صفحهٔ اصلی
فرمایش منتخب: حضرت زینب
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی [۱]
اربعین یعنی روز فتح ولایت، نه این اربعینی که ما میگیریم و میرویم لای زنها و مردها، میگوییم و میخندیم! عاشورا و اربعین برای ایناست که ما آمرزیدهشویم؛ لکّهاشکی برای امامحسین (علیهالسلام) بریزید و آمرزیدهشوید، آهی برای حضرتزینب (علیهاالسلام) بکشید و آمرزیدهشوید. روز اربعین بیایید با امامحسین (علیهالسلام) و زینبکبری (علیهاالسلام) عهد کنید که گناه نکنید!
اگر در حرم حضرتزینب (علیهاالسلام) یا حضرترقیّه (علیهاالسلام) رفتید، مثل هنده باشید! تمام هوا و هوس دنیا را از دلتان بیرون کنید تا اتّصال شوید! بگویید زینبجان! آن دست ولایتی که برادرت بر قلبت گذاشت، اشاره کن تا آن دست را بر قلب ما هم بگذارد، تا تمام لذّتهای عالم گندیده از دلتان بیرون رود؛ آنوقت بفهمید لذّت ولایت چیست؟! وقتی یک علی (علیهالسلام) گفتید، تمام لذّت خلقت در کالبد بدنتان میآید. سوغات، اتّصال به ولایت بیاورید! سوغاتیِ من ایناست. اگر شما سرمایه ولایت از حضرتزینب (علیهاالسلام) و حضرترقیّه (علیهاالسلام) گرفتید، در این دنیا و آن دنیا سرمایه بههم زدید. تو را به خدا! آنجا اتّصال به ولایت را بخواهید! محبّت شما پیش حضرتزینب (علیهاالسلام) و حضرترقیٌه (علیهاالسلام) باشد، اتّصالتان قطع نشود.
ببین حضرتزینب (علیهاالسلام) چهکار میکند؟ برادرش به او گفته خواهرجان! باید در دروازهکوفه و شام خطبه بخوانی! پرچم یزید و معاویه را بِکَنی و پرچم پدرمان علی (علیهالسلام) را نصب کنی! زینب (علیهاالسلام) فرمود: برادر! امرت را اطاعت میکنم. حضرتزینب (علیهاالسلام) رفت؛ اما شام را ویرانه کرد؛ پرچم شرک و نفاق را کَند، پرچم توحید را نصب کرد.
قدری که به نزدیکی کربلا رسیدند، تربت امامحسین (علیهالسلام) بو دارد، سکینه خیلی باهوش بوده، بوی تربت امامحسین را میشنود. این مشام چه مشامی است؟! گفت:
بوی خوشی میوزد اَندر مشام | عمّه! مگر این سرزمین کربلاست؟! |
حالا جابربنعبدالله انصاری غسل کرده، قدمهایش را کوچک برمیدارد؛ چونکه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیده: هر کسی امامحسین (علیهالسلام) را زیارت کند، هر قدمش، ثواب حجّ و عمره دارد. حجّ و عمره میخواهد! رفقایعزیز! ولایت اینقدر بالاست که همه ما اشتباه داریم! بیایید اشتباه نداشتهباشید! به ذات خدا قسم! اگر فرسخها راه بود، هزار قدم را یکقدم میکردم و روی قبر امامحسین (علیهالسلام) میافتادم. خدا میداند آن سفری که به کربلا رفتم، قبر آقا امامحسین (علیهالسلام) اینجا بود و قبر آقا ابوالفضل (علیهالسلام) آنجا، روی آن افتادم؛ قدری از این و قدری از آن بود میکردم. من حسین (علیهالسلام) میخواهم نه ثواب! ثوابِ بیمحبّت علی (علیهالسلام)، ثواب نیست، جزاست. تازه مثل شیطان شدی که گفت مُزد عبادتم را بده! خجالت بکش! مُزد میخواهی چهکنی؟! خدا و قرآن را بخواه! امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و زهرایعزیز (علیهاالسلام) را بخواه! امامحسن (علیهالسلام) و امامحسین (علیهالسلام) را بخواه!
وقتی جابر سرِ قبر آقا امامحسین (علیهالسلام) رسید، قدری فریاد کشید، حسین! حسین! کرد و گفت: آقاجان! من با شهدای تو شریک هستم. عطیّه گفت: جابر! وای بر تو! چه میگویی؟! اینها دستانشان جدا شده! سرهایشان جدا شده و بر روی نیزه است! بدنهایشان زیرِ سُم اسب رفته! تو با اینها شریک هستی؟! جابر قسم خورد و گفت: از دو لب پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیدم: کسیکه به عمل قومی راضی باشد، جزء آن قوم است. من به عمل اینها راضی هستم. یکوقت دیدند صدای قافله میآید، عطیّه گفت: جابر! بلند شو! حضرتزینب (علیهاالسلام) و اهلبیت آمدهاند.
حالا که به کربلا رسیدند، ولایت بو دارد. حضرتزینب (علیهاالسلام) زمین را بو کرد و گفت: اینجا قبر برادرم است، روی قبرش افتاد. صدا زد: برادر! همهجا امرت را اطاعت کردم؛ اما حسینجان! بچّههایت را بهمن سپردی، گفتی: خواهر! همه را به خدا و بچّههایم را به تو میسپارم، همه را آوردم! وقتی بچّههایم شهید شدند، از خیمه بیرون نیامدم، گفتم شاید تو خجالت بکشی. حسینجان! سراغ رقیّه را از من نگیر! من نتوانستم او را بیاورم؛ او را در شام گذاشتم. برادر! وقتی همه محملها آماده حرکت بود، کوتاهی نکردم، سرِ قبر رقیّه رفتم و با او خداحافظی کردم، گفتم: عزیزم! بلند شو! میخواهیم برویم! عزیزم! من جواب پدرت را چه بدهم؟! شما را دست من سپرده! رقیّهجان! نمیگذارم تنها باشی! هر جور باشد پیشت خواهم آمد، این خواسته من است.
وقتی حضرتزینب (علیهاالسلام) به مدینه برگشت، خدا یزید را لعنت کند! گفت: مدینه را غارت میکنم؛ عبدالله به حضرتزینب (علیهاالسلام) گفت: کجا میخواهی بروی؟ شام یا مصر؟ حضرتزینب (علیهاالسلام) قدری فرسوده شدهبود، گفت: عبدالله! من در شام اسیر بودم، نمیخواهم آنجا را ببینم؛ اما به رقیّه قول دادم که پیش او بروم. در بیابانهای اطراف شام یک آبادی بود، حضرتزینب (علیهاالسلام) چندینسال آنجا کنار حضرترقیّه (علیهاالسلام) زندگی کرد، تا از دنیا رفت. اینها دارند با هم عشقبازی میکنند. حضرترقیّه (علیهاالسلام) باید در آن باراندازِ شام دفن شود، تا صدها میلیارد مردم بیایند و آمرزیدهشوند. قبر اینها رحمةٌ لِلعالمین است؛ اینها که قبر ندارند، محلّی است، شما میروید زیارت میکنید؛ اما باید با ولایت بروید. دل وقتی ولایتی شد، ولایت به شما میچسبد؛ نه غیر ولایت. اگر صدها میلیارد به شما بدهند و بگویند عُمَر خوب است، میگویید عُمَر بد است و به دلتان نمیچسبد؛ اسم امامحسین (علیهالسلام) میآورید و اشک میریزید؛ آنوقت به دلتان میچسبد.
هیچچیزی قدرتش مطابق گریه بر امامحسین (علیهالسلام) نیست. جهنّم عذاب است، گریه امامحسین (علیهالسلام) رحمت است؛ میچکد در جهنّم، خاموش میشود؛ اما گریه شما، گریه رحمت باشد، نه عقده؛ ما باید گریه کنیم که چرا توهین به امامحسین (علیهالسلام) شد؟! توهین به حضرتزینب (علیهاالسلام) شد؟! اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) برای حضرتزینب (علیهاالسلام) گریه میکند و میفرماید: صبح و شام گریه میکنم، اگر اشک چشمم تمام شود؛ خون گریه میکنم؛ والله! کلّ خلقت گریه میکند. زینب (علیهاالسلام) ارزشش ایناست!
گریه یک جنبه ولایتی دارد، ما باید بیچارگی خودمان را ببینیم و بگوییم: حسینجان! ما بیچارهایم! عاشورا نبودیم که جانمان را فدایت کنیم، زینبجان! نبودیم که از تو حمایت کنیم؛ حالا کاری که نمیتوانیم بکنیم، بیچاره بیچارهایم! گریه میکنیم تا امامزمان (عجلاللهفرجه) بیاید و احقاق حق از دشمنان مادرت زهرایعزیز (علیهاالسلام) کند؛ این گریه، اتّصال به ولایت است. [۲]
دیگر ببینید
یا علی
اخلاق در خانواده 4
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۳]
چند نفر درِ خانه آقای حجّت آمدهبودند و با خانمش کار داشتند. وقتی خانم دمِ در آمد، گفتند که ما با خانم کار داریم. فردا هم دوباره آمدند و همین را گفتند، تا دو سهروز تکرار شد. آخرش به او گفتند: ما با خانم حجّت کار داریم، چرا تو میآیی؟! (بابا! این خانم یک لباس مثل لباس کلفتها پوشیدهبود.) بعد خانم حجّت آمدهبود و به مرحوم حجّت گفتهبود: آقا! آخر یک چادری برایم بخر! یک پیراهنی برایم بخر! همینطور میآیند و میگویند خانم! کجاست؟! مرحوم حجّت در جواب گفتهبود: او درست گفته! تو که خانم نیستی! اگر خانم بودی، چادرت چند تا پینه داشت! اگر خانم بودی، کفشت مثل حضرتزهرا (علیهاالسلام) پینه داشت! (این لباسها چیست که برای خانمهایتان میخرید؟! بدانید گول خوردید! بدانید گولتان زدند! فردایقیامت زن حجّت را میآورند، مرحوم حجّت را میآورند، باید در مقابل امامصادق (علیهالسلام) جواب بدهید! چه جوابش را میدهید؟!) [۴]
ای خانمعزیز! اگر به طلا و لباسهایت مینازی، همیشه دلت پُر از غصّه است. چرا دنبال مُد رفتی و وِزر و وَبال کردی؟! چرا شوهر بیچارهات را در شکنجه قرار دادی؟! حالا یک لباس برایت گرفته، میروی در مجلسی و میبینی که یکیدیگر مدلش را دارد؛ آنوقت میسوزی! بیا امر زهرا (علیهاالسلام) را اطاعتکن تا همیشه دلت نورانی باشد. [۵] خانمعزیز! کجا بلند میشوی و میروی خودت را نشان صد تا، دویست تا، پانصد تا، هزار تا نامحرم میدهی؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کجا زن و مرد قاطی هستند، عذاب خدا دارد میریزد. [۶]
من یک عمری حسین! حسین! میکردم، به یکجوری به کربلا رفتم؛ اغلب شما که مرا میشناسید، خود آقا درست کرد و رفتم. حالا همه جانم فدای امامزمان! یک عمری امامزمان! امامزمان! میکردم، وقتی توی زیرزمین (سردابه امامزمان در سامرا) رفتم، دیدم زن و مرد قاطی هستند. اصلاً به دیوارهای سرداب امامزمان (عجلاللهفرجه) نگاه نکردم و از پلّهها بالا آمدم؛ اینرا میگویند اطاعت. مگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نیست؟! داد میکشد و میگوید: یا رجال! شنیدم آنجا (در بازار کوفه) خلاصه زنها با مردها بههم برمیخورید! ای بیغیرتها! علی (علیهالسلام) میگوید؛ میفرماید: لعنت خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) بر شما! [۷]
یا علی
نگاه 18
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا أباعبدالله السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) کفواً أحد است. حضرتزهرا (علیهاالسلام) کفواً خلقت است. به اولیای امور کار نداشتهباشید. بر عمر و ابابکر لعنت کنید.
گفتار متقی[۸]
رفقایعزیز! ما پا شدیم [بلند شدیم] و کربلا رفتیم. بگویم کاش نرفتهبودیم! چه بگویم؟! من خودم ماندهام که چه بگویم؟! بسکه ناراحتم! اینها زیارت امامحسین (علیهالسلام) میآمدند و پای ماهواره جهانی میرفتند. خب بفرما! تو باید امامحسین (علیهالسلام) را ببینی، مصیبت امامحسین (علیهالسلام) را ببینی، مصیبت زهرا (علیهاالسلام) را ببینی، مصیبت علیاصغر (علیهالسلام) را که تیر به او زدند را ببینی، دستهای آقا اباالفضل (علیهالسلام) را ببینی و گریه کنی؛ اما پای ماهواره میروی که اجنبیها را ببینی. خب اگر آدم نرود، اینها را که نمیبیند. (اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت تجسّس حرام است، تجسّس نکن! قربانت بروم، این خودش تجسّس است.) حالا یک شخصی آمد و گفت: چهارصد اتاق دارند اینها ماهوارهها را میبینند، فقط اتاق تو نمیبیند؛ نه اینکه آدم نخواهد ببیند، نمیتواند ببیند. وقتیکه نخواهی ببینی، آن خواستن باطل میشود. آنها دارند با آن عشق میکنند، تو داری با چشمِ گریه، عشق میکنی. او چشمش، به خارجیهاست و با آنها محشور میشود؛ در صورتیکه زوّار امامحسین (علیهالسلام) است، آنها را میخواهد. دارد آنجا را نگاه میکند، با آنها محشور میشود. تو با چهکسی محشور میشوی؟ تو با گریههای امام زمان (عجلاللهفرجه)، محشور میشوی که امام زمان (عجلاللهفرجه) میگوید: یا جدّاه! گریه میکنم، اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم؛ برای اسیری زینب (علیهاالسلام). مگر زینب (علیهاالسلام) آنجا اسیر نیست؟ [۹]
اگر دنبال تلویزیون و ماهواره بروی، ولایت را فراموش کردهای؛ اگر ولایت را فراموش کنی، خدا را فراموش کردهای و اگر خدا را فراموش کنی، نقش امر از تو گرفتهمیشود و بیدین از دنیا میروی. تو بهواسطه ولایت ارزش پیدا میکنی. تو ولایت را فراموش میکنی و دنبال تلویزیون و ماهواره میروی؛ حالا اگر با دین بروی، ملائکه تعجّب میکنند. اگر ولایت را فراموش کردی، خدا را فراموش کردی، چرا؟ چون ولایت امر خداست. وقتی امر را اطاعت میکنی، نقش امر را میگیری. وقتی بیامری میکنی، نقش از تو گرفتهمیشود. [۱۰]
اگر تلویزیون و ویدیو و ماهوارهپرست باشید، به زمان جاهلیّت میمیرید و از محدوده خارج میشوید. ما توجّه نداریم که اگر امامزمان (عجلاللهفرجه) نباشد، عالم فرو میریزد و دنبال کسی بهغیر از امام زمان (عجلاللهفرجه) میرویم. حالا عاق امام زمان (عجلاللهفرجه) هستیم و به زمان جاهلیّت میمیریم. در زمان جاهلیّت بُتپرست بودند و امام نداشتند. ما هم مصداق آنها هستیم و امام زمان (عجلاللهفرجه) را فراموش کردهایم، مگر اینکه دست از دنیا و لهو و لعب برداریم. آنها بُت میپرستیدند، ما تلویزیون و ویدیو و ماهواره و میپرستیم و از محدوده خارج شدهاید.
اگر بخواهید خدا شما را در آسمان و عرش خودش دعوت کند، باید دائم مُحرم باشید، دنبال گناه و شهوت و خلق و دنیا نروید و مِهر تلویزیون و ماهواره و لهو و لعب نداشتهباشید. «حبّالدّنیا رأسُ کلِّ خطیئة» والله! بالله! تالله! عقیده من ایناست که اگر شما کامل به محدوده عمل کنید و دعوت دنیا (یعنی پول و گناه و شهوتش) را نپذیرید، خدا شما را در آسمان و عرشِ خودش دعوت میکند. پذیرفتن دنیا چیست؟ دنبال بدعت و شهوت و خلق [رفتن، دنبالِ] دنیا رفتن است. اینکه به آسمانها راه پیدا نمیکنید، بهخاطر مِهر دنیاست و این استثنا هم ندارد، حتّی اگر انبیاء باشند. ما باید دائم مُحرم باشیم؛ اما هنوز مِهر تلویزیون و ماهواره و لهو و لعب را داریم! «حبّالدّنیا رأسُ کلِّ خطیئه» اما دنیایی که بهغیر از امر باشد. اگر شما بهجای خواستن مؤمن، تلویزیون و ماهواره و رفیق عشقی را خواستید، باید خجالت بکشید که بگویید مسلمان هستیم! بروید کنار! در محدوده بیایید تا خدا محبوبتان کند. [۱۱]
اگر بخواهید با ولایت نجوا داشتهباشید، باید با تلویزیون و ماهواره و ویدیو و فضای مجازی ارتباط نداشتهباشید؛ از همهچیز فارغ شوید، از پیروی خلق کنار بروید، چون تمام آنها فانی هستند و ولایت باقی است. «إنّما الدّنیا فناء و الآخرةُ بقاء» شما باید با خدا و ولایت، ارتباط و اتّصال داشتهباشید، یعنی اهلدنیا نباشید، به فقرا کمک کنید، بهفکر مردم باشید؛ آنوقت در حضور امر ولایت بیایید و با آن ارتباط برقرار کنید؛ ائمه (علیهمالسلام) را حاضر میبینید و با آنها حرف میزنید و نجوا میکنید. [۱۲]
یا علی
- ↑ سخنرانی درباره حضرتزینب ۷۵ (دقیقه 30 )
- ↑ کتاب افشای احکام و سخنرانی اربعین 86؛ تذکر درباره عبادت و درباره حضرتزینب 75 و شرط احسنالخالقین شدن؛ اطاعت ولایت و بیزاری از دنیا 73 و نیمه شعبان 75 و ولایت؛ حقیقت توحید 73 و اربعین 78 و اربعین 81 و اربعین 80 و اربعین 87 و اربعین 83
- ↑ تفکر ۷۶ (دقیقه ۳۷) و نیمهشعبان ۷۵ (دقیقه ۱۵ و ۱۷)
- ↑ تفکّر 76
- ↑ حضرتزهرا یا عصارهخلقت 78
- ↑ میلاد صاحبالزّمان 83
- ↑ نیمهشعبان 75
- ↑ انفاق، قانع و راضی ۸۹ (دقیقه ۴۵)
- ↑ انفاق، قانع و راضیبودن 89
- ↑ کتاب افشای ولایت
- ↑ کتاب امیرالمؤمنین؛ ولایت را بهتر بشناسیم
- ↑ کتاب نجوا