آقا علی اکبر میدان رفته. خدا ابن زیاد و ابن سعد را لعنت کند، صدا زد: دور علی را بگیرید وگرنه دیاری از شما را باقی نمی‌گذارد. خدا حاج شیخ عباس را رحمت کند. گفت: هفتاد هزار لشکر یک دفعه هجوم آوردند. ایشان می‌گفت: علی اکبر روی گردن اسب افتاد، اسب اشتباهی توی لشکر رفت. هر کسی حربه‌ای داشت، به آقا علی اکبر می‌زد؛ اما آقا علی اکبر یک ندا داد، گفت: بابا، جدم مرا سیراب کرد. جرعه‌ای آب از برای تو نگه داشته است.

[پایگاه ولایت حضرت علی و حضرت زهرا: تذکر احکام]