جلسه ولایت؛ 8 آبان 97 (اربعین)

از ولایت حضرت علی و حضرت زهرا
پرش به:ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم

شما شبیه مقدسید، نه مقدس. سلمان مقدس است، سلمان چه‌کار می‌کند؟ پنج نفر بودند که طرف علی رفتند، شما طرف چه کسی می‌روید؟ هر چه هم به شما می‌گویم می‌روید. کجا توی این مسجدها می‌روید که حرف یکی دیگر را می‌زنند؟ به خانم‌هایتان هم می‌گویید: من امشب روضه رفتم! کجاست روضه که حرف این‌ها را می‌زند؟ این چه روضه‌ای است؟ آن‌ها حرف امام‌حسین نمی‌زنند. کجا توی بیابانها رفتید؟ نمی‌خواهم حرف بزنم، کجا رفتید؟ چه چیزی خوردید؟ آخ، متقی جگرش خون است، مگر امام‌زمان بیاید. گردن بیشتر شما را می‌زند! به دینم، راست می‌گویم. امام‌زمان گردن بیشتر شما را می‌زند. حالا برو! گردنت را آماده کن تا امام‌زمان ییاید بزند! کجا می‌روید؟ مگر سلمان و اباذر جای دیگر رفتند؟ خود امام‌حسین کجا رفت؟ کجا حجة بن الحسن رفت؟ شما کجا می‌روید؟ خواستم حرفی بزنم، نمی‌زنم. «علما‌هما شرار الخلق» حالا برو دنبالش! بایستید تا امام‌زمان بیاید گردنتان را بزند. به چه درد می‌خوری؟

جانم، برو کنار. برو حرف پیغمبر را بشنو. گفت: یا سلمان، اگر آخرالزمان را درک کردی، واجبات، ترک محرمات، برو کنار. چرا کنار نمی‌روی، روضه می‌روی؟ پیغمبر گفت: در مسجدهایشان تا حتی توی راه‌هایشان هم سیاه‌پوش می‌کنند. من مسجد را دیدم که تا توی راه‌هایشان هم سیاه‌پوش کردند. کجا می‌روی؟ جگر متقی از دست شما خون است. دو تا چیز است که خیلی مهم است: یکی این که دنبال خلق نروید، یکی هم این که سخی باشید. هر کدام از شما سخی نیستید، من با او می‌سازم؛ اما به دینم، کسی را که سخی نیست، خاطرش را نمی‌خواهم. کسی که سخی نیست، به درد نمی‌خورد. کجا پیرو امیرالمؤمنین هستی؟ سه روز، سه روز چیزی نمی‌خوردند به فقرا می‌دادند. تو چه چیزی به فقرا می‌دهی؟ می‌گوید: شما مثل ما نمی‌شوید، هم بخورید، هم بخورانید.

خب، الحمد لله شما از سر کارهایتان این‌جا آمدید، گوساله کشتید، به مردم رحم کردید. خدا به شما رحم کند. حالا دست برندارید. دوباره سال دیگر هم همین کار را بکنید. خیلی خدا خوشش می‌آید که شما به مستضعفین کمک کنید. اصلاً من که گیج شدم. به حضرت عباس، گیج شدم. [وحشی] حمزه سید الشهدا را کشته، مگر حمزه مثل شما بوده؟ عموی پیغمبر بوده. پیغمبر را زده بودند، همه جایش خون است، پیش حمزه سید الشهدا آمد، [گفت:] عمو چه می‌خواهی؟ گفت: اسلام بیاور. اسلام آورد. آن‌وقت شمشیرش را دست گرفت. گفت: دیگر به بچه برادر من کار نداشته باشید. حالا همین که کشته، حالا حضرت می‌خواهد او را بکشد. می‌گوید: یا محمد، این سخی است او را نکش. چه‌کار کرده؟ این سخاوت این‌قدر به درد شما می‌خورد. من که گیج شدم. این‌قدر سخاوت به درد شما می‌خورد؛ اما تا آخر برسانید، مثل طلحه و زبیر نباشید. تا آخر برسانید. این‌جا را هم تا آخر برسانید. به دینم، این‌جا را حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمده، به دینم امام‌حسین (علیه‌السلام) آمده، علی (علیه‌السلام) آمده، کجا می‌روید؟ لا اله الا الله، چه خبر است؟

اگر کسی سر کارش برود، یک کاری دارد، اگر آن‌جا بودی به یاد حجة بن الحسن امام‌زمان بودی، شما یاورش هستی؛ اما [دنبال] کس دیگر نروی. ببین، جای دیگر نرو. یک نفری است، یک چمدان پر از پول آورد، چمدانش بزرگ بود، نه مثل این چمدان‌ها پر از پول بود، همین ساخت که این آورد، من یاد شریح قاضی افتادم. شریح قاضی، قتل امام‌حسین را امضاء کرد. گفتم: من چندین سال است که توی خانه‌ام، فقرا را نمی‌شناسم. او گفته بود اختیارش با خودت است. گفتم: من فقرا را نمی‌دانم کیست، ببر به آن‌ها بده. به حضرت عباس، صد تومان هم نداشتم. تو چه می‌گویی؟ کجا می‌روی؟ این پولهایی که شما می‌دهید، من همه را به مردم دادم. این پولهایی که شما پریروز، دیروز دادید، یک نفر بود پشت بام خانه‌اش کاه‌گل نداشت، داشت سقفش خراب می‌شد، دو میلیون از پولهای شما را به علی دادم، گفتم: برو پشت بامش را کاه‌گل کن. تو اگر سخی نباشی، کاری از دستت نمی‌آید. ان‌شاءالله این سخاوت را تا آخر برسانید. (صلوات)

جان من، بیایید دست از حجة بن الحسن برندارید. ان‌شاءالله شما این طرف و آن طرف نرو. گناه نکن، منتظر رجعت باش تا امام‌زمان تشریف بیاورند. من رجعت را دیدم؛ هیچ کجا نرفتم. خدا پدرم را بیامرزد، دامدار بود، از این کارها می‌کرد. یک وقت نمی‌دانم چطور شد، گفتم: چند سال است من پسر تو هستم؟ گفت: سی سال است. گفتم: به تو گفتم یک قران به من بده؟ به بابایم گفتم: من به تو نگفتم، به غریبه بگویم؟ حالا مردم چه‌کار می‌کنند؟ این صفات، صفاتی است که امام‌زمان خوشش می‌آید. حالا می‌آید با من حرف می‌زند: حسین، مردم اهل دنیا شدند، مردم مسموم شدند، با شما چه‌کار کند؟ امام‌زمان پیش کدام یک از شما آمده است؟ تو یا حواست پیش بچه‌ات است یا خانه‌ات را درست کنی یا ماشینت را درست کنی، چند تا کار داری. فهمیدی؟

یاور امام‌زمان به فکر فقراست. من یک پاکت دارم مال خمس است، یکی مال خودم است، یکی مال فقرا است. سه تا پاکت توی این است. تو چه چیزی داری؟ به شما گفتم: یک کارهایی است مقدسی است؛ خوب است اما جنایت است! شما کاری که می‌کنید باید از روی امر باشد؛ آن درست است. همه کاری با امر درست است. خدا همان را می‌خواهد، علی (علیه‌السلام) همان را می‌خواهد، زهرا همان را می‌خواهد، امام‌زمان همان را می‌خواهد. تو چه‌کار داری؟

ان‌شاءالله، از این‌جا که می‌روید، همین‌جور باشید. به قربان شما بروم. هر کاری که می‌خواهید بکنید، با امر آن‌ها بکنید. خدا، این ائمه طاهرین، از کارهای ما مطلع هستند. من با حر خوب نبودم. آن موقع که امام‌حسین گفت: من برگردم. شما نامه به من دادید. گفت: صبر کن از امیر اجازه بیاید؛ یعنی یزید بن معاویه. من با او خوب نبودم. رفتم کربلا، رفتم سر قبر امیرالمؤمنین، دیدم امیرالمؤمنین وسط ضریح ایستاده، [فرمود:] حسین، چرا نمی‌روی نایب ما، حر را زیارت کنی؟ من رفتم زیارتش گفتم: تو نیم ساعت جانت را فدای امام‌حسین کردی، تو نایب این‌ها شدی، از خدا بخواه من هم نایب بشوم. ببین، چطور از دل من خبر دارد که با حر خوب نیستم؟ چه کسی به او گفته است؟ آن‌وقت آن‌ها کارهای شما را می‌دانند. خدا حاج میرزا ابوالفضل را رحمت کند. گفت: اگر اینجوری بکنی [دست زدن] بازخواست می‌کنند. وای به حال شما که تلویزیون می‌زنید، ویدئو می‌زنید. خاک بر سرتان!! خدا، امام‌زمان شما را چه‌کار می‌کند؟ تو که تلویزیون و ویدئو و ماهواره داری، اصلاً غیرت نداری، حیا نداری. همه شما باید در محضر خدا و پیغمبر باشید. کنار بروید. تا زمان رجعت کنار بروید.

به قدری این دین ابعاد دارد، می‌گوید: اگر پدرت آن طرفی است، با عمر و ابابکر است، رفیقت با خداست، باید پدر و مادرت را ول کنی، این رفیقت را بگیری. ان‌شاءالله رفیق‌های شما خوب هستند؛ اما رفیقت گناه نکند. فهمیدی چیست؟ آقای فرحزاد این‌جا تشریف آورد، حرف امام‌حسین شد. گفتم: چه چیزی هست که مرتب می‌گویی اگر برای امام‌حسین گریه کنی، گناهانت آمرزیده می‌شود؟ گفتم: شرطش این است که گناه نکنی. به فرحزاد گفتم: چه چیزی می‌گویی؟ آره، تو بمیری. خیلی، خیلی ثواب دارد!! آره، تو بمیری! ثوابش دنبالت است! آره، آن را امام‌حسین می‌گیرد، توی جهنم هم راهت می‌دهد! می‌گوید: آمدی؟ حالا برو داخل! (صلوات)

ببین، دوباره گفتم هر کاری می‌خواهی بکنی، به امر آن‌ها بکن. چطور امام‌حسین می‌داند این متقی است؟ حالا تو همه جا می‌روی. عزیزان من، قربانتان بروم، دوباره می‌گویم، گناه نکنید، گناه نکنید. همه‌شان می‌گویند بیایید دنبال ما، مردم هم رفتند. حالا هم نمی‌توانم حرفم را بزنم؛ چون که شما دنبال آن‌ها هستید. من می‌گویم دنبال آن‌ها نباشید. یک نفر هست، مقدس است. یک پولهایی هم به او می‌دهند. گفت: خانه‌هایی رفتیم، آن خانه‌ها توالت ندارند، ما رفتیم توالت برای این بسازیم. گفت، به من گفت، حاج شیخ با چه کسی هستی! این توی بیابان می‌رود، آن‌وقت پیغمبر گفت: آخرالزمان، تا کوه‌ها را می‌گیرد. پیغمبر گفته است. به او گفتم، گفتم: آقا، پیغمبر گفته کوه‌ها را می‌گیرد. شما که این‌جا هستید کجا می‌روید؟ وای به حال من و وای بر روزگار من.

خلاصه، می‌خواهم به شما بگویم خب، ان‌شاءالله بیایید، گوساله را بکشید و به فقرا رسیدگی کنید. شما جزء یاوران امام‌زمان هستید. اما وقتی از این‌جا رفتی، گناه نکنی. آره. گفت: از گناه پرهیز کنید. این کتاب را قدرش را بدانید. خیلی روی کتاب زحمت کشیده شده است. هیچ من نگفتم مال من است. چه کسانی رفتند؟ آن‌ها هم مثل ما بودند. پشت به امر کردند. خدا عمر و ابابکر را لعنت کند، او این‌ها را کافر حساب کرد. مردم ناسپاس هم زنده باد، مرده باد می‌گفتند. یکی نگفت امام‌زمان، [همه گفتند:] زنده باد، مرده باد.

به تو هم گفتم: یکی خانه کسی نرو، یکی پول از کسی نگیر. خدا حاج‌شیخ‌عباس را رحمت کند، می‌گفت: هوای بچه‌های من را داشته باش، شکارچی‌ها شکارشان نکنند؛ به تو هم می‌گویم. تو مواظب باش شکارچی‌ها شکارت نکنند، برو کنار. استاد، خیلی معظم است، اما این حرف‌ها را به تو نمی‌زند، من به شما می‌زنم. (صلوات)

بنا شد از این‌جا که می‌روید، حرف امیرالمؤمنین را بشنوید. آره، قربانت بروم. گفت: ما سه روز، سه روز، نمی‌خوردیم، به فقرا می‌دادیم، شما هم بخورید، هم به فقرا بدهید. عزیزان من، فقرا را فراموش نکنید، آن‌وقت شما یاور امام‌زمان هستید تا رجعت بیاید. اما جای دیگری هم نروید. اگر جای دیگر بروید، با آن‌ها محشور می‌شوید. ببین، امام‌حسین، اکبر و اصغر را داد، جای دیگر نرفت. امام‌زمان هم همین است، جایی نمی‌رود. در جزیره موریس رفته است. گاهی گداری توی مردم می‌آید. دوباره می‌گویم: همانجا که هستید، بروید، گناه نکنید. به قدری گناه زیاد شده، به امام‌زمان گفتم: آقا بیا. هشت شهر قوم لوط را زیر و رو کرد. همه جا قوم لوط شده است! چه خبر است؟ نگاه به خودتان نکنید. این مقام امام‌زمان، از تمام دنیا و آخرت پیدا شده، تمام جای دنیا را گرفته است. من وقتی آن‌جا می‌رفتم، هر کسی حاجتی داشت، برآورده می‌شد. حالا دو نفر آن‌جا هستند، آهنگرند، می‌گفت: مردم من را ول نمی‌کنند. احترام رفت! خدا عمر و ابابکر را و پیروانشان را لعنت کند، احترام رفت! در حضرت معصومه گناه کردند، نگهبان گذاشتند. امام‌رضا هم همین‌جور. برای شما چه چیزی بگویم؟ پس می‌گویم: برو کنار، تا امام‌زمان بیاید. من حرفم تمام شد (صلوات)

یا علی

حاج حسین خوش لهجه نابغه ولایت؛ حاج حسین خوش لهجه