قربانتان بروم، چه بگویم؟ امشب، شب قدر است. شب قدر؛ یعنی قدردانی کنید. شب قدر؛ یعنی با آقا امام زمانتان بیعت کنید. امام زمان، آقاجان، امشب یک قلم عفو روی اعمال ما بکش. من با شما بیعت می‌کنم که دیگر طرفدار بدعت‌گذار نباشیم، دیگر دروغ نمی‌گوییم، دیگر «وابسته» به کسی نیستیم، ما دیگر «وابسته» به شما هستیم. آقاجان، راهمان بده. کجا می‌روید؟ عزیز من، قربانت بروم، بیا با امام زمانت نجوا کن. بیا و این حرف‌ها را دور بینداز. امشب بخواه که هر محبتی به غیر از خدا و ائمه (علیهم السلام) را از دلت بیرون کنی. والله، بالله، اگر کسی ولایت در دلش باشد و یک قدری ولایتش کامل شود، اصلاً گناه نمی‌کند. اگر گناه کرد، گردن من است. ما هر چه که گناه می‌کنیم، از ناقصی ولایت است. آیا سلمان گناه کرد؟ میثم گناه کرد؟ شاه عبد العظیم حسنی گناه کرد؟ اویس گناه کرد؟ اینها ولایتشان کامل بود. اینها از گناه استفراغ می‌کنند، از گناه بدشان می‌آید. اصلاً سراغ آنها نمی‌آید. جوان، چرا سراغ تو می‌آید؟ تو می‌خواهی که سراغ تو می‌آید. تو باید بخواهی که هدایت شوی. اگر بخواهی که هدایت شوی، خدا تو را هدایت می‌کند. امشب ما بخواهیم که هدایت شویم. امشب خدا را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) قسم بدهیم که خدایا، ولایت ما را کامل کن. خدایا، ما ناقص هستیم. من به خدا اینطور گفتم: خدایا، اگر نجس هستم، پاکم کن، اگر گنه‌کار هستم، گناهانم را بیامرز، اگر گمراه هستم، مرا به راه راست هدایت کن؛ تو همه کاری می‌توانی بکنی. من در خانه عاجز نیامدم، من در خانه تو آمدم که خاک را آدم کردی. من که الان نسبتاً آدم هستم. من که الان یک وجودی هستم که جان دارم و تو این کارها را کردی؛ اما تو خاک را آدم کردی. باید اینطوری حرف بزنی؛ ولی اینطوری حرف زدن یک توفیقی می‌خواهد. می‌گویم: خدایا، من نمی‌گویم تو با من معامله انسانی بکن، مانند کار نجاست با من بکن. تو نجاست را حالی به حالی می‌کنی، گلابی می‌شود تو مرا امشب حالی به حالی کن. می‌توانی بکنی، بکن. شما باید اینطوری با خدا حرف بزنید. باز هم یک نگاه می‌کنی، هنوز از این فسادها بریده نشدی. عزیز من، تو ببر، ببین می‌شوی یا نمی‌شوی. اینطور باید با خدا حرف بزنی. ببین خدا می‌کند یا نمی‌کند. منبع: ‎