرت را می‌بینی.

چرا حضرت امام‌صادق می‌فرماید، زبان من قطع شود، می‌گوید مادرم زهرا روز محشر مثل مرغی که دان خوب و بد را تمیز بدهد، باید تمیز بدهد. تو باید از یک مرغ کمتر نباشی، چرا هنوز ساکتی؟ خوب و بد را باید تمیز بدهی، خوب این‌است که دنبال امام‌زمان و امیرالمؤمنین است. بد هم آن‌است که از این‌ها برگشته، حالا هر کسی می‌خواهد باشد، هر شخصی می‌خواهد زیر این آسمان باشد. او باید حفظش کند، کجا می‌روی دنبالش؟ یک لقمه نان به تو می‌دهد؟ پول به تو می‌دهد؟ کجا روانه‌ات می‌کند؟ چه‌کارت می‌کند؟ چه بگویم؟ گرفته این شلنگ، خدا کند یک‌زمانی بشود من باز بشوم، که من شما را بیشتر از این آگاه کنم. توجه می‌فرمایید یعنی‌چه یا نه؟ یا هنوز هم می‌روید بعضی‌هایتان پای تلویزیون؟ کجایی تو؟ تو چه‌چیز می‌بینی؟ تو باید بیایی پای تلویزیون خدا، این عالم ملکوت، تمام این عالم مثل همان‌است. ببین چقدر عبرت‌انگیز است؟ هر کجایش را نگاه می‌کنی عبرت‌انگیز است. هنوز ما پرش نکردیم، تو بلبل باغ ملکوتی نه از عالم خاک، باید پرش کنید ان‌شاءالله، من دلم می‌خواهد پرش کنید.

امروز یکی از رفقای‌عزیز من تشریف آورده‌بودند آن‌جا، یک بحث ولایت طول کشید. من همان قضایا را گفتم که این «فزت و رب الکعبه» را که [امیرالمؤمنین] گفت [اهل‌جهنم رقت کردند، نجات پیدا کردند]. گفتم ان‌شاءالله اگر بشود منزل آن‌آقا برویم، حالش را خدا بدهد، آن‌را می‌گویم. گفتم یک‌بحثی شد و این‌ها، حرف‌هایی شد که اگر پیغمبر می‌گوید گناه ما را بیامرز یا امام‌سجّاد می‌گوید، شیعه عضو آن‌هاست. حالا که عضو آن‌هاست، حالا درست‌است عضو این‌هاست، ما بالاخره معصوم که نیستیم، بالاخره یک گناهی کردیم. خوبمان یا غیبت کردیم یا حرفی زدیم، ما که معصوم نیستیم. حالا [امام به] خدا می‌گوید من، یعنی عضو من را بیامرز، این‌که الان به‌من وصل شده [را بیامرز]. یعنی شما عضو امام‌صادق هستید، عضو آن‌هایید، توجه کن من چه می‌گویم، می‌گوید این عضو من را بیامرز. این عضو من، یک گناه‌هایی هم کرده، این‌را هم بیامرز. آن‌ها همیشه در فکر ما هستند، شما از هزار قسمت، یک‌قسمت فکر ائمه باشید. نمی‌گوییم شما هم مثل آن‌ها باشید، یک‌قسمت باشید، بدانید آن‌ها ما را نجات می‌دهند، آن‌ها قبولی اعمال ما هستند.

آقا مدام می‌گوید نماز شب بکن، این عبادتها [را بکن]، این‌ها اهل‌تسنن را دارند تشویق می‌کنند. یکی ندیدم که صاف بگوید که اگر علی را نخواهی، عبادتت قبول نیست. من که نشنیدم، نمی‌توانم افشایش کنم، من نشنیدم، حالا شما اگر شنیدید بیایید به‌من بگویید. همه این‌مردم را دارند عبادتی می‌کنند، مثل همان اهل‌تسنن. دوباره حرف خودم را دارم می‌زنم، این‌است که من آتش می‌گیرم، ما الان والله هدایت‌کن کم داریم، می‌ترسم بگویم، کم داریم، توجه کنید. من به شما می‌گویم که [صحبتهای] این آقا را من گوش دادم، کاش نداده‌بودم، گفت هرکه رو به قبله بایستد پیغمبر فرمود آمرزیده است. گفتم خب یزید هم می‌ایستد، ابن‌زیاد هم می‌ایستد. گفتم که در آن نوار، وقتی‌که خوب می‌روی [در فکر می‌بینی] از همین حرف‌ها می‌زنند. یک صلوات بفرستید.

حالا عزیزان من بنا شد که ان‌شاءالله، امیدوارم که شما از خدای تبارک و تعالی بخواهید که آن برق ولایت به شما اتصال شود، این عالم را ببینید، ملکوت را ببینید، بهشت را ببینید، جهنم را ببینید، برزخ را ببینید. با چه‌چیز ببینید؟ با یقینتان، با آن چشم ولایتی ببینید. حالا شما قربانتان بروم، عزیز من، فدایتان بشوم، من در حرف‌هایم اگر که [چیزی می‌گویم] شما من را ببخشید، من جسارت می‌کنم، دلم می‌خواهد من را ببخشید. من والله یک [شخص] دلسوزی هستم برای شما، به تمام آیات قرآن من «هل من ناصر» می‌گویم. به‌قرآن، به روح تمام انبیاء دلم می‌خواهد شما، از من که هیچ، می‌خواهم خیلی از صدیقین هم بالاتر باشید. دلم می‌خواهد آن‌جا ما پیش ائمه سرفراز باشیم، دلم می‌خواهد بگوییم زهرا جان آن‌ها نیامدند، ما آمدیم. من دارم به شما می‌گویم ما از آن‌ها باشیم که لبیک بگوییم ندای زهرا را، لبیک بگوییم ندای امام‌حسین را، نه به گناه لبیک بگوییم، نه به این لهو و لعب‌ها لبیک بگوییم. عزیز من ببین چقدر [خدا شما را می‌خواهد]، او دارد «هل من ناصر» [می‌گوید]. والله خدا «هم هل من ناصر» می‌گوید، خدا هم دلش نمی‌خواهد شما را بسوزاند، به حضرت‌عباس نمی‌خواهد. تو خودت آن آتش [را به‌وجود آوردی]، خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را گفت خودت به‌وجود آوردی. ما بیایید چه‌چیز به‌وجود [بیاوریم]؟ ما بیایید ولایت را به‌وجود بیاوریم، امر ولایت را به‌وجود بیاوریم. فدایتان بشوم، دنیا دارد می‌گذرد، توجه کنید به این حرف‌ها. الان شب‌قدر می‌آید، چه بخواهید؟

آقاجان ما را یاور خودت قرار بده.

آقاجان ما نمی‌توانیم، نمی‌توانیم [کاری کنیم] شیطان از ما دور شود، تو دور کن.

آقاجان از گناه‌های کوچک و بزرگ ما درگذر.

آقاجان اگر تقدیر ما شر شده، تو را به‌حق مادرت‌زهرا خیر بکن.

آقاجان دست ما را بگیر.

آقاجان هر محبتی به‌غیر محبت شما و خدا هست از دل ما بیرون کن، محبت خودت را جایگزین کن.

من دارم دستور شب‌قدر به شما می‌دهم. چه بروید نمی‌دانم هزارتا قل هو الله بگویید، هزارتا الحمدلله بگویید، چهار هزارتا امشب چه‌چیز بگو، این چیست این‌را می‌گویی؟ من چهار هزار، چهار میلیون گفتم علی‌جان، تو را نشناسم اهل آتشم. خدا قسم می‌خورد می‌گوید [اگر] این‌قدر نماز کنید در میان صفا و مروه، [اما علی را قبول نداشته‌باشی] می‌سوزانمت. این‌قدر عبادت کنی [که مثل] مشک خشک بشوی [علی نداشته‌باشی می‌سوزانمت]، آشیخ چه‌چیز می‌گویی تو آخر؟ مدام [می‌گویی] مردم این‌کار را بکنید، این‌کار را بکنید. چرا؟ با این روایت چه‌کار می‌کنی؟ بیایید با من حرف بزنید تا حالش را بگیرم، والا. تو اگر حرف نزنی، خوش‌مزه‌تر است. حالا خوشمزه‌است، می‌خواهد این‌ها را هم نصیحت کند. رفتم یک‌چیز بگویم می‌بینم توهین می‌شود، صلوات بفرستید.

آقاجان قربانت بروم، امام‌زمان ما را دریاب. آقاجان، والله ما اگر گناه کنیم نمی‌فهمیم. خدایا گناهان ما را بیامرز.

خدایا ما علی را بشناسیم.

امام‌زمان، آقاجان یک شناسایی خودت را به ما بده. چون‌که می‌گوید اگر تو را نشناسیم می‌میریم به زمان‌جاهلیت.

آقاجان ما نمی‌فهمیم. اما [برای فهم] این حرف‌ها باید مهندسی‌ات را کنار بگذاری، دکتری‌ات را کنار بگذاری، قدرتت را کنار بگذاری، پول و پله‌ات را کنار بگذاری، چیزهای مدل را کنار بگذاری، صاف صاف از روی اخلاص [بگو] آقاجان آمدیم در خانه‌ات، ما محتاجیم، ما را غنی کن.

آقاجان می‌گوید ای دوست من چه می‌خواهی؟ ولایت ثابت می‌خواهم، می‌خواهم نمیرم به زمان‌جاهلیت، اگر من تو را نمی‌شناسم، تو شناسایی بده. خودت را معرفی کن در قلب من، ما در زبان معرفی شدیم، در قلب من معرفی بشوی، قلب من به‌غیر تو کسی را قبول نکند، [اگر غیر تو خواست در آن برود] جیغ بزند. عبادت غیر خودت را از دلم بیرون کن.

آشیخ جان چه می‌گویی قربانت بروم؟ من نمی‌دانم چقدر علی‌جان غریب است، من نمی‌دانم چقدر امام‌زمان غریب است. غریبی‌اش، ما غریب هستیم. من ندیدم کسی واقع ولایت را بگوید، من ندیدم کسی واقع امام‌زمان را بگوید. تو اگر محبت امام‌زمان داشته‌باشی، خدا می‌فرماید تمام خلقت را به‌واسطه این‌ها [خلق] کردم، تو محبت تمام خلقت را داری. کجا می‌روی به یک‌چیزهایی محبت پیدا می‌کنی؟ عزیز من، بیایید از امشب عوض بشویم، یعنی خودمان را بیندازیم در دامن امام‌زمان. خانم‌ها شما هم خودتان را بیندازید در دامن زهرا، ان‌شاءالله شب‌قدر که می‌شود تقدیر همه ما تقدیر خیر بشود.

خدا از سر گناهان کوچک و بزرگ ما درگذرد.

خدا ان‌شاءالله زهرا را به زنها بدهد، علی را به مردها بدهد.

امیدوارم باطن امام‌زمان بفهمید چه‌چیز بخواهید. عزیز من عمر دارد طی می‌شود. قربان همه‌تان بروم الحمدلله دست با سخاوت دارید، خدا سخی‌ترتان بکند. آن عنایاتی که با مردم دارید، خدا هم عنایت با شما دارد. امیدوارم دست عنایت شما از سر فقرا کم نشود. امیدوارم همیشه قلب شما منور به ولایت باشد. امیدوارم باطن امام‌زمان چیزی که شما را از ولایت، از خدا باز می‌دارد آن نصیب ما نشود. چیزی که ما را به ولایت نزدیک می‌کند، آن قسمت ما بشود. امیدوارم تتمه عمر ما در آن امر حقیقی، وجود مبارک امام‌زمان باشد.

خدایا عاقبتتان را به‌خیر کن.

خدایا ما را با خودت آشنا کن.

خدایا ما را بیامرز.

خدایا ما را از خواب غفلت بیدار کن.

خدایا به‌حق امام‌زمان قسمت می‌دهم، امام‌زمان را اگر تا حالا از ما راضی نبوده، از ما راضی بگردان.

خدایا وجود مبارکش را از جمیع بلاها حفظ‌کن.

خدایا ما را یاورش قرار بده.

خدایا تو را به‌حق امام‌زمان قسمت می‌دهم، ما را بازدار از کارهایی که رضای تو نیست. ما را موفق کن به کارهایی که رضای توست. (با صلوات بر محمد)

یا علی

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه