صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب/شب عاشورا
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) کفواً أحد است. حضرت زهرا (علیها السلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشته باشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است | عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است | |
مَکُن ای صبح طلوع | مَکُن ای صبح طلوع |
حالا شب عاشورا شد، ابنسعد یک قوم و خویشی با آقا ابوالفضل (علیه السلام) داشت، همینطور صدا میزد: ابوالفضل! ای عَشیره ما! من از طرف ابنزیاد اماننامه برایت آوردهام، تو ایمن هستی. عباس! بیا برو کنار، بچههایت را هم بردار و برو! هیچکس به تو کاری ندارد. آقا امام حسین (علیه السلام) گفت: ابوالفضلجان! هر چند فاسق است، برو به حرفش گوش بده. آقا ابوالفضل (علیه السلام) گفت: خدا لعنت کند تو را با آن کسی که این اماننامه را نوشته است! آیا من از برادرم حسین (علیه السلام) دست بردارم؟! آیا شما دست از علی (علیه السلام) و بچههای علی (علیه السلام) برنداشتید که دنبال خلق میروید؟! شما بیاماننامه میروید! کدامتان نرفتید؟! کجا به مجلسهای تعریفی میروید؟! به هیچ دردی هم نمیخورید! دینتان را از دست دادید! ما در آخرالزمان دینمان را میفروشیم که حضرت میفرماید بیدین از دنیا میروید! [۱]
امام حسین (علیه السلام) گفتوگوی آقا ابوالفضل (علیه السلام) با ابنسعد را شنید. فرمود: عباسجان! جانم به فدایت! گفت: برادر! چه میخواهی؟ فرمود: ببین ابنسعد امشب به ما وقت میدهد؟ آقا ابوالفضل (علیه السلام) نزد ابنسعد آمد و گفت: یک شب به برادرم وقت بدهید! در میان لشکر ابنزیاد همهمهای افتاد؛ چون عدهای در بین لشکر بودند که میخواستند جنگ خاتمه پیدا کند، هم به مقامی برسند و هم صلح شود؛ نمیخواستند امام حسین (علیه السلام) کشته شود؛ بهخاطر همین گفتند: ما که مثل حلقه انگشتر دور حسین را گرفتهایم، مگر یهودی و نصرانی از ما یک شب وقت میخواهد؟! یک شب به او وقت بدهید، شاید فردا بیعت کند؛ بهخاطر همین به امام حسین (علیه السلام) یک شب وقت دادند. [۲]
ای کسی که میگویی امام حسین (علیه السلام) یک شب وقت خواست، تا توبه کند! مگر حجت خدا گناه کرده که توبه کند؟! اگر امام حسین (علیه السلام) یک شب وقت خواست، به فکر حُرّ است؛ میخواهد او را طرف خودش بیاورد؛ چونکه وقتی به او گفت: مادرت به عزایت بنشیند! حرّ گفت: چون مادرت زهراست، جوابت را نمیدهم. حالا که حضرت زهرا (علیها السلام) را احترام کرد، اسمش را نیاورد و حیا کرد؛ امام میخواهد از او سپاسگزاری کند و او را بهشتی کند. [۳]
عزیزان من! امشب امام حسین (علیه السلام) به فکر شماست، ظاهر یک حرفی است، نگاه به باطن شما میکند. همانطور که نگاه به باطن حرّ کرد و دید میخواهد هلمِنناصرش را لبیک بگوید، گفت: عباسجان! از ابنسعد بخواه که امشب یک فُرجهای به ما بدهد. رفقای عزیز! کاری کنید که امام حسین (علیه السلام) شما را طرف خودش بیاورد. بیایید دعوت امام حسین (علیه السلام) را لبیک بگویید، لبیکِ شما ایناست که پیرو خلق نباشید. حرّ پیرو خلق بود، پیرو امر شد، شما هم پیرو امر امامزمان (عج الله فرجه) باشید. [۴]
شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) حجت را بر همه تمام کرد و صدا زد: من بیعتم را از روی شما برداشتم، فردا تمام ما کشته خواهیم شد؛ تا حتی طفل شیرخوارم، علیاصغر شهید خواهد شد؛ همه فوجفوج رفتند، عده کمی ماندند. حالا امام حسین (علیه السلام) گفت: عباسجان! تو هم اگر میخواهی بروی، دست خواهرانت را بگیر و برو! گفت: عزیز من! حسینجان! من جواب مردم را چه بدهم؟! بگویند برادرش را گذاشت و آمد! دنیا بعد از تو، دیگر برای من دنیا نیست؛ زندگیِ بعد از تو را نمیخواهم. من جانم، دینم فدای توست، تو امامزمانِ من هستی، تو جان و دینِ من هستی. من کجا بروم؟! [۵]
امام حسین (علیه السلام) امر کرد: اصحاب چاهی زدند، همه غسل کردند و آب خوردند، بعد دورِ خیمهها خندق کَندند و دستور داد: هیزم آوردند و آتش زدند؛ مبادا لشکر ابنزیاد رو به خیمهها بیایند. امام حسین (علیه السلام) تا صبح همه تیغها را کَند؛ مبادا این تیغها به پای بچههایش برود. روایت داریم که در شب عاشورا، لشکر ابنزیاد اینقدر خدا خدا میکردند که صدایشان تا آسمان میرفت. صدازدنِ خدا بدون علی (علیه السلام)، خدا میگوید گمشو! من به تو میگویم امرم را اطاعت کن، تو امرم را زیر پا گذاشتی، حسینم را زیر سُم اسب کردی! حالا خدا میگویی؟! عزیزان من! این علی علی گفتنها لقلقله لسان است؛ اگر علی (علیه السلام) گفتید، باید امرش را اطاعت کنید؛ تا علی (علیه السلام) در قلبتان کاشته شود! [۶]
یا علی