خداوند از ولایت حمایت می‌کند

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند از ولایت حمایت می‌کند
کد:10216
پخش صوت:پخش
دانلود صوت:دانلود
پی‌دی‌اف:دریافت
تاریخ سخنرانی:1380-04-21
تاریخ قمری (مناسبت):20 ربیع‌الثانی

السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته، السلام علی‌الحسین و علی‌بن‌الحسین و اولاد الحسین و اهل‌بیت‌الحسین و اصحاب الحسین و رحمة‌الله و برکاته

رفقای‌عزیز، ما صحبتی که می‌کنیم، یک‌وقت می‌بینی یک خطراتی دارد می‌خواهد به شماها بخورد، نه شما، به هر کسی‌که این نوار مرا گوش می‌دهد. ما می‌خواهیم که این‌ها، همه ما، یک آگاهی داشته‌باشیم و از آن خطرات مصون باشیم؛ یعنی آن خطرات به ما نخورد؛ یعنی خودمان را حفظ کنیم. البته درست‌است که خدا حفظ می‌کند اما خدا می‌گوید اگر بخواهی من حفظت می‌کنم. خدا همیشه یک‌جوری با ما صحبت می‌کند، ما را با خودش شریک می‌کند. تو نباید شریک برای خدا درست‌کنی. این‌که می‌گوید تو را شریک می‌کند، تأییدت می‌کند. تو نباید شریک برای خدا درست‌کنی؛ اما خدا تأییدت می‌کند. حالا من فکرش را کردم که اگر کسی بخواهد حفظ بشود باید آگاهی داشته‌باشد، تفکر داشته‌باشد. وقتی‌که خواست این‌طور که خود خدا می‌گوید، می‌گوید اگر بخواهی، هدایتت می‌کنم. شما باید در تمام ابعاد خون و گلوله‌های خونت تا موهای بدنت، بخواهی هدایت شوی؛ یعنی ما بخواهیم در آن صراط مستقیم که خدا گفته قرار بگیریم. آن‌وقت البته خدا ما را هدایت می‌کند. اما به‌قول بعضی‌ها بی‌چون و چرا؛ یعنی تمام هدف ما باشد که ما بخواهیم هدایت شویم؛ آن‌وقت خدای تبارک و تعالی با قدرت کامل خودش، تو را حفظ می‌کند. حالا گفتم که آن‌کسی‌که بخواهد یک صحبتی بکند از برای عده‌ای که دوستش هستند یا از برای عده‌ای صحبت بکند باید از الست بگیرد بیاید توی انبیاء یعنی آدم ابوالبشر، از زمان آدم ابوالبشر باید این آدم یک‌قدری آگاهی داشته‌باشد، آن‌وقت او را بیاورد از زمان آدم ابوالبشر تا صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، این باید یک آگاهی داشته‌باشد؛ زمان نوح چه شد، زمان ابراهیم چه شد، زمان موسی چه شد، زمان هود چه شد، زمان لوط چه شد، این‌ها را آگاهی باید داشته‌باشد، اگر آگاهی نداشته‌باشد حقّ صحبتِ ولایت ندارد؛ یعنی باید آگاهی داشته‌باشد، چه‌کسی آگاهی به او می‌دهد؟ خدا. چه‌کسی آگاهی به او می‌دهد؟ امام‌زمان. عزیز من، شما که اهل‌علم هستی، طلبه هستی، واعظ هستی، مهندس هستی، می‌خواهی با مردم صحبت کنی، هر چیزی که نمی‌شود بگویی، باید آگاهی داشته‌باشی، آن آگاهی را بگویی، نه حرف خودت را؛ یعنی آن آگاهی را به مردم بگویی نه حرف خودت را. تو خودت که چیزی نیستی، ما که چیزی نیستیم، ما یک جزء هستیم. حالا توجه فرمودید من چه‌چیزی می‌گویم وگرنه یک مسئولیتی می‌آید روی تو. نباید هر حرفی را هر صحبتی بکنی؛ یا آن حرفی که زدی باید جوابگویش باشی. حرفی که زدی یک جواب ندارد، باید جوابگویش باشی.

زشت است که این حرف را بزنم اما می‌زنم. من یک‌حرفی را که بزنم جوابگویش هستم. اگر جوابگویش نباشی آن حرف سازندگی ندارد. جوابگویش کیست؟ او جواب به تو می‌دهد. اگر تو خودت را هیچ‌چیز کردی، یعنی اصلاً هیچ، خب او القا و افشا به تو می‌دهد، تو دیگر نیستی، وقتی تو نیستی او مسلط است به خلق، او مسلط است به حرف، او مسلط است، من که مسلط نیستم. ببین، من چه‌چیزی می‌گویم، دلم می‌خواهد آقایان توجه بفرمایند وگرنه این حرف یک منیّت دارد. وقتی‌که اینطور شد من جوابگو نیستم، او جوابگو است، خب، همان جواب را می‌دهی. اما چطور؟ تو بنده باشی. وقتی بنده باشی فرمان آقایت را می‌بری، فرمان مولایت را می‌بری. خب، مولا هم به تو می‌گوید این‌کار را بکن، تو هم می‌کنی. چیزی نیست،

حالا ما می‌خواهیم بگوییم که این خلق، مردم که جهنمی می‌شوند، مردمی که از صراط مستقیم خارج می‌شوند، مردمی که به‌اصطلاح تکذیب شدند، مردمی که می‌گویند که اگر یک‌نفر با دین از دنیا برود، تعجب می‌کنند، این [روایت]، آدم را شگفت‌زده کرده، من که نماز می‌خوانم روزه که می‌گیرم، خمس که می‌دهم، سهم امام که می‌دهم، انفاق که دارم، تمام ابعاد مسلمانی به‌من جمع است، حالا امام‌صادق این‌جا یک پرانتز زده، یعنی یک فرمایشی فرموده، اول این‌را بگویم که شما مطلب را قبول کنید. حضرت می‌فرماید مکه می‌روند، عمره می‌روند، نماز می‌خوانند، نماز شب می‌خوانند، تا حتی می‌گوید جاده را صاف می‌کنند عاق‌والدین نیستند پدر و مادر هم از دستشان راضی است، تمام ابعاد مسلمانی را می‌گوید، می‌گوید دم هم از ما می‌زنند، می‌گوید این‌ها اهل‌جهنم هستند. آقا جان، توجه داشته‌باش! راوی از حضرت سوال می‌کند آقا این قرآن که سر می‌گیرد، به‌قرآن اعتقاد دارد، مکه می‌رود به مکه و منا اعتقاد دارد، نماز شب می‌خواند جاده صاف می‌کند، عاق پدر و مادر نیست، تمام ابعاد مسلمانی را دارد آخر، چرا اینطوری است؟ حضرت دست‌هایش را همچنین می‌کند می‌گوید مال را چنگ می‌زند. اصلاً مخصوصاً حضرت دستش را اینطوری می‌کند می‌گوید: مال را چنگ می‌زند؛ یعنی گیری به حرام و حلال نمی‌دهد. خب، با همین، مکه می‌رود با همین، عمره می‌رود با همین، نماز شب می‌خواند، باطل است! حالا ببین این‌را به شما گفتم حالا اگر هم شما از عضو، آمدی جزو شدی، از عضو، شما آمدی کنار، کارَت باطل است. عین همین‌است. ببین، من روایت گذاشتم رویش. عین همان‌است، چرا؟ خدای تبارک و تعالی امیرالمؤمنین را محور درست‌کرده، یک‌وقت یک اشاره‌ای در یک نوار کردم، یعنی تأیید کرده، گفتیم که مقصد خدا، علی است؛ یعنی امام‌حسین است، امام‌زمان است، خواستش عدالت است. حالا این آدم از عضو، خودش را جدا کرد. تمام بدبختی بشر که گمراه می‌شود، [این‌است که] از عضو جدا می‌شود، آن‌آقا از عضو جدا شده، تو می‌روی با او هستی، تو می‌روی او را تأیید می‌کنی، او از عضو جدا شده.

بابا جان، اول کسی‌که از عضو جدا شد عمر و ابابکر بود، چرا این‌ها را باطل اعلام کرد؟ عضو، ولایت است، عضو، الان وجود مبارک امام‌زمان است. عضو، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است، خب جدا شدند. این خیلی ابعادش می‌رود بالا. دلم می‌خواهد کسی‌که نوار مرا گوش می‌دهد یک‌قدری توجه داشته‌باشد. فکرش این‌طرف و آنطرف نباشد، تو فکرت این‌طرف است، از آن‌جا می‌خواهی استفاده کنی، از آن‌جا می‌خواهی استفاده بکنی، از آن‌جا می‌خواهی استفاده کنی، از نوار هم می‌خواهی استفاده کنی. این‌است که آن مطلب قشنگ در دل شما جا نمی‌افتد. من از شما خواهش می‌کنم کسی‌که نوار مرا گوش می‌دهد یک‌قدری توجه کند؛ حرف من که نیست. حالا ببین عمر و ابابکر از عضو جدا شدند، نماز می‌خوانند روزه می‌گیرند حج می‌روند جهاد می‌روند تمام ابعاد مسلمانی را دارد چرا لعنت شدند؟ من به تو آگاهی می‌دهم تو این‌طوری نشو دیگر! تمام بشر که جهنمی شدند، این‌ها از عضو جدا شدند، حالا آن‌کسی‌که از عضو جدا شد، رهبرش شیطان است، شیطان رهبری‌اش می‌کند، تا تو از عضو جدا نشدی رهبرِ تو ولایت است، امیرالمؤمنین است، آن‌وقت خدا حمایت از ولایت می‌کند، خدا که حمایت از جنایت نمی‌کند، تو وقتی جدا شدی غصب شدی، هیچ کارَت درست نیست، حالا علت سر این‌است، آن‌وقت در هر زمانی خدای تبارک و تعالی برای تو حجت گذاشته‌است. راهنمایی‌ات کرده، اما توجه کنید؛ رهبری که از عضو جدا شد، شیطان است. حالا در هر زمانی، این‌قدر این جدا شدن از عضو ابعاد دارد، امام‌کُشی هم می‌شود، از عضو جدا شده، مگر نشدند؟ مگر عمر و ابابکر نشد، بدعت‌گذارِ دین شد، مگر زهرا را نکشت، مگر زهرای‌عزیز را نکشت، چرا؟ آن عناد خودش را ریاست خودش را، تکبر خودش را می‌خواهد اعمال کند. دلم می‌خواهد خیلی توجه بفرمایید به این حرف، این‌که جدا شد از عضو، ببین هارون جدا شد، مامون جدا شد، متوکل جدا شد، مگر امام‌کُش نشدند، یک بدبختی‌اش این‌است که ما می‌رویم طرف آن‌کسی‌که از عضو جدا شده، در هر زمانی، در هر زمانی این هست، در آن‌زمان عمر بوده ابابکر بوده، در زمان ما یک‌چیز دیگری می‌شود، یک‌حرف دیگر هست.

حالا از کجا بفهمیم که این آقا که الان یک ریاستی دارد از عضو جدا نشده؟ باید امر عضو را بگوید، اگر امر عضو را گفت این جدا نشده، ما با ریاست و با سِمَت طرف نیستیم، سمت دارد، داشته‌باشد، خدا ان‌شاءالله سمت شماها آقایان مهندسین را بالا ببرد، علما را بالا ببرد، تمام را بالا ببرد. ما آنقدر دلمان می‌خواهد که بالا بروید که برسید به ماوراء، این‌نیست؛ اما اصل این‌است که شما از عضو جدا نشوید، حالا ببین من یک‌چیزی به شما می‌گویم چقدر خوب است، شما اگر عضو شدی، عضوِ ولایت می‌شوی، یعنی می‌شوی دست علی، ببین، امیرالمؤمنین انگشتش را حمایت می‌کند دستش را حمایت می‌کند، پایش را حمایت می‌کند، چشمش را حمایت می‌کند، می‌کند یا نمی‌کند؟ اگر شما شدی، چشم او می‌شوی پای او می‌شوی، مگر نگفت یا کمیل دست و جوارح خودت را در نزد خدا بگذار، خدا که دست و پا نمی‌خواهد، یعنی دست تو امر خدا را اطاعت کند پای تو امر خدا را اطاعت کند، چشمت امر خدا را اطاعت کند، زبانت امر خدا را اطاعت کند، اگر امر را اطاعت کرد می‌شود دست علی، چرا به علی می‌گوید قدرت‌الله، اذن‌الله می‌گویند، مگر خدا دست دارد؟ علی امر را اطاعت می‌کند، امر خدا را اطاعت می‌کند، ما باید امر این‌ها را اطاعت کنیم، اگر امر این‌ها را اطاعت کردیم آن‌وقت امیرالمؤمنین صفات‌الله به تو می‌دهد، تا حتی این صفات‌الله را اگر یک کافر هم داشته‌باشد امیرالمؤمنین پاسخ می‌دهد. من به شما گفتم که پاسخش را می‌دهد. این آقای‌مهندس سوالی کرد، یک صحبتی کرد من جوابش را دادم، من شب دیدم که امیرالمؤمنین صفات‌الله را پاسخ می‌دهد، چون‌که صفات‌الله صفات خداست، علی حمایت از صفات خدا می‌کند هر که داشته‌باشد، البته کفّار به‌درد همین جایشان می‌خورد، توجه فرمودید، ماشینش حفظ می‌شود کارش می‌گیرد، بالاخره صفات خدا را پاسخ می‌دهد.

حالا شما اگر عضو شدی، ولایت دفاع از شما می‌کند، اما تا توان داری عضو بشوید جزو نشوید، بدبختی این‌است آن آدم از عضو جدا شده، تو می‌روی طرف او! خدا هم او را لعنت‌کرده، هم تو را، مگر مامون جدا نشد، مگر هارون جدا نشد چرا هم او را لعنت می‌کند هم آن‌هایی را که متابعتش کردند لعنت می‌کند؟ مگر عمر و ابابکر جدا نشدند، چرا هم او را لعنت می‌کند هم آن‌ها را [که متابعتش کردند] لعنت می‌کند؟ ما باید خیلی آگاهی داشته‌باشیم عزیزان من، این‌نیست که ما داریم می‌کنیم، من گفتم: ببین، چقدر مطلب روشن است؟ ما رفتیم پی نمازمان، خیلی اعتقاد داریم، [رفتیم] پی روزه‌مان، بنده را الان ببین یک ریشی و یک پالتویی و همه این‌ها را اطاعت کردیم، یک پوزخند هم به آن کت شلواری می‌زنیم، می‌گویم منم که یک پالتو دارم، منم که اینطوری هستم، من خودم را قانع کردم؛ نماز می‌روم، نماز شب می‌خوانم، یک‌کار خیری می‌کنم؛ تا حتی یک بیتوته‌ای دارم؛ شیطان به این‌کارها لذت می‌دهد. حرف من این‌است؛ خدا رحمت کند حاج‌شیخ‌عباس را، می‌گفت منافق اشکش پشت چشمش است، تا می‌گویی، اینطوری می‌کند اشکش جاری می‌شود؛ اما یک شیعه از روی معنویت، می‌آید امام‌حسین را خرد می‌شود تویش و اصحاب را خرد می‌شود تویش و مشغله را می‌بیند یک اشکی می‌ریزد، این اشکی که می‌ریزد از روی معرفت می‌ریزد، می‌گفت منافق اشکش پشت چشمش است، این آدم به عبادتش و به این‌کارها مغرور است؛ اما نمی‌فهمد خدا لعنتش کرده، چرا؟ دنبال خلق رفته، خلق را تأیید کرده دنبال خلق رفته، این‌را خدا لعنتش دارد می‌کند، چرا؟

ببین، دارم دوباره تکرار می‌کنم آن خلقی که دارد امر خودش را اجرا می‌کند؛ اما یک خلقی هم هست که نه، یک حکومتی دارد؛ امر خدا را دارد اطاعت می‌کند، مگر سلمان حکومت نداشت؟ مگر حکومت مدائن را نداشت، امر علی را دارد اطاعت می‌کند، پس ما نیامدیم هر حکومتی را ساقط کنیم، ما آمدیم چه‌چیزی را ساقط کنیم، آن‌کسی‌که از امر جدا شده، آن‌کسی‌که از عضو جدا شده، خودش را عضو کرده، تو هم رفتی طرف او، ببین من دوباره تکرار می‌کنم، حالا یک‌روایت می‌خواهی، حضرت می‌فرماید: ظلمه، خودش ظلمه است، این آقا رفت دارد با این ظلمه رفاقت می‌کند، او هم جزو ظلمه است، یکی‌دیگر باز به این می‌خندد این‌هم جزو ظلمه است. چرا؟ آن ظلمه، ظالم است، دارد امر خودش را، عناد خودش را اجرا می‌کند، تو هم رفتی او را یاری کردی. دوباره روایت بگذارم رویش، یک شخصی آمد خدمت امام‌صادق عرض کرد یابن رسول‌الله من یک‌دوستی دارم می‌خواهد بیاید خدمت شما، گفت بیاید، این آدم آمد و حضرت روضه داشت و تمام شد و نشستند و این‌شخص گفت یابن رسول‌الله من کاری نکردم، گناه نکردم، کسی را نکشتم، به قتل جدت حسین شرکت نداشتم، من کاتب بودم، من فقط می‌نوشتم که چقدر رفتند کربلا، هفتاد هزار نفر رفتند، من نوشتم، می‌گویند: این‌قدر امام‌صادق گریه کرد، از ریش مبارکش اشک می‌چکید. گفت: یکی کاتب شدید، یکی شمشیر تیز کردید، جد مرا کشتید. متوجه شدید؟

پس اگر طرف آن‌کسی‌که از عضو جدا شده بروید، او دارد این‌کارها را می‌کند؛ در آن کارها شریک هستید. پس آقا جان من قربانت بروم فدایت بشوم یک آیه قرآن هم داریم یکی از آقایان گفت آیه‌اش را بیاور گفتم من جمله‌اش را می‌گویم، گفت درست‌است، این آیه گویا آیه نور است که خدا در این آیه خطاب می‌کند به مردم، می‌گوید شما پیشینیان را ببینید، آن پیشینیان چه کردند که مورد لعنت شدند؛ یعنی دارد هشدار به تو می‌دهد، من هم دارم همان کار را می‌کنم، من هم دارم همان را می‌گویم، می‌گویم آن پیشینیان را ببینید، زمان عمر و ابابکر را ببینید، زمان هارون را ببین، زمان مأمون را ببین، زمان متوکل را ببین، زمان قلدرها را ببین، این‌ها چه شدند، نرو دنبال این‌ها، تأییدشان نکن.

عزیزان من قربانتان بروم خیلی باید حواستان جمع باشد، من یک مطلبی را به شما بگویم، ببین، ما هر حکومتی که هست مبادا که با آن حکومت نبرد کنیم، حکومت را خدا خودش می‌داند، جان آن حکومت دست خداست، بخواهد جانش را می‌گیرد، این اباذر عزیز ببین چه‌کار کرد؟ دیگر ما از اباذر بهتر کم داریم، چون‌که پیغمبر فرمود: زیر این آسمان از اباذر راستگوتر نیامده، پس راستگوست، توجه بفرمایید، اما این‌کار چیزی نکرد، آمد و عثمان اولش برایش یک خیک عسل داد و روغن داد و یک بشقاب زر کرد داد و تا حتی دخترش جلوتر رفت درش را باز کرد و یک انگشت خورد، [اباذر] گفت این‌را داده دست از علی برداریم، برگرداند! گفت من نمی‌خواهم، حالا چه‌کارش کرد، حالا آمده آن‌جا ایراد کرد به عثمان، این‌ها را جمع کردی چه‌کار کنی؟ مگر تو یادت رفته که پیغمبر یک درهم پیشش بود، آنقدر ناراحت بود، تو می‌گویی من [خلیفه هستم] این‌ها را جمع کردی چه‌کنی؟ یک یهودی آن‌جا بود آدم عثمان بود تا به او گفت، گفت: چه‌کار داری به خلیفه مسلمین؟ گفت خفه‌شو پسر یهودی! حکم خدا را تو داری به ما می‌گویی؟ خب یک شهامتی نشان داد، حالا این شهامتی که نشان داده ببین من دارم چه می‌گویم، امام هست این‌کار را کرد، ببین من چه می‌گویم، امیرالمؤمنین هست این‌کار را کرد؛ این‌کار شرعاً درست‌است؛ اما در عرف درست نیست، باید حتمی امیرالمؤمنین به او می‌گفت، خیلی قشنگ کار کرده، آن‌ها را قبول نکرده، بچه انگشت زده برگردانده، تمام این‌ها درست‌است؛ اما چرا نمی‌شود با این حکومت [طرف شد]؟ این حکومت هم نیرو دارد، هم قلدر است. فهمیدی؟ هم نیرو دارد، توجه فرمودید، نمی‌شود با او طرف شد، به تو نرسیده، جانش دست خداست. [حالا] چه‌کارش کرد، تبعیدش کرد، تبعیدش کرد در بیابان، آنقدر علف خورد که حاج‌شیخ‌عباس می‌گفت در شکمش پیدا بود، چرا، این‌که می‌فرماید اگر اباذر می‌دانست چیز سلمان را، سلمان را می‌کُشت، از این حرف‌هاست، این دارد خیلی قشنگ کار می‌کند، عثمان را ذلیل کرده، اما ببین چه می‌گویم، این‌کار را کرده کار درست‌است ما نمی‌خواهیم به اباذر ایراد کنیم، کار، درست‌است، اما امام حاضر است، الان هم وجود امام‌زمان حاضر است.

به‌هیچ عنوانی به حکومت کار نداشته‌باشید، راه خودتان را بروید، الان هم وجود امام‌زمان درست‌است، راه خودت را برو، خودت را هم گرفتار نکن، مسئول هم نیستی، چرا؟ ما نیامدیم بگوییم این حکومت عثمان است، یکی یک جارو به دم ما نبندد، نیامدیم بگوییم این حکومت متوکل است، نه! من در حکومت جهانی دارم صحبت می‌کنم که کسی به حکومت نباید کار داشته‌باشد. اگر هم کار داشته‌باشند، در خودشان باید بکنند، ما نه قدرت داریم، نه نیرو داریم، نمی‌توانیم. چه‌کار بکنیم؟ حالا می‌گوید امر به معروف، امر به معروف! اول باید بدانی که فایده‌ای دارد، دوم باید بدانی برای جانت ضرر ندارد، سوم برای دینت ضرر ندارد، کاری ما نمی‌توانیم بکنیم؛ اما تأیید نکن، تکذیب هم نکن، راه خودت را برو، شما برو درست را بخوان دکتر شوی، تو برو مهندس شوی، تو برو بالاتر، راه خودت را برو، ببین چه می‌گویم، من اباذر را متهم نکردم؛ اما در زمان امام، حتمی باید امیرالمؤمنین بگوید اباذر این‌کار را بکن، چرا می‌گوید سلمان ده درجه ایمان دارد؟ چرا می‌گوید «سلمان منی اهل‌البیت» چرا با این زحمت‌هایی که اباذر کشیده پیغمبر نمی‌گوید اباذر جزء اهل‌بیت است؟ چرا؟ آن نیرویی که درونش است آرام نمی‌تواند بگیرد. اغلب ما هم همین‌طور هستیم؛ آن نیرویی که درونمان است نمی‌توانیم آرام بگیریم. بارها به شما گفتم که نیرو را باید خرج نیرو کنید، یعنی باید شما در امر نیرو باشید، شما بدان عزیز من دوباره تکرار می‌کنم شما آینده این کشور هستید، برای خودت گرفتاری درست نکن، برای خودت، زنت، بچه‌ات گرفتاری درست نکن، تو اگر راست می‌گویی، غرض مرض نداری خودت صاف برو.

حالا یک‌روایت دیگر می‌گذارم روی این‌که ان‌شاءالله امیدوارم قبول کنید، حضرت فرمود که در آخرالزمان تمام این‌ها را گفتم که این‌طور می‌شود آنطور می‌شود، آن‌وقت سلمان گفت که برای مؤمن؟ گفت: [برای] مؤمن خیر است. گفت: آقا جان، اگر ما آن‌زمان را درک کردیم چه کنیم؟ آن‌زمان فتنه، من گفتم، تمام فتنه‌های این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، آخرالزمان، همه جمع شده، تمام، گریبان ماست، ما باید از این‌ها نجات پیدا کنیم، با چه‌چیزی نجات پیدا می‌کنیم؟ با تفکر، با آرام، با یقین، ببین من به شما گفتم، گفتم که از ماوراء داری می‌بینی، از الست داری می‌بینی، از زمان صد و بیست و چهار هزار پیغمبر می‌بینی، باید ببینی، اصلاً ببینی؛ آمدی در زمان عمر و ابابکر، ببینی، در هر زمانی، ببینی، زمان هارون را ببینی، زمان مأمون را ببینی، زمان متوکل را ببینی، زمان قلدرها را ببینی، آن‌ها که آن کارها را می‌کردند گرفتار شدند، با این آیه قرآن دارد به تو می‌گوید آن‌ها را ببین، آن‌ها را ببین، تو نکن. آن دیگری دارد به تو هشدار می‌دهد. عزیز من، چرا فکر نمی‌کنی؟ چرا مقدس می‌شوی؟ مقدس نشو، متدین بشو. متدین، مطابق دین کار می‌کند، متدین، دین الگویش است، با چه‌چیزی ببینی؟ با یقین ببینی، اگر تو با یقین دیدی، شک نداری، اگر با یقین ندیدی، شک داری، یک تبصره به آن می‌زنی، آن‌وقت این‌جایش اینطوری بوده، این‌جایش آن‌طوری بوده، این‌ها را شیطان یادت می‌دهد، عزیز من قربانت بروم، حرف بشنو، والله بالله دلم می‌خواهد دین شما محفوظ باشد، ایمان شما محفوظ باشد، اسلام شما محفوظ باشد، هیکل شما محفوظ باشد، همیشه خنده در لبتان باشد، همیشه ولایتتان سرشار باشد، همیشه شیطان خدشه به ولایتتان نزند، همیشه آگاه باشید، همیشه آگاهی داشته‌باشید، همیشه برجسته خلق باشید، مگر سلمان برجسته خلق نیست؟ نسبتاً اباذر مگر برجسته خلق نیست؟ دلم می‌خواهد اینطوری باشید، از کجا اینطوری باشید؟ دارم دوباره می‌گویم، ماوراء را ببینید، آن بدها را آگاهی داشته‌باشید، چطور شدند که گرفتار شدند، این جوانان‌عزیز، همین‌است، این‌ها هم نسبت به خودشان باید آگاهی داشته‌باشند، آن جوانی که ضربه خورده، با او راه نرو تو هم ضربه می‌خوری، آن جوانی که هروئینی شده ببین چطور شده، آن جوانی که تریاکی شده اینطور شده، آن جوانی که رفت خارج اینطور شده، اینطوری شده،

عزیزان من، جوانان‌عزیز، قربانتان بروم، فدایتان بشوم، والله، به‌دینم قسم، هیچ‌چیزی را من به‌قدر دینم نمی‌خواهم. می‌خواهم شما جوانها یقین کنید اگر یک‌ذره ناراحتی داشته‌باشید من ناراحتم، ما از آن آدم‌ها نیستیم که بی‌عاطفه باشیم. چرا؟ اگر کسی این مرام را داشته‌باشد، مرام امامش را دارد، مرام پیشوایش را دارد، مرام رئیس مذهبش را دارد، ما هر چیزی را خیلی درک نکردیم، عزیزان من ما باید درک داشته‌باشیم. چرا یک شخصی مریض شده؟ حالا آمده مسجد، امام‌صادق می‌گوید مریض شدی؟ می‌گوید: آره، می‌گوید من مریض شدم، بهتر شدی؟ آره، می‌گوید من بهتر شدم، یعنی عزیزان ما، جان ما، مال ما، رفقای‌عزیز همه با هم مشترک است. همانطور که می‌گویم شما باید عضو باشید، رفیق‌های صمیمی آن‌ها که در حق هم برادرند ما عضو هم هستیم، پس اگر من می‌گویم من تملق نمی‌گویم، روایت و حدیث پیاده می‌کنم، اصلاً شما باید دایم آگاه باشید، شما ان‌شاءالله امیدوارم که می‌خواهید نود سال، هشتاد سال، ان‌شاءالله صد سال زندگی کنید، تو باید حمایت از هیکل خودت بکنی، حمایت از جوانی خودت بکنی، حمایت از دین خودت بکنی، حمایت از اسلام خودت بکنی، حمایت از حقیقت خودت بکنی، تو باید سر پا باشی. مواظب باشی خدشه به آن نخورد، در هر ابعادی که هستید باید مواظب باشید. عزیزان من، قربانتان بروم، فدایتان بشوم؛ اما باید چشم عالم‌بین داشته‌باشید، با فکر و اندیشه، با فکر و اندیشه، چشم عالم‌بین داشته‌باشید، محافظت از ولایت خودت بکنی، از اسلام خودت بکنی، از جان خودت بکنی، از حیثیت خودت بکنی، از آبروی خودت بکنی، از شخصیت خودت بکنی، از مال خودت بکنی. مواظب باشید. چرا به شما می‌گوید اگر خمس و سهم امام دادی افشا کن؟ می‌گوید یعنی یکی نگوید این خمس و سهم امام نمی‌دهد. می‌گوید افشا کن، من خمس می‌دهم، سهم امام می‌دهم؛ یعنی نگذارید کسی خدشه به شما بزند، بگوید این خمس نمی‌دهد، سهم امام نمی‌دهد، خانه‌اش نرو؛ مردم از آدم اعراض کنند. چقدر خدا مواظب شماست؟ این ریا نمی‌شود، مردم بدانند شما حساب‌سال داری؛ این ریا نیست، البته ببخشید این مثل ختم می‌شود، می‌گوید اگر خدای‌نخواسته کسی مرده بود، ختم رفتی، برو خودت را نشان بده او دلش خوش شود. این همین‌است. چرا دارد می‌گوید؟

ببین همیشه خدا و ولایت مواظب است که خدشه به شما نخورد، در هر چیزی دارد..... اما می‌گوید اگر صدقه می‌خواهی بدهی تا می‌توانی مخفی بده، چرا؟ این‌جا را می‌گوید افشا کن آن‌جا را می‌گوید مخفی بده، چرا؟ ممکن‌است که این صدقه را اینطوری بدهی شاید یک‌قدری ریا باشد؛ اما خمس و سهم امام را می‌گوید افشا کن، آن، ضربه به تو می‌خورد، این، یک‌وقت می‌بینی اگر آدم خیلی ابعادش بالا نباشد ممکن‌است یک خدشه‌ای به او بخورد. می‌گوید تا می‌توانی مخفی بده، چرا؟ ببین خدا در همه‌جا مواظب ما هست؛ اما اگر ما مواظب باشیم. من بارها به شما گفتم عزیز من، قربانتان بروم، بیایید حرف بشنوید، بیایید با تفکر باشید، آن‌ها آمدند ما را مثل خودشان بکنند، آن‌ها که بخل ندارند، حسد ندارند، الان می‌بینی یک‌کاری می‌خواهد بزند روی دستت، بالاتر برود. آنچه که بالا هست در مقابل امام‌زمان پایین است، خب، این چیزی‌اش نمی‌شود که، آنچه که در خلقت بالا و پایین درست‌کرده، خلق درست‌کرده، دجّال دارند چه بازی‌هایی درست کرده‌اند، آخرش هم می‌گوید یک نماز این‌جا می‌خوانم، یک نماز هم آن‌جا می‌خوانم. چرا؟ این‌را دارد علم می‌کند از بغلش نان بخورد، آب‌بخورد، خدایا زبانمان را نگهدار.

عزیزان من، اگر شما اینطوری بودید و دنبال خلق نرفتید، چرا من این‌قدر می‌گویم دنبال خلق نروید، او در مقابل خدا دارد یک‌کاری می‌کند، فرمان خدا را نبرده است. چرا به شیطان گفت گم‌شو، فرمان نبُرد، عزیز من، قربانت بروم، ما باید فرمان ببریم، فرمان خدا را باید ببریم. اگر شما فرمان بُردید، خدا شما را فرمان‌فرمایت می‌کند، عزیز من والله فرمان‌فرمایت می‌کند، به‌دینم فرمان‌فرمایت می‌کند، فرمان‌فرمای ماورا می‌شوی تو، اما فرمان خلق را نبَر! دوباره تکرار می‌کنم خلقی که از خودش بخواهد مایه بگذارد. کسی‌که دارد امر خدا را می‌گوید، او امر را دارد می‌گوید او نبی است. اصلاً خلق چه بزرگ و چه کوچکش باید نبی باشد، نبی دارد فرمان و امر خدا را به تو می‌گوید. ما هم دوباره تکرار می‌کنیم ما مخالف حکومت و این حرف‌ها نیستیم، ما مخالف کسی هستیم که فرمان نبرد، من به شما گفتم این تلویزیون حرام نیست، آهنش، شیشه‌اش که حرام نیست، آن تولیدش حرام است، ما با تولید تلویزیون یا با تولید خلق مخالف هستیم، اگر مطابق امر نباشد یا مطابق با آیه قرآن نباشد، وگرنه ما چه مخالفتی با آن داریم. مگر ما آمدیم این‌جا جنگ و گریز با مردم داشته‌باشیم؟ نه! اگر تو آن‌را قبول کردی، حرف حق را قبول نکردی، حرف خلق را قبول کردی. عزیز من، توجه داشته‌باش این می‌شود خلق‌پرستی، باید خداپرست باشی.

حالا ببین، خدا دارد چه‌چیزی به شما می‌گوید، حالا خدا برای شما محور درست کرد، بعضی علما یک‌حرفی می‌زنند می‌گویند: «باذن‌الله و اذن رسوله ادخل هذا البیت» با کسی‌که هفتاد سال درس، قال الصادق و قال‌الباقر خوانده ما هر چه کردیم این از توی کله‌اش نرفت بیرون، ما هم کوتاه انداختیم. دیدیم که یک آبرویی دارد، حالا می‌خواهم به شما بگویم. ببین «باذن‌الله و اذن رسوله ادخل هذا البیت» این‌ها اینطوری می‌گویند، یعنی اول باید باذن خدا باشد، بعد رسول و این، حالا ببین دارم الان به شما چه‌چیزی می‌گویم، خدا گفت: «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» درست‌است؟ مگر خدا امر نکرد که تسلیم نبی بشوید، خدا اذن داد تسلیم نبی بشوید، حالا این [نبی] چه‌کار کرد؟ گفت: تسلیم علی بشوید. پس اگر تسلیم علی شدید تسلیم خدایی، تسلیم نبی هستی، چه‌چیزی می‌گویید بعضی از شماها؟! چرا توجه ندارید؟ ببین دوباره می‌گویم نازل کرد «ان‌الله و ملائکته یصلون علی النبی [یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما]»، حالا گفت تسلیم نبی بشوید. آیا این نبی حق دارد حرف بزند یا نزند!؟ گفت تسلیمش بشوید، چرا نگفت تسلیم انبیای دیگر بشوید؟ می‌گوید تسلیم این نبی بشوید چرا؟ حالا نبی چه می‌گوید؟ می‌گوید: تسلیم علی بشوید، درست‌است، پس اذن داد. پس اصل آن‌است، اصل کیست؟ اصل علی است. این‌که اولی این‌است، دومی آن‌است دارید شما نمره می‌دهید، این نمره‌ها چیست که می‌دهید؟ حالا امیرالمؤمنین چه می‌گوید، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌گوید من از تمام گذشته و آینده مطلع هستم بیایید من مطلعتان کنم. مگر به او نگفت که من از آسمان بهتر خبر دارم، سعد وقاص گفت موهای سر من چند تاست؟ گفت می‌دانم، اما یک بچه‌ای داری در خانه، او کُشنده پسر من است. حالا [عمر] سعد وقاص بزرگ شده می‌گوید درست‌است، این نوید را به او داد که دو نفر می‌آید تو اینطوری هستی، حالا من آن‌را نمی‌گویم، حالا هم آگاهش کرد،

حالا توجه کنید چه می‌گویم، حالا اگر یک کسی آمد گفت من خلیفه مسلمین هستم، این خلیفه مسلمین باید از تمام ماورا مطلع باشد. این‌را که خدا معلوم کرد، باید از تمام ماورا اطلاع داشته‌باشد. حجت‌خدا یعنی این. توجه فرمودید چه می‌گویم؛ اما نبی نه، نبی یک حدی مطلع است، مطلعش می‌کنند، حجت‌خدا مطلع است به تمام این خلقت؛ اما نبی را مطلع می‌کنند، به‌غیر از پیغمبر آخرالزمان؛ او ولی است، نبی یک‌شغلی است که به او داده، او ولی است، ببین، تا قیام‌قیامت گفتم. حالا حرفم این‌است اگر یکی اینطوری است ما قبولش داریم. حالا که اینطوری نیست می‌روید دنبال این‌چه کنید؟ پس این‌که می‌گوید شما دنبال خلق نرو، خلق را مؤثر ندان، خلق وارد به کل خلقت نیست می‌گوید نرو دنبالش. اگر بروی دنبالش، کارَت خراب می‌شود، چرا؟ والله، خدا تو را می‌خواهد که دارد اینطوری حرف می‌زند، عزیز من قربانت بروم. من هم دارم تو را آگاهت می‌کنم، ببین دوباره تکرار می‌کنم، اگر سمت حجت اللهی به کسی داد، این حجت‌خدا که الان وجود امام‌زمان است، تمام خلقت به این احتیاج دارد، این‌که الان می‌گوید من هستم به تو احتیاج دارد، چرا توجه نداری؟ این‌که دارد این حساب را می‌کند؛ مثلاً هارون یا مامون، این دارد چه‌کار می‌کند، احتیاج به تو دارد. چرا؟ می‌گوید اگر امر مرا اطاعت نکنی، اینطوری‌ات می‌کنم، اما آن حجت‌خدا کیست، دوباره تکرار می‌کنم، حجت‌خدا [کسی است که] تمام خلقت به او احتیاج دارند. شما که خودتان در دعای ندبه خواندید مگر نمی‌گوید اگر این نباشد، تمام عالم فروزان می‌شود؟ یعنی امام‌زمان شخصی است که مثل یک عمود خیمه که در این خلقت است، خلقت فروزان می‌شود، خب اگر یکی اینطوری است، برو. برو دنبالش ما نمی‌گوییم نرو.

حالا چرا؟ عزیزم او می‌خواهد تو را به کمال برساند. او آمده تو را به کمال برساند، تو را مشابه او بکند، چرا ما توجه نداریم؟ مشغول شدیم ما. عزیز من، مشغول شدیم. ما باید مشغول نباشیم آگاه باشیم. دَرسَت را بخوان؛ خوب هم بخوان، دکتر هم هستید خوب باشید، می‌گوید: «یک‌دم غافل از این شاه نباشید، شاید دم زند آگاه نباشید.» یک‌ذره این آقای‌دکتر فراموش کند خدای‌نخواسته، یک نسخه عوضی می‌دهد، تمام ابعادش باید اینطوری باشد، درست‌است؟ اما امام‌زمان عوضی نمی‌دهد. خلق عوضی می‌دهد، متوجه هستی دارم چه‌چیزی می‌گویم، چرا؟ آن دکتر متخصص، دوره دیده‌است، دوره این‌را دیده، دوره این‌را دیده، دوره این‌را دیده، این مریض که می‌آید تمام دوره‌اش را در این [مریض] پیاده می‌کند آن‌وقت یک نسخه به او می‌دهد. این [مریض] خوب می‌شود. خرجش هم خداست، خوب می‌شود. دوره‌اش را پیاده می‌کند، فهمیدی؟ خلق دوره دارد، توجه فرمودید؟ اگر یک‌چیزی است این‌جا به‌دست آورده، حالا خدا چه می‌گوید، می‌گوید این‌را مؤثر ندان. خدا و امام‌زمان را مؤثر بدان، این دوره ندیده است. تمام دوره‌ها باید از این عبرت بگیرند.

خدای تبارک و تعالی قربانش بروم مگر باز هم شماها را رها کرده، حالا قرآن را روانه کرده، حالا این کلام خدا آمده تأیید کند این خلق را، توجه دارید یا ندارید؟ آمده خلق را تأیید کند. امیرالمؤمنین می‌گوید: «انا قرآن‌الناطق»، تأیید خلق اشتباه بود، تأیید دست ماورا بُوَد، تأیید دست رسول‌خدا بُوَد. ببین این حرف قشنگ هست یا نه، حالا قرآن آمده دارد تأیید می‌کند، حالا خدا چه گفت؟ گفت: این‌که آمده تأیید کند هر کسی‌که این‌را قبول نداشته‌باشد، عبادت ثقلین کند می‌سوزانمش. خدا هم تأیید را تأیید کرد. کجا به تو گفته اگر کسی تو را قبول نداشته‌باشد، عبادت ثقلین کند می‌سوزانمش، تو این حرف‌ها چیست که می‌زنی؟ هارون! مامون! متوکل! چرا این حرف‌ها را می‌زنی؟ چه‌کسی تو را تأیید کرده؟ تأیید، امام‌هادی است آقای متوکل! چرا توجه نداری؟ پس تمام ابعاد شما باید مواظب آن تأییدی خدا باشد. اگر او را تأیید کنی، در تمام گلوله‌های خونت، او هم تو را تأیید می‌کند. توجه کنید به این حرف‌ها، اگر تأیید کنی، می‌شوی «سلمان منی اهل‌البیت» حالا می‌گوید این سلمان جزء ما اهل‌بیت هست، ما را تأیید کرده، ما هم او را تأیید می‌کنیم، کجا خلق تو را تأیید می‌کند؟ یک‌چهار روز کار از تو می‌کِشد، تو را می‌اندازد آن‌جا. یک‌ذره مخالفتش را بکنی، یک ننگ می‌گذارد رویت. چرا ما اشتباه می‌کنیم؟ چرا ما توجه نداریم؟ چرا دست از امام‌زمانمان برداشته‌ایم؟ چرا آگاهی نداریم؟ چرا می‌توانی راه صد ساله را یکساله بروی. چرا خودمان را این‌قدر می‌اندازیم در دست‌انداز؟ قشنگ است خدا می‌داند، خیلی قشنگ است. تو اگر تأیید کردی، او هم تو را تأیید می‌کند تکذیب نمی‌کند. اگر تو تأییدی نداری، تأیید امام‌زمان نداری، تأیید ولایت نداری تکذیب شدی.

عزیز من، خیلی باید توجه کنی، ببین چقدر تو را تأیید کرده، چقدر تو را دوست دارد، چقدر ولایت حکم روی تو گذاشته‌است، چرا جای دیگر می‌روی عزیز من، خدا می‌داند اگر آخرت هم نبود، اصلاً من عقیده‌ام این‌است، اگر بهشت نبود، اگر جهنم نبود، اگر بشر می‌خواهد عزت داشته‌باشد به حرف این‌ها برود. اصلاً بهشت و آن‌ها هم اصلاً وجود نداشته‌باشد به حضرت‌عباس می‌ارزد. حالا ببین چه می‌گویم، ببین چطور تأییدت می‌کند، می‌گوید اگر توهین به این دوست من بکنی که من را می‌خواهد، امیرالمؤمنین می‌فرماید؛ می‌گوید هیچ‌عبادتت قبول نمی‌شود. انگار خانه‌خدا را قبول کردی، خدا اختیار خانه‌اش را گذاشت در دست یک مؤمن. ببین، اصلاً آخرت به‌جای خودش. ببین من دارم چه می‌گویم، من تا حالا اینطور حرف نزده بودم، اصلاً برای دنیایت هم خوب است. چقدر تو را دارد تأیید می‌کند، از آن‌جا بردش بالاتر، گفت حالا که ما را دوست دارد این محبت ما که دلش است، زیارت مؤمن، ثواب دوازده‌امام، چهارده‌معصوم دارد. چرا؟ الان تند می‌شود اما تندی‌اش برای من تند نیست؛ اگر زیارت امام‌رضا کنی، هفتاد حج، هفتاد عمره دارد. زیارت امام‌رضا را کردی؛ اما چرا می‌گوید اگر یک مؤمن را زیارت کنی، زیارت دوازده‌امام، چهارده‌معصوم کردی؟ مؤمن قلبش عرش خدا است، عرش‌الرحمن، دوازده‌امام، چهارده‌معصوم آن‌جا جمع شده‌اند، در قلب یک مؤمن قرار گرفته‌اند. آن‌وقت می‌گوید ثواب دوازده‌امام، چهارده‌معصوم دارد. حالا می‌گوید چرا تند حرف می‌زنی؟ تند نیست. وقتی‌که تو، واقع، این دوازده‌امام، چهارده‌معصوم را قبول داشتی، امر این‌ها را اطاعت کردی، خودت را هیچ‌چیز کردی، خودت را صندوق این‌ها کردی، او این سمت را به تو می‌دهد، پاداش این‌کار را به تو می‌دهد. می‌گوید اگر من را زیارت کردی، این‌است، اگر مؤمن را زیارت کردی پاداش به تو می‌دهد. پاداش می‌دهد. می‌گوید ما دوازده تا از این آدم راضی هستیم، حالا این [مؤمن] محبت دوازده‌امام، چهارده‌معصوم را دارد، ثواب دوازده‌امام، چهارده‌معصوم را به تو می‌دهد، چطور تأییدت کند؟ چه‌کار کند خدا و پیغمبر با ما؟ چرا توجه نداری عزیز من؟ والله، می‌ارزد. حالا این نیاز است یا یک چشمک به یک‌آدم ناجور بزنی؟ تمام این‌ها را می‌ریزد.

خدا رحمت کند علمایی که ما را هدایت می‌کردند به خدا، هدایت می‌کردند به‌قرآن، هدایت می‌کردند به ماورا، خدا رحمتشان کند، این حاج‌شیخ‌عباس [تهرانی] یک‌وقت یک فرمایشی فرمود من کوچک بودم، شاید ده پانزده ساله بودم، یک‌روز ایشان قضایای آدم را نقل کرد گفت این یک ترک‌اولی کرد، لباسهایش ریخت، سیصد سال گریه کرد، من از همانجا که از مسجد آمدم بیرون تصمیم گرفتم گناه نکنم، دیدم این بابایم است که یک ترک‌اولی کرده، این‌کار را کرده، آن‌وقت نشستم. یک اتاق داشتیم آن‌جا رفتم نشستم رو به قبله، یادم نمی‌رود، نشستم، حساب کردم یک ترک‌اولی کرده، سیصد سال گریه کرده، خب، من هم یک گناه کنم سیصد سال، دو تا گناه بکنم، من که شصت یا هفتاد سال بیشتر نیستم، چقدر من باقی دارم؟ ببین، من اینطوری گفتم، ما بچه رعیتیم، خیلی که فقه و اصول نخواندیم، اما حساب کردم که این عصاره فقه و اصول است. نشستم آن‌جا گفتم من یک گناه بکنم آن سیصد سال بوده، او پیغمبر بوده ترک‌اولی کرده، حالا من گناه کنم، خب بعد سیصد سال قبولم بکند یا نکند، خب من چقدر باقی دارم، پس من گناه نمی‌کنم، تصمیم گرفتم گناه نکنم، بعد گفتم خدایا تو ما را ناقص خلق نکردی اما ما ناقص هستیم، ناقصی ما این‌است که قدرت نداریم در برابر شیطان، قدرت نداریم نگاه نکنیم به زن مردم، قدرت نداریم معصیت نکنیم، اما به‌من بگو معصیت در کف توست یا تو در کف معصیتی؟ معصیت در کف توست، من را حفظ‌کن، حفظم کرد؛ از آن‌جا من اینطوری شدم.

دلم می‌خواهد رفقای‌عزیز روی این [موضوع] یک‌قدری فکر بکنید، اگر شما اعتقاد به‌قرآن، اعتقاد به ماورا، اعتقاد به جُرمهای این خدا داشته‌باشیم، والله ما گناه نمی‌کنیم، ما اعتقاد به جُرمهای خدا نداریم، کم [اعتقاد] داریم، من به‌طوری خدا یاری‌ام کرد، این حرف یک‌قدری بی‌حیاگری من می‌زنم، اما من می‌زنم، من در جوانی‌هایم شیطانی نمی‌شدم، تا می‌شدم می‌گفتم من این‌کاره نیستم چشمم را باز می‌کردم، تو وقتی تصفیه شدی، در خواب هم تصفیه هستی. می‌فهمی این‌طوری نیستی توجه فرمودی، من چشمم را باز می‌کردم، این حرف یعنی‌چه؟ بی‌حیاگری شد یا باحیاگری است، می‌خواهم به شما بگویم همین‌طور که ائمه‌طاهرین خواب ندارند، یک شیعه هم همین‌طور در خواب آزادی دارد، آن‌ها به او می‌دهند، ببین، چه دارم به شما می‌گویم، همان‌طور که آن‌ها خواب ندارند، یک شیعه هم [در خواب] آگاهی به او می‌دهند، خوابش می‌برد اما در خواب گناه نمی‌کند، در خواب معصیت نمی‌کند، آگاه است چشمش را باز می‌کند. این [شیعه] آلوده به گناه نشده، لذت از گناه نبرده، لذت از لقای خدا برده‌است،

دوباره تکرار می‌کنم لقای خدا رفقا، شکرانه حق است. چرا؟ یک شکرانه که داری می‌کنی داری تملق از خدا می‌گویی، تملق از خلق نمی‌گویی، تملق از خدا می‌گویی. هر که حرف دارد بزند، یعنی الان دارم می‌گویم آقای‌مهندس! تشکر می‌کنم شما این‌را به‌من دادی، خدا هم همین‌است، وقتی‌که بدانیم خدا به ما داده، ما تشکر می‌کنیم، خدایا شکر که این‌را به‌من دادی. خدایا شکر که من را آوردی این‌جا نشاندی، مگر این‌جا آمدن شوخی است؟ مگر برنامه تلویزیون و ویدئو و این‌چیزها که حلال شده، سینما و این‌ها، این‌جا آمدن خیلی حرف است، والله، بالله حالا به‌غیر قدیم است، این‌که می‌گوید «پشت پا بر عالم امکان زدم، دست بر دامن زهرا زدم»، الان شما دست بر دامن ولایت زدی، پشت پا بر همه آن‌ها زدی، مواظب باشید این‌را شیطان از شما نگیرد. امروز به‌غیر از پنجاه‌سال، صد سال پیش از این‌است، دویست سال پیش از این‌است، چیزی نبود که. من یادم می‌آید یک یارو بود یک‌چیزی مثل کدو به آن می‌چرخید و یک طبلی می‌زدند. این مطربی بود، حالا چه‌خبر است؟ حالا کامپیوتر جهانی آوردند، چرا خانم‌های جهان را می‌بینی، تمام فساد جهان را می‌بینی، مرد می‌خواهد که به جهان دیگر ارتباط داشته‌باشد، نگاه نکند. چرا می‌گوید با من، در درجه من است، کامپیوتر جهانی برایتان می‌آید، ویدئو برایتان می‌آید، ممکن‌است بالاترش هم بیاد، مرد می‌خواهد نگاه نکند، حالا اگر آن‌طوری شدی می‌گوید هان! حالا نگاه کن، پرده را برمی‌دارد برایتان، بهشتش را نشانت می‌دهد، والله، عرشش را نشانت می‌دهد به امام‌زمان، خدا را هم نشانت می‌دهد، خدا کجاست نشانت می‌دهد، آن جلوه خدا را نشانت می‌دهد، خدا جسم که نیست، آن جلوه را نشانت می‌دهد، اما آن‌جا چشمت را بپوشانی، اگر چشمت را پوشاندی، آن‌وقت آن نیروی ملکوتی را به تو می‌دهد جاذبه ولایت به تو می‌دهد، جاذبه توحید به تو می‌دهد، جاذبه قرآن به تو می‌دهد، جاذبه دوست‌علی به تو می‌دهد.

یا علی

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه