«شبی در عالم رؤیا قیامت را سیر کردم، بیشتر مردم یا کفن نداشتند یا یکی دو تکه داشتند. تمام مردم باید از یک جا رد می‌شدند که به آن پل صراط می‌گویند، همه نگران بودند و هیجان داشتند. چه روزگارهایی داریم و عین خیالمان هم نیست، ما خیلی پوست کلفتیم! یک روایت داریم اگر بفهمید چه به سرتان می‌آید خنده به لبتان نمی‌آید؛ اما دوستان امیرالمؤمنین در قیامت با تمام شلوغی‌هایش فارغ و سرافرازند. انشاءالله شما همین‌طور باشید. من یک گوشه‌ای فارغ بودم و نگاه می‌کردم، نامه‌ام به دستم بود و مانند تیتر روزنامه به آن نوشته بود: «ولایة امیرالمؤمنین علی» . یک سید این طرف پل و یک سید هم آن طرف بود، نامه‌ام را نشانشان دادم، گفتند: باید از این جا هم رد بشوی. در قیامت ائمه همه کاره هستند. (در این دنیا که نگذاشتند آنها امر و باطن کار را افشا کنند، حالا هم نمی‌گذارند متقی حرفش را بزند. کمی از آن را می‌گوید. آن موقع هم نمی‌گذاشتند. البته جلوی امام زمان را نمی‌توان گرفت.)