امام زمان با متقی
بسم الله الرحمن الرحیم
امام زمان با متقی | |
---|---|
![]() | |
پیدیاف | دریافت |
پیدیاف (نسخه موبایلی) | دریافت |
السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، السلام علی الحسین و علی علیّ ابن الحسین و اولاد الحسین و اهل بیت الحسین و اصحاب الحسین و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید، بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
متقی فرمودند: این حرفها را کتاب کنید! کتاب یعنی چه؟ یعنی این حرفها به امر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) زده شده است. متقی بوده، این حرفها را به وجود آورده است. قدر این کتاب را بدانید؛ آنوقت قدر خدا و پیامبر را فهمیدهاید. خوشا به حال آن کسانی که این کتابها را بخوانند، قبول داشته باشند و به آن عمل کنند، سخی هم باشند؛ آنوقت با ماوراء ارتباط دارند. وقتی این کتابها را خواندند، در کالبد بدنشان به وجود میآید. رفقا! خیلی قدردانی کنید! آنوقت با ماوراء ارتباط دارید، نه با دنیا. کم آدم پیدا میشود که با ماوراء ارتباط داشته باشد.
رفقا! این حرفها القای خداست و بر زبان متقی جاری میشود؛ چرا؟ متقی میخواهد مردم بدانند و به آن عمل کنند. این حرفها به قلب متقی نازل میشود؛ برای این که آن را به مردم بگوید. خودش استفاده نمیکند؛ چون که اینها توی متقی هست. امام رضا (علیهالسلام) هم به او فرمود: «حسین! برو مردم را راهنمایی کن و این حرفها را به آنها بگو!»؛ پس متقی به امر امام رضا (علیهالسلام) این حرفها را به شما میگوید؛ قدردانی کنید!
رفقای عزیز! هر دفعه که اینجا میآیید، به شما تذکر میدهم که من و عناد نداشته باشید، دنبال خلق نروید، سخی باشید و آن را تا آخر برسانید، به اولیای امور هم کاری نداشته باشید، دنبال کارتان بروید و خودسازی کنید. بروید کنار تا مانند سلمان از اهل بیت (علیهمالسلام) باشید. بیایید محبوب خدا شوید؛ اگر مقصد خدا را عملی کنید، محبوب خدا میشوید. باید بخواهید و کمک بگیرید؛ تا بتوانید مقصد خدا را عملی کنید.
ولایت یعنی دنبال خلق نرفتن، ولایت یعنی من نداشتن، ولایت یعنی مطیع بودن. متقی میخواهد ولایت را به شما تزریق کند؛ اما خلق میخواهد خودش را به شما تزریق کند؛ حالا چه کسی دنبال خلق نیست؟! در جنگ صفین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کسانی که تا هفت نسل، بعد از آنها شیعه میشدند را نمیکشت! اینها گول خورده بودند که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آنها را نکشت! اما معاویه و بدعتگذار، مردم را گول میزنند. ائمه طاهرین (علیهمالسلام) در این دنیا آمدهاند که ما را به نجات ابدی برسانند، خودمان دنبالشان نمیرویم!
خدا، دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) میفرمایند: «پیش متقی بروید!» امام حسین (علیهالسلام) میفرماید: «متقی وکیل من است.» متقی هم میفرماید: «حاج ابوالفضل وصی من است، سخاوتتان را به ایشان بدهید. من از هر سه فرزندم راضی هستم؛ اما الآن این حاج ابوالفضل یک مدیریت بالخصوص به این مجلس دارد. اگر پولی به او بدهم که چیزی بخرد، هر چقدر زیاد بیاورد، به من برمیگرداند.»
رفقای عزیز! اگر من از دنیا رفتم، مجلس ولایت را تا آخر برسانید. بعد از من لطمهای به شما میخورد، آن را به خودتان وارد نکنید. الآن یک خُرده اینجا را رودربایستی میآیید، رودربایستی تمام میشود و خدا در کار میآید. اینجا را ترک نکنید؛ یعنی یقین کنید و آن را مثل نماز حتی یک خُرده بالاتر بدانید. محکم و استوار باشید، نه این که جلسه را از بین ببرید. من ممکن است در ظاهر از بین شما بروم؛ اما در باطن هستم، خبر دارم و خبر به من میرسد.
مواظب باشید خطا نکنید! دائم العمر از ولایتتان محافظت کنید! دائم العمر انتظار الفرج و انتظار خدمت به فقرا داشته باشید! خدمت به فقرا، خدمت به امام زمان (عجلاللهفرجه) است.
این حرفها همین جاست؛ تا رجعت اینجا باشید؛ آنوقت امام زمان (عجلاللهفرجه) دنبالتان میفرستد. کسی که قانع و راضی است، پیرو خلق نیست. ائمه (علیهمالسلام) هم همینطور بودند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را طناب گردنش انداختند و چهل نفر او را هُل میدادند، دنبال کسی نرفت. شما هم مثل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دنبال کسی نروید. اگر قانع و راضی باشید، زیر بار کسی نمیروید. تمام عمرم رنج کشیدم، گرسنگی کشیدم؛ اما زیر بار کسی نرفتم.
من به بهشت هم قانع نیستم، همه اینها خلق هستند؛ من به محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) قانع هستم، اینها مافوق تمام خلقتند. نه این که بهشت را نخواهم، مافوق بهشت و فردوس را بیشتر میخواهم.
رفقای عزیز! امیدوارم اینجا را از دست ندهید. چطوری از دست نمیدهید؟ باید جایی نروید! شما ولایت را یقین نکردهاید که جاهایی میروید که امر ولایت نیست. جاهایی میروید که اسم امام حسین (علیهالسلام) هست؛ اما تأییدش نیست. این جور جاها نرفتن، ولایت خواستن است. وقتی نروید، به امام حسین (علیهالسلام) اتصال هستید. امام حسین (علیهالسلام) هم به حرف یزید نرفت، عباس را داد، اکبر و اصغرش را داد، عون و جعفرش را داد، کشته شد و به حرف یزید نرفت. نمیتوانم حرفم را بزنم! شما نمیخواهد کشته شوید؛ اما به حرف خلق نروید. حالا امام زمان (عجلاللهفرجه) میفرماید: «حسین جان! پدر و مادرم به قربان اصحاب باوفایت!»
اصحاب امام حسین (علیهالسلام) به حرف یزید نرفتند و شهید شدند؛ اگر شما هم به حرف خلق نروید، جزء شهدای کربلا هستید. مگر این حرف شوخی است؟! نرفتن خیلی مشکل است، بروید کنار! اما به فکر مردم باشید؛ البته مردمی که مستحق هستند، مردمی که با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) هستند، نه مردمی که بدعتگذارند. حضرت فرمود: «به اسبهای دشمنان ما آب ندهید!»
آرامش بشر این است که توی ولایت بیاید. آرامش بشر این است که گناه نکند. آرامش بشر این است که با خدا حرف بزند و بیتوته داشته باشد. آرامش بشر این است که دنبال امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امام زمان (عجلاللهفرجه) باشد؛ نه دنبال خلق. هر دفعه تکرار میکنم که عکس مرا در خانههایتان بزنید و با آن نجوا داشته باشید؛ خدا هم خوشش میآید که شما با او صحبت کنید. این حرفها هست. شما همیشه این جلسه را کمک کنید. اگر آب به یک درخت ندهید، خشک میشود؛ این جلسه را کمک کنید، خشک نشود.
من از خدا خواستم رفقایم به فقر مبتلا نشوند. این تازه بیچاره مالی است، نه بیچاره دین. بیچاره دین آن است که علی (علیهالسلام) ندارد، بیچاره دین آن است که از این حرفها کنار برود. قدر اینجا را بدانید! باید ولایت از شما صادر بشود؛ آن صادرات خیلی مهم است.
وقتی سخی نباشید، به درد نمیخورید. وحشی را گفت نکُش! چون سخاوت و ذرهای محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را داشت؛ با این که حمزه سیدالشهداء را به شهادت رساند. وقتی شما حاجت برادر مؤمن را برآورده کردید، آن نور است. آن نور، اول شامل خودتان میشود. حضرت میفرماید: «وقتی که مؤمن وارد قبرش میشود، دو نور بر او وارد میشود؛ یکی نور ولایت است، یکی هم نور ادخال سرور در قلب مؤمن است که آن بزرگتر است.» چرا؟ چون آن، امر ولایت است.
از این بهتر نیست که میفرماید اگر شما سخی باشید، وقتی از دنیا میروید، خدا شما را در عرش خودش داخل میکند. آنجا مَقرّی است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید جای سخاوتمندان است؛ اما سخاوت یک خُرده مشکل است! سخاوت شجاعت میخواهد؛ شما الآن چندین خیال برای پولتان دارید، حالا که میخواهید در راه خدا بدهید، زورتان میآید؛ ولی اگر سخی باشید و ولایت داشته باشید، امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «اگر او را نخواهی، دروغ میگویی که ما را میخواهی؛ اول باید او را بخواهی.» مقام امام آن قدر بالاست که میفرماید اگر او نباشد، تمام عالم فروریزان میشود، ولی اینجا میگوید باید دوست ما را بخواهی؛ چرا؟ چون صفات مؤمن، امر امام است؛ این است که این قدر بالاست. فقط متقی است که کسریهای ما را برطرف میکند و ما را به نجات ابدی میرساند، ما خودمان دنبالش نمیرویم!
خداوند تبارک و تعالی این عالم را ایجاد کرد؛ آنوقت این عالم هست، هر کسی از آن استفادهای میکند. هر کدام از این مردم به امر خدا و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشند، برتری پیدا میکنند؛ اما کسی هست که عالم پیش او کوچک است، او متقی است. من خودم همینطور هستم؛ تمام عالم پیش من کوچک است. آن کسی که عالم را خلق کرده، میبینم و با خدا حرف میزنم. میگویم: «خدایا، تو این عالم را خلق کردی؛ حضرت زهرا (علیهاالسلام)، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را خلق کردی.» من خدا را این طوری میشناسم. این حرف از علی (علیهالسلام) شناختن، زهرا (علیهاالسلام) شناختن و امام حسین (علیهالسلام) شناختن بالاتر است. چه کسی این طور است؟ فقط متقی. خداشناسی یعنی این. به خدا میگویم: «خدایا، قدرتم را نگیر! خدایا، تو به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، حضرت زهرا (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) قدرت دادی. قدرت مرا هم نگیر! بتوانم بروم و بیایم.»
عالم میچرخد؛ اما ما ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را نمیشناسیم. اینها آسمانی بودند، نه زمینی. خدا دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) را در زمین آورد تا مردم هدایت شوند. مردم با اینها خوب نیستند؛ به خاطر همین اهل جهنمند.
ائمه طاهرین (علیهمالسلام) به متقی میفرمایند: «بگو!» امام رضا (علیهالسلام) هم به متقی فرمود: «برو مردم را هدایت کن!» به شما چه میگوید؟! به شما میگوید: حرف متقی را بشنوید! اما مردم با متقی خوب نیستند؛ به خاطر همین میفرماید: در آخرالزمان اگر از هزار نفر یک نفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند. آنها میفهمند که وقتی به حرف متقی نیستید، بیدین از دنیا میروید. الحمد لله رفقای مجلس ما با دین از دنیا میروند؛ چون که سخی هستند و دنبال خلق نمیروند، دنبال علی (علیهالسلام) و اولاد علی هستند. رفقای من به جنات میروند، خوش به حال آنها! از اینجا دست برندارید و با متقی رفیق باشید. ائمه طاهرین (علیهمالسلام) متقی را تهیه کردهاند؛ اگر با متقی رفیق باشید؛ با دوازده امام، چهارده معصوم رفیق هستید.
در نظر متقی، اینجا و زمین و آسمان یکی است. به من بگویید کدام یک از شما به آسمان راه دارید؟! خودتان با خودتان نجوا کنید. حرفهایی هست که نمیتوانم بزنم؛ چون کشش ندارید! همین حرفهایی که گفتم را عمل نمیکنید. روی سنگ قبرم با خط درشت بنویسید که با جگر پُر خون از دنیا رفتم و نتوانستم حرفم را بزنم؛ نه به یهودیها، به شما خوبها نتوانستم حرفم را بزنم؛ چون شما خوبها هنوز از امتحان در نیامدهاید! مگر ممکن است آدم، واقعیت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) را بگوید؟!
یک کاری کنید که متقی شما را قبول کند. چه کسی این عالم را میشناسد؟ فقط متقی. اگر شما سخی باشید و دنبال خلق هم نروید، حالا وقتی میخواهید عالم را بشناسید، باید از متقی بشناسید. کس دیگری این عالم را نمیشناسد. الآن عوض این که متقی را بشناسند، حرف هم به او میزنند! این عده از همانهایی هستند که به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حرف زدند. شما از آنها نباشید! بیایید سخی باشید و از اینجا دست برندارید! اگر از اینجا نروید، آنوقت از نابغههای عالم خطاب میشوید.
چرا متقی به آسمان راه دارد؟ عیسی یک سوزن و نخ داشت، در آسمان چهارم نگهش داشت؛ اما متقی اصلاً سوزن و نخ ندارد. شما که کارخانه سوزن و نخ دارید! بیایید دنبال متقی! خدا، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام رضا (علیهالسلام) به متقی میگویند: حرف بزن! به شما میگویند: بروید حرف متقی را بشنوید! اسم من حاج حسین خوش لهجه است، بیایید به حرف متقی بروید! ایمان به جلسه داشته باشید، نه این که بیایید و بروید. من خودم که نمیگویم! ائمه (علیهمالسلام) خودشان اینجا آمدهاند. بیایید نتیجه داشته باشید؛ هیچ کجا خبری نیست! مردم دنبال خلق رفتند.
اگر شما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را معرفی نکنید، حرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نشنیدهاید. ائمه طاهرین (علیهمالسلام) نور واحدند، اینها یکی هستند؛ اما خداوند میفرماید: «به عزت و جلالم قسم، اگر عبادت ثقلین کنی، ولی امیرالمؤمنین علی را قبول نداشته باشی، تو را با صورت به آتش جهنم میاندازم.» این حرف فقط راجع به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. کسی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول ندارد، عمر لعنة الله علیه است. شما عمر را نخواهید!
در دنیا کسی که عمر را قبول ندارد، فقط متقی است؛ او به شما هشدار میدهد. ما باید از متقی تشکر کنیم که در آخرالزمان شناسایی عمر را به ما داد و نگذاشت پیرو عمر شویم. ما فراموشکاریم، فقط متقی به ما یادداشت میدهد.
وقتی عمر لعنة الله علیه درِ خانه حضرت زهرا (علیهاالسلام) را آتش زد و گفت: بروید هیزم بیاورید! یک نفر نبود که از حضرت زهرا (علیهاالسلام) حمایت کند! عوض این که جلوی عمر را بگیرند، حرفش را شنیدند و رفتند هیزم آوردند! در تمام دنیا اگر متقی در ظاهر بود، جلوی عمر را میگرفت و کشته میشد؛ آنوقت مردم میگفتند یک نفر کشته شد و جلوی عمر را گرفت؛ اما با این همه جمعیت یک نفر هم نبود! الآن هم همینطور است، این هر کاری خواست انجام داد! من به شما هشدار میدهم! در این زمان گفت: «علی اصحاب رسول الله است، عمر هم اصحاب رسول الله است؛ بد به عمر نگویید.» مردم هم دیگر بد به عمر نگفتند! متقی جگرش خون است؛ اما الحمد لله جوابش را داد و فرمود: امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خورشید را برگردانده، هر نَفَسش افضل از عبادت ثقلین است! یک ضربت شمشیرش افضل از عبادت ثقلین است! هنگام مرگ بالای سر همه حضور دارد و در قبر سفارش دوستانش را به نکیر و منکر میکند، دربارهاش خدا فرمود: اگر عبادت انس و جنّ کنی و امیرالمؤمنین علی را به «الیوم أکملت لکم دینکم» قبول نداشته باشی، با صورت تو را به جهنم میاندازم؛ اما این عمر لعنة الله علیه چه کار کرده است؟! خیلیها در ماوراء گیر هستند! هشتاد نفر مرجع داریم، به آنها گفتم چرا جلوی او را نگرفتید؟! چرا جوابش را ندادید؟! چه کسی جوابگویِ تمام خلقت است؟ فقط متقی.
خواست حضرت زهرا (علیهاالسلام) این بود که مصحف را برای مردم افشا کند، تا مردم طرف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بروند؛ اما عمر نمیخواست این طور شود؛ برای همین با جسارتی که به حضرت زهرا (علیهاالسلام) کرد، هم مصحف را پایمال کرد و نگذاشت افشا شود، هم حضرت محسن (علیهالسلام) را کشت. حالا آخرالزمان مردم پیرو عمر هستند!
وقتی به مدینه رفتم، داخل مسجد النّبی نشدم، گفتم: «ای مسجد! خراب شوی! مسجدی که در آن طناب به گردن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیندازند و شمشیر بالای سرش بگیرند، تا با خلیفه مسلمین بیعت کند، نمیخواهم آن مسجد را ببینم!» حضرت زهرا (علیهاالسلام) میخواست نفرین کند، یک نَفَس از روی ناراحتی کشید، ستون های مسجد لرزید و از جا حرکت کرد. مردم از زیر ستونها میرفتند. همه دیدند مسجد دارد متلاشی میشود. قربان علی (علیهالسلام) بروم! حالا باز هم به اینها رحم میکند! خدا علی (علیهالسلام) را «ارحم الراحمین» کرده است.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) دید اگر حضرت زهرا (علیهاالسلام) نفرین کند، عالم به هم میخورَد؛ چون عالم در اختیار فاطمه زهراست. خدا اینجا هم زهرای عزیز (علیهاالسلام) را افشا کرد و حالیِ آنها نمود؛ اما حالیشان نیست! مثل ما که حالیمان نیست! ببین خدا افشا کرد که تمام این زمین در اختیار زهرای عزیز (علیهاالسلام) است!
یک وقت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) صدا زد: «سلمان! به حضرت زهرا بگو نفرین نکن! تو دختر رحمة للعالمین هستی؛ اگر نفرین کنی، تمام عالم نابود میشود، نفرین تو به طیور هم اثر میکند و همه هلاک میشوند.» ببین، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) طناب گردنش است، شمشیر بالای سرش است؛ اما به فکر طیورِ عالم است! میگوید طیور نباید صدمه بخورند! آنها معصومند و به ما اعتقاد دارند. اگر مردم ارزش ندارند، طیور ارزش دارند؛ چون امر را اطاعت میکنند؛ اما این مردم امر را اطاعت نمیکنند. امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) سفارش طیور را به زهرای عزیز (علیهاالسلام) میکند. حالا که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان به سمت مسجد میرود، طیور دامن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را گرفتند و گفتند: علی جان! کجا میخواهی بروی؟! میخواهند تو را بکشند! طیور میخواهند جبران آن لطف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بکنند. میگویند: علی جان! تو جان ما را نجات دادی، ما هم به تو میگوییم جانت در خطر است! آیا این حیوان است یا ما؟! این همه قدردان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستند! حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سفارش طیور را به حضرت زینب (علیهاالسلام) کرد و فرمود: یا به آنها رسیدگی کن یا رهایشان کن! همانگونه که در مسجد به زهرای عزیز (علیهاالسلام) هم سفارش کرد؛ آیا سفارش دوستانش را نمیکند؟! شما هم بیایید به غم حضرت زهرا (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) شریک باشید!
چرا حضرت زهرا (علیهاالسلام) نفرین نکرد؟ چون خودِ زهرای عزیز (علیهاالسلام) هم باید در اختیار امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشد. درست است که اختیار داشت این کار را بکند؛ اما وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: نفرین نکن! زهرای عزیز (علیهاالسلام) هم امر را اطاعت کرد. چه کسی این حرفها را افشا میکند؟ فقط متقی.
کجا ما ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را شناختهایم؟! فهمِ ما نفهمی است! یک فهمی برای خودمان درست کردهایم! آخر چه فرزندی بوده که در شکم مادرش تذکر بدهد؟! به غیر از حضرت زهرا (علیهاالسلام) کسی نبوده است. مردم حضرت خدیجه را خیلی مذمت میکردند، به او میگفتند: چرا همسر محمّد یتیم که چیزی ندارد، شدی؟! حالا ما موقع وضع حملت به کمکت نمیآییم. یک دفعه زهرای عزیز (علیهاالسلام) فرمود: «مادر جان! ناراحت نشو! زنان بهشتی به کمکت خواهند آمد. حواء، آسیه، مریم بنت عمران و ساره میآیند.» فرزندی که در ظاهر به دنیا نیامده، مادرش را آرام کرد. آیا این زن است؟! کسی که گفت حضرت زهرا (علیهاالسلام) زن است، عمر لعنة الله علیه بود. به ابابکر گفت یک زن نباید تو را ناراحت کند!
فهمِ تمام عالم پیش اینها کم است! اگر امام صادق (علیهالسلام) نفرموده بود، من این مطلب را نمیگفتم! امام فرمود: «فردای قیامت مادرمان زهرا مثل مرغی که دانههای خوب و بد را تمیز میدهد، دوستانش را در محشر زیر سایه عرش خدا جمع میکند»؛ اما آن موقع دوستانش کم هستند، همه آن طرف هستند، معلوم میشود همه عالم به غیر از عرش خدا نابود میشود؛ چون که عرش جای ائمه طاهرین (علیهمالسلام) است. حالا شما به کجا دلتان خوش است؟! چه کسی میخواهد دستتان را بگیرد؟! بیایید دست به دامن اینها باشید! دنبال خلق نروید!
ائمه طاهرین (علیهمالسلام) در هر ابعادی شاخص هستند. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) خدمت پدرش آمد و فرمود: پدر جان! طفلی که در شکم من است، همینطور میگوید «أنا العطشان! أنا العطشان!» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دخترم! عاشورا این فرزندت، بدنش از تشنگی ترک، ترک میشود. فرمود: این فرزند را میخواهم چه کنم؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شفاعت امت من با اوست، دوستانش را شفاعت میکند. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) فرمود: پدر جان! به دیده منّت دارم. شما هم باید به فکر مردم باشید، بیخودی که به جایی نمیرسید! زهرای عزیز (علیهاالسلام) دارد فرزندش را فدای شما میکند! بی رحمهای بیانصاف! کجا میروید؟! حالا بروید یک کارهایی بکنید! ببینید چه چیزی را از دست میدهید؟! زهرا را! اگر همه آبهای آسمان را رویم بریزند، از نفهمی مردم میسوزم! ببین چه زهرایی دارید؟! کجا میروید؟! فردای قیامت هم به فکر شماست! ما گنهکار هستیم! خدا میگوید اگر گناهانتان را افشا میکردم، دیگر شما را خاک نمیکردند!
وقتی که زیر دوش آب قرار میگیرید، بگویید: «خدایا، از سر گناه کوچک و بزرگ ما در گذر! زهرا جان! من با مهریه تو پاک میشوم.» چون خدا آب و نمک را مهریه حضرت زهرا (علیهاالسلام) قرار داد. حالا روز قیامت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) میفرماید: «این افراد در جلسه پسرم حسین میآمدند، انفاق داشتند، مغرض نبودند، علی جان! فکری به حال اینها بکن!» اصلاً گنهکار، فرزند زهرا (علیهاالسلام) میشود انگار! ادب داشته باشید!
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میفرماید: «زهرا جان! من که احتیاج ندارم، آن شمشیری که در یوم الخندق زدم، آن نَفَسی که در لیلة المبیت کشیدم، برای این گنهکاران باشد.» پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم میفرماید: «من وقتی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را معرفی کردم، خدا فرمود: تو رحمة للعالمین شدی. این رحمة للعالمین هم برای این گنهکاران باشد» اما شما رفقا! گناه نکنید! روزی صد مرتبه بگویید: «یا علی! یا زهرا! یا علی! یا فاطمه! کمکم کن!» چرا این ذکر را نمیگویید؟!
اینجا که میآیید، باید آخرین جا برای شما باشد، آخر همینجاست؛ نه این که دنبال آخر بروید! به خاطر همین، اینجا بشرطها و شروطها است، اینجا شروط است. اگر از اینجا بروید، هیچ کس شما را دوست ندارد؛ نه ائمه طاهرین (علیهمالسلام) دوستتان دارند، نه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرای (علیهاالسلام) عزیز شما را دوست دارند؛ چون که شما پیرو خلق و شیطان شدهاید.
خانه واقعی، خانه متقی است. چرا؟ چون که ائمه (علیهمالسلام) خانه شما نیامدهاند، اینجا آمدهاند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمده، حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمده، امام حسین (علیهالسلام) آمده است؛ پس خانه واقعی اینجاست! کجا میروید عزیزان من؟! چه کسی این حرفها را میزند؟ فقط متقی.
یک وقت آقا امام رضا (علیهالسلام) با آقا جوادالائمه (علیهالسلام) به مکه رفتند، یک دفعه مردم دیدند که امام جواد (علیهالسلام) خودش را روی زمین انداخته و های، های گریه میکند. پرسیدند: آقا جان! چه شده؟ فرمود: پدرم دارد با خانه خدا وداع میکند.
اگر آقا امام حسین (علیهالسلام) در جبل الرحمه میرود و آنجا خطبه میخواند، دارد با مکه و منا، صفا و مروه و حجرالاسود وداع میکند. چه کسی این را میدید و میفهمید؟ اهلش میدیدند؛ اما همه نااهل بودند! اگر همه دنبال امام حسین (علیهالسلام) آمده بودند که او را مُجرم و کافر نمیکردند، شریح قاضی لعنة الله علیه فرمان قتلش را صادر نمیکرد!
هیچ کجا امام زمان (عجلاللهفرجه) مطابق وداع امام حسین (علیهالسلام) دلش نمیسوزد! امام حسین (علیهالسلام) درِ خیمه آمد و فرمود: «زینب جان! خداحافظ! سکینه! رقیه! خداحافظ!» تا حتی با فضه هم خداحافظی کرد. وقتی امام حسین (علیهالسلام) به حضرت زینب (علیهاالسلام) فرمود: زینب جان! پیراهن کهنه بیاور! زینب غش کرد. امام حسین (علیهالسلام) دست ولایت بر قلب زینب گذاشت و فرمود: خواهرم! زینب جان! باید یک خطبه در دروازه کوفه، یکی هم در شام بخوانی؛ پرچم معاویه را بِکَنی و پرچم پدرمان علی را نصب کنی. زینب فرمود: برادر جان! امرت را اطاعت میکنم.
متقی یک القای دیگری هم دارد؛ میفرماید: یک وداع دیگری هم در عالم هست؛ آن وداع حضرت زهرا (علیهاالسلام) است. زهرای عزیز (علیهاالسلام) به فضه فرمود: «فضه! من میخوابم، صدایم بزن، اگر جواب ندادم، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را خبر کن!» امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) از مسجد به خانه آمدند و سراغ مادرشان را از فضه گرفتند. فضه گفت: مادرتان استراحت کرده. گفتند: فضه! مگر ما نمیدانیم مادرمان از دنیا رفته؟! گفت: پس بروید پدرتان را خبر کنید!
امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) به مسجد آمدند، سر به دیوار گذاشتند و گریه میکردند، حالا مردم آمدند و گفتند: علی جان! این دو تا آقازاده گریه میکنند، هر چه به آنها میگوییم، حرف نمیزنند! آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از مسجد بیرون آمد و فرمود: حسن جان! حسین جان! چه شده است؟! اینها میدانند، میخواهند افشا کنند. صدا زدند: «پدر جان! بیا! مادرمان از دنیا رفت.» امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از مسجد که آمد، یک دفعه زانویش خم شد و به زمین افتاد، فرمود: خدایا، زانویم گیر ندارد! دو مرتبه از جا بلند شد و چند قدم رفت. لنگر زمین و آسمان تا به خانه رسید، سه مرتبه زمین خورد و بلند شد؛ تمام خلقت زمین خورد؛ چون فقط امیرالمؤمنین (علیهالسلام) زهراشناس است. اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به زانو در آمد، مرگ زهرای عزیز یک عاَلمی را به زانو درآورد.
حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به خانه آمده و میگوید: زهرا جان! با من حرف بزن! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) زهرای عزیز (علیهاالسلام) را به ظاهر غسل داد و کفن کرد؛ به امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) فرمود: بیایید با مادرتان وداع کنید! وقتی آمدند، دستان زهرای عزیز (علیهاالسلام) از کفن بیرون آمد، یکی را گردن امام حسن (علیهالسلام)، دیگری را گردن امام حسین (علیهالسلام) انداخت. منادی ندا داد: «علی جان! حسن و حسین را از مادرشان جدا کن! ملائکه آسمان طاقت ندارند.» این ندا، ندای خدا بود؛ ندای خدا، ندای خلقتی است که گفت ملائکه طاقت ندارند؛ اما آن جایی که امام حسین درِ خیمه آمد و فرمود: زینب جان! این ندا، ندایی بود که در دنیاست، بین خودِ ائمه (علیهمالسلام) است. چه کسی این حقایق را افشا میکند؟ فقط متقی.
امام حسین یک وصیتی به حضرت زینب (علیهاالسلام) کرد، فرمود: «خواهرم، زینب جان! وقتی مرا شهید کردند، اسبم درِ خیمه میآید که شما را راهنمایی کند، میگوید: زینب! امّ کلثوم! امام سجاد! بیایید تا امام حسین را نشانتان بدهم که کجاست؟ مبادا بگذاری بچهها دنبالش بیایند؛ چون که سرم را جدا میکنند! ممکن است بچهها ببینند، فُجاه کنند!» یک وقت دیدند صدای شیهه ذوالجناح میآید، همه خیال کردند امام حسین (علیهالسلام) است. تا بیرون آمدند، دیدند زین واژگون! یال اسب غرق خون! داد میکشید: «الظّلیمه! الظّلیمه!» وای به حال آن امتی که پسر پیامبرشان را کشتند! وای به حال آن امتی که امام زمان خودشان را کشتند! آیا این اسب حیوان است یا آنهایی که حسین (علیهالسلام) ما را کشتند؟! ببین چه میگوید؟! این اسب جلو افتاد، تا امام حسین (علیهالسلام) را نشانِ اهل بیت (علیهمالسلام) بدهد! حالا حضرت زینب (علیهاالسلام) چه کار میکند؟! یکی از این طرف میرود! یکی از آن طرف میرود! حضرت زینب (علیهاالسلام) میخواهد آنها را برگرداند، دنبالشان میدوید! همه بچهها را برگرداند؛ امر برادرش امام حسین (علیهالسلام) را اجرا کرد. چه کسی این حرفها را افشا میکند؟ فقط متقی.
این دنیا زمان دارد، زمان برای مردم پیش میآید؛ حالا این مردم دنبال زمان میروند، شما نروید! هر کجا حرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) و امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) است، بروید! چه کسی الآن دنبال دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) میآید؟! گفتم که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید: حسین! امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید: حسین! زهرای عزیز (علیهاالسلام) میگوید: حسین! تمام اینها هماهنگ هستند. شما چرا هماهنگ نیستید و خلق میگویید؟!
متقی به شما آگاهی میدهد. تمام آنچه که برای مردم، در زمان، پیش میآید را متقی میداند. هیچ کس به جز متقی نمیتواند کارهایی که در زمان پیش میآید را برطرف کند. کسی که بلا و مصیبتهایی که برای مردم اتفاق میافتد را تغییر میدهد، فقط متقی است. مگر بارش باران را تغییر نداد؟! فرمود: به خدا گفتم: «خدایا، مردم گنهکارند، درختها چه گناهی کردهاند؟! اگر من بودم، باران را نازل میکردم.» خدا هم باران را فرستاد. مگر جلوی سیل و یخبندان را نگرفت؟! مگر با دعایش آلودگی هوا رفع نشد؟!
متقی در مورد این بیماری [۱] فرمود: «خدا مردم را عذاب کرد، این کار معلوم نیست آرام بگیرد! مگر اینکه مردم دست از کارهایشان بردارند!» متقی نظرش این است؛ چون که مردم به معصیت خوش هستند! آن مردک زن دارد؛ اما به فکر بچههای مردم است؛ باید به سزایش برسد.
شما به کسی کاری نداشته باشید، صدقه دهید؛ بعد بگویید: «یا علی! یا زهرا! یا حسین! حسین جان! به حق علی اکبرت، به حق علی اصغرت، بلا را رفع کن! مردم هم اینطور بگویند؛ وگرنه فایده ندارد.»
خدا فکر را به شما داده، فکر این است که شما از خدا هدایت یعنی قبولی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را بخواهید؛ برای همین به شما میفرماید: «به عزت و جلالم قسم اگر عبادت انس و جنّ کنی، اما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول نداشته باشی، تو را با صورت در جهنم میاندازم.»
دین خدا همیشه هست. من گفتم، دوباره تکرار میکنم، تمام زمین آب بود، خدا اراده کرد که بشر را روی زمین بیاورد. زمین کعبه را خلق کرد و همه زمینها را از آنجا به همه جا کشید. حالا که بشر را روی زمین آورد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خلق کرد و گفت: «ای مردم دنیا! به حرف پیامبر بروید!» حالا که مردم، دنبال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نرفتند و معصیت کردند، جهنم را خلق کرد. جهنم الآن در دنیا هست. علی (علیهالسلام) با خدا بود، گفت: کسی که حرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نشنود، اهل جهنم است. پیامبر (علیهالسلام) گفته علی! پس کسی که حرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول نداشته باشد، دنبال عمر است و جهنمی است. متقی مثل ائمه طاهرین (علیهمالسلام) از اولش بوده، میفرماید: خدا بود و علی بود و متقی؛ پس بیایید حرف متقی را بشنوید و به آن عمل کنید.
عمر، جلسه بنیساعده را درست کرد، امام حسین (علیهالسلام) هم میفرماید: «من کشته جلسه بنیساعدهام.» عمر ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را خلق حساب کرد و مردم هم دنبالش رفتند. شما دنبال هیچ کس نروید! دنبال کسی که مقدس است هم نروید! به اولیای امور هم کار نداشته باشید؛ آنوقت خودتان را مقدس میکنید!
عمر مقدس بود که همه مردم دنبالش رفتند. سلطان روم آمد که خلیفه مسلمین را ببیند، به او گفتند: خلیفه به بیابان رفته است. وقتی به سراغش آمد، دید خشت مالیده و خوابش برده است. سلطان روم گفت: اگر عمرش کفاف دهد، تمام دنیا را میگیرد! این قدر مقدس بود که از بیتالمال نمیخورد؛ اما زهرای عزیز (علیهاالسلام) را کشت! من هر روز یک دور تسبیح لعنت به عمر میکنم؛ دوباره تکرار میکنم، دنبال کسی که مقدس است، نروید! دنبال خدا و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) بروید. الآن باید دنبال متقی بروید.
خیلیها در دنیا گناه کردند؛ وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شهید شد، منادی در تمام خلقت ندا داد: «ارکان خدا شکست!» یعنی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کشته شد! حالا عدهای از گنهکارانِ اهل جهنم که مغرض نبودند، رقت کردند و از جهنم نجات یافتند. این بود که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: «فُزت و ربّ الکعبه» خوشحالی علی (علیهالسلام) از رهایی جهنمیها بود.
وقتی امام زمان (عجلاللهفرجه) میآید، این دو نفر را از قبر بیرون میکشد، به دار میزند و آنها را آتش میزند؛ تمام گناهان تقصیر عمر است. امام حسن (علیهالسلام) هم میفرماید: «مادرمان زهرا را که کشتند، همه ما را کشتند، ما یک جان داریم.»
چرا این دو نفر را از قبر بیرون میآورد و آتش میزند در حالی که جبت و طاغوتند، در بدترین جای جهنم هستند و کارشان سختتر است؟! این را فقط متقی به شما میگوید؛ چون که امام زمان (عجلاللهفرجه) میخواهد مردم بفهمند که این دو نفر بد هستند! این دو نفر بودند که زهرای عزیز (علیهاالسلام) و محسنش را کشتند، خلافت را غصب کردند، به ولایت جسارت کردند و مسیر دین را عوض کردند؛ حالا این دو نفر را آتش میزند؛ تا آن مردمی که با اینها ارتباط دارند، ظلم و جنایتشان برای آنها افشا شود.
چرا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) این کار را نمیکند؟ چون امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) میخواهد امام زمان (عجلاللهفرجه) این کار را بکند. در زمان خودش این کار را نکرد؛ چون که فرصت پیدا نکرد و کسی را هم نداشت. هفتاد هزار نفر طرف عمر و ابابکر رفتند و به حکومت آنها راضی بودند، فقط پنج نفر با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ماندند. حالا امام زمان (عجلاللهفرجه) این کار را میکند، هفتاد هزار مَلَک از آسمان به یاری او میآیند.در آخرالزمان مردم دنبال عمر میروند که میگوید اگر از هزار نفر یکی با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند.
امام زمان (عجلاللهفرجه) میداند چه وقت ظهورش است؛ اما دو اجازه میخواهد: اول اجازه از خدا، بعد اجازه از حضرت زهرا (علیهاالسلام). به اجازه مادرش ظهور میکند. حالا نگویید که ائمه (علیهمالسلام) احتیاج دارند، اینها اجازه روی اجازه است، احترام روی احترام است. وقتی آقا تشریف میآورد، اول کاری که میکند، به مدینه میآید؛ سرِ قبر مادرش میرود و میفرماید: مادر جان! آمدم! قبر مخفی مادرش را معلوم میکند و صدا میزند: «مادر جان! من آمدم! چقدر «هل من ناصر» گفتی؟ کسی نیامد تو را یاری کند؛ آمدم تا احقاق حق از دشمنان تو و جدّم حسین کنم.» متقی میفرماید: «وقتی امام زمان (عجلاللهفرجه) تشریف میآورد، به قلب خسته من هم میگوید من آمدم!»
وقتی آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) وارد مکه میشود، یک هشدار به تمام عالم میدهد و یک پرچمی باز میکند که در آن پرچم «إّنا فتحنا لک فتحاً مبیناً» نوشته شده است؛ از تمام عالم کمک میخواهد. این پرچم را تمام دنیا میبینند، امام زمان (عجلاللهفرجه) به تمام عالم ندا میدهد: «جَاء الحَق و زَهَق البَاطِل» یعنی آنچه که باطل است، از بین میرود و حق آشکار میشود. این ندا به تمام کون و مکان میرسد و یک جلوهای میکند. به تمام خلقت از انس و جنّ، ملائکه، زمین، آسمان، درخت و دیوار میرسد؛ همه به غیر از بشر به او لبّیک میگویند. شما هم باید منتظر ندای حجت خدا، آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) باشید؛ اما شما منتظر فرمان خلق هستید. شخصی به امام صادق (علیهالسلام) گفت: آقا جان! آن منتقم آل محمّد شما هستید؟ حضرت فرمود: نه، من هم منتظرم.
شما باید یک عقیده الهی داشته باشید، آن هم انتظار الفرج است. حالا میخواهم به شما بگویم انتظار الفرج یعنی چه؟ انتظار الفرج مثل این است که الآن پدر شما به مسافرت رفته است؛ اگر همه بیایند، شما میگویید پدرم نیامده و منتظر او هستید. شما هم باید عقیدهتان این باشد که منتظر امام زمان (عجلاللهفرجه) باشید و دنبال کسی نروید. تمام کالبد بدن شما انتظار الفرج داشته باشد؛ آنوقت به مردم کاری ندارید. امام صادق (علیهالسلام) هم فرمود: «اگر یک روز از دنیا باقی باشد، حجة بن الحسن امام زمان (عجلاللهفرجه) خواهد آمد.»
من خودم همینطور هستم، همیشه آمادهام که وقتی آقا ظهور کرد، عصایم را بردارم و دنبالش بِدَوم؛ شما هم یک چیزی برای خودتان تهیه ببینید؛ وقتی امام زمان (عجلاللهفرجه) ظهور کرد، آن را بردارید و بدوید. نزد خدا و ائمه (علیهمالسلام) زن و مرد ندارد! هر کسی نمیتواند این طور باشد! شما همسر و بچه دارید، تعلقات دارید؛ اما باید حواستان پیش امام زمان (عجلاللهفرجه) باشد. مکان شرط نیست، خودتان شرطید؛ هر کجا هستید، منتظر امام زمان (عجلاللهفرجه) باشید!
یک دفعه خواب دیدم که درِ مغازهام هستم، به من گفتند امام زمان (عجلاللهفرجه) ظهور کرده است. یک تیشه برداشتم، پالتو هم نپوشیدم و پابرهنه دویدم؛ مرد آن است که وقتی امام زمان (عجلاللهفرجه) تشریف میآورد، دنبالش بِدَود. مرد فقط متقی است، بقیه نر هستند؛ چون مردم دنبال دنیا و خلق هستند! خدا هم میفرماید: «لا فَتی الّا علی، لا سَیف الّا ذوالفَقار» امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) شاهِ مردانِ عالم است.
دیدم آقا نزدیک کارخانه ریسباف آمده است. مورد عنایت آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) قرار گرفتم. آقا مُنشی داشت، به او فرمود: «برو به بازاریها بگو بیایند!» کسی از بازاریها نیامد. به یکی از این بازاریها که چندین سال اینجا میآمد، اما آخرش رفت، پیغام دادم و گفتم: «تو از آن بازاریها بدتر هستی؛ چون که چندین سال تو را نصیحت کردم و آخرش رفتی؛ اما چه کسی آن بازاریها را نصیحت کرده بود؟!» من همینطور میخواستم در رکاب امام زمان (عجلاللهفرجه) کشته بشوم تا حضرت زهرا (علیهاالسلام) یک لبخند به من بزند! میخواستم زهرای عزیز (علیهاالسلام) خوشحال شود که پسرش مهدی (عجلاللهفرجه) را یاری کردهام.
اگر بخواهید یاور امام زمان (عجلاللهفرجه) باشید، باید هیچ چیزی نخواهید؛ یک جان دارید فدای امام زمان (عجلاللهفرجه) کنید. مثل غلام سیاه امام حسین (علیهالسلام) که وقتی به او گفت آزادت کردم، برو! رفت و برگشت؛ میخواست تتمه عمرش را یاور امام زمانش باشد. یاور امام زمان (عجلاللهفرجه) انتظار میکشد و میخواهد این عمری که پیشش امانت است را فدا کند. همه در امتحان امام زمان (عجلاللهفرجه) رفوزهاند؛ به جز متقی.
روزی عطاری از اهل بصره درِ مغازهاش نشسته بود که دو نفر برای خریدن سدر و کافور وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهرههایشان دقت کرد، متوجه شد که از مردم معمولی نیستند؛ برای همین از شهر و دیارشان پرسید؛ اما جوابی ندادند. او اصرار و التماس کرد و آنها را قسم داد. آنها گفتند: ما از ملازمان آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) هستیم، یکی از جمع ما فوت کرده، ما برای خریدن سدر و کافور اینجا آمدهایم.
همین که این مطلب را شنید، با اصرار و تضرع زیاد خواست که او را هم همراهِ خودشان ببرند. خلاصه با آنها به راه افتاد، تا این که به ساحل دریایی رسیدند. آنها بدون نیاز به سوار شدن در کشتی، خودشان بر روی آب راه افتادند؛ اما آن عطار ایستاده بود و نگاه میکرد. به او گفتند: نترس! خدا را به حضرت حجّت قسم بده، تا تو را حفظ کند؛ بسم الله بگو و بیا! او هم این کار را کرد و بر روی آب مانند زمین خشک دنبالشان به راه افتاد، تا این که به وسط دریا رسیدند.
ناگهان ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد. اتفاقاً او در وقت خروج از بصره، صابونی پخته بود و آن را برای خشک شدن در آفتاب روی پشت بام گذاشته بود. وقتی باران را دید، به یاد صابونهایش افتاد و گفت: «آخ، صابونهایم!» به محض این خیال، پاهایش در آب فرو رفت و مجبور به شنا کردن شد؛ تا خود را از غرق شدن حفظ کند؛ اما با همه این احوال از همراهان دور میماند. وقتی آنها متوجهش شدند و او را به این حال دیدند، برگشتند و دستش را گرفتند. او را از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خیالی که کردی، توبه کن و مجددًا خدا را به حضرت حجّت قسم بده. او توبه کرد و دوباره بر روی آب راهی شد.
بالأخره آنها به ساحل دریا رسیدند و از آنجا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادند. مقداری که رفتند، در دامنه بیابان چادری به چشم میخورد که نور آن، فضا را روشن کرده بود. همراهانش گفتند: تمام مقصود در این خیمه است، او هم با آنها تا نزدیک چادر رفت و همه همانجا توقف کردند. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد چادر شد و در مورد آوردن عطار به داخل چادر با حضرت صحبت کرد، به طوری که عطار، صدای امام زمان (عجلاللهفرجه) را شنید؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بود، نمیدید. حضرت فرمود: «صابونی! برو دنبال صابونهایت!» این شخص محبت صابون داشت که امام زمان (عجلاللهفرجه) او را راه نداد؛ ما هم محبت دنیا و اهل دنیا داریم؛ برای همین از عهده برنمیآییم! پس کسی که میخواهد خدمت امام زمان (عجلاللهفرجه) برسد، باید ذرهای محبت دنیا نداشته باشد و سنخه امام زمان (عجلاللهفرجه) بشود.
همان طور که امام، محبت دنیا ندارد، شما هم باید محبت دنیا نداشته باشید! البته به حدّ نیازتان و برای آبرویتان دنیا را بخواهید؛ اما امرِ امام را بالاتر بدانید و منتظر ندا باشید. تمام اینها مثل امانت در دست شماست؛ اما صاحب امانت ولیّ الله الأعظم امام زمان (عجلاللهفرجه) است. چه کسی محبت دنیا ندارد و سنخه امام زمان (عجلاللهفرجه) است؟ فقط متقی.
منطقهای است در همدان که الآن هم زیارتگاه است. سیصد و سیزده نفر در آنجا جمع شدند. اینها از شهر بیرون رفتند، شبها در بیابانها بیتوته میکردند و روزها روزه میگرفتند و همینطور امام زمان، امام زمان میکردند. حضرت دید اینها خودشان را اسیر کردهاند. اولین اشتباه آنها این بود که زنهایشان را طلاق داده بودند و دیگر اینکه ادعا کرده بودند ما میخواهیم یاور امام زمان (عجلاللهفرجه) باشیم و او را ببینیم؛ به خاطر همین امام زمان (عجلاللهفرجه) به همراه دو بزغاله حاضر شد و فرمود: شما چه میخواهید؟ گفتند: آقا جان! ما یاور شما هستیم، دست از زن و بچههایمان برداشتهایم، اینجا آمدهایم و تسلیم شما هستیم. حضرت فرمود: شما همین جا باشید، من روی پشت بام میروم و برمیگردم.
حضرت رفت و بزغالهها را هم با خود برد. یکی از این افراد قصاب بود، او را صدا زد و فرمود: بیا بالا! وقتی بالا رفت، گفت: یکی از این بزغالهها را بکُش! او هم بزغاله را کشت، قدری خون از ناودان سرازیر شد. حضرت یک نفر دیگر را صدا زد؛ وقتی آمد، باز هم به قصاب دستور کشتن بزغاله دیگر را داد، او هم بزغاله را کشت. با سرازیر شدن خون از ناودان، تمام آن افراد فرار کردند، پیش خودشان گفتند: امام زمان (عجلاللهفرجه) میخواهد ما را بکشد!
آقا جان من! شما باید جانتان را برای امام زمان (عجلاللهفرجه) بدهید! مگر شما میخواهید در دنیا بمانید؟! تمام افرادی که خدمت امام زمان (عجلاللهفرجه) نمیرسند، اهل دنیا هستند و میخواهند در دنیا بمانند. برو خیالت راحت باشد! من بعضی وقتها میگویم: «امام زمان! بیا گردن مرا میخواهی بزنی، بزن و دنیا را اصلاح کن! گردن من که به درد نمیخورد! اختیارِ گردن من هم با توست، بیا و دنیا را اصلاح کن!»
زنی بود که یک قفل، درِ دّکان قفلسازی آورد و به او گفت: آقا! این قفل را از من میخری؟ میخواهم آن را بفروشم، گفت: چرا میخواهی آن را بفروشی؟ گفت: احتیاج دارم. قفلساز گفت: این قفل یک شاهی میارزد؛ اما اگر یک کلید به آن بیندازی، سه شاهی میارزد. آن زن گفت: من پول ندارم. قفلساز گفت: من یک شاهی به تو قرض میدهم، یک کلید هم به آن میاندازم و سه شاهی از تو میخرم. آن زن هم راضی و خوشحال شد.
حالا آن شخصی که میخواست امام زمان (عجلاللهفرجه) را ببیند، چندین وقت هم به مسجد سهله برای دیدن امام زمان (عجلاللهفرجه) رفته بود و درِ دکّان قفلساز نشسته بود، به او گفت: این چه کارِ بیعقلی بود که تو کردی؟! میخواستی خودت آن استفاده را بخوری! قفلساز گفت: آقا جان! این زن، بنده خدا که عقلش نمیرسید! این آقا هم که اینجا درِ دکّانم نشسته بود، امام زمان (عجلاللهفرجه) بود.
ببین، عزیز من! این زن زندگیاش راه افتاد، امام زمان (عجلاللهفرجه) دوست آن کسی است که زندگی یک شیعه را راه میاندازد؛ نه این که زندگیاش را فلج کند؛ آنوقت امام زمان (عجلاللهفرجه) دیدنش میآید؛ وگرنه این قفل چه ارزشی داشت؟! این قفلساز حساب کرد که زندگی این زن را با این کارش راه میاندازد، به خاطر همین امام زمان (عجلاللهفرجه) به دیدنش آمد.
عزیزان من! امام زمان (عجلاللهفرجه) به عدالت سر میزند، نه به خباثت! ما خباثت داریم، کجا میخواهیم امام زمان (عجلاللهفرجه) را ببینیم؟! مگر ائمه طاهرین را ندیدند؟! هفده، هجده سال چهار امام را دیدند، چرا اهل آتش شدند؟! امام دیدن شرط نیست، امر امام را اطاعت کردن شرط است؛ اگر شما امر امام را اطاعت کنید، دلش خوش میشود و خودش به دیدنتان میآید.
وقتی آدم ابوالبشر مبتلا به ترک اولیٰ شد، خدا سیصد سال او را کناری انداخت. به خدا گفت: خدایا، هیچ کس مرا نمیآمرزد، تو فقط میآمرزی! خدایا، توبه مرا قبول کن! گفت: ای آدم! به آسمان نگاه کن! تا نگاه کرد، دید پنج نور پاک و نورهای ریز، ریز است. خدا گفت: مرا به این پنج نور پاک قسم بِده! گفت: اینها چه کسانی هستند؟ گفت: این پنج نور پاک، محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین هستند. آدم گفت: خدایا، تا به اسم حسین (علیهالسلام) رسیدم، دلم شکست! آنوقت خدا برای آدم روضه خواند.
اول روضه خوان، خودِ خداست! به آدم گفت: یا آدم! این حسینِ مرا در صحرای کربلا میکشند و بدنش از تشنگی تَرَک، تَرَک میشود.آدم گریه کرد و توبهاش به خاطر گریه بر امام حسین (علیهالسلام) قبول شد. آنوقت آدم گفت: خدایا، این نورهای ریز، ریز چه کسانی هستند؟ گفت: آنها دوستان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) هستند. این نورهای ریز، ریز، متقی نیستند، شیعههای تأیید شدهاند؛ به غیر از مردم دیگر هستند؛ اما متقی یک نفر بیشتر نیست. حالا آن قدر ما بدبخت هستیم که از کنار متقی میرویم و با او مخالفت میکنیم.
حضرت زهرا (علیهاالسلام) در مجلسی که حرف حسینش باشد، حاضر میشود. وقتی شما روضه میخوانید، زهرای عزیز (علیهاالسلام) گریه میکند؛ اما روضهخوانِ حضرت زهرا (علیهاالسلام) باشید، نه این که خلق را تأیید و تشویق کنید و مجلس امام حسین (علیهالسلام) را پرچمِ مقصدِ خودتان بکنید! زهرای عزیز (علیهاالسلام) روضهخوانِ حقیقی را ضمانت میکند. خدا رحمت کند مرحوم اشراقی بزرگ، پسر حاج میرزا محمّد ارباب را، روضهخوان خوبی بود، عظمتی داشت! شب عاشورا در مسجد آمد، عبا و عمامهاش را کناری انداخت، روی منبر رفت و همینطور میگفت: «حسین! حسین!» اصلاً در و دیوار میگفت: «حسین! حسین!»
حالا مرحوم اشراقی مکّه نرفته بود، باغ و زمین داشت؛ وقتی از دنیا رفت، یک نفر در عالم رؤیا دید: مرحوم اشراقی را آوردند و آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به او فرمود: چرا مکّه نرفتی؟ به ملائکه دستور داد: او را ببرید و عِقابش کنید. وقتی ملائکه داشتند مرحوم اشراقی را میبردند، به او گفتند: اگر این خانم برای تو کاری بکند. گفت: او کیست؟ گفتند: حضرت زهراست! مرحوم اشراقی خدمت حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمد و گفت: زهرا جان! من متوجه نبودم که این قدر کار دقیق و سخت است! بیا واسطه من بشو! حضرت زهرا (علیهاالسلام) به ملائکه فرمود: او را برگردانید. حالا زهرای عزیز (علیهاالسلام) رو به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کرد و فرمود: چرا میخواهی او را عقاب کنی؟ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: زهرا جان! او مکّه نرفته است؛ یعنی میگویی ما امر خدا را اطاعت نکنیم؟! حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمود: آیا امر خدا این است که شما بگویی روضهخوانِ حسینِ مرا عِقاب کنند؟! اینجا حضرت زهرا (علیهاالسلام) ناراحت شد. یک دفعه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: زهرا جان! پسرت مهدی (عجلاللهفرجه) را صدا بزن، تا امسال به جای او یک حجّ به جا آورد.
ببین مرحوم اشراقی حضرت زهرا (علیهاالسلام) را تأیید کرد که در آن دنیا او را شفاعت میکند. وای به حال روضهخوانی که خلق را تأیید کند و حضرت زهرا (علیهاالسلام) را تأیید نکند! خاک بر سرش! قیامت هم روضهخوانیاش به دردش نمیخورد.
رفقای عزیز! حضرت زهرا (علیهاالسلام) اینجاست؛ ولی چطور آنجا میرود و مرحوم اشراقی را شفاعت میکند؟! متقی هم اینجاست، چطور میرود و میبیند؟! متقی هم همان است. متقی را حضرت زهرا (علیهاالسلام) تهیه کرده است؛ ولی چه بسیار از مردم که متقی را قبول ندارند! اینهایی که متقی را قبول ندارند، حضرت زهرا (علیهاالسلام) را هم قبول ندارند.
آن روضهای که مرحوم اشراقی خواند، به نام حضرت زهرا (علیهاالسلام) خواند، به خاطر همین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حرف زهرای عزیز (علیهاالسلام) را قبول کرد و او را بخشید. امام صادق (علیهالسلام) هم میفرماید: «ما حجّت خدا از برای خلق هستیم و مادرمان زهرا (علیهاالسلام) حجّت از برای ماست.» این است که باید حضرت زهرا (علیهاالسلام) امر کند، تا امام زمان (عجلاللهفرجه) حاضر شود و برای او حجّ به جا آورد.
یکی از این مداحها وقتی از دنیا رفت، یک شب خواب دیدم در بیابان است؛ چنان نعره میزد که بیابان را روی سرش گذاشته بود. به او گفتم: چه شده است؟! گفت: زهرا به من کارت نمیدهد. نگاه کردم، دیدم آن طرف بساطی است و حضرت زهرا (علیهاالسلام) تشریف دارند؛ به او گفتم: بیا با هم پیش او برویم، من میگویم به تو کارت بدهد. گفت: نمیدهد! به وجود زهرا (علیهاالسلام) قسم رفتم، سلام کردم و گفتم: بی بی جان! یک کارت به این بده! فورًا یک کارت نوشت و به او داد. فقط متقی است که میان ائمه (علیهمالسلام) و مردم واسطه میشود و شفاعت میکند.
رفقای عزیز! همیشه از خدا بخواهید که شرار الخلق دنبال شما نیاید و شما را وسوسه نکند. شرار الخلق کسانی هستند که این حرفها را قبول ندارند و ما را به گناه و معصیت دعوت میکنند. شرار یعنی از وجودش هیچ برکاتی نازل نمیشود، فقط شرّ دارد.
به خدا بگویید: «خدایا، ما را محتاج شرار الخلق نکن! شرار الخلق دنبال ما نیاید و ما را وسوسه نکند! امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، زهرای عزیز (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) دنبال ما بیایند. ما «هل من ناصر» و دعوت آنها را اجابت کنیم. خدایا، تو ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را دوست داری، ما هم میخواهیم اینها را دوست داشته باشیم و با اینها محشور بشویم.»
متقی به ائمه طاهرین (علیهمالسلام) اتصال است، آنوقت شما باید به امر متقی باشید! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «امر هر کسی را اطاعت کنید، با او محشور میشوید و مثل او هستید.» رفقای عزیز! بیایید حرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بشنوید و با متقی رفیق باشید! متقی میفرماید: «امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است.» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آخرالزمان شرّ الأزمنه است.» سؤال کردند: یا رسول الله! شرّ شامل کیست؟ فرمود: «کسی که عمر و ابابکر را دوست داشته باشد و طرفدار آنها باشد.» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستش را به سینهاش زد و فرمود: «هر کس عمر را دوست نداشته باشد، امیرالمؤمنین، زهرای عزیز و امام حسین را دوست داشته باشد، با من و در درجه من است.»
الآن شما حرف میزنید؛ اما امر امام زمان (عجلاللهفرجه) را اطاعت نمیکنید! امر امام زمان (عجلاللهفرجه) این است که اولاً سخی باشید؛ دوم این که سخاوتتان به مردم برسد؛ سوم این که اهل دنیا نباشید.
کدام یک از شما اهل دنیا نیستید؟! چرا امام زمان (علیهالسلام) میآید به متقی سر میزند؟ چرا امام حسین (علیهالسلام) میفرماید: متقی وکیل من است؟ چرا امام رضا (علیهالسلام) به متقی میفرماید: برو مردم را راهنمایی کن؟ چرا امام موسی کاظم (علیهالسلام) به متقی میفرماید: حسین! غصه نخور! حرفهایت را در جهان پخش میکنیم؟ چون امام به متقی نظر دارد، متقی هم نظرش با امام است. چرا نظر امام به شما نیست؟ چون شما اهل دنیا هستید. چرا اهل دنیا میشوید؟ چون میخواهید دنیا کارهایتان را تکمیل کند.
شما هم اگر خودتان را در مقابل خدا و امام زمان (عجلاللهفرجه) تقصیرکار بدانید، هم خدا به شما نظر میکند، هم امام زمان (عجلاللهفرجه) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) تمام غم و غصه دنیا را از دلتان بیرون میبرند. شخصی بود که بیست سفر به مکه رفته بود، خدمت امام هادی (علیهالسلام) آمد و حضرت تمام آنها را رد کرد و فرمود که تو اولاً بیتوته با خدا نداشتی و دیگر این که سخی نبودی و اینها را از خودت میدانستی؛ این است که تمام عبادتهایت ردّ است. پس ما باید دسترنجی که از ما صادر میشود را از خدا بدانیم و بگوییم که خدایا، تو این کار را کمک کردی و یادم دادی. من شبها میگویم: «خدایا، اگر بهشت بروم تو کردی، تو این حرفها را یادم دادی، نماز شب را تو یادم دادی، بیتوته شب را تو یادم دادی، کمک به فقرا را تو یادم دادی؛ پس اگر بهشت بروم تو کردی!»
عزیزان من! شطیطه تقوا داشت که امام زمان (عجلاللهفرجه) اعمالش را قبول کرد و به او نماز خواند. امام زمان (عجلاللهفرجه) یکی در مسجد جمکران نماز خوانده، یکی هم به شطیطه نماز خوانده. به هیچ کس، به هیچ عاِلمی نماز نخوانده است. خدا نزدش زن و مرد ندارد، هر کسی که تقوایش بیشتر باشد، او را میخواهد. بیایید شطیطه شوید تا امام زمان (عجلاللهفرجه) اعمالتان را قبول کند و به شما نماز بخواند. اگر اعمالتان غیر از خدا و امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) باشد، امام زمان (عجلاللهفرجه) آن را قبول نمیکند. همانطور که امام زمان (عجلاللهفرجه) وجوهات اهل نیشابور را قبول نکرد؛ چون که آنها حنفی شده بودند. آن توهینی که به امام رضا (علیهالسلام) کردند و گفتند: آنچه از دو لب جدت، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدی، برای ما بگو؛ ثمرهاش این بود که پشت به امام زمانشان (علیهالسلام) کردند و حنفی شدند.
شما رفقا! سخی هستید، بیایید با متقی نجوا کنید و از این کارهایتان دست برندارید؛ آنوقت شطیطه میشوید و امام زمان (عجلاللهفرجه) به شما نظر میکند؛ اما شرطش این است که دنبال کسی نروید؛ شطیطه هم دنبال کسی نرفت. شما فقط دنبال متقی بروید. شطیطه در خانه بود، متقی هم در خانه است، آنچه را که مردم برای او میآورند، به فقرا و بیچارهها میدهد و آنها را باچاره میکند. متقی، فقرا را مثل بچههای خودش، حتی بالاتر هم حساب میکند؛ میفرماید: «خودم را وامدار و قرضدار فقرا میدانم، وکیل مردم میدانم. به اینهایی که چیز میدهم، اصلاً اصلاً آنها را نمیشناسم.» اگر متقی اهل دنیا بود، آنچه را که مردم به او میدادند، خودش مصرف میکرد؛ اما به فقرا میدهد. متقی دلش میخواهد شما هم همینطور باشید، سخی باشید. به مردم کاری نداشته باشید، اگر به مردم کار داشته باشید، دنبال آنها میروید.
الحمد لله، رفقایی که به جلسه میآیند، خوب هستند؛ اول این که صدقات و خیرات میدهند، دوم این که امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرت زهرا (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را قبول دارند؛ آنها هم به اهل جلسه نظر دارند؛ اما به شما هشدار میدهم که اینجا را رها نکنید. ملائکه آسمان هیچ کجا نمیروند، فقط به جلسه ولایت میآیند. وقتی به خدا التماس میکنند و در مجلس ولایت حاضر میشوند، میبینند مجلس تمام شده است، بالهایشان را به در و دیوار میمالند و در آسمان پرش میکنند و فریاد «مَن مِثلی؟» سر میدهند. ملائکه دیگر میگویند: بوی خوشی میدهید، کجا بودید؟! جواب میدهند که ما در مجلس ولایت بودیم.
ما خیلی بدبخت هستیم! این دیوارها کلام متقی را که میشنوند ضبط میکنند! چرا شما خودتان را از دیوارها کمتر میدانید؟! چرا حرف متقی را که میشنوید، به آن عمل نمیکنید؟! این است که اهل جهنم هستید! شنیدن شرط نیست، عمل شرط است. خیلیها حرف میزنند، بلد هم هستند، اما ولایت به آنها تزریق نشده است. ولایت به دیوارها تزریق شده، چرا به شما تزریق نشده؟! چون که دنیا شما را گول زده است. اگر ولایت به شما تزریق شود، هیچ چیزی شما را گول نمیزند؛ فقط حرف ولایت را میشنوی و به آن عمل میکنی.
ولایت به متقی تزریق شده است. چطور تزریق شده؟ وقتی شیطان داخل مسجدالحرام شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: علی جان! برو شیطان را بیرون کن! چون که او حق ورود به مسجدالحرام را ندارد. حضرت علی (علیهالسلام) رفت و او را زمین زد، روی سینهاش نشست. شیطان دید الآن لنگر زمین و آسمان او را خفه میکند، گفت: یا علی! میدانم که تو چه کسانی را میخواهی! تو هیچ کس را مثل شیعیانت دوست نداری. همان طور که نمیتوانم تو را گول بزنم، شیعیانت را هم نمیتوانم گول بزنم. چه کسی این طور است؟ فقط متقی.
بیایید از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، زهرای عزیز (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) دست برندارید، تا با آنها محشور شوید! بشر دنبال حرف میگردد، بیایید حرف متقی را بشنوید، تا حرف ولایت به شما تزریق شود؛ آنوقت ائمه (علیهمالسلام) شما را قبول میکنند! باید این طوری بشوید، مانند متقی بگویید:
پشت پا بر عالم امکان زدم | دست بر دامن زهرا زدم |
این درست است.
دوستی به نام حاج مظلوم داشتم، باغی داشت که تمام انارهایش را به مردم میداد، البته اشخاص را هم میشناخت. مریض شد، برایش متوسل شدم. وقتی به باغش رفتم، حاج مظلوم گفت: حاج حسین! یک نفر است که بعضی وقتها اینجا میآید، آنچه صفات خوب در عالم هست، به او جمع است. من میدانستم به غیر از امام زمان (عجلاللهفرجه) کسی نیست که تمام صفات خوب را داشته باشد.
وقتی به آخر باغش رفتم، دیدم آقا آنجا است. تا به من رسید، سلام کرد و فرمود: حسین! گفتم: بله! فرمود: خوشی تمام شد. گفتم: آقا جان! فرمایش شما درست است، جدّتان هم بالای سر آقا علی اکبر (علیهالسلام) همین را گفت، خوشی در عالم نیست؛ اما به نظر من دو خوشی هست: یکی بیتوته شب، یکی هم دستم را بالا بردم و گفتم آدم خدمت امام زمانش باشد. آقا یک لبخند زد و مرا تأیید کرد، من هنوز عاشق دندانهای سفیدش هستم.
عزیزان من! شما الآن قدردانی نمیکنید که خدا به شما چه داده است؟! اگر به شیخ بهاء اسم اعظم داده، امام زمان (عجلاللهفرجه) خودش را به شما داده است. حالا هم که به شیخ بهاء داده، او را مذمت میکند؛ چون که میخواهد با اسم اعظم خدمت امام زمان (عجلاللهفرجه) برسد. یک دفعه دید آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) کوفه است و درِ یک دکّانی نشسته، وقتی شیخ بهاء امام زمان (عجلاللهفرجه) را دید، متوجه شد که امام به او اعتنایی نمیکند!
حالا شیخ بهاء دید آقا کفشش را به کفاش داد و فرمود: آیا میشود این کفش مرا بدوزی؟! آیا ممکن است این کار را بکنی؟! به او امر نکرد. کفاش گفت: آقا! دو نفر قبل از شما در نوبت هستند. دو مرتبه امام زمان (عجلاللهفرجه) فرمود: حالا میشود کفشم را بدوزی؟! گفت: آقا! باید صبر کنی؛ تا کار این دو نفر را راه بیندازم و بروند؛ وگرنه به مردم میگویم بیایند امام زمانشان را ببینند! ببین، این کفاش امام زمان (عجلاللهفرجه) را میبیند و میشناسد؛ اما امرش را بیشتر اطاعت میکند؛ میگوید اگر من کار امام زمان (عجلاللهفرجه) را جلو بیندازم، توهین به این اشخاص میشود، میخواهد با کسبش توهین به یک نفر نکند.
حالا امام زمان (عجلاللهفرجه) شیخ بهاء را صدا زد و گفت: برو کاری کن تا من به دیدنت بیایم، تو اینجا نیا! اصلاً او را رد کرد! امام زمان (عجلاللهفرجه) یعنی رحم، امام زمان (عجلاللهفرجه) یعنی عدالت، امام زمان (عجلاللهفرجه) یعنی سخاوت.
شیخ بهاء میخواست امام زمان (عجلاللهفرجه) به او نظر کند، حالا امام به او میگوید من به کسی نظر میکنم که امر خدا را اطاعت کند. امر خدا بالاتر از این است که امام زمان (عجلاللهفرجه) به شما نظر کند. شیخ بهاء اسم اعظم دارد؛ اما تو خود اعظم را داری؛ تو محبتِ چهارده اعظم را داری! این کفاش امر را اطاعت میکند؛ حالا آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) میآید و درِ دّکانش مینشیند.
این حرف تازه است، هیچ کس به غیر از متقی این حرف را نزده است. ببین، شیخ بهاء چندین وقت میخواست امام زمان (عجلاللهفرجه) را ببیند؛ اما توی امر خدا نبود! اگر کار و سخاوت شما محض خدا باشد و محض خلق نباشد، خدا به شما نظر میکند و هفتاد حجّ و هفتاد عمره به شما ثواب میدهد. امام زمان (عجلاللهفرجه) هم تمام مردم را کنار میزند و میفرماید یاور من هستی.
خلیفهای بود که وزیری ناصبی داشت، میخواست شیعهها را محکوم کند؛ به خاطر همین قالبی درست کرد و به آن نوشت: «ابابکر، عمر، عثمان، علی» اناری که به درخت بود را درون قالب گذاشت. این انار بزرگ شد و فشار آورد و روی آن، این اسامی نقش بست. وزیر ناصبی انار را برداشت و پیش خلیفه آورد و گفت: خلیفه! ببین، این آیات خداست، امر خداست، این را که نمیشود منکر شد! چه میگویی؟! خلیفه، علمای شیعه آن زمان را خواست و گفت به من جواب دهید یا اینکه باید اهل تسنن را قبول کنید؛ وگرنه همه شما را میکشم! ببین، این خلیفه در باطن میداند که خلیفه مردمی است، نه خلیفه خدا و پیامبر! همینطور که میداند یک نفر امام است و علت و باطن هر کاری را میداند؛ برای همین علمای شیعه را خواست. آنها گفتند: خلیفه! یک هفته به ما وقت بده تا به تو جواب دهیم.
اینها همه در بیابان ریختند و گریه و زاری میکردند. شب آخر، امام زمان (عجلاللهفرجه) حاضر شد و فرمود: این وزیر قالبی درست کرده و آن را در بالاخانه گذاشته، وقتی میروید به خلیفه بگویید که وزیر را در یک اطاق نگه دارد؛ این کار، خُدعه وزیر است؛ پس چیزی که هست را امام میداند؛ اما این خلیفه نمیدانست! چون خلیفه مردمی از این حرفها سر در نمیآورد! امام زمان (عجلاللهفرجه) با این کار به خلیفه توجه داد که هر کس بر علیه خدا و ولایت کار کند، رسوا میشود. این کار، کار درخت نیست؛ درخت آیات خداست، هیچ وقت بر ضد خدا و ولایت کار نمیکند. چقدر مردم بیچارهاند! وای بر ما و وای بر دل امیدوار ما!
درخت برای امام حسین (علیهالسلام) گریه میکند. این وزیر با کارش میخواست درخت را بدنام کند؛ اما امام زمان (عجلاللهفرجه) از آن حمایت نمود. در آخرالزمان هم با متقی خدعه میکنند؛ اما خدا و امام زمان حامی اوست. یک حرفهایی را متقی میداند؛ آنوقت میبیند که شما کشش ندارید؛ برای همین آن را افشا نمیکند. فقط متقی جواب همه را میدهد.
امام زمان (عجلاللهفرجه) به علمای شیعه فرمود: چرا یک هفته وقت گرفتید؟! میخواستید بگویید فردا! من جوابتان را میدادم. پس شیعه صاحب دارد، مواظبش است. بیایید درِ خانه امام زمان (عجلاللهفرجه) بروید، ببینید چطور جوابتان را میدهد؛ اما باید سخی باشید و از دنیا بگذرید.
خدا حاج شیخ غلامحسین شیرازی را رحمت کند! بعضی وقتها درِ دکّانم میآمد. قبل از مُردنش به آقای نجفی وصیت کرده بود که به هر قیمتی هست مرا به نجف ببرید. وقتی از دنیا رفت، مخالفت کردند و نگذاشتند که او را به نجف ببرند. بعد از یک شب یا دو شب، آقای نجفی خوابش را دیده بود که به او میگوید: آقا جان! غصه مرا نخور! مَلَک نقاله مرا پیش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) برد. عزیز من! مَلَک نقاله تو را هم میبرد؛ اما ولایت را میبرد، نه جسمت را! حاج شیخ غلام حسین چند صفت خوب داشت: یکی این که با رادیو مخالف بود، دیگر این که به محراب و دنیا علاقه نداشت. حاج شیخ عباس تهرانی مرا با او روبرو کرد، سفارش مرا به او و سفارش او را به من کرد.
وقتی آقای شرعی وکیل شد، خانهای داشت؛ دمِ خانه یک اتاق ساختند؛ چون که وقتی وکلاء میآمدند، دیدند که آبروریزی است؛ به خاطر همین آبروداری کردند. اما حاج شیخ غلام حسین گریه میکرد و خطاب به خودش میگفت: غلام حسین! این اتاق را میخواهی چه کنی؟! داد میکشید که چرا این اتاق را ساختی؟! ببین، وقتی به دنیا علاقه نداشته باشید، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) علاقه خودش را به شما میدهد؛ آن علاقه، جهنم خنثیکن و بهشت درستکن است. چرا علاقه به دنیا دارید؟! چرا اینها را خلق حساب میکنید؟! خدا شما را مخیّر کرده؛ پس با عقلتان کار کنید، نه با هوشتان! آن قدر علاقه به دنیا داشته باشید که اموراتتان بگذرد.
خلاصه آمدند و بالای مدرسه علمیه را ساختند و یک بلندگو هم آنجا گذاشتند. حاج شیخ غلام حسین مخالف بود و میگفت این بلندگو را نگذارید، طلبهها میخواهند درس بخوانند و ناراحت میشوند. اینها آمدند و به او پشت کردند و بلندگو گذاشتند. حاج شیخ غلام حسین هم قهر کرد و دیگر به مدرسه نیامد.
این را به شما بگویم که اگر شما به علمای واقعی، نه علمای مصنوعی که «من» دارند، خدمت کنید، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به شما پاسخ میدهد. من همیشه درباره مظلوم ساکت نمینشستم؛ بلند میشدم، تمام کار و کاسبیام را برای یاری او رها میکردم. این بنده خدا درِ دکّانم آمد و گفت: حاج شیخ حسین! فردای قیامت میگویم که یاری خواستم و کسی مرا یاری نکرد! گفتم: آقا! خیلی ادعا کردی! این امام حسین (علیهالسلام) بود که یاری نداشت، تو یاور داری. چرا ناراحت هستی؟! بلند شدم یک کاغذ دست گرفتم و گفتم: حاج شیخ غلام حسین را میخواهید، یا بلندگو را؟! تا میخواستند که بنویسند بلندگو، من میگفتم خاک بر سر او که بگوید من بلندگو را میخواهم! یک طومار درست کردم و به سردسته آنها گفتم بروید حاج شیخ غلام حسین را بیاورید! گفت: لازم نکرده! گفتم: من به شما بگویم که من هم جماعتی و هم اهل محل هستم؛ اما شما اهل محل نیستید. اول اهل محلیام را ثابت کردم، تا سرِ جایش بنشیند! مُلّا حسین گفت: زمانِ ما بلندگو بوده، گفتم: مُلّا حسین! سرِ جایت بنشین و تکان نخور که فاسدت میکنم! خلاصه، اینها جلسهای داشتند، یک نفر توی جلسه آمد و فحش داد، اینها همه فرار کردند و جلسه به هم خورد. وقتی این طور شد، همه رفتند و با عزت و احترام حاج شیخ غلام حسین را آوردند.
حرفم سرِ این است که به علمای واقعی خدمت کنید! الکی نروید به علمای مصنوعی خدمت کنید. خلاصه، بعدها یک چرخی به حاج شیخ غلام حسین زد و او مُرد. خدا رحمتش کند از لهو و لعب بدش میآمد. بعد از چند وقت در عالم رؤیا با یک سیّدی درِ دکّانم آمد. وقتی داخل شد، دکّان ما روشن شد. به من گفت: آقای حاج شیخ حسین! این آقاست که بَرات آزادی از جهنم میدهد. گفتم: یک برات آزادی از جهنم به من بدهید! آقا نوشت: تو از آتش ایمنی! من کاغذ را گرفتم و بوسیدم و در جیبم گذاشتم. شما چه میگویید؟! دنیا چه خبر است؟!
یک مدرسه علمیهای بود، مستخدمی داشت که روستایی بود. برای طلبهها نان و غذایی میگرفت، آنجا را جارو و نظافت میکرد، لباسی میشُست. یک شب، رئیس مدرسه از دمِ اتاق این مستخدم رد میشد، شنید که از اتاقش صدای صحبت میآید. خیلی ناراحت شد، فکر کرد که برایش مهمان از شهرستان آمده و چیزی به او نگفته است. خلاصه، همان موقع چیزی به او نگفت. فردا او را خواست، به او برگشت و گفت: چرا مهمان برایت آمد، چیزی به من نگفتی؟! آن بنده خدا گفت: آقا! برایم مهمان نیامده بود! اما رئیس مدرسه کوتاه نیامد و او را قسم داد؛ تا این که سرانجام مستخدم گفت: میدانی ماجرا چیست؟! گاهی اوقات آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) اینجا میآیند و به من سر میزنند. یک دفعه رئیس مدرسه تکان خورد و گفت: راست میگویی؟! گفت: بله! رئیس گفت: من هم میتوانم خدمت آقا برسم؟! هر موقع ایشان تشریف آوردند، مرا خبر کن! روزی آن مستخدم به ایشان گفت: دیشب آقا تشریف آوردند و چون یکی از کسانی که در حضور آقا بودهاند، از دنیا رفته، من باید فردا به حضور امام زمان (عجلاللهفرجه) بروم. من قدری به بقال و کاسب و نانوای محل بدهی دارم، شما لطف کن و بعد از من این فانوس و اثاث محقّر مرا بفروش و بدهیهای مرا بده. من فردا به حضور میروم؛ ولی شما قبل از آن کسی را خبر نکن.
خلاصه فردا صبح طلبهها دیدند دیگر خبری از نان و آب و غذا نیست! سر و صدایشان بلند شد که این مستخدم بیلیاقت است و وقتی رئیس مدرسه به اتاق مستخدم رفت، دید از دنیا رفته و به حضور امام زمان (عجلاللهفرجه) مشّرف شده است. رئیس مدرسه پیش طلبهها رفت و گفت: آیا میدانید که این مستخدم با امام زمان (عجلاللهفرجه) ارتباط داشت؟! او در حضور امام زمان (عجلاللهفرجه) رفته است! آن مستخدم مدرسه با امام زمان (عجلاللهفرجه) ارتباط داشت، ما با چه چیز ارتباط داریم؟! ما با دنیا و اهلش، با خلق و تجدد ارتباط داریم! چه کسی با امام زمان (عجلاللهفرجه) ارتباط دارد؟ فقط متقی.
چند سال پیش که متقی با صورت به زمین خورد، فرمود: چند ثانیهای رفتم، آقا فرمود: تو باید برگردی! گفتم: آقا جان! جایم خوب است، فرمود: نه! باید برگردی. اینجا باز هم امام زمان (عجلاللهفرجه) به ما رحم کرد و فرصت به ما داد. رفقا! بیایید قدردان متقی عزیز و کلامش باشیم!
متقی فرمود: به تمام آیات قرآن اگر از دنیا بروم، این حرفها دیگر گیرتان نمیآید. نمیخواهم ادعا کنم؛ ادعا نیست. خدا رحمت کند حاج شیخ عباس تهرانی را از دنیا رفت، دیگر کسی جایش نیست! بروجردی از دنیا رفت، دیگر کسی جایش نیست! من هم بروم، دیگر کسی جایم نیست! میبینم باید قدردانی کنید!
من قدر شما را دانستم، گفتم: رفقایم شجره توحیدند، آنها را از دنیا بیشتر میخواهم. اگر شما هم مرا میخواهید، این حرفها را بایگانی نکنید، با آنها نجوا کنید. من با امام زمان (عجلاللهفرجه) نجوا میکنم که این حرفها را القا میکند. من شبها با گریه میگیرم و روزها با خنده به شما تحویل میدهم؛ پس قدردانی کنید!
به یک نفر گفتم: کتابت کجاست؟ گفت: در خانه است. متقی باید توی سرش بزند از دست شماها که به جلسه میآیید، نه آنهایی که به اینجا نمیآیند! آنها که اهل جهنم هستند! تو که کتابت را در خانهات جا گذاشتهای! خانهات باید به کتاب عمل کند یا تو؟!!
به خدا میگویم: «خدایا، زحمت نود سالم به باد نرود.» چطور میشود زحمت چندین سال را به باد میدهی؟ یا «من» داری، یا این که خلق را مؤثر میدانی؛ اما یک وقت به باد داده هست! شاگردهای امام صادق (علیهالسلام) به باد داده بودند.
متقی «من» ندارد. الآن یک چیزی به شما میگویم، ناراحتم که چرا شما نمیگویید؟! دوست دارم همه شما سخنگوی ولایت باشید. ببین، خدا در سخاوت همکار میخواهد، من هم میخواهم شما همکارم بشوید.
اگر شما در اختیار امام، یعنی در اختیار امر امام که متقی است باشید، در اختیار خلق نمیروید. تمام بدبختی زمان ما این است که در اختیار امام زمان (عجلاللهفرجه) و متقی نیستیم. شما باید حاجت و کسریتان را درِ خانه خلق نبرید. وقتی از خلق تمنایی دارید، او به شما طمع میکند؛ پس قانع و راضی باشید و بروید کنار.
چرا کنار رفتن این همه مشکل است؟ چون منافع ظاهری ندارد. اگر لای مردم باشید، منافع چشمچرانی، منافع خوشی، منافع پولی و عشقی دارید؛ شما از اینها نمیتوانید بگذرید! پول نداشتن ننگ نیست، دنبال خلق رفتن ننگ است. کنار رفتن، عبادت و اطاعت است؛ کنار رفتن، علیدوستی و زهرادوستی است؛ کنار رفتن، دین و ولایتت محفوظ میماند. خود امام زمان (عجلاللهفرجه) هم کنار است. کنار باشید تا آینده ولایت باشید، آینده امر امام زمان (عجلاللهفرجه) باشید؛ نه آینده دنیا.
آینده ولایت از امر ائمه طاهرین (علیهمالسلام) که متقی است، حمایت میکند؛ اما شما از اهل دنیا حمایت میکنید. بیایید با ولایت باشید، آنوقت ولایت یادتان میدهد که چه بخواهید.
اگر شما با تمام وجودتان از امام زمان (عجلاللهفرجه) بخواهید و به گناهانِ خود اقرار کنید و کمک بخواهید، آنوقت شما را میپذیرد. شما هنوز نفهمیدهاید که اشتباه کردهاید؛ برای همین است که آنها شما را نمیپذیرند. اگر به حرف متقی که حرف دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) است باشید، آنها شما را میپذیرند.
رفقای عزیز! من دردِ دلم خیلی زیاد است که شما ولایت را از چه افرادی میخواهید؟! ببین، وقتی آن مرد عالم مریض شد، حاجِبی گرفت و به او گفت: «هر کسی بتواند حجرالاسود را نصب کند، آن شخص امام زمان (عجلاللهفرجه) است.» در نامهاش هم به امام زمان (عجلاللهفرجه) نوشت: «آقا جان! آیا مریضیِ من خوب میشود یا نه؟ من چند سال دیگر زندهام؟» بفرما! ببین، خواهشش از ولیّ الله الأعظم، حجة بن الحسن چیست؟! آیا این شخص اصلاً ولایت دارد که شما از او ولایت میخواهید؟!
حالا وقتی حجرالاسود افتاد و آقا برای نصب آن تشریف آورد، هر چقدر این حاجِب دنبال امام زمان (عجلاللهفرجه) دوید، دید حضرت دارد میرود و به او اعتنایی نمیکند! حضرت یک نگاهی به او کرد و فرمود: «به آن عاِلم بگو مریضیات خوب میشود، پنج سال دیگر هم میمیری!» آخر تو چه نتیجهای داری؟! پنج سال دیگر هم سیب و خیار و چیز دیگر خوردی! این چه نتیجهای دارد؟! عزیز من! به امام زمانت بگو من چه کار کنم تا یاور شما باشم؟ چه کار کنم تا احقاق حق از دشمنان مادرت زهرا و جدّت حسین کنم؟ این را از آقایت بخواه! تو چه میخواهی؟! چه کسی این طور است؟ فقط متقی.
امام زمان (عجلاللهفرجه) آئینه حق است، ما در آئینهاش حیوان هستیم! منافقیم! وقتی آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) تشریف میآورد، تمام آنچه که چندین سال در دلمان بوده است، در پیشانی میآید و بر آن مُهر میزند! «مؤمن! منافق!» امام صادق (علیهالسلام) قسم میخورد و میفرماید: «جدّ ما امیرالمؤمنین مُهر میزند: مؤمن! منافق!» چرا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مُهرزننده است؟ چون خواست امام زمان (عجلاللهفرجه) را امضا میکند و به او کمک میکند. قربان آن کسی بروم که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را دوست دارد. حالا خدا میخواهد بگوید که چرا با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خوب نیستید؟ اگر با او خوب نباشید، با امام زمان (عجلاللهفرجه) هم خوب نیستید؛ به خاطر همین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تشریف میآورد و به شما مُهر میزند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کسی را نداشت که او را یاری کند؛ وگرنه عمر جرأت نمیکرد که این جسارتها را به اهل بیت (علیهمالسلام) کند! دل امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) از دست مردم آن زمان خون است! حالا زمان ظهور تشریف میآورد و مُهر میزند.
متقی هم به زهرای عزیز (علیهاالسلام) میفرماید: «من نتوانستم احقاق حقِ شما را بکنم؛ الآن نمیتوانم کاری بکنم، به پشتوانه امام زمان (عجلاللهفرجه) احقاق حق خواهم کرد.» متقی دلش پیش امام زمان (عجلاللهفرجه) است که در زمان ظهور فرصت میشود، احقاق حق از دشمنان اهل بیت (علیهمالسلام) کند.
رفقای عزیز! شما فکر کنید، ببینید همه کسری دارید! باید از خدای متعال بخواهید که کسریهایتان را برطرف کند. فقط متقی کسری ندارد، پس باید دنبال او بروید. این که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مُهر منافق میزند، به افراد جلسه ما نمیزند؛ چرا؟ چون افراد جلسه با امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرت زهرا (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) ارتباط دارند، سخی هم هستند؛ به آنهایی مُهر میزند که گوش به حرف امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، زهرای عزیز (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) ندادهاند. شرط این که به شما مُهر منافق نزند، این است که سخاوت و جلسه ولایت را تا آخر برسانید.
عدهای اینجا بودند و رفتند، اینها به آخر نرساندند. شما از آنها نباشید! ذخیره امام زمان (عجلاللهفرجه) باشید، در فکر جای دیگر نباشید تا به شما مُهر منافق نزند! به حرف متقی بروید! آنهایی که به حرف متقی نرفتند، به حرف دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) نرفتهاند. این چیز جدیدی نیست؛ بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هفتاد هزار نفر دنبال عمر و ابابکر رفتند، فقط پنج نفر با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ماندند؛ شما از آنهایی نباشید که دنبال خلق بروید! از آنهایی باشید که دنبال متقی بروید!
آخرالزمان همه مردم طرف عمر و ابابکر میروند! کسی که طرف آنها نمیرود، اهل جلسه است؛ به شرط این که به آخر برساند. از کجا بفهمیم که پیرو عمر و ابابکر نیستیم؟ از این که شما وقتتان را در جلسه ولایت صرف میکنید، همیشه در فکر جلسه هستید، از اینجا دست بر نمیدارید، سخاوت هم دارید؛ آنوقت از خوبان هستید؛ امام زمان (عجلاللهفرجه) هم با شما خوب است. فقط دست از اینجا برندارید و پیرو متقی باشید!
وقتی امام زمان (عجلاللهفرجه) تشریف میآورد، کاری به عاِلم و جاهل ندارد؛ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به علمایی که پیرو عمر و ابابکر هستند، مُهر منافق میزند؛ آنوقت ذخیره میشوند تا امام زمان (عجلاللهفرجه) گردنشان را بزند. حالا متقی میگوید شما دنبال آنها نروید و پیرو آنها نباشید. بیایید پیرو امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، زهرای عزیز (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) باشید تا امام زمان (عجلاللهفرجه) به شما تقبل الله بگوید.
از کجا میگویی تقبل الله میگوید؟ وقتی مردم طرف عمر و ابابکر رفتند و پنج نفر با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ماندند، زهرای عزیز (علیهاالسلام) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: علی جان! چند روز است که سلمان و اباذر و میثم و مقداد را ندیدهام؛ به آنها بگو به دیدنم بیایند. حضرت زهرا (علیهاالسلام) آنها را پذیرفت و به آنها «تقبل الله» گفت. حالا اگر شما هم پیرو عمر و ابابکر نباشید و پیرو متقی باشید، زهرای عزیز (علیهاالسلام) به شما «تقبل الله» میگوید.
وقتی عمر و ابابکر به دیدن حضرت زهرا (علیهاالسلام) آمدند، حضرت از آنها رو برگرداند و فرمود: «مگر پدرم سفارش مرا نکرد و نفرمود: هر کس زهرا را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده است؟! رضایت زهرا، رضایت من است و رضایت من، رضایت خداست؟ غضب زهرا، غضب من است و غضب من، غضب خداست؟ خدایا، بدان که من از این دو نفر ناراضیام.» حضرت زهرا (علیهاالسلام) به این دو نفر نفرین و لعنت کرد؛ اما به آن پنج نفر «تقبل الله» گفت؛ حالا در آخرالزمان مردم عمر و ابابکر را قبول دارند. خدا لعنت کند عمر و ابابکر و پیروانشان را! خدا لعنت کند شیطان و پیروانش را! خدا لعنت کند هر کسی که گفت رقیه دختر امام حسین (علیهالسلام) نیست.
ما در این دنیا آمدهایم برای اقرار به این فرمایش که فقط متقی آن را افشا کرده و فرمود: «امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) امام المتقین، یعسوب الدین، امام المبین، هستی خدا، نور خدا، مقصد خدا، ولیّ خدا، امر خدا، علی بن ابی طالب، کفواً أحد است، حضرت زهرا (علیهاالسلام) عصاره خلقت، ناموس دهر، ناموس خدا، امّ ابیها، حجت بر تمام ائمه، حامی ولایت، فدایی ولایت، کفواً خلقت است.»
همانطور که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در همه خلقت هست که خدای تبارک و تعالی فرمود: «به عزت و جلالم قسم اگر عبادت ثقلین کنی؛ اما امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول نداشته باشی، تو را با صورت به آتش جهنم میاندازم.» عمر هم در همه خلقت هست؛ چون که هر کس او را بخواهد، به جهنم میرود. روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) فرمود: «یا علی! به دینم قسم، خدا فرمود نور آسمانها و زمینها به واسطه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است. یا علی! همانطور که تو در آسمانها و زمینها نورفشانی میکنی، عمر یعنی آن کسی که با تو مبارزه میکند، ظلمانیتش به آسمانها و زمینها پخش میشود.» حالا در آخرالزمان مردم دنبال عمر میروند و اهل جهنم میشوند. شکر کنیم که فقط متقی شناسایی عمر را به ما داد و از دنبال خلق رفتن نجاتمان داد.
اگر شما به ولایت یقین کنید، بو دارید و بوی ولایت را هم میشنوید؛ اما باید مشامتان را از دنیا خالی کنید. آن زمان، کسانی که ولایت را قبول نکردند، بوی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) را که نمیشنیدند، زهرا (علیهاالسلام) را هم زدند! اگر شما ولایت داشته باشید، سنخه ولایت را میشناسید، بویش را میشنوید!
مگر امام صادق (علیهالسلام) نمیفرماید عدهای از یمن نزد پدرم امام باقر (علیهالسلام) آمدند، پدرم اینها را در آغوش میگرفت و میگفت: صادق جان! اینها بوی ولایت میدهند؟! چه کسی این بو را میشنود؟ امام صادق (علیهالسلام)؛ پس بیایید مشامتان را از دنیا خالی کنید! تا کی نگاه به دنیا و اهلش میکنید؟! تا کی نگاه غیرِ امر میکنید؟! اینها که بو ندارد! بوی ظلمت دارد!
به شما میگوید اگر ذرهای محبت عمر و ابابکر را داشته باشید، شما را میسوزانم؛ یعنی همانطور که ولایت، نجاتدهنده بشر از آتش جهنم است، ذراتی محبت اینها را داشته باشید، بر خدا واجب است که شما را بسوزاند؛ باز هم به اهل تسنن بگویید برادر! چرا تفکر ندارید؟! چرا دنبال خلق میروید؟! این حقایق را فقط متقی برای ما افشا میکند.
امام زمان (عجلاللهفرجه) که تشریف میآورد، همین جا بهشت میشود، اصلاً اتصال به بهشت میشود. همه مردم به بلوغ میرسند، نفسشان پاک شده و چشمپاک هستند؛ به غیر از امام زمان (عجلاللهفرجه) چیزی را نمیبینند و دنیاپرست نیستند. در روایت میفرماید: «اگر وجیهترینِ تمام دختران عالم، تشت طلا بر سرش باشد و از مغرب به مشرق عالم یا از مشرق به مغرب عالم برود، هیچ کس به او کاری ندارد؛ یعنی در دنیا دیگر بدچشم نیست.» فقط حضرت، عدالت را روی زمین پیاده میکند و همین جا بهشت میشود. جهنم بودنِ این دنیا برای این است که مردم عدالت را مراعات نمیکنند. اگر از بزرگ تا کوچکمان عدالت را پیاده کنیم، تمام مردم با آسایش زندگی میکنند.
یک بار در عاَلم رؤیا دیدم که سرِ کوچهمان آمدم تا سوار ماشین بشوم و به حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) بروم. دیدم که تمام مردم حیوان هستند. یک دفعه دیدم هودَجی از آسمان پایین آمد، آقایی در آن بود که به من فرمود: سوار شو! سوار شدم. خوب یادم است از رودخانه قم ردّ شد، رفت و رفت، از کوهها ردّ شد، به یک عمارتی رسیدیم. آقای بزرگواری آنجا بود که دستور داد پذیرایی شوم. به ایشان گفتم: «شما مرا از دست آن حیوانات نجات دادید، ممکن بود مرا بِدرند! اما آقا جان! اگر شما هم تقوا نداشته باشید، شما را هم نمیخواهم.» حالا وقتی بیدار شدم، این قدر ناراحت شدم که تُف در صورتم انداختم که چرا این حرف را زدم؟! آقا حاضر شد و فرمود: «حسین! چرا ناراحتی؟! ما خودمان به تو القا کردیم که این حرف را بزنی!»
ببین من چه میگویم؟! آن را که درونم است، افشا میکنم. من تقوا میخواهم! اما شما چه میخواهید؟! من خواستِ آنها را میخواهم! امر آنها را افشا میکنم! اما شما با یک چلوکباب دنبال خلق میروید! چرا دنبال امام زمان (عجلاللهفرجه) نمیروید؟! چرا هر چیزی را میخورید؟! مال حرام و مصادره میخورید! هنوز هم دنبالش هستید! هر کسی را میبینم، دنبال خلق است! فردای قیامت پشیمان میشوید! به گونهای که اگر پشیمانیتان را به اهل محشر قسمت کنند، به همه میرسد.
وقتی امام زمان (عجلاللهفرجه) به من فرمود: حسین! دست از حاج شیخ عباس تهرانی برندار! باز من کامل در اختیارش نبودم؛ چون آن موقعی که حاج شیخ عباس در روضهخوانیِ امام حسین (علیهالسلام) به من امر کرد و گفت: حسین! برو توی زنانه هم چای بِده! من حرفش را نشنیدم. ببین، حاج شیخ عباس خلق است، خلق نمیتواند به متقی امر کند. فقط متقی است که خواست ائمه (علیهمالسلام) را میفهمد؛ پس جایی نروید! دنبال متقی بروید!
یک روز با پسرم، علی آقا کاری داشتیم، وقتی بیرون رفتیم، در آنجا خانههای مجللی بود. به این مردم که نگاه کردم، دیدم هیچ کس طرفدار امام زمان (عجلاللهفرجه) نیست. همه در فکر خانههای مجلل و دنبال آن هستند؛ کارهایی که میکنند، مطابق میل خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست. خدا میداند خودم دیدم هیچ کس پیرو امام زمان (عجلاللهفرجه) نیست!
حالا شماهایی که اهل جلسه هستید، از اول که نبودید! من به شما گفتم که عکس مرا در خانههایتان بزنید؛ اما با فکر؛ نه این که عکس را در خانههایتان همینطوری بزنید! باید به عکس نگاه کنید و بگویید: ما چه بودیم؟! کجا بودیم؟! چه کسی ما را هدایت کرد؟! چه کسی ما را نجات داد؟! فقط متقی. انصافاً با عکس ترقی کنید. یکی از ترقیهای شما این است که سخی هستید. دیگر این که دنبال خلق نرفتید؛ دنبال خلق نرفتن، خواستِ امام زمان (عجلاللهفرجه) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. دلم میخواهد شماها این طوری باشید! اما کم میبینم که این طوری باشید! حالا متقی چه کار کند؟! نمیتواند حرفش را بزند! حرفم این است و دوباره تکرار میکنم: یکی سخی باشید! یکی هم به فکر آخرت باشید! وقتی به فکر آخرت نبودی، به فکر خدا هم نیستی. «إّنما الدنیا فناء و الآخرة بقاء.» اگر شما به ماوراء اعتقاد داشته باشید، خیلی خوب هستید! ماوراء شما را نجات میدهد؛ چون هر وقت بخواهید گناه کنید، یاد قیامت میافتید؛ اما این مردم به ماوراء اعتقاد ندارند که گناه میکنند.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرت زهرا (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) اینجا را تأیید کردهاند. از اینجا نروید! من آخرش از دنیا میروم و دلم خوش است که آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید و حرفهایم را بزنم. انشاءالله جلوی امام زمان (عجلاللهفرجه) حرفهایم را میزنم.
مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی به واسطه من، به طلبهها درس میداد. حالا چه خبر است؟! آقای خمینی در درسش میآمد و از او استفاده میکرد؛ وقتی به آنجا میرفتم، حاج شیخ عباس جلویش به من میگفت: حسین! برایم چه آوردهای؟ من هم از این حرفها برایش میزدم، میگفتم: «آقا! آنچه که آوردهام این است: ما باید پیرو دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) باشیم، هیچ کس را به غیر از آنها نبینیم، آنوقت با آنها هماهنگ میشویم و به آخرت هم دست پیدا میکنیم.» حاج شیخ عباس سوادش را کنار گذاشته بود و دنبال نابغه میگشت، دنبال متقی میگشت. شما دنبال چه کسی میگردید؟! کدام یک از شما این طوری هستید؟! به من بگویید! اگر این طوری هستید، من هم دنبال شما میآیم؛ این است که میگوید در آخرالزمان، از هزار نفر اگر یک نفر با دین از دنیا برود، ملائکه آسمان تعجب میکنند؛ چون که ما در این فکرها نیستیم! مبادا شما از آنها باشید!
متقی فقط حرف ائمه (علیهمالسلام) را میزند، حرف دیگری نیست که بزند. هر کسی حرف ائمه (علیهمالسلام) را بزند، متقی هم با او هماهنگ میشود؛ اما کسی نیست! مردم به خیالشان درست کار میکنند؛ اما اگر پیش متقی بیایند، او نتیجه کارهایشان را به آنها میگوید؛ آنوقت میفهمند که درست کار نکردهاند. اصلِ پیش متقی آمدن این است که باید به امر سیّدالشهداء امام حسین (علیهالسلام) باشید. آقا امام حسین (علیهالسلام) میفرماید: «متقی وکیل من است.» وقتی میخواستند صحن امام حسین (علیهالسلام) را تعمیر کنند، امام حسین (علیهالسلام) به آنها فرمود: «پیش وکیل من متقی بروید!» آمدند و من هم به آنها گفتم: «صحن را تعمیر کنید؛ اما باقی نیاورید.» امام فقط به شما نمیگوید که دنبال متقی بروید! به همه عاَلم میگوید. گفتار امام به تمام عاَلم است. شما خوبها! کجا دارید میروید؟! تمام عاَلم باید پیش متقی بیایند. اگر متقی از دنیا برود، مردم خوشحال هم میشوند. شماها کجا به حرف امام حسین (علیهالسلام) میروید؟! آقا امام حسین (علیهالسلام) اینجاست، شما که خمس و سهم امام نمیدهید و کربلا هم میروید، مستضعفها از شما طلبکار هستند! بروید، اما با شرایط! دل امام حسین (علیهالسلام) را خوش کنید؛ نه این که آنجا بروید و حساب سال هم نداشته باشید!
وقتی به زیارت امام حسین (علیهالسلام) رفتم، به هر کدام از قوم و خویشهایم مبلغ قابل توجّهی دادم. حالا آنجا خدمت امام حسین (علیهالسلام) رسیدم و در خواب دیدم لوحی در آسمان است و ملائکهای مأمور آن لوح هستند. به آنها گفتم: چه کار میکنید؟ گفتند: داریم صحبتهای شما را به عالم پخش میکنیم؛ پس صحبتهای متقی به عالم پخش میشود؛ آنوقت شماها فردای قیامت پشیمان خواهید شد!
حرف در دنیا زده میشود؛ اما عملش خیلی کم است! عایشه سی هزار حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکرد؛ اما به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد میگرفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چهار زن داشت، دو نفر از آنها حفصه و عایشه بودند که عمر و ابابکر آنها را برای جاسوسی پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشته بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اینها بچه نداشت، از خدیجه کبری (علیهاالسلام)، حضرت زهرا (علیهاالسلام) به دنیا آمد. حالا متقی میخواهد به شما بگوید: در جلسه که میآیید، حرفها را درک کنید؛ اما اصل: عمل کردن به آنهاست.
متقی به شما میگوید: حرف متقی را زدن، حرف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را زدن، عمل میخواهد. وای بر من و وای بر دل امیدوار من! این را فقط متقی به شما میگوید! این همه به جلسه میآیید، خدا نکند حرف مرا عمل نکنید؛ آنوقت مثل عایشه میشوید. متقی دلش خون است، اما برای اهل جلسه دلش خون نیست! الحمد لله اهل جلسه، هم سخی هستند، هم امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، حضرت زهرا (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را قبول دارند؛ اینها روح که از بدنشان بیرون برود، به بهشت میروند.
رئیس اطلاعات به من گفت: «من نوارها و کتابهای شما را شنیدهام و خواندهام، همه را قبول دارم.» یک وقت او به بهشت میرود، اما شما که به جلسه میآیید، به جهنم میروید! چرا؟ چون اینجا میآیید، اما حواستان جای دیگر هم هست؛ همان طور که عدهای بودند و رفتند! آنها از رئیس اطلاعات بدبختترند! رئیس اطلاعات میگوید: کتابها و نوارهای شما را قبول دارم؛ برای همین به بهشت میرود؛ اما شما کتابها و نوارها را دارید؛ ولی نه میخوانید، نه میشنوید، قبول هم ندارید؛ به خاطر همین جهنمی هستید. چه کسی به ما هشدار میدهد؟ فقط متقی.
رفقای عزیز! بیایید حرفهای متقی را قبول کنید تا به بهشت بروید. انشاءالله رفقای من همینطور هستند. بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هفتاد هزار نفر طرف عمر و ابابکر رفتند؛ فقط چهار، پنج نفر با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ماندند؛ این رفقای من هم انشاءالله طرف عمر و ابابکر نمیروند. من افتخار به این جوانها میکنم، به همه شما افتخار میکنم! شما تا زمان رجعت استقامت داشته باشید! حرف مرا بشنوید! هیچ کجا این حرفها نیست.
اینجا که میآیید، هدفتان باید سخاوت باشد؛ سخاوت با امر. کسانی بودند که سخاوت داشتند، اما سخاوتشان به امر نبود؛ آنوقت امر ائمه طاهرین (علیهمالسلام) را گوش ندادند و رفتند! طلحه و زبیر هم همینطور بودند، آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شمشیر زبیر را برداشت و گفت: «ای شمشیر! چقدر دشمنان خدا را به خاک هلاکت افکندی؛ اما الآن به روی وصی رسول الله کشیده شدی!» خدا نکند شما مثل طلحه و زبیر باشید! باید مثل آقا ابوالفضل (علیهالسلام) باشید که به لشگر کوفه فرمود:
تا زندهام ای لشگر، حامی دینم، دینم حسین است.
شما هم باید دینتان حسین باشد؛ اما آخرالزمان مردم دینشان خلق است. باید بگویید که خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند دنبال متقی بروید! او دین واقعی را به ما میگوید؛ پس باید بگویید تا زندهایم حامی دینمان هستیم، دینمان متقی است. اگر مردم این را میفهمیدند که بیدین از دنیا نمیرفتند! هیچ کسی در دنیا نیست که واقعیت دین را بگوید. نه علماء، نه فقهاء، اینها خودشان دنبال دین مردم رفتند! کجا دنبال خلق میروید؟!
یک روز به آقای بهاءالدینی گفتم: چرا شما نمازت را فوری میخوانی و میروی؟ یک صحبتی برای این مردم بکن! پاسخ داد: شما به خودت نگاه نکن! این مردم حیوانند، من برای حیوان چه بگویم؟! من عمرم را برای حیوان تلف نمیکنم! به او گفتم: شما باید حیوان را انسان کنید! انصافاً از فردا نهجالبلاغه آورد و بعد از نماز برای مردم صحبت میکرد. چه کسی جرأت دارد به اینها حرف بزند؟ فقط متقی.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «هر کسی را دوست داشته باشید، با او محشور میشوید.» مردم متقی را دوست ندارند. متقی کاری به شما ندارد. خدا و ائمه (علیهمالسلام) گفتهاند دنبال متقی بروید؛ اما شما مانند اهل تسنن هستید! آنها امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را قبول نکردند، شما هم متقی را قبول ندارید!
وقتی عدهای از جلسه ولایت رفتند، ناراحت شدم که چرا اینها رفتند؟! امام زمان (عجلاللهفرجه) فرمود: «حسین! غصه نخور! ناراحت نباش! آنهایی که از جلسه رفتند که رفتند، اینهایی هم که هستند میروند؛ من مَلَک به سرت نازل میکنم.» بدبختهای بیچاره! چه کار میکنید؟! آنهایی که از جلسه رفتند، از اول که اینجا میآمدند، درست نبودند. اینها ناقصی را میخواهند، نه درستی را. عزیزان من! درستی، این جلسه است. خیلی مواظب دین خودتان باشید!
اینجا تأیید شده، بقیه جاها تکذیب شده است؛ دنبال آنها نروید! البته شما رفقا به متقی کمک میکنید. این کارِ شما، امر خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. شما هم کمکهای متقی را فراموش نکنید! خدا و حضرت زهرا (علیهاالسلام) شما را دوست دارند، از اینجا دست برندارید. متقی به شما دعا میکند، به خودتان، زن و بچههایتان؛ تا حتی به ماشینتان هم دعا میکند.
خدایا، شکر، تشکر میکنیم ای خدا! تو محبت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، یعسوب الدّین، امام المبین، حجت خدا را به ما دادهای.
تشکر میکنیم ای خدا! تو محبت زهرای عزیز (علیهاالسلام)، عصاره خلقت، ناموس دهر، حجت بر تمام ائمه (علیهمالسلام)، حامی ولایت را به ما دادی. شما اگر محبت او را داشته باشید، محبت تمام خلقت را دارید. محبتِ او را داشتن، باید امرش را اطاعت کنید.
تشکر میکنیم ای خدا! به ما محبت ابا عبدالله الحسین (علیهالسلام) را دادی، محبت حضرت زینب (علیهاالسلام) را دادی، محبت آقا ابوالفضل (علیهالسلام) را دادی، محبت اصحاب باوفایش را دادی، محبت ولیّ الله الأعظم، امام زمان (عجلاللهفرجه)، اجرا کننده مقصد تمام خلقت را دادی که امام صادق (علیهالسلام) هم منتظر اوست.
خدایا، تشکر میکنیم در شرّ الأزمنه که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اگر کسی دینش را حفظ کند، با من و در درجه من است»، ما را با متقی، وکیل امام حسین (علیهالسلام)، حنجره امام زمان (عجلاللهفرجه) آشنا کردی. محبت او را به ما دادی، محبت جلسهاش را به ما دادی، هل من ناصرش را به ما رساندی؛ برای کسانی که خواستار هدایت و نجات بودند، هدایتکُن قرار دادی.
او که قلبش عرش الرحمن است، محبت دوازده امام، چهارده معصوم (علیهمالسلام) در قلب اوست و از آن اطلاعیه صادر میشود. وصل به خدا و وصل به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) است. بدون رضایت او اعمال و عبادات پذیرفته نمیشود. «إّنما یتقبّل الله من المتقین» خدا اعمال را از متقی قبول میکند. سفارششده خداست که در موردش فرمود: «اگر کسی به او توهین کند، خانه مرا خراب کرده است.»
مورد تأیید ائمه (علیهمالسلام) است که امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «اگر کسی او را دوست نداشته باشد و بگوید ما را دوست دارد، دروغ میگوید.» خدای متعال او را افشا کرده، میگوید: «با او بساز! تا قصری به تو بدهم که اگر بخواهی خلق اولین تا آخرین را در آن جمع کنی، جا دارد.» میفرماید: حنجره امام زمان (عجلاللهفرجه) است؛ یعنی ندای خدا، ندای هل من ناصر، ندای امام زمان (عجلاللهفرجه) از کلامش به گوشهای شنوا میرسد و چون اتصال به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) است، مقصد ولایت و هستی ولایت است.
خدایا، شکر میکنیم که در این زمان گنجینهای از القا و افشا برای جویندگان و تشنگان ولایت قرار دادی، او که هدفش کنار زدن لایهای از پردهای است که روی افشای ولایت کشیده شده. میفرماید: «شبها با گریه کلام ولایت را از امام زمان (عجلاللهفرجه) میگیرم و با خنده تحویل رفقا میدهم.» همانطور که حامی ولایت است، خداوند حامی او میباشد.
خدایا، شکر، تشکر میکنیم که متقی تبری و تولای صحیح را به ما آموخت. میفرماید: «کاش به دنیا نیامده بودم تا ببینم به حضرت زهرا (علیهاالسلام) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) توهین شده؛ چنان میسوزم که اگر تمام آبهای دنیا را رویِ من بریزند، خنک نمیشوم. موقعی خنک میشوم که امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید و احقاق حق از دشمنان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) کند؛ آن موقع خوشحالم، وگرنه با ناخوشی میمیرم. حاضرم به جهنم بروم و بسوزم؛ اما به امام حسین (علیهالسلام) توهین نشود.»
متقی میفرماید: «اگر بمیرم با عقده این که رجعت نیامده است، از دنیا میروم. اگر در جنات و فردوس هم باشم، ناراحتم! بهشت که مرا تأمین نمیکند؛ احقاق حق، مرا تأمین میکند.» متقی همچون امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، استخوان در گلویش و خار در چشمش است. در این دنیایی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: «همچون استخوان خوک در دهان سگ خورهدار است،» میفرماید: «هنوز حرفهایم را نزدهام! انشاءالله زمانی بشود که آزاد شوم و حرفهایم را بزنم.» در همین دنیا حاضر است بماند، رنج بکشد و غصه بخورد، تا شاید بندهای را نجات بدهد و حاجتی را برآورده کند.
اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حرفهایش را در چاه زد، متقی هم میگوید: «بیشتر حرفهایم را شبها میزنم. آنچه را میخواهم بگویم، نمیتوانم بگویم». همان طور که خدا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میتواند معرفی کند، ولایت هم متقی را میتواند معرفی کند. معرفی متقی کار هیچ کس نیست؛ به خاطر همین کسی توان شکرگزاری او را ندارد. مغز و توان محدود ما کجا توانِ شکر نامحدود را دارد؟! عاجزیم از شکر متقی که ما را از مسیر باطلی که داشتیم، نجات داد. از طوفانها و گردبادهای شدید و هلاککننده در پناهگاه خود آورد و سفینه نجات و هدایت در شرّ الأزمنه گردید برای تشنگان هدایت! چگونه شکر کنیم متقی را که دین حقیقی و واقعی را آشکار ساخت؟!
متقی با کلامش به ما یاد داد که ائمه (علیهمالسلام) نور خدا، صفات خدا، حجت خدا، هستی خدا و مقصد خدا هستند. به ما فهماند که خلق نمیتواند حجت شود. اگر در ظلمت سواد و عبادتهای خیالی و ثوابهای مُهلک بودیم، متقی با حبل المتینش، ما را جدا ساخت. چگونه از عهده شکرش برآییم؟ کوشش کرد به همگان بفهماند که مقصد خدا علی (علیهالسلام) است، کفواً أحد علی (علیهالسلام) است، کفواً خلقت زهرای عزیز (علیهاالسلام) است. چه کسی به ما آموخت که به اولیای امور کار نداشته باشیم؟ فقط متقی.
همان طور که خدا میفرماید: «به عزّت و جلالم قسم، اگر عبادت ثقلین را بکنی و امیرالمؤمنین علی را به الیوم أکملت لکم دینکم قبول نداشته باشی، تو را با صورت به جهنم میاندازم»؛ متقی با کلامش آموخت که بهتر از علی (علیهالسلام) نیست! کیست که یک شمشیر زده افضل از عبادت ثقلین؟! کیست که یک نَفَس کشیده افضل از عبادت ثقلین؟! کیست که خورشید را برگردانده؟! کیست که فرمود علی (علیهالسلام) کفواً أحد است؟! تازه باز هم هنوز افشا نشده است!
خوشا به حال کسانی که در این خانه که قدمگاه واقعی ائمه (علیهمالسلام) است، ثابت بمانند تا رجعت.
خدایا، از تو میخواهیم که به ما کمک کنی تا خواست متقی که جلسه و ادامه جلسه است را به آخر برسانیم و به حرفهای متقی عمل کنیم.
همان طور که خدا یگانه است، مجلس ولایت هم یگانه است. اینجا را مطلق بدانید! اگر در تمام جمعیت جلسه یک نفر نیامد، تو یکی بیا! اینجا خواست حضرت زهراست. وقتی به جلسه میآیید، بگویید: زهرا جان! آنها نیامدند تو را یاری کنند، ما آمدیم؛ ما اینجا کشف بقا میکنیم.
اینجا آشیانه علی (علیهالسلام) و زهرای عزیز (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) است؛ تا حرف محبوبین خدا را بزنیم. اینجا صراط مستقیم است که راه درست و نزدیک را به ما نشان میدهد. اینجا احقاق حق میشود؛ حضور در جلسه، احقاق حق است.
خود حضرت زهرا (علیهاالسلام) به مجلس ولایت آرام میشود. همه دنیا آرامش ولایتی ندارند، اما مجلس ولایت دارد؛ چون زهرای عزیز (علیهاالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) در آن قدم میگذارند؛ پس بالاتر از همه عالَم است.
اینجا محل تمرین ولایت است، به خاطر حمایت از ولی الله الاعظم امام زمان (عجلاللهفرجه). مجلس ولایت باید به شما تزریق شود، وگرنه میروید! یک خیال و حساسیت و منیّتی درونتان میآید و شما را میبرد. آن گناهی که توبه ندارد، کفران نعمت است. نعمت، این جلسه است. رحمت، این جلسه است. آدمی که میخواهد اینجا بیاید، باید حواله باشد؛ وگرنه میرود.
اصل و اساس جلسه رسیدگی به فقراست؛ شکر کنید در القای خدا قرار گرفتید! اصلِ کون و مکان اینجاست؛ اسم اعظم این جلسه است؛ قدرت خدا اینجاست؛ اینجا خانه آخرت است و بزرگترین گناه، به هم زدن جلسه است.
به شما وصیت میکنم اگر از دنیا رفتم، مشهد را بروید و جلسه ولایت را تشکیل دهید! خواب دیدم به مشهد رفتم، جوادالائمه (علیهالسلام) خانهای داشت، به آنجا رفتیم. شاخه گلی بود، آن را برداشتم و زیر لباسم گذاشتم. بعد فکر کردم نکند که تصرف کردهام؟! به خودم گفتم: تا امام رویش را برمیگرداند، آن را سر جایش میگذارم؛ اما امام در قلبم تصرف کرد و فرمود: این شاخه گل را برای خودت بردار، آن را هم برای پسرت محمد تقی!
حالا وقتی به زیارت امام رضا (علیهالسلام) رفتید، گوشهای بنشینید و توی حال خودتان بیتوته کنید! به امام رضا (علیهالسلام) بگویید: آقا جان! به حق جوادت به ما عنایتی کن، هر محبتی به غیر از محبت خودت در دل ما هست، بیرون کن و محبت خودت را به ما بده! ما خُدعهگر نباشیم! مأمون با شما خُدعه کرد، محبتش مردمی بود؛ ما محبتمان مردمی نباشد! ما مثل شاه عبدالعظیم حسنی باشیم که به امام هادی (علیهالسلام) گفت: شما را حجت خدا میدانم و امرتان را اطاعت میکنم. آقا جان! این محبت عاریه نباشد، ثابت باشد؛ حالا که شما دادی خودت نگه دار!
آقا جان! ما با فرح و شادی اینجا آمدهایم، با دل خوش آمدهایم؛ هم برای شما، هم به خاطر حاج حسین آمدهایم. یا امام رضا! شما صاحب الامر و صاحب الائمه هستید؛ یعنی اگر شما را قبول داشته باشیم، تمام ائمه (علیهمالسلام) را قبول داریم. آقا جان! تو را به حق جوادت در حق ما صاحبی کن! ما با عشق شما راه برویم، با عشق شما نفس بکشیم و با عشق شما بمیریم.
یا امام رضا (علیهالسلام)! حاج حسین از این حرفها به شما میزند، ما هم بزنیم. وقتی شما میخواستید از مدینه به طوس تشریف بیاورید، اهل بیت (علیهمالسلام) را جمع کردید و گفتید: برایم گریه کنید! این آخرین سفر من است. آقا جان! از آنچه خودت داری، به ما هم بده که از آینده و گذشته مطلع باشیم؛ به ما القا و افشا بده! ما عقلمان نمیرسد که از شما چه بخواهیم؟!
امام رضا (علیهالسلام)! به حق جوادت، خودت را به ما بده! مال دنیا که میگذرد، با عشق و علاقه شما زندگی کنیم، محبوبمان شما باشید؛ مقصدمان هم شما باشید!
یا امام رضا (علیهالسلام)! هر کدام از شما چهارده معصوم (علیهمالسلام)، سِمتی دارید؛ خدا شما را رزّاق رزق قرار داده. شما رزق ما را زیاد کن؛ تا به فقرا هم چیزی برسد.
من به امام رضا (علیهالسلام) میگویم: آقا جان! خودت میخواهی بده، از خدا هم میخواهی بگیر و به ما بده؛ ما چه کار داریم؟! ما این را میخواهیم.
یا امام رضا! فرمودهاند: «الکاسب حبیب الله»، تو را به حق جوادت قسمت میدهیم که ما حبیب خدا باشیم. تو را به حق مادرت زهرا (علیهاالسلام) ما از زوّارت باشیم؛ نه این که زهوار باشیم! شما فرمودی: سه جا سفارش زائرم را میکنم: اول به مَلک الموت، دوّم شب اول قبر و سوّم در میزان الاعمال؛ در دنیا و آخرت هم برایش مَلکی حافظ میگذارم. خدایا، ما لیاقت پیدا کنیم که امام رضا (علیهالسلام) برایمان حافظ بگذارد و سفارش ما را بکند.
اول چیزی که از امام رضا (علیهالسلام) میخواهید ظهور آقا امام زمان (عجلاللهفرجه) باشد، بگویید: آقا جان! شما فرمودید که در آخرالزمان مردم بیدین از دنیا میروند؛ نظری کن که ما بیدین از دنیا نرویم.
آقا جان! شما دعایت مستجاب است. تو را به حق مادرت زهرا (علیهاالسلام)، دعا کن امام زمان (عجلاللهفرجه) بیاید و ما از یاورانش باشیم؛ از آنهایی نباشیم که موقع ظهورش بگوییم: «برگرد! ما داریم خودمان درست میکنیم!»
یا علی
- ↑ بیماری کرونا